pepper
پسندها
189

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرگ برگ

    در اوج شادمانی
    در قله غرور
    در بهترین دقایق این عمر نابپای
    در لذت نوازش برگ و نسیم صبح
    در لحظه نهایت نسیان رنجها
    در لحظه ای كه ذهن وی از یاد برده است
    خوف تگرگ را
    كز شاخسار باغ جدا كرده برگ را
    ناگاه
    غرنده تر ز رعد و شتابنده تر ز برق
    احساس می كند
    چون پتك جانگدازی این پیك مرگ را
    در ابعاد اين عصر خاموش

    من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنها ترم.

    بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است

    و تنهايي من شبيخون حجم ترا پيش بيني نمي كرد.

    و خاصيت عشق اين است.

    كسي نيست،

    بيا زندگي را بدزديم، آن وقت

    ميان دو ديدار قسمت كنيم

    بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم

    بيا زودتر چيزها را ببينيم

    ببين، عقربكهاي فواره در صفحه ساعت حوض

    زمان را به گردي بدل مي كنند

    بيا آب شو مثل يك واژه در سطر خاموشي ام

    بيا ذوب كن در كف دست من جرم نوراني عشق را
    نمي دانم چه مي خواهم خدا يا
    به دنبال چه مي گردم شب و روز
    چه مي جويد نگاه خسته من
    چرا افسرده است اين قلب پر سوز
    ز جمع آشنايان ميگريزم
    به كنجي مي خزم آرام و خاموش
    نگاهم غوطه ور در تيرگيها
    به بيمار دل خود مي دهم گوش
    گريزانم از اين مردم كه با من
    به ظاهر همدم ويكرنگ هستند
    ولي در باطن از فرط حقارت
    بدامانم دو صد پيرايه بستند
    من از نهایت شب حرف میزنم
    من از نهایت تاریکی
    و از نهایت شب حرف میزنم
    اگر به خانه من آمدی
    برای من ای مهربان چراغ بیاور
    و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
    در این شهر صدای پای مردمانی است که همچنان که تو را میبوسند طناب دار تو را می بافند...
    "مردمانی که صادقانه دروغ میگویند." شریعتی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا