نمیگم چقدر دوست دارم یا نمگم اگه بخوای برات میمیرم یا نمیگم که چرا نمیتونم ازت دور شم
فقط اینو میگم خیلی دلم برات تنگ شده خیلی
کاش تو این شبا برسم به آنچه میخوام
خسته گشتم از نگه به ماه
چشمی دگر ندارم تا بنگرد به ماه
بگفتند دیوانه ای یا عاشق
بگفتم عاشق زیبای ماه
بگفتند عاشقی کار هرکسی نیست
بگفتم ندانی چه دارد این ماه
بگفتند آخر خانه خراب میکند
بگفتم خانه ام است کنار ماه
بگفتند روزگارت سیاه ست
بگفتم نور روشناست ماه
آرشا گرچه به ماه خود می بالی
سعی کن روشن شوی مثل ماه
شبی از شبا با خیالت سر کردم
خیال تو ذهن و مست کرد
جسم و جان پر شد از خیالت
کاش بدانی چه غوغای کرد
گرچه هر دم و دم می سوزاند
لیک خیالت خوشحالش کرد
درد دوری همه از یاد برفت
یاد خاطرات خوب رو به جاش پر کرد
لحظاتی گذشت حیف
مثل یک ثانیه از عمرم رو تمام کرد
دنیای غریبی ست...به یکی که دست می دهی می دانی که دیر یا زود از دستش می دهی!
همه ی درد من این است...یک نفر در زندگی من هست...که نیست.../باش.../حتی همین قدر دور...!
شبی دلم تو را بهانه کرد *
زسوی عشق تو دردم و تازه کرد *
بگفتا آخر کی روز وصال شود *
سکوت کرده چشام شروع به اشک کرد *
بگفتا گر من خطا کردم اشک میریزی *
بگفتم این هجران جانم به سرم کرد *
بگفتا سوختم گر شد تمامش کن *
بگفتم هر چه کرد دل کرد*
در آینه ی دلم تنها تصویر تو به ذهن دارم *
هر شب به دل نگه میکنم و یاد تو رو دارم *
هر چند زبستر غم عشقت رها نیأفتم *
لیک آتش عشق تو را به جان دارم *
مست میشم از شب های با ماه *
ماه و مهتاب از نشان تو دارم*
آرشا گرچه تو این غم به خود می بالم *
لیک همچون ماه خود روشنی از دل دارم *
آرش