hossein.t
پسندها
9

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ﻛﺠﺎﯾﯽ؟!!!
    ﺗـــــــــــﻮ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻫَﻤﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫَﻨﺪ ﺟﺎﯼ ﺗـــــــــــــــﻮ ﺭﺍﭘُـــــــــــــﺮ ﻛﻨﻨﺪ !!
    ﺑﯿﺎ ...! ﺏِ ﻫَﻤﻪ ﺑﮕﻮ !! ﺗــــــــــــــﻭ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﺷُﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ!!!
    ﺟﺎﯼ ﺗــــــــــــــﻭ ﺟﺰ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﭘُــــــــــــﺮ ﻧِﻤﯿﺸﻮﺩ.........!!!!!!!!!
    سلام.
    تاپیکی با عنوان ارت ارسال کردید که دارای لینک غیر مستقیم است. تایید میکنم. شما هم زحمت بکشید ویرایش کنید و لینک ها رو پاک کنید تشکر.
    نحوه ارسال فایل ضمینه را در پستدوم این تاپیک توضیح دادم به صورت تصویری:
    سوالات و مشکلات متداول کاربران تالار برق
    عکس سوم از آخر را ببینید ابزار توضیح داده شد]، اونجا گزینه ضمینه مشخص هست.

    هنوز آموزش گام به گام آپلود را آماده نکردم، باز اگه مشکل داشتین بپرسین.
    رو سیستم دو تاپیک از شما بود.

    طرز استفاده از برد بورد به هم ریختگی داشت (فونتها و....)
    با سلام

    یکی از تاپیکهای شما به دلیل به هم ریختگی تایید نشد، در صورت ارسال مجدد عکسهای مذکور نیز باید آپلود گردد.

    با تشکر
    یــــــادت باشه


    گاهی باید
    یه نقطه بزاری
    باز شروع کنی
    باز بخندی
    باز بجنگی
    باز بیفتی
    و محکمتر پاشی
    گاهی باید یه لبخندِ خوشگل به خدا بزنی و بگی:
    مرسی که یادم دادی

    ”من تو سفره کوچک دلم خدایی دارم به اندازه تمام قشنگی ها”
    [IMG]
    نه تو می مانی و نه اندوه

    و نه هیچیک از مردم این آبادی..
    به حباب نگران لب یک رود قسم،

    و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
    غصه هم می گذرد،

    آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

    لحظه ها عریانند.

    به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
    نیایش یعضی از ما آدم ها با خدا
    و درخواست از او برای حضور در زندگیمان
    مانند شیطنت بچه هایی است که در می زنند و فرار می کنند…
    او راحت از من گذشت.....
    اگر خدا هم راحت از او بگذرد قیامت را من به پا خواهم کرد
    وقتی که نیستی

    معطل می مانم ...

    خانه یا خیابان

    هر جا که باشم...

    سر قراری هستم انگار

    که دیگری دیر کرده است ...

    هر جا که باشم
    سلام
    بعضی از مهربونیها رو نمیشه راحت و در کلام بابتشون تشکر کرد
    ممنون که میاین تو پیجم و پی ام میذارین
    و ببخشید که نمیتونم زود به زود بیام که جبران محبت کنم
    دلها همه بهاران شد از شمیم باران
    مه رخ نموده امشب درعیدروزه داران
    هرکس که در دعایش یادی کند زیاران
    شیرین تر از عسل باد کامش به روزگاران


    سلام

    عید فطر وجشن طاعت بر ره یافتگان ضیافت الهی مبارک :gol:
    خدایا دستهایی دارم خالی رو بسویت
    و دوستانی بهتر از برگ گل
    هر آنچه خود نیک میدانی از آنان دریغ مکن.

    خدایـــــا ...

    مدعیان رفاقت , هر کدام تا نقطه ای همراهند ...
    عده ای تا مرز منفعت ...
    عده ای تا مرز مال ...
    عده ای تا مرز جان ...
    عده ای تا مرز آبرو ...
    و همگان تا مرز این جهان ...
    تنها تویی که همواره می مانی ... !
    رهـــــایم نـکن . . .
    مــقــصــد ...

    مــال ِ شهــر ِ قصّــه ی ِ بچّــه گـی هـا سـت ،

    دنیــای ِ آدم بــزرگ هــا ...

    فقــط جــــادّه دارد ...!!!
    رمضان اولش رحمت و وسطش مغفرت و آخرش رهایی از گناهان است
    به امید رهایی

    همه دوستان از صفحه کاربری من دیدن میکنند پیشاپیش عید فطر مبارک
    یک شبی مجنون نمازش را شکست
    بی وضو در کوچه لیلا نشست

    عشق آن شب مست مستش کرده بود
    فارغ از جام الستش کرده بود

    سجده ای زد بر لب درگاه او
    پر ز لیلا شد دل پر آه او

    گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
    بر صلیب عشق دارم کرده ای

    جام لیلا را به دستم داده ای
    وندر این بازی شکستم داده ای

    نشتر عشقش به جانم می زنی
    دردم از لیلاست آنم می زنی

    خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
    من که مجنونم تو مجنونم مکن

    مرد این بازیچه دیگر نیستم
    این تو و لیلای تو … من نیستم

    گفت: ای دیوانه لیلایت منم
    در رگ پنهان و پیدایت منم

    سال ها با جور لیلا ساختی
    من کنارت بودم و نشناختی

    عشق لیلا در دلت انداختم
    صد قمار عشق یک جا باختم

    کردمت آوارهء صحرا نشد
    گفتم عاقل می شوی اما نشد

    سوختم در حسرت یک یا ربت
    غیر لیلا بر نیامد از لبت

    روز و شب او را صدا کردی ولی
    دیدم امشب با منی گفتم بلی

    مطمئن بودم به من سر میزنی
    در حریم خانه ام در میزنی

    حال این لیلا که خوارت کرده بود
    درس عشقش بیقرارت کرده بود

    مرد راهش باش تا شاهت کنم
    صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
    روزی مجنون از سجاده شخصی عبور میکرد.
    مرد نماز را شکست و گفت:
    مردک در حال راز و نیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی
    مجنون لبخندی زد و گفت:
    عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم چگونه عاشق خدایی و مرا دیدی!
    سلام
    مرسی میگم از لطفتون
    تشکر

    * مهم نیست درعشق به وصال برسی

    مهم این است که لیاقت تجربه کردن

    یک عشق پاک رو داشته باشید...*



  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا