دریغا که بار دگر شام شد ، سراپای گیتی سیه فام شد ، همه خلق را گاه آرام شد ،
مگر من؛ که رنج و غمم شد فزون ، جهان را نباشد خوشی در مزاج ،
بجز مرگ نبود غمم را علاج ، ولیکن در آن گوشه در پای کاج ،
چکیده است بر خاک سه قطره خون
(کتاب سه قطره خون(صادق هدایت))