JU JU
پسندها
5,645

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام جوجو...خوبی؟
    همینکه من اومدم همتون رفتین...
    نامردااااااااااااااااااا
    salaam
    na,tarke etiad bedoone daroo o darde
    fek konamasare diahaye doostane.........hamchenan be doa kardanetoon edame bedid
    نه عمران !
    تو کل عمرم فکر نمیکردم قرار عمران بخونم !
    خوب خوشحال شدم دیدمت فعلا خدافظ!
    از دست تو:D

    مرسی عزیزم

    من برم دیگه...

    شبت قشنگ:gol: :دی
    بسیار فراوان خسته ای جوجو...
    خسته نباشی جوجوی خودم...
    دلم برات تنگ شده بود...


    معبودم ...

    گاهی آنقدر واقعیت داری

    که سرم به یک تکه ابر سجده می برد

    و توقع دارم از سنگ

    مهربانی را !

    ...

    امروز خواستم از خودم بنویسم

    اما نشد !

    خواستم از تو بنویسم

    که ناگهان اشک ریختم و دستانم لرزید !

    تو خوب می دانی که آسمان من بارانیست ...

    تو خوبتر می دانی که نیازم به تو ابدیست ...

    تو می دانی، خوب می دانی

    که ایمان از دست رفته باز خواهد گشت ...

    باز خواهد گشت ...!
    سلام دوست عزیزم.
    خسته شدم بابا..........
    وقتی واسه حرفای هم ذزه ای ارزش قایل نیستیم،میخوایم یه جنبشو چه جوری بگردونیم؟؟؟!!!!!!!
    من دوست ندارم مورد تمسخر واقع بشم.اونم از طرف یه مشت کودتاچی.......
    واسه چی 9 ترمه شدی؟؟
    چنتا واحد داری؟
    ای تنبل!!!:w39:
    حالا یکی نیست به خودم بگه:razz:
    سلام خوبی جاوید جان
    چه خبر؟؟؟؟؟؟؟اوضاع احوال چه طوره؟؟؟؟؟
    این روزا یه کم مشکل دارم همون قدیمیا
    میبینمت
    سلام جوجو امیدوارم اوضاع خوب باشه
    نه بابا ! هنوز تا مهندس شدن راه بسیار باقیست...:cry: تازه الان دوزاریم افتاده که دقیقا رشته ای که نباید قبول میشدم و قبول شدم! حالا با هم صوبت! میکنیم شاید باهم کنار اومدیم(رشته هه ! منظورمه)
    بابت تبریک مرسی
    :D
    به خانه مي رفت
    با کيف
    و با کلاهي که بر هوا بود
    چيزي دزديدي ؟
    مادرش پرسيد
    دعوا کردي باز؟
    پدرش گفت
    و برادرش کيفش را زير و رو مي کرد
    به دنبال آن چيز
    که در دل پنهان کرده بود
    تنها مادربزرگش ديد
    گل سرخي را در دست فشرده کتاب هندسه اش
    و خنديده بود


    خدایا...

    مردمانی را دیدم که تسبیح به دست گرفته و دانه دانه ذکر تو را می شمردند به عادت آنگونه با شتاب و متصل نام تو را می خواندند که گویی در معامله ای از تو چیزی ستانده اند و اکنون بهای آن را می پردازند!
    و اندیشیدم که آیا در هر بار خواندن نامت ، بزرگی و لطفت را نیز در ذهن تداعی می کنند؟!
    مردمانی را دیدم که کاغذی دعا به بهایی می خریدندو چون نسخه ای از فروشنده چند بار و چگونه خواندنش را برای رفع حاجت طلب می کردند!
    و اندیشیدم که آیا ترا می خوانیم تا بستانیم یا ترا می خوانیم چون دوستت داریم؟!

    مهربانترین...

    به ما بیاموز
    که دل آدمی عصاره وجود اوست ،حرمت دل ها را از یاد نبریم

    به ما بیاموز
    که دوست داشتن را فراموش نکنیم و آنانکه دوستمان دارند را از خاطر نبریم

    به ما بیاموز
    که سوگند راست بودن دروغمان را نام تو نسازیم

    به ما بیاموز
    که به ناحق کردن حق دیگری عادت نکنیم

    و به من بیاموز
    که دوستی ام را بندی به پای دوستان نسازم و در همه حال دوستشان بدارم. حتی اگر فراموشم کنند ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا