روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند،دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است،غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن میترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
عاشقی ساده که یک کبوتر شد و رفت