ستاره من
برای تو مینویسم برای تو که تنهاترین بهونه زندگیم هستی
برای تو که وجود بی ارزشم را محو وجود نازنین خود کردی
برای تو که احساسم از این وجود نازنین توست
برای تو که مرا مجذوب قلب نازواحساس پاک خود کردی
برای تو که چشمام همیشه به راه تو دوخته است...
مینویسم از تو ...از تو ای شادترین ، تازه ترین نغمه عشق !
تو که سرسبزترین منظره ای ، تو که سرشارترین عاطفه را نزد تو پیدا کردم
به تو می اندیشم و به تو میبالم و از تو میگیرم هرچه انگیزه درونم را
از تو که تا چشمامو بستن آرزویم تو شدی ، فکر رفتن کردم سمت و سویم تو شدی
تا که لب وا کردم گفتگویم...
تا به كي ستاره ي من؟
تا کی عاشق باشم و از عشقم دور ؟
تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور .....؟
تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم و حسرت آن دستهای گرمت را
بکشم...؟
تا کی باید از خدای خویش التماس کنم تا تو را به من برساند
نزدیک و نزدیک تر کندتا بتوانم تو را در آغوش...
صدای چک چک اشکهایت
را از پشت دیوار زمان می شنوم
و می شنوم که چه معصومانه
در کنج سکوت شب ،
برای ستاره ها
ساز دلتنگی می زنی
و من می شنوم
می شنوم هیاهوی زمانه را که
تو را از پریدن و پرکشیدن
باز می دارد آه ،
ای شکوه بی پایان
ای طنین شور انگیر
من می شنوم
به آسمان بگو
که من می شکنم !
هر آنچه تو...