دیروزها صدای پایم را فراموش کردند
و دیروز مرا فراموش کردند
و از وقتی فراموش شدم
فراموش کردم غذای ماهی را بدهم
فراموش کردم که گشنهام و صدای شکمم مرا آشفته میکند
صدای نالهی مادری که از غم فرزندش، او را عاشقانه تماشا میکند
و فردا، آه فردا، این تن ِ خسته را فراموش خواهم کرد
فردا پرواز خواهم کرد، و این تن زیر خاک خواهد پوسید
من میمانم و خدای خودم و خواستههایی که در این دنیا خدایم جواب نداد
من میمانم و دردهایم و خدایم
و دیروز مرا فراموش کردند
و از وقتی فراموش شدم
فراموش کردم غذای ماهی را بدهم
فراموش کردم که گشنهام و صدای شکمم مرا آشفته میکند
صدای نالهی مادری که از غم فرزندش، او را عاشقانه تماشا میکند
و فردا، آه فردا، این تن ِ خسته را فراموش خواهم کرد
فردا پرواز خواهم کرد، و این تن زیر خاک خواهد پوسید
من میمانم و خدای خودم و خواستههایی که در این دنیا خدایم جواب نداد
من میمانم و دردهایم و خدایم