farid_ppe
پسندها
309

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دلم برای جمع خودمونی اینجا خیلی تنگ شده
    دوست های هم سن و سال من که اینجا یاهاشون میگفتیم و میخندیدیم معلوم نیست الان چند تا بچه دارن
    یادش بخیر
    دوران خ خوبی بود
    آغاز زندگی نوین خویش را جشن میگیرند
    حضور شما در این جمع نشانه پاک ترین محبت هاست

    ♥*•♫.•*♥♥*پیوندتان با تقدیم هزران گل سرخ مبارک باشد*♥♥*•♫.•*♥


    [نظرسنجی انتخاب کتاب] اولین دور هم خوانی تالار کتابخانه | بهار 94
    خوب نویسنده شدید........

    خوش بحالتون که حال دلتون خوبه........
    سعی کنین همیشه اینجوری باشین...........
    ادامه دل نوشته ها در وبلاگ شخصیم
    اونجا امکان نظر دهی هم وجود داره
    منتظر نظرات دلگرم کنندتون هستم
    delkash.mihanblog.com
    گاهی وقتا رکود زندگی آدما رو میگیره
    اونقدر زندگیتون راکد میشه که نمیتونین از چیزی لذت ببرین
    بزرگی میگفت رکود واسه اینه که به خوشبختی عادت میکنیم
    نمیدونم شایدم حرفش درست نباشه
    شاید تعبیر ما از خوشبختی اینه که بدبختی نباشه
    یا مثلا نبود بدبختی رو خوشبختی بگیم
    ولی خب خیلی عجیبه که نمیشه حد وسطی رو براش تعریف کرد
    مثلا حالتی که نه بدبختی و نه خوشبخت
    نه سیاهی نه سفید
    من خودم اعتقادی به خاکستری ندارم
    چون خاکستری همون سیاهه ولی یکم کمرنگ
    تعبیر جالبی بود (کمرنگ)
    یا شایدم سفید خسته
    نمیدونم بهرحال هر چی هست بین سفید و سیاه نیست
    چند وقت پیش کتابی خوندم که توش گفته شده بود هیچ جیز خنثی وجود ندارد
    از بحثمون دور نشیم
    گاهی اوقات زندگیت اونقدر آروم و روتینه که انتظار کشیدن واسه یه هیجان بیهوده است
    خیلیا آرزوشونه زندگیشون مثل زندگی من و شما باشه
    چه بسا کسا که به روزگار تو آرزومند است
    ادامه دارد...
    رفتار بعضی آدما نشون میده باطنشون چطوره وگرنه ظاهرو میشه یه کارش کرد ولی باطن وقتی سیاهه سیاه دیگه
    ظاهرش طعنه زند بر بایزید
    باطنش را ننگ میداند یزید
    خیلی دوست داشتم با همه خوب بودم ولی بعضیا لیاقتشون بد یودنه اصلا به قول خیلیا خوبی بهشون نیومده
    بد ذاتن
    کاری هم نمیشه کرد
    روزی شد که حال دلم عجیب بود
    اونقدر خوش که حتی وقتی پیام بازرگانی رو میدیدم لذت میبردم
    حال دلم خوب نبود
    خدا رو شکر این دفعه اتفاقی نیافتاد که باعث بشه حال دلم بد شه جز رفتار بعضی آدم نماها
    نمیدونم چرا بعضی آدما نمیتونن خوب باشن
    بعضی هام اونقدر خوبن که تا میبینیشون حال دلت خوب میشه
    تو این موضوع هم برای من درسی بود
    نمیتونم ناراحت نشم ولی میتونم خوشحال بشم
    خودم یاد گرفتم که چطور خودمو خوشحال کنم
    بعضی دوستان چنان بهم انرژی میدن که آدم لذت میبره
    ادامه دارد...
    داشتم به این فکر میکردم انتظار چه طعمی داره
    اینکه چرا بعضی وقتا شیرینه بعضی وقتا تلخ بعضی وقتا غیرقابل تحمل و...
    هر کدوم از ما به نحوی منتظریم
    یکی منتظر تولد یکی منتظر مرگ
    چقدر خوبه که انتظار واسه کسی شیرین باشه
    مثل به دنیا اومدن یه بچه
    چقدر شیرینه
    حجم تنهایی دنیا یهو برات پر میشه
    یا انتظار واسه کسی که گرمی دستاش واسمون عادت شده
