ساحل9027
پسندها
278

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • وقتی با خانومت دعوات شد خودت رو کنترل کن
    ببوسش.. نازش کن و بزار بخوابه...
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    وقتی خوابید ؛ قشنگ برو سر وسایل آرایشیش
    با ریملش کفشاتُ واکس بزن...
    کرم دور چشم و شبش رو بمال به تایرای ماشینت
    با مداد سیاه دور چشمش خش های روی کفشتُ پر کن
    با دستمال مرطوبش هـم میتونی میز کامپیوترت رو قشـــــــــــــنگ تمیز کنی..
    با موچینش یه حالی به موهای دماغت بدی...
    وقتی دانشجو بودیم شاید 200تا قاشق و چنگال 50تا لیوان داشتیم همش با آرم سلف دانشگاه!!!
    یکی از رفیقام اومد خونه اینا رو دید گفت کصافطا منم میخوام! بهش گفتیم خب امروز بیا 3نفری با هم بریم سلف برات میاریم. اونم قبول کرد
    رفتیم سلف ناهار خوردیم بعد از روی میزا 20تا قاشق جمع کردیم گذاشتیم زیر کمربند شلوارش بهش گفتیم خب بریم
    سوار خط واحد که شدیم جا نبود بشینیم خط واحد حرکت کرد سر دوربرگردون با سرعت دور زد این دوستمون دستشو گرفت به میله بالا که نیافته! چشمتون روز بد نبینه تمام قاشقا از پاچه شلوارش ریخت کف اتوبوس حالا پسر دختر دارن دنبال صدا میگردن از کجاست!!
    این دوست ما هم از بالای کمربندش دستش کرده تو شلوارش که قاشقا رو از تو پاچش دوباره بیاره بالا دیگه همه 60 نفری که تو خط بودن فهمیدن صدا از کجاست!!
    دیگه در و دیوار و صندلی رو هوا بود!!!
    بقیشو دیگه خودتون حدس بزنید چه آبرو ریزی شد..........
    ما که خودمون زدیم به کوچه علی چپ که اصلا این رفیقمون عمرا ندیدیمو نمیشناسیم..........
    ھـمـیـشـہ سـخـت تـریـن نـمـآیـش بـہ بـہـتـریـن بـآزیـگـر تـعـلـق دارد.
    شـآکـے سـخـتـے ھـآے دنـیـآ نـبـآش شـآیـد تـو بـہـتـریـن بـآزیـگـر خـدآیـے
    چند وقت پیش میخواستم خط موی پشت گردنم رو درست کنم ، در ضمن حسش نبود برم آرایشگاه !
    بابام کلاس گذاشت که زمون جنگ اون یه مدت آرایشگر ارتش بوده و راضیم کرد پشت سرم رو درست کنه !
    خدا نصیب کافر نکنه ، نشست ماشین و تیغ گرفت دستش ؛ اول کار که پس کله ام رو زخم کرد بعدشم هی میگفت کج شد بزار درستش کنم … کارش که تموم شد خط رو آورده بود وسطای کله ام ، مجبور شدم برم سرم رو تیغ بندازم !
    توروخدا بهم حق بده.....

    این روزا .....مشکلات زندگی اینقدر زیاده.....ک حتی ب خدا یادم نیست ظهر چی خوردم:cry:

    پیش دانشگاهی بودید......خب چکار میکنی.....خوب پیش میره؟
    ممنونم

    هیچی.....روز میگذرد......و ماهنوز......منتظر روزی هستیم......ک ب مرادمون باشه.......نه علیه مون:(

    شما چی......؟چه خبر از دانشگاه؟
    سلام........خواهش میمکنم اجی عزیزه....

    ای خدارو شکر.......شما چطورین.....خوبین؟
    اونروزی رفته بودم شرکت پسر عمم(نه که مال خودش باشه اونجا کار می کنه) گفت توسالن بشین من ده دقیقه دیگه میام. اقا ما نشستیم یه نفرم بغل دست من نشسته بود.این ندید بدیدا هم صندلی هاشون رو تازه خریده بودن هنوز نایلون روشو نکنده بودن.من خواستم بالاتر بشینم که یه دفعه یه صدای بدی از صندلی اومد. بغل دستیم هم فک کرد اون صدا از من بوده هی چپ چپ نیگا میکرد.منم خواستم که سوتفاهم رو برطرف کنم هی خودمو رو صندلی اینور واونور کردم اما لا مصب صدا نمیداد.یاروهم وقتی دید من دست از تلاش برنمیدارم اومد گفت اقا فهمیدم صدای صندلی بود بیخیال شو صندلی روپاره کردی از بس اینور واونور رفتی.ولی از تلاش وهمتم کلی تعریف کرد.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا