خودتو با یه شعر وصف کن...!

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]گاهی ...[/h]

گاهی عمر تلف میشود ؛
به پای یک احساس ….
گاهی احساس تلف میشود ؛
به پای عمر !
و چه عذابی میکشد ،
کسی که هم عمرش تلف میشود ؛
هم احساسش .......
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]امشب ، تو دعا کن . . . من می گویم : آمین[/h] آنقدر هوای حوصله ام سرد است ، که انگشتان احساسم سِر شده است .
خدا جان ، دیگر توان خواستن ندارم ؛ امشب ، تو دعا کن . . .
من می گویم : آمین





 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
روی احســـღღـــــاســღღــــــــــم!!!!

غبار صد ساله نشسته است

خودت را خسته نکن غریبه

به این زودی ها پاک نمی شود!

دستـــــღღـــــان تو هم دیگر فایده ندارند...
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=courier new, courier, mono]بی صدا آمد![/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]چه غوغا کردو رفت
[FONT=courier new, courier, mono]بینوا دل را چه رسوا کردو رفت[/FONT]​
[FONT=courier new, courier, mono]در درونم شعله های عشق ریخت[/FONT]​
[FONT=courier new, courier, mono]عاقبت صد فتنه بر پا کردو رفت[/FONT]​
[FONT=courier new, courier, mono]روز من شب کردو شب را پر ز تب[/FONT]​
[FONT=courier new, courier, mono]زندگی را یک معما کردو رفت...[/FONT]​

[/FONT]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیهوده می گشتم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] اصلا گم نشده بود

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] نیمه دیگرم

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] بلیط من از اول نیم بها بوده است ....!
[/FONT]

[/FONT]
[/FONT]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
دیــده ای شــیشــه هـای اتــومبــیل را

وقـــتــی ضربـــه ای مـــی خــورنـد و مـــی شــکنـنـد !؟

دیــده ای شـیشــه خــرد مــی شــود ولــی از هــم نمــی پاشــد !؟

ایـــن روزهـــا همـــان شــیشــه ام ؛

خــرد و تــکـه تــکــه ،

از هــم نـمـــی پــاشـم

ولـــی شــکـستـــه ام ...



 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم خوش نیست...
غمگینم...
کسی شاید نمیفهمد...
کسی شاید نمیداند...
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی...

تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی...
عجب احساس زیبایی...!
تو هم شاید نمیدانی...!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به شانه ام زدی

که تنهایی ام را تکانده باشی

به چه دل خوش کرده ای؟

تکاندن برف

از شانه های آدم برفی؟
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
راســــــتی،
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خــــوب...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با من بگو

که آیا باد

تمام رویاها را با خود می برد؟!

می دانم

پس فردا

من می مانم و

تو و

همه آرزو های گمشده......
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

دلم زندان عشق ست
در حصار بلند چشمانت
باران خودش را خسته می کند
هیچ رؤیائی
توان فرار از سلّول خیالت را ندارد !



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
پشت پنجره مینشینم
تماشا میکنم
اما کسی نمیداند
خیلی وقت میشود
چشمانم نمیبیند
بلکه
با گوشهایم میشنوم
صدای خنده های را هر بار شدیدتر میشود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم.... لحظه های دل تنگی بی پایانند...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلتنگیهایم
را خواب میکنم
تا تو راحت باشی
تا مبادا مزاحم
شادی و خنده هایت شوم
تو بخند
و من بی صدا تماشا میکنم و خودم اشکهایم در تنهایی را پاک خواهم کرد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
روی پنجره
نامت را مینویسم
و دوباره
پنجره خیس میشود چشمانم خیس میشود
و نمیدانستم
لمس نامت هم مرا خیس میکند
خیس از اشک
از عشق
از دوست داشتنت
از همه حسهای زیبای جهان
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
به سادگی آمد


به سادگی عاشقش شدم ...بـه سـادگـی رفـت

بـه سادگـی او را بخـشیـدم

حالـا مانـده ام چگـونه بـدون او

بـه سادگـی زندگـی کنـم
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]حال و احــــوال این روزهـــایـَــم قاصِـدکی را می مانـَــد[/h] حال و احــــوال این روزهـــایـَــم قاصِـدکی را می مانـَــد

کـــِ دلَــش حــتی نــــَ بــِ بــاد و نــــَ حتــی بــِ نَـــســـیم

کــــــِ بـــِ یکــــ فـــوت خـــــوش استـــــــ بـگــذاریـد بـرود .



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو باش...
نه برای اینکه در دنیا تنها نباشم
نه!
برای اینکه در دنیای تنهایی ام تنها تو باشی!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیر باران ایستاده ام منتظرت...

چتری روی سرم نیست...

می خواهم قدم هایت را با قطره های باران شماره کنم!

تو قبل از باران میرسی یا باران قبل از تو به پایان میرسد...!

من را ملالی نیست اگر صد سال هم زیر باران بدون چتر منتظرت بمانم...

نه از بوی یاس باران خورده خسته میشوم...

ونه از خاکی که باران غبار از آن ربوده است!

هروقت چلچله برایت نغمه دلتنگی خواند و خواستی دیوار را ازمیانمان برداری

بیا....

من تا آخرین قطره باران منتظرت می مانم

شاید...

شاید رنگین کمان پایان انتظار من باشد......

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت



این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت



رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.


خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روز ها که میگذرد شادم
شادم که میگذرد این روزها
شادم که میگذرد...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
به ساعت خیره میشوم
به تو که حواست به ساعت
ملاقات هست
نگاه میکنم
و تنها
به دروغ میگویم
کار دارم
باید بروم
تا تو اینقدر
به ساعتت نگاه نکنی
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"نه امپراتورم

و نه ستاره ای در مشت دارم

اما خودم را

با کسی که خیلی خوشبخت است اشتباه گرفته ام

و به جای او راه می روم

غذا می خورم

می خوابم و ...

چه اشتباه قشنگ و دل انگیزی!"

رســــــــــول یونــــان


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

چه هــوای سنگینــی دارد امشــب!

دارد و نــدارد.. دلــم هــوای بــاران را..

هــوای تـــو!


دردی حــس نمی کنــم.. اما

زندگیــم آســان نیــست..
 

Similar threads

بالا