    خوب که دقت میکنم میبینم انتظار خیلی وسیعتر از اون چیزیه که فکرشو میکردم
    آسمونتون رو با هم قسمت کنید
    ادامه دارد...
    ادامه:
    راستشو بخای حس میکنم حالم خیلی بهتره
    خیلی چیزا عوض شده
    نگاهم به همه چیز عوض شده
    درسته ناراحت میشم
    دیگه مثل اول برام مهم نیست
    دیدم داره تصدیق آیه شریفه :ان احسنتم احسنتم لانفسکم رو در خودم میبینم
    یه لحظه با خودم دیدم چه جالبه من خودم باشم چقدر خوبم چقدر حال خودم خوبه
    دارم شجریان گوش میدم و یه لیوان چایی تازهه دم بغل منه
    سکوت عجیبیه
    خیلی عجیب
    گاهی دلتنگی ها بوی چایی میده
    شایدم این چایی هست که داره دلتنگی هاشو مرور میکنه برام
    جاتون سبز
    ادامه دارد...
    امروز یه اتفاق جالب واسه من افتاد
    صبح که بیدار شدم رو واتساپ یکی پیام گذاشته بود با این مضمون
    امروز حال خوبی دارم"بلند بخوانید"
    منم بلند خوندم و گذری رد شدم
    یه ساعت بعدش داشتم به این فکر میکردم امروز میخام دنیا رو از یه نگاه دگه ببینم
    الان که دارم اینو مینویسم تقریبا آخرین شبه
    حالم امروز خیلی خوب بود
    نمیدونم چرا ولی عجیب حالم خوب بود اونقدر خوش بودم که میخاستم روز تموم نشه
    نمیتونم درباره خودم قضاوت کنم ولی از یه روزی بود تصمیم گرفتم خوب باشم مهربان باشم سعی کنم که هر کسی بدی کرد من بدی نکنم
    میدونم شاید تو نگاه اول یه شعار باشه ولی من تصمیم گرفتم خودم باشم
    خود خودم
    نه سعی کنم رفتار کسی رو با رفتاری مثل خودش تلافی کنم اونوقت میشدم یکی مثل خودش و همه زندگیم میشد تقلید از دیگران
    تقریبا یه ماهه تصمیم گرفتم خودم باشم
    برام مهم نبود دیگران چطور فکر میکنند فقط میخاستم خودم باشم
    الان ب جرات میگم خودمم
    امروز وقتی یه لیوان چایی رو دیدیم ناخوداگاه یاد یه چیز عجیب افتادم
    بقول خیلیا نوستالژی
    یه لیوان چایی تازه دم تو سرمای زمستون بغل بخاری اونم خونه مادربزرگ
    وای حتی فکرش هم آدم دیوونه میکنه و یه حس غریبو همسایه نگاه من کرد
    یا اون روز که چند صد کیلومتر از خونه دور بودم و ماهها مادرمو ندیده بودم وقتی اولین بار تو فصل پاییز امسال لیمو شیرین خوردم مزه زندگی میداد اصلا برام مهم نبود رسیده باشه یا کال
    ولی طعمش طعم دلشوره های مادرم بود وقتی که سرما میخوردم و به زور لیموشیرینی که نمیدونم چرا پسوند اسمش شیرین بود رو به خوردم میداد
    وقتی به خیلی چیزها نزدیکی نمیتونی ارزششونو بفهمی باید بعضی وقتها بعضی چیزا رو لمس کرد
    امیدوارم دلتون گرم باشه
    ادامه دارد...
    شده بعضی وقت ها اینقدر داره بهت خوش میگذره که میترسی نکنه یه ناراحتی همه چیزو خراب کنه و دقیقا همین فکر باعث میشه از حال لذت نبری و نتونی به قول خودمونیا حال کنی
    این حال عجیب ادم غیر قابل توصیفه
    داری از زندگی لذت میبری که یه موج میاد و همه چیزو خراب میکنه انگار آدم خودشو چشم میزنه
    جل الخالق
    داریم؟؟؟؟؟؟
    شاید خیلی تعداد معدودی باشن که دارن از زندگیشون لذت میبرن وقتی باهاشون صحبت میکنی لذت میبری دوست داری همیشه کنارشون باشی
    به قول بچه ها انرژیشون خیلی مثبته
    نمیدونم امروزه چرا همه مینالن
    از اصل موضوع دور نشیم
    اینا رو برای خودم می نوشتم ولی تصمیم گرفتم دیگران هم بخونن
    یه چیز بکره
    خلاصه داشتم میگفتم لذت بردن از زندگی رو بخام برای کسی تعریف کنم واقعا نمیتونم
    ادامه دارد...
    نمیدونم وقتی از زیر بار تصمیم گیری رها میشی انگار دنیا برات یه رنگ دیگه داره همه چیز خوب میشه یه احساس راحتی عجیبی میکنی
    خیلی جالبه وقتی میخای شروع کنی به تصمیم گیری یهو یادت میاد کلی کار نکرده داری و اگر این تصمیمو بگیری واقعا برات سخته که بخای به همه اونها برسی
    شاید قبل از تصمیمت حتی نخای برسی
    به قول محسن چاووشی :یه اعدامی که امیدش به دنیا نیست ولی دنیا براش جذابیت داره
    وقتی تو موضع تصمیم گیری نیستی برات خیلی آسونه دربارش فکر کنی ولی وقتی در جایی قرار میگیری که باید تصمیم بگیری و انتخاب کنی میبینی نه همچین هم آسون نیست
    ولی خدا وکیلی دنیا طوری خلق شده که همه چیز دست به دست هم میده تا بشه یه تصمیم گرفت
    وقتی تو تصمیمت شک داری یعنی احتمال اینکه اون تصمیمت اشتباه باشه خیلی بالاست
    شاید هم شکت اشتباهه و یا حتی تصمیمت
    به هر حال به نظر من وقتی با خیال راحت قدم برداشتی و دو دل نشدی این یعنی تصمیمت 100% درسته البته از نظر خودت
    ادامه دارد...
    باید برگردم به اینکه اصل این ماجرا از کجا شروع شد
    و چرا مجبور شدم چنین تصمیمی بگیرم
    و آیا این تصمیم به نفع منه یا به ضرر من؟
    ادامه دارد...
    تو زندگی آدما یه لحاظتی وجود داره که باید انتخاب کنی بین موندن یا رفتن
    بین همه چی
    بعضی وقتا اینقدر سخته که حتی میمونی چرا باید انتخاب کنی
    ایا این انتخابت از روی احساس نیست و منطقیه و هزار تا فکر دیگه
    تکلیف چیه؟باید چکار کرد که بشه یه انتخاب کرد که بعدا پشیمون نشیم
    چرا هر کسی یه حرفی میزنه
    چرا هر کسی از جانب خودش به مسله نگاه میکنه
    بعضی وقتها آدم خودش باید تصمیم بگیره چون تنها کسی که میتونه عواقب کارشو بسنجه خودشه
    نمیدونم شاید اونجور موقع ها سخت ترین کار برای آدم تصمیم گرفتنه
    همیشه اینو با خودم زمزمه میکنم
    بودن یا نبودن
    همه زندگی ما دو راهی بوده که انتخاب تعیین میکرده آینده چی میشه آینده ای که با تصمیم ما شکل میگیره آین ده ای که فقط ما اونو رغم میزنیم
    بنابراین این ترس از انتخاب ما رو بیشتر آزار میده بیشتر از اونی که فکرشو بکنی
    نمیدونم
    شاید تو این برهه باید صبر کرد ولی حتی شاید صبر اینجا کارگر نباشه
    ولی واقعا تصمیم گیری سخته
    آدم به جاهایی میرسی که محکوم به تصمیم گیریه اونوقت دیگه نمیتونه بگه بذار صبر کنم اونقت دیگه نمیتونه بگه گزینه ی بهتری وجود داشت
    این موضوع مثل خوره به جونم افتاده


    ﮐﻢ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ؛
    ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍﺑﭙﺮﺳﻨﺪ !
    ﻭﻟﯽ ....
    ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯿﺴﺖ،
    ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ؛
    ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﯽ:
    ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻢ....


    از روزگار پرسیدم

    با آنهایی که با زندگی و احساساتم بازی کردند چه کنم؟

    گفت :

    آنها را به من واگذار کن که چرخ روزگار، بالا و پایین بسیار دارد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا