You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly. You should upgrade or use an alternative browser.
صدای سکوت
سال هاست در پی آنی ام که ردی از من در دفتر خاطرات ورق زد
وهمیشه شرمنده میشوم وقتی نشانش را در جای جای زندگیم میبینم ونمیابمش
......***
من مسافرم
کجا نمیدانم
اما مقصد خداست
در راه رسیدن کمک باش نه سنگلاخ و گودال که پای رفتنم را خرد کنی
....****
سلام وارث تنهای بینشانیها
خدای بیت غزلهای آسمانیها
نیامدی و کهنسالهایمان مردند
شکسته، پیر و مریضند نوجوانیها
چقدر تهمت ناجور بارمان کردند
چقدر طعنه که: دیوانهها، روانیها
کسی برای نجات شما نمیاید
کسی نمیرسد از پشت ندبهخوانیها
مسیح آمدنی! سوشیانت! ای موعود!
تو هر که هستی از آن سوی مهربانیها
بگو به حرف بیایند مردگان سکوت
زبان شوند و بگویند بیزبانیها
هنوز پنجرهها باز میشوند و هنوز
تهی است کوچه از آواز شادمانیها
و زرد میشود و دانه دانه میافتد
کنار پنجرهها برگ شمعدانیها . ..
خــدایـــــــــــــــا باور دارم که تو بهترین تقدیر را برای بنده ات میخواهی
گرچه نبودش فاجعه است...اما گرتو خدایی بهترین را برایش خواسته ایی تو را شکر...که مرا با تمام ناشکریم ...دوست میداری