دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم
چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست
دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است
پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.
شاهزاده سرزمین من...
اگر تمامی واژگان محبت آمیز دنیا را هم در گوش محبوبت زمزمه کنی...
اگر تمامی شعرهای عاشقانه را برایش بفرستی...
باز هم او تورانمیخواهد...
بانوی سرزمین من! عاشقانه کسی را می پرستد که وفادار باشد...
نه اینکه به بهانه دوست اینترنتی و...
هر روز به یه نگار از عشق و محبت...
خاطرات نه سر دارند و نه ته ...بی هوا می آیند تا خفه ات کنند . . .
میرسند گاهی وسط یک فکر . . . !
گاهی وسط یک خیابان . . .
سردت می کنند . . . داغت میکنند . . .
رگ خوابت را بلدند . . . زمینت می زنند . . .
خاطرات تمام نمی شوند . . .
تمامت می کنند!!!
آدم ها مثل کتابن
از روی بعضی هاباید مشق نوشت ...
از روی بعضی ها باید جریمه نوشت ...
بعضی ها رو باید چندبار خوند تامعنیشونو بفهمیم ...
و بعضی ها رو باید نخونده دور انداخت
زیبای نازنين
بايد از روي تو ...توي كتيبه ها نوشت
کاش مي شد لحظه اي پرواز کرد
حرفهاي تازه را آغاز کرد
کاش مي شد خالي از تشويش بود
برگ سبزي تحفه درويش بود
کاش تا دل مي گرفت و مي شکست
عشق مي آمد کنارش مي نشست
کاش با هر دل دلي پيوند داشت
هر نگاهي يک سبد لبخند داشت
در دلم آشوب است
در و دیوارش سیاه
از شعار «من نمی خواهم تو را »
کوچه هایش باریک
روزهایش تاریک
خفقان حاکم دل
زندگی هم مشکل
تا دل شاد دراین دنیا هست
هوس این دل آشفته. . . دریغ
گذرعشق به این کوی خرابه. . . هرگز
انزوا در دل من جا کرده . . .
منصور عقیلی
وقتی که قطره ها ..
می شویند غبار ..
از شاخ و برگِ درختان .. از برگ برگِ گُل
وقتی هوا .. تازه می شود ..
وقتی آسمان .. لبخند می زند به روی من
وقتی گنجشکِ عاشقی در کنارِ چشمه سار .. خنده می کند
وقتی هوا .. لبریز از عطرِ عاشقیست
نفس می کشم تو را در ذره ذره یِ هوا
با .. یادِ تو .. و ...
آرام باش
آرام باش عزیز من آرام باش
حکایت دریاست زندگى
گاهى درخشش آفتاب، برق و بوى نمک، ترشح شادمانى
گاهى هم فرو مىرویم، چشمهاىمان را مىبندیم، همه جا تاریکى است،
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می آوریم
و تلألوء آفتاب را می بینیم
زیر بوته اى از برف
که این دفعه...
مخاطب خاص من!
همه نوشته هایم را به تو تقدیم میکنم
تمامی مکنونات دلم را...
تو برای من همانقدر خاصی که به ماه میمانی!
میدانم دور و برت پر از ستاره است
اما تو مطلق به آسمان نازنینی!
پس دیگر چه اهمیتی دارد!
بگذار این هوسرانان عاشق نما هر چه قدر می خواهند تنازی کنند
هر هر...
آرام باش
آرام باش عزیز من آرام باش
حکایت دریاست زندگى
گاهى درخشش آفتاب، برق و بوى نمک، ترشح شادمانى
گاهى هم فرو مىرویم، چشمهاىمان را مىبندیم، همه جا تاریکى است،
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می آوریم
و تلألوء آفتاب را می بینیم
زیر بوته اى از برف
که این دفعه...