دیرگاهی است که تنها شده ام...قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است...باز هم قسمت غم ها شده ام دگر ایینه زمن بی خبر است...که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم...همدم سردی یخ ها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنید...تا نبینم که چه تنها شده ام