E.M.F
پسندها
262

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مثلِ همیــــــــشه برای تــــــو می نویســــــم

    تـــــــــــو

    به نیت هر کــــــه دوست داری بخــــــــــوان …


    سلام دوست خوبم[IMG]
    از الان تا شب یلدا وقت دارید
    :heart:از انارهایی که مهمون روزای آخر پائیزتون هستن:heart:
    عکس تهیه فرمائید و در مسابقه عکاس باشی شرکت نمایید[IMG]
    غم انگيز است پاييز

    و غم انگيزتر،

    وقتي تو باشي وُ

    من برگ‌ها را با خيالَ‌ت

    تنها قدم بزنم...
    گـاهـي بــايـد رفـت

    و بعضـي چيــزهــاي ِ بُـردنـي را بــا خــود بــرد !

    مثل يــــــاد ...

    مثل غــرور ...

    و آن چـه مـانــدنـي ست را ، جـــا گــذاشت ...

    مثل خاطره ...

    مثل لبخند ...

    رفـتـنت ، مـــانـدني مي شود ، وقـتي که بـــايــد بــــــروي ،

    بــــروي ...

    و مـانـدنــت ، رفـتني مي شود ، وقتي که نبــايـد بمـاني ،

    بمــاني ...
    قایقت می‌شوم

    بادبانم باش

    بگذار هرچه حرف پشت مان می‌زنند مردم

    باد هوا شود

    دورترمان کند ...
    .
    .
    .
    و امروز در کربــــلاست که شمشیر شیطان از خــون شکست می خورد؛

    از خون عاشـــق، خون شهیـــد!




    .
    .
    .

    :gol:•۩❖۩•...فریاد یا محمدا ...•۩❖۩•. ویژه نامه ماه محرم*شب و روز عاشورا:gol:
    ________________

    :gol:پرسش های عاشــــــــورایی:gol:
    ایمان می آورم به دوستی و صداقت قاصدک !

    سال هاست که ،

    صدایم را شنید ...

    نگاهم را خواند ...

    محبتم را فهمید ...

    غصه هایم را گریست ...

    خوشی هایم را خندید ...

    و همه شان را رساند به دوردست های خاکستری !

    این روزها ، بیشتر از همیشه ،

    قاصدک را می خوانم !

    و "تو" امروز هر چه قاصدک دیدی ،

    جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید!
    خـــدايا

    تو پـــــناهِ مني

    وقتي راهها با هــــمه ي وسعتشان

    تـــنگ مي شوند
    گاهي نميدانم چه پيامي را بهانه کنم

    تا از حال آنکه دلم با اوست آگاه شوم

    اين بار که ” دلتنگي ” را بهانه کردم، فردا را چه کنم؟
    دنیا نباشد...

    فقط کوچه ای باشد

    و اندکی باران

    و دوستی که زلالتر از باران است
    نمی نویسم ...

    چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی

    حرف نمی زنم ...

    چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی

    نگاهت نمی کنم ...

    چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی

    صدایت نمی زنم ...

    زیرا اشک های من برای تو بی فایده است

    فقط می خندم ...

    چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام...
    شاید امروز نه

    اما من ایمان دارم که سرانجام همه چیز درست خواهد شد...

    آری ، روزهای خوب خواهند آمد...
    عشق را وارد کلام کنيم تا به هر عابري سلام کنيم

    و به هر چهره اي تبسم داشت ما به آن چهره احترام کنيم

    زندگي در سلام و پاسخ اوست

    عمر را صرف اين پيام کنيم

    عابري شايد عاشقي باشد

    پس به هر عابري سلام کنيم
    فکر کنم زمان رفتن شده....وقتی آدم دیگه دلخوشی نداره...بهتره که زودتر بره
    حکایت رفاقت، حکایت سنگهای کنار ساحله...


    اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت،


    بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو آب؛


    اما بعضی وقتا یه سنگهای قیمتی گیرت میاد،


    که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی…


    می خواهی قضاوتم کنی ؟

    کفش هایم را بپوش...
    راهم را قدم بزن...
    دردهایم را بکِش...
    سال هایم را بگذران...

    بعد حق داری قضاوتم کنی!
    دیــگــر

    ایـن نــــگاه ها ...

    ایـن دست ها ...

    در نـگاه ها

    و دست های دیـــگری

    جـــز تــــو

    گـــره نـــمیخورد
    بــلاتکليفم...

    مــثل کتاب فــراموش شده اي

    که روي نــيمکت يک پارک سوت و کور

    بــاد ديــوانه

    نــخوانده ورقــش مــيزند...

    هر ورقــش

    بــيت بــيت غــزلش ، قــصه ی من...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا