A
پسندها
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هر روز دلم به زیر باری دگر است
    در دیده ای من ز هجر خاری دگر است
    من جهد همی کنم قضا می گوید
    بیرون ز کفایت تو کاری دگر است
    سلام
    ببخشید ی سوال:؟شما تو پیج من مگ چی میخاین بخونین...ک اینقدر پیجم چشماتونو اذیت میکنه!؟؟:surprised:

    ولی چشم رنگ روشن تر استفاده میکنم!;)
    پرسش
    ندا امد که این باران که از اسمان بر سر خاک میریزدنشان از کدام نشان دارد؟
    در بزم این خاک باران کجا جای دارد؟
    داشتن این علم که ابرباران می بارد را که بر خاک
    گفت که او چنین سزاوار کرد خویش را به رحمت
    باران؟
    یا که این خود ابر بود که میدانست ز تن این خاک
    گلی خواهد رست که اندر زیبای او زبان ما خواهد
    خفت؟
    این سخن چمن بر خاک می گفت
    خاک بگشود دهن بر سخن که ای سبز جامه ای سبز رنگ
    سرت سودای افلاک
    تنت بند این دل بند بند
    این همه که گفتی همه یکی است
    اسمان ز کجا داند که این ابر چیست!
    ابر چه داند که خاک کیست!
    همه ز لطف و کرم اوست که این چنین بی خبران را

    به گرد یک دگر براورد که >>ز این تن گلی رست.........
    چگونه باشد


    نا دانای را بر سر دار بردند تا بر سر جهلش سرش را سر برند

    خموش کودکی از درون سکوتش بر انان خواند
    که ای
    این جزا بر جهلش رواست
    از این سخن جمعی را به شگفت امد که این چنین برهانی
    ز زبان کودکی خرد چگونه باشد
    پیر عقل جوانی که نام خویش از یاد برده بود در ان میان
    افسار اسب خویش به نیش بگرفت و بگریخت از این
    جمع که در ان کودکی ندا می دهد برجمع
    کسی از دور فریاد می زند
    جزء یکی کودک باید سر ز سر یکایکمان برند
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا