یه بار ناخونای پامو بلند کرده بود. خیلی ملیح و تو دل برو شده بود. خیلی. یعنی اگر کسی نگا به انگشتای پام میکرد سریع عاشقم میشد.
بلند کرده بودم(تو ماه محرم و صفر بود. 2 ماه تموم کوتاهشون نکرده بودم و با سوهان فرم میدادم) که وقتی بلند شد با یه رنگ قرمز جیغ لاک بزنم. خلاصه خیلی دیگه تو دل برو اینا شده بودم:دی مامانم میپرسید چرا کوتاهشون نمیکنی میگفتم من با اینا کار دارم:دی
بعد یه روز دقیقا شست پامو اوردم نزدیک چشم. دیدم تغییر حالت داده :| آقا سرتو درد نیارم دیدم ناخون راست شصت پام دقیقا از وسط ترک برداشت:|
یعنی مُردم و زنده شدم تا این ناخون کنده شد و ناخون جدید در اومد:|خون و خونریزی. دقیقا دو هفته طول کشید تا کنده شد:پ نمیتونستم تا مدت ها قشنک راه برم. الانم میخوام کفشای یه مقدار کیپ پام کنم هنوز درد میکنه انشگتم
خلاصه بدون لاک زدن بقیه ناخونامو کوتاه کردم:|
از همون موقع مامانم میزنه تو سرم میگه بازم برو ناخوناتو بلند کن:|