شبی در رویاهایم احساس کردم که با خدا گفت وگو می کنم
از خدا پرسیدم« چه چیز بشر ، شما را سخت متعجب می کند؟»
و خدا پاسخ داد«کودکی شان، این که از کودکی خود خسته می شوند و برای بزرگ شدن عجله دارند و بعد دوباره پس از مدت ها، آرزو می کنند که کودک باشند.
این که انسان ها سلامتی خود را فدا می کنند تا پول بدست آورند و بعد تمام پول هایشان را خرج می کنند تا دوباره سلامتی خود را بدست آورند.
این که مردم به قدری نگران آینده هستند که حال را فراموش می کنند،در حالی که نه حال را دارند و نه آینده را.
این که طوری زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و وقتی زمان مرگشان فرا رسید، چنان ضجه می زنند که گویی هرگز زندگی نکرده اند»
برای مدتی سکوت کردم.
ومن دوباره پرسیدم: خدایا ،بندگان تو در این دنیا چه چیزی را باید بیاموزند؟
و خدا پاسخ داد: بیاموزند که شکستن دل کسی چند لحظه بیشتر طول نمی کشد ولی برای التیام دل شکسته، به سال ها وقت نیاز است.