تنها نگاه بود و تبسم میان ما
اکنون من و توئیم و همان خنده و نگاه . . .
آن شرم جاودانه و آن دستهای گرم
با آتشی نهفته به دلهای بی گناه
بار دگر به چهره ی هم چشم بسته ایم . . .
:heart:
:heart:
:heart:
بیشترین عشق حهان را به سوی تو می اورم :heart:
از معبر فریادها و حماسه ها :gol:
چرا که هیچ چیز در کنار من از تو عظیم تر نبوده است :heart:
که قلبت چون پروانه ای ظریف و کوچک و عاشق است:gol:
قطار می رود ; تو می روی ;تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام
وهمچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام.
:que::que::que::que::que:
می خواهم با کسی بروم که دوستش دارم
نمی خواهم بهای همراهی را با حساب و کتاب بسنجم . یا در اندیشه ی خوب یا بدش باشم
نمی خواهم بدانم دوستم می دارد یا نه
می خواهم با کسی . . .
به نظر من باید آدم اول کار آب پاکی را بریزه رو دست طرفش و بهش همه چیزای اصلی زندگیشو بگه.
(زندگی قافیه باران است . من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند
تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی)