سلام طلائیه

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
از هر طرف که حساب کنی اینجا وسط زمین است؛ آخر دنیاست و خط مرزی و انتهای جاده ی خلقت، نفس که می کشی ریه هایت پر می شود از نور، صفا و معنویت. اینجا سرزمین مادری عشق است؛ همان جایی که عرشی ها طلائیه اش می خوانند و عرشیان عشق آباد. اینجا سرزمین مادری مجنون است.
سلام ای سرزمین مادری مجنون.
سلام ای سرزمینی که خاکت طوطیای چشم ملائکه است.
سلام ای سرزمینی که خاکت سرمه ی کروبیان است.
سلام به تو که تمام مرا تسخیر کرده ای، قلعه قلب مرا، کوچه های دل مرا و سرزمین وجودم را تصرف کرده ای.
سلام به تو که بوی دستان خدا می دهی؛ رگ های دستانت سمت بهشت را نشان می دهد.
سلام به تو که عقربه های قطب نمای دلم سمت تو تعظیم می کند.
سلام به تو که سال هاست روزه ی سکوت گرفته ای و رازهای ناگفته در دلت داری.
سلام به تو که هزار کربلا زخم بر بدن داری.
سلام به تو، به تو که واژه ها از توصیفت عاجزند و غواص خرد به کنه ذات تو دست نمی یابد.
سلام به تو که گنج های گرانبها در دلت داری.
سلام به تو که بر تارک بلند نقشه جغرافیا نام قشنگت حک شده.
سلام به تو، که راه بهشت از تو می گذرد.
سلام به تو که دلت پر از خون است.
السلام علیک یا تراب الخضیب بدماء الشهداء.
السلام علیک یا بلد الطیب.
السلام علیک یا موضع عروج الجنود الخمینی.
السلام علیک یا مشهد الشهداء.
السلام علیک یا مدفن الغرباء.
السلام علیک یا موضع سجود الملائکۀ الله.
السلام علیک یا اشرف مواضع الارض.
السلام علیک یا مسفک الدماء.
السلام علیک یا بیت الله و موضع طواف الأنبیاء.
طلائیه یعنی خیبر، بدر، رمضان؛ یعنی3/12تا 22/12/1362
طلائیه یعنی محل نزول فرسته ها بإذن الله و رسوله.
طلائیه یعنی حاج حسین خرازی، یعنی قطع دست راست.
طلائیه یعنی یعنی القارعه، ماالقارعه، وما ادراک ماالقارعه.
طلائیه یعنی قمقمه های تشنه لب، یعنی رقص میانه ی میدان.
طلائیه یعنی مهدی زین الدین، یعنی همت، جنون، مجنون، خون.
طلائیه یعنی عشق به توان دو.
طلائیه یعنی دویدن بسوی کربلا، یعنی جستجوی مرگ در زیر زمین.
طلائیه یعنی همبازی شدن با مرگ، یعنی یک صحرا جنون.
طلائیه یعنی مخزن معنویت، انبار خلوص، پاکی، نجات.
طلائیه یعنی چشم ها را بران همیشه بستن.
طلائیه یعنی ایستادن رو به جزایر مجنون با امید.
طلائیه یعنی دل بریدن از همه کس و همه چیز.
طلائیه یعنی جگر شیر نداری سفر عشق مرو.
طلائیه یعنی لبخند بزن بسیجی.
طلائیه یعنی رمز یا رسول ا... .
طلائیه یعنی کفر و ایمان ، نور و ظلمات، عشق و نفرت.
طلائیه یعنی کارخانه آدم سازی.
من حس می کنم طلائیه بوی خدا می دهد. اگر خوب نگاه کنی جای پای خدا را روی خاک ها می بینی. جلوتر، نه همین چند قدم مانده به خدا سه راهی شهادت است محل ملاقات مردان قبیله خورشید با خدا.
باد می وزد و بوی پیراهن یوسف را در هوای پخش می کند و من مست می شوم و بعد مثل آدم ها گیج و سر به هوا راه می روم.
اینجا حس غریبی به انسان دست می دهد. دلت می خواهد بدوی تا به ته دشت؛ دلت می خواهد خودت را صدا بزنی و پیدا می کنی. النجا دلت برای خودت تنگ می شود ولی زود خودت را پیدا می کنی. دلت می خواهد روی خاک ها بنشینی و مثل بچه ها بازی کنی؛ اصلاً عجیب نیست! عجب کارهای ماست که باعث شده خودمان را گم کنیم و دزدکی از چراغ قرمز و عبور ممنوع بگذریم غافل از اینکه شماره ی ما را خدا یادداشت می کند و بعداً سر فرصت و سر بزنگاه جریمه می کند.
بارها زیر تابلوی توقف ممنوع پارک کرده ایم و جاهایی که نباید می رفتیم رفتیم.
آری عجیب کارهای ماست که می دانیم آخد کوچه گناه بن بست است و باز هم گناه می کنیم!
دلت می خواهد روی خاک طلائیه دراز بکشی و به چشم های آبی آسمان نگاه کنی.
اینجا دوست داری دنیا را قی کنی، دلت می خواهد تیمم کنی، اینجا دلت آرام می گیرد، دلت می خواهد به خاک ها چنگ بزنی و در هوا پخش کنی و حمام خاک بگیری حتی دلت می خواهد خودت را زیر خاک طلائیه دفن کنی، مثل کارهایی که مردم لب دریا و با ماسه ها و خاک ساحل می کنند، اما خاک اینجا فرق دارد، خاک اینجا با خاک همه جا فرق دارد.
اینجا باید با عینک جدید به دنیا نگاه کنی، عینک قبلی را باید عوض کنی.
اگر عینکت را عوض کنی می بینی که خاک اینجا حرف می زند، گریه می کند، می خندد، و به آدم آرامش می دهد، شفا بخش است. خاک اینجا بوی قرآن های جیبی می دهد. بوی پلاک، بوی سربند، بوی کوله پشتی و باروت. با خاک اینجا می شود مهر درست کرد و به جانماز هدیه داد.
اینجا باند پرواز است و تو هواپیما، فقط باید با خدا هماهنگ باشی تا اجازه ی پرواز بدهد. فرشته ها از برج مراقبت برایت دست تکان می دهند و تو را زیر نظر دارند پس یا علی ... بپر! تصمیم بگیر اوج بگیری و از زمین جدا شوی؛ برسی به عرش و بالاتر از عرش.
از اینجا می شود خدا را دید و با او دست داد؛ اگر نتوانستی او را ببینی و با او دست بدهی باید بفهمی که هنوز اندر خم یک کوچه هم نیستی، اصلاً به کوچه هم نرسیدی تا بخواهی در پیچ و خم آن گم شوی.
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟!
اما اینجا اینقدر باید سماجت کرد در خانه را زد تا صاحب خانه را دید.
اینقدر کوبم در این خانه را تا ببینم روز صاحب خانه را
شهداء ! با دست خالی آمدن گر چه عیب است اما بزرگترین عیب آن است که از اینجا با دست خالی بر گردی.
شهداء ! کم من و کرم شما.
شهداء! من، نه من تنها نه، ما آمده ایم، اما پشیمان و سر به زیر حتی خجالت می کشیم زیر چشمی هم نگاه کنیم، تا چه رسد سرمان را بلند کنیم.
شهداء! «و جئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین».
شهداء! دلم زنگار گرفته حس می کنم با زمان پیش نمی روم، از همه چیز و همه کس عقب افتاده ام؛ مرا کوک کنید تا به موقع بیدار شوم، کمکم کنید تا دیگران را نیز از خواب غفلت بیدار کنم.
شهداء! دل واپسی هایم را برای شما پُست می کنم تا به من ایمان بیاورید تا بدانید راست می گویم.
راستی! من نشانی ام سالهاست عوض شده؛ خواهش می کنم یادداشت کنید:
انتهای بُهت زمین ، بالاتر از چهار راه تردید، خیابان گناه، نرسیده به میدان شیطان، کوچه ی نادمین، بن بست سمت چپ، منزل ... .
نه منزل ... مهم نیست همه ی مردم محل و ... مرا می شناسند.
خوش بحال شما که نشانیتان ثابت است، هنوز یادم هست ببینید:
بهشت؛ اعلی علیین، دیگر هیچ چیز اضافه ای لازم نیست همه شما را می شنایسند.
من هر روز به خدا زنگ می زنم ولی کسی گوشی را بر نمی دارد. شاید اینقدر سرش شلوغ است که مرا فراموش کرده یا نه؛ شاید شاید با من قهر کرده. مهم نیست من هر روز با شماره ی «24434» (نمازهای پنجگانه) تماس می گیرم شاید روزی از پشت خط صدای بفرمائید و بعد خوش آمدید را بشنوم. من مطمئن هستم شماره تلفن خدا عوض نشده، شاید اشکال از سیم های ارتباطی ماست که هی قطع و وصل می شود و گاهی اوقات اصلاً نمی گیرد.
شهداء! سیم های ارتباطی مرا درست کنید، واسطه شوید و سفارش کنید و اصرار نمایید. به خدا بگویید گوشی را بردارد، من پشیمان شده ام، هر روز پشت خط گریه می کنم، تازه نیمه شب ها هم تماس میگیرم ولی کسی گوشی را بر نمی دارد. و من باز گریه می کنم.
شهداء! قبول دارم که شاگرد تنبل کلاس بوده ام اما به خدا مدرسه عبودیت را دوست دارم، مرا اخراج نکنید. قول می دهم تجدیدی هام را قبول شوم و جبران کنم.
هیچ مدرسه ای مرا با معدل پایین نمی پذیرد، حس می کنم شیطان هم از دست کارهای من کم آورده، اصلاً فکر می کنم روزی از همین روزهای خاکستری جایش را با من عوض کند. او شاگرد شود و من استاد.
شهداء! از خودم بدم می آید. دلم برای خودم تنگ شده. مرا تنها نگذارید، کمک کنید تا خودم را پیدا کنم. من سال هاست گم شده ام با اینکه بارها در خودم قدم زده ام ولی خودم را پیدا نکرده ام. ای کاش دستم را از دست شما بیرون نمی آوردم تا حالا مجبور شوم دنبال شما بگردم.
شهداء! از آن بالا به راحتی می شود همه چیز را دید. مرا هم می بینید؟!
حتماً همینطوری است، پس چرا صدایم نمی کنید؟! درست است، من خجالت می کشم سرم را بلند کنم و به شما نگاه کنم ولی شما که می توانید زیر پایتان را نگاه کنید.
آی شهداء! من گم شده ام، مرا پیدا کنید.

منبع : کتاب « سفر به سرزمین نور »، بهزاد پودات، ص 24
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
معرفی طلائیه

معرفی طلائیه

طلائیه نامی آشنا و سرزمینی پر معناست. قطعه‌ای از بهشت که در منتهی‌الیه غرب استان خوزستان و نزدیک مرز ایران و عراق قرار دارد. دشتی وسیع به نام طلائیه که یادمان شهدای آن به مانند نگینی درخشان در میان آن کویر سوزان بوستانی بر پا نموده است.از میانة جاده اهواز خرمشهر باید به یاد یاران عاشورایی امام حسین(ع) تقریباً 72 کیلومتر طی کنیم تا به سرزمین یاران عاشورایی خمینی(ره) برسیم. طلائیه در روزها و شبهای مربوط به عملیات خیبر شاهد صحنه‌هایی بود که صدها سال قبل از آن کربلا آن را دیده بود. کربلا جاودانه ماند و طلائیه نیز یادمان گشت تا برای همیشه یاد و نام یاران عاشورایی خمینی(ره) را زنده نگاه دارد.طلائيه شب هاي زمستاني سرد و روزهاي تابستاني بسيار گرمي دارد. در اواسط فصل گرما، حرارت در اين منطقه اکثراً از 50 درجه سانتيگراد مي گذرد. زمين طلائيه، هموار و سطح آن پوشيده از خاک و رسوب نمک است. در زمان بارندگي با طغيان آب هور بيشتر طلائيه هم به زير آب مي رود. آبي که در سطح زمين است و عمق چنداني ندارد و همين باعث باتلاقي شدن منطقه در ماه هاي خاصي از سال مي شود. اگر از طلائيه قدري به سمت غرب برويد، به هور برمي خوريد. بر همين اساس مي توان گفت که طلائيه مرز بين خشکي و هور در اين منطقه به حساب مي آيد. طلائيه تابع بخش هويزه و دهستان بني صالح است و داراي قدمت چنداني نيست. شايد بتوان در اين مناطق گروهي از «صابئين مندايي» را يافت که به گفته مورخين محل زندگي و امرار معاش خود را دهانه رودخانه کرخه و هورهاي بين ايران و عراق انتخاب کرده اند. اينان گرچه در کتمان عقايد خود مي کوشند امّا نوعي از مسيحيان هستند که به يوحنّا اعتقاد دارند و عيسي را جانشين او مي دانند و تمام اعمال مذهبي آنان که مهم ترين آنها غسل تعميد است، با آب انجام مي يابد. از اين رو در اين مناطق و اطراف هور پراکنده اند. امّا آنچه منطقه طلائيه و هورهاي اطراف آن را معروف و زبانزد کرده است، نه اقوام و نه موقعيت جغرافيايي آن بلکه جنگ هايي است که در دهۀ 60 در آن اتفاق افتاد. طلائيه سال هاي سال در آرامش و سکوت روزگار مي گذراند تا آنکه جنگ تحميلي از سوي عراق آغاز شد و بر اين سرزمين همان گذشت که

... * نقاط مهم منطقه طلائيه

:1- پل نشوه2- پد شرقي جزاير مجنون3- انواع دژ، ميادين مين، تله هاي انفجاري، سنگرهاي بتوني، موانع خورشيدي، سيم خاردار.4- طلائيه قديم و طلائيه جديد.

* ویژگی های سرزمین طلائیه در زمان جنگ: 1-

آسيب پذيري دشمن در عمليات آبي- خاکي2- اهميت استراتژيکي منطقه در رابطه با هدف بصره3- توان نيروها از نظر کمي و کيفي4- کم عمق بودن هدف و امکان دسترسي به آن5- تسلط