mohanna360
پسندها
2,157

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آهان اگه اینجوریاس خوبه خیلیم خوبه.....اونا برن با حوریه هاشون ما هم بریم با حوریه هامون..چقده خوبه ها....حال میده....تنوع خیلی خوبه....هی بهت بگما سراغ حوری من نیایا من غیرتی میشم...تو برو با همون سفید روی خودت
    من هیچی پاک نکردم کچل بی ریخت......................اوهوکی به خودت چرا مردا حوریه داشته باشن ما نداشته باشیم زرنگنااااااا...شوورای ما برن باحوریه ها ما چیکار کنیم اون وسط وول بخوریم ؟؟؟ما حتمن کلفتشون میشیم با این ریخت وقیافه هامون
    نخاستمش ورش دارین ببرینش...خودم تهنا تهنا میرم توبهشت با حوریه مردا هستن!!!!....شمام برین جهنم...والا
    جمله ام چشهههه؟؟؟؟؟؟کچلا نمیتونن از روش بخونن خانوم....آهان پس منم میام دیه....چی بپوشم؟؟؟؟کی میریم ؟؟؟؟هاع؟
    تو بیخود میکنی جونور.........اصن شوور منو بزارین هرجا دلتون خاس برین...والا انقدر کردم خودمو انداختم به یکی مگه دیگه شوور پیدا میشه ....
    الان دیگه روی گل زن داداشتو دیدی بیتر شدی ...مگه نه؟؟؟:biggrin:خداییش کجا میتونستی زن داداش بیتر از من پیدا کنی؟هاع؟هاع؟؟؟؟بااون داداش دیلاقت..خخخخخخخ(شوخیه بهت برنخوره کچل
    دوست داشتی یه سر بزن ابی دل
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/509734-به-یاد-فرهاد-مقدس?p=6991754#post6991754
    زیبا بود پیامت مرسی
    سلام خوبی ؟
    فرهاد داغونم کرده اصلا دارم الان واسش یه تاپیک می ذارم خیلی اصلا دپرس شدم
    عه ممنون آبجی چه گوسفندای خشگلی به به
    ممنون بابت عکسای قشنگی که فرستادی آبجی;)
    وقتی خداوند حیف نون را آفرید فرشتگان جمع شدن به خدا گفتند: سجده کنیم؟ گفت نه سنگ دستشه فرار کنید:|
    درضمن اینی که بهم انداختن داداشته نه نت.......بببببببههلللللللله خانوم
    نخاستم داداش کچلتم واسه خودت ....جمعتون جمع باشه....والا
    نه من غلط کنم خواب ببینم...اصن نمیخوابم:(
    اوکی ....باشه...بابای:)
    واسم منم جیزه:redface: خو تقصیر من چیه تو عکس تو نوشته بودkiss me :D
    عه نفرین نکن بچه:D خواب +18 وای وای :razz:
    آره منم شاهدم :Dمیدونم :D
    نه دیگه واست بد ِ...جیزه :D
    آره مرسی....از بهنام خوشم میاد:D
    .. ماشاید بوس نمیدیم:D (استغفرلله:redface:) ایندفعه حالا بیخیال:D
    ياد من باشد فردا دم صبح
    به نسيم از سر صدق سلامي بدهم
    و به انگشت نخي خواهم بست تا فراموش نگردد فردا
    زندگي شيرين است، زندگي بايد كرد
    گرچه دير است ولي
    كاسه‌اي آب به پشت سر لبخند بريزم، شايد
    به سلامت ز سفر برگردد
    بذر اميد بكارم در دل، لحظه را دريابم
    من به بازار محبت بروم فردا صبح
    مهرباني خودم عرضه كنم
    يك بغل عشق از آن‌جا بخرم
    ياد من باشد فردا حتماً
    به سلامي، دل همسايه خود شاد كنم
    بگذرم از سر تقصير رفيق، بنشينم دم در
    چشم بر كوچه بدوزم با شوق!
    تا كه شايد برسد همسفري، ببرد اين دل ما را با خود
    و بدانم ديگر قهر چيز بديست!
    يا من باشد فردا حتماً
    باور اين را بكنم، كه دگر فرصت نيست!
    و بدانم كه اگر دير كنم، مهلتي نيست مرا
    و بدانم كه شبي خواهم رفت...
    و شبي هست، كه نيست پس از آن فردايي
    ياد من باشد
    باز اگر فردا، غفلت كردم
    آخرين لحظه‌ از فردا شب
    من به خود باز گويم اين را:
    مهربان باشم با مردم شهر
    و فراموش كنم هرچه گذشت....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا