در آشيان
جوجه هايم! نغمه خواني ها کنيد
د رکنارم شادماني ها کنيد
باز هم بوي بهار آورده باد
آشيان را غرق گل ها کرده باد
با شما گر خامشي بُگزيده ام
بشنويد اين نغمه را از ديده ام:
روزگاري جفت جويي بوده ام
گرمْ سوز نرمْ خويي بوده ام
بر سرير شاخه هايم بوده جاي
بر حرير سبزه هايم بوده پاي
آبدان در...
گل صحرايي
کيستي اي دوست که با ياد تو
باده ي انديشه ام آميخته
اي لب گرمت ز تن سرد من
شعله ي صد بوسه برانگيخته
خنده ي من، شوخي ي ِمن، ناز من
برده قرار تو و آرام تو
فتنه ي عشاق هوسباز من
زهر حسد ريخته در کام تو
من گل صحرايي ي ِ خود رُسته ام
عطر مرا رهگذري نوش کرد
خوب چو از بوي تنم مست شد
رفت و...
چرچيل و راننده تاکسی
چرچيل(نخست وزير اسبق بريتانيا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه میرفت.
هنگامی که به آن جا رسيد به راننده گفت آقا لطفاً نيم ساعت صبر کنيد تا من برگردم.
راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچيل را از راديو گوش دهم" .
چرچيل از...
راز خوشبختی
روزگاری مردی فاضل زندگی میکرد. او هشتسال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا میشد و دعا میکرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.
یک روز همچنان که دعا میکرد، ندایی به او گفت بهجایی برود. در آن جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند...