جا ماندی
روی دیوارها
پوستت را جا گذاشتی,با رنگی پریده با همان لکها...
جا ماندی
عطرت روی ملحفه ها,بالشتها
عرقی که مست میکرد...
آغوشت رو به خیابان هنوز باز است
وهنوز کبوتران در آغوشت پرواز را بخاطر می آورند
پرده ها صدای تو را ناشیانه تقلید میکنند
انگار هنوز نرفته ایی و اینجایی
در همین گوشه کنارزیر...