من دستان کثیفی دارم. و با تشکر از لطف شما و حس همدردیتان که بر من پوشیده نیست به هیچ وجه ، علاقه ای به شستن شان ندارم! ریه هایم هم بیشتر از چند سال دیگر جواب نخواهند داد. سبک راه رفتنم هم به درد راه کج می خورد که البته از نظر شما کج است و من هم به آن احترام می گذارم. فکرم پر از صورت مسئله هایی است که همیشه پاک می شوند ! دهانم پر از کلماتی است که همیشه پنهان شده اند. گوشهایم پر از حقایق سیاه و تلخ است ، نه شعارهای سفید و شیرین. دستهایم ، پر است از لمس نا محرم که البته برای شما نا محرم است و برای ما محرم! کاملا! دوست دارم لباسهای گشاد و راحت بپوشم ، تاس بریزم و قمار کنم! که همانطور که میدانید در بهشت ممنوع است! من یک کلبه کوچک و گرم در جهنم را که از اعتقاداتم بنا شده است به یک کاخ پر زرق و برق که در بهشت شما از صلوات ساخته شده باشد ترجیح می دهم!