ALviin

.

.
.
.
پسرک رفت ولي زير لب اين را مي گفت: " او يقيناً پي معشوق خودش مي آيد ! " دخترک ماند ولي روي لبش زمزمه بود: ..." مطمئناً که پشيمان شده بر مي گردد ! " ... عشق قرباني مظلوم غرور است هنوز...

---------------------------------

: من دارم می روم ... یا شاید هم تو داری می روی ...
نمی دانم !
بیشتر که فکر می کنم می بینم خیلی وقت است که رفته ایم !
اصلاً شاید از اولش هم نیامده بودیم !!!
اما من باز خواهم گشت ...
... دلم می خواهد که بیایم ... گاه گاهی ... آرام و نرم ... سر بخورم توی خاطرت ...
نمی دانم چه وقت می آیم !
اما می آیم !
شاید یک روز بارانی که تو بدون چتری و باران دارد خیست می کند ، من بیایم و بنشینم کنار خاطره های خیست ...
شاید هم وقتی آن ترانه ای را می شنوی که می دانی من چقدر دوست داشتمش ...
یا شاید آن وقتی بیایم که خیلی خیلی غمگینی و دلت می خواهد برای کسی حرف بزنی... و آن وقت به یادت می آید که چقدر مهربانانه شنیدن هایم را دوست داشتی ....
یا شاید وقتی‌ نصف شب تلفنت زنگ زد
: یادت بیفتد شب‌های را که تا طلوع خورشید حرف میزدیم
یا صبح‌های زود که همیشه برای بیدار کردنت زنگ میزدم
یا شاید هر بار که صدای خنده‌هایت فضا را پر کرد به یاد آوری که چقدر دوست داشتم صدای خنده‌هایت را / که چقدر آرامم میکرد
نمی دانم !
شاید هم ... وقتی ... جایی ... اتفاقی بشنوی که کسی صدا می زند: نام مرا...
و تو زیر لب خوب مزه مزه ام کنی! و زمزمه وار تکرار کنی اسمم را ..
دلم می خواهد دلت گاهی برای دلم دلتنگ شود ...
فقط گاهی ...
درست نمی دانم چرا ؟!
تو بگذار به حساب آن همه اشکی که به نام تو بود ...
یا به حساب دخترانگی های گرم و پر رنگم ...
یا شاید به حساب زنانگی های ترد و نجیب و کم رنگم ... آن وقت هایی که دلم آرزو می کرد که تو مرد من باشی ...
قول بده !
قول بده پسر !
قول بده که یادم بیفتی !
بگذار این یادهای دیر به دیر و گاه به گاه جا بماند برایمان ، از آن همه روز ...
بگذار گاه گاهی جاری شوم توی ذهنت...
میدانم که حالا اویی وجود دارد کنارت ..
می دانم که زیاد نمی شود بمانم ...
اصلاً قول می دهم زود بروم ...
یعنی قرار هم نیست که بمانم !
اما از یاد نبر مرا !
می خواهم آن همه دوست داشتن هایم ، مرا جا بگذارد یک گوشه ... توی خاطرت ...
بگذار یک جایی ، کنج بودن هایت ، تا همیشه برای من باشد ...
شاید خواسته ی زیادی دارم !
اما دلم می خواهد توی شلوغی های زندگی ات گم نشوم ...
مهم نیست که گرد و غبار بگیرد من و تمام ثانیه های دور و محو حضورم را ...
فقط برای همیشه پاکم نکن !
یادت هست گفته بودی گاهی بعضی از پایان ها
خودشان را حل می کنند توی زندگی ات...! یا شاید هم تو را ناگزیر می کنند که حل شوی تویشان!
فکر می‌کنم دیگر وقتش است که خودم را حل کنم توی پایان ...
راستی پسر ! این را هم یادت باشد که آخرش همانی شد که من می گفتم !
هر چقدر هم که تو بلند میخندیدی و میگفتی‌ محال است اما من گفته بودم روزی بالاخره همه چیز تمام می شود !
وقتی‌ هیچکس کنارت نبود من بودم اما گفته بودم روزی میرسد که همه کنارت هستن غیر از من دیدی همان شد .
خب...! بس است دیگر ...
گفتنی ها را گفته ام ...
این را نگفتم انگار
بعد از این حواست باشد که مدام یادم بندازی که یادم بیفتد که خیلی وقت است فراموشت کرده ام !!!

God . Family . Allstar . hyundai Sedan . samsung Galaxy III . Akcent .bass . Portrait . .Driviving
بالا