You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly. You should upgrade or use an alternative browser.
حــامد
-----------------------------------------------------------------------------
برای من که در بندم
چه اندوه آوری ای تن
فراز وحشت داری
فرود خنجری ای تن
غم آزادگی دارم
به تن دلبستگی تا کی ؟
به من بخشیده دلتنگی
شکستن های پی در پی
در این غوغای مردم کش
در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن
ولی از مرگ شب گفتن
چرا تن زنده و عاشق
کنار مرگ فرسودن
چرا دلتنگ آزادی
گرفتار قفس بودن
قفس بشکن که بیزارم
از آب و دانه در زندان
خوشا پرواز ما حتی
به باغ خشک بی باران
در آوار شب و دشنه
چکد از قلب من خوناب
که می بینم من عاشق
چه ماری خفته در محراب
خوشا از بند تن رستن
پی آزادی انسان
نمی ترسم من از ایثار
که اینک سر ، که اینک جان
اگر پیرم ، اگر برنا
اگر برنای دل پیرم
به راه خیل جان بر کف
که می میرند ، می میرم
اگر سر خورده از خویشم
من مغرور دشمن شاد
برای فتح شهر خون
تو را کم دارم ای فریاد
این آمدن این رفتنم رنج و عذابی بود و بس
خداحافظ ای خاطرات خاک خورده ام مهندسـی شیمی به ما آموخت که میشود لطافت را در روح سرد آهن دید
مهندسـی شیمی به ما آموخت که چگونه میشـود باغ آهن را باغبانی کرد