jimmi
پسندها
729

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آره.من اون تاپیکاتونو خوندم.خیلی باحالن.
    تو روخدا یه چند تا سوال بپرس کل بندازیم.تالارنجوم بی حال شده شدید!!!
    (اگه یه قشنگشو بپرسی آشتی!!)
    باشه...نه تو ورشکست شی که دیگه تالار نجوممون میریزه به هم.
    عجبی!!!
    نخیرم...من ناراحت شم باید کلی با خودم دعوا کنم تا آشتی شم...قهر که نیستم اما خوب دلخور چرا.
    هرچند باهات قهرم...
    ولی نگرانت شدم!
    خیلی بی خبر میای و میری!خوبی؟؟
    تو یه روز پیش اومدی بعد جواب منو ندادی؟؟
    باشه داداشی...باشه ...
    دیگه ناراحت شدم!
    من ازاین خاک
    ازاین قصه افلاک
    از این باد پراز تاب
    که می ترسیدم...
    شانه هایی چون عشق
    شانه هایی چون دوست
    شانه هایی پرِاحساس عزیزی آمد...
    ومرا پشت نفس هاش بهاری بخشید!
    که پراز عطرلطیف همه نامش بود!
    ومن ازهیبت این نام به خاک افتادم!
    ومن ازغربت این نام میان شهرم
    مانده بودم غمگین...
    وخجالت همه تاب وتنم راسوزاند!

    راستش
    اونپرسید چرادور شدم...
    یا چرا دورشدیم!
    اوفقط دست تکان دادبرامان وهنوز...
    بوی آن سیب درِباغ خدا
    می کند مست همه آدم را!
    خواهش می کنم...همین که یه داداشی خوبی مثل تو می خوندشون کافیه:smile:
    و زمستان...
    همیشه این سپیدِ سرد،
    خون شب های عمرم را می مکد!
    و آن ابرهای سرخ رنگ مرا به خود می خوانند...
    و من...
    ناگزیر از تمام رویای دلنواز چشم های تو،
    می نشینم و عزای دوریشان را
    با سیاهی مطلق و سرد و افسونکار...به پا می کنم!
    و راه می افتم درجاده تنگ وتاریک شب،
    و از پل تو می خواهم که عبور کنم
    اما...این سردی تلخ،این سردی عزیز مگر می گذارد!
    و من می افتم...
    غرق می شود در دریای همان نگاهی که تمام عمر بهاریست...
    سلام دوست قديمي...
    خواهش ميكنم عزيز شما هميشه به بنده لطف داشتيد...اميدوارم هميشه شاد و سربلند باشيد.
    نظرت چيه...خوبه؟ ( آواتارم)
    سلام.شما ميتونيد راجع به تعيين حركت قطب با اندازه گيري عرض جغرافيايي به من كمك كنيد؟خيلي ضروريه ممنون ميشم.
    در ودیوار همه سایه من را دیدند.
    حیف...
    افسوس...
    دریغ...
    که تو یک لحظه از این عمر مرا نشنیدی!
    نه صدایم،
    نه نگاهم،
    نه هوایم،
    تو مرا نشنیدی!
    دیگر این سایه که هیچ است.نگو نیست!که هست.
    مثل یک قافیهء جا مانده...
    مثل یک شاعر از شب رانده.
    رسم دنای تو اینست.نگو نیست!که هست.
    تو مرا نشنیدی،
    سایه ام را چون من.:gol:
    سلام.
    باور کن مال خودمه.اما خودمم وقتی بار دوم خوندمش باورم نشد.راستش من اینارو همین جا همون موقع که می خوام ارسال کنم می نویسم.حسه بیشتر میاد.
    حالا ازکجای این شعرافهمیدی متحول شدم؟اونم مثبت.
    خواهش می کنم.
    قابل نداشت.
    ممنون.آره دیگه ما هم متحول شدیم.
    مرا باور نکرد اما
    برای این که تنهایی،
    و عمق بغض هایش را،
    صدایش را،
    تمام حرف هایش را؛
    کنار باورم ساکن کند من را
    به دریا برد
    و در یک خالی روشن
    کنار آب ها انداخت،
    جانش را!

    نمی دانم،
    نمی دانم دلش می دید
    که من درساحل غربت
    عمودی خاک کردم عشق شب هارا،
    و فردا را!
    و من در غربت دریا،
    کنار ساحل تنها،
    نشستم
    خاک کردم هرچه بودم را!
    نبودم را!

    نمی دانم مرا میدید
    می بیند مرا آیا؟!:gol:
    سلام
    واقعا مرسی نه اشتباه نکردی
    میدونی اون روز خودم یادم نبود؟وقتی بهم تبریک گفتن یادم اومد
    خیلی خوشحالم کردی من هیچوقت یادم نمیره
    هرچند روز تولدم برام خوشحالی نداره اما وقتی کسی اون و یادشه خیلی خوشحال میشم
    مرسی
    (راستی متنی که نوشتی خیلی جالب بود دی:)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا