مشک را که پر آب کرد،از خوشحالی
حتی حواسش نبود
دستانش را بریده اند...!
بعد ریخته شدن آب هم
آنقدر ناراحت....
که باز فرصت نکرد
سراغی بگیرد از بازوانش...
فقط وقتی حسین امد بالای سرش
می خواست دست به سینه ، سلام دهد
که تازه فهمید
دستانش نیستند...!
.
.
.
•۩❖۩•...باز این چه شورش ست که در خلق عالم است...•۩❖۩• ویژه نامه ماه محرم*روز تاسوعا
سلام عزیر ممنون...
تو خوبی؟؟!
اتفاقا 2شنبه 2 تا از بچه هاتون که هم رشته ای هم ورودیت بودن برا درس اخلاق اومده بودن اموزش دانشکده ما... منم اموزش بودم.. حسابی یادت افتاده بودم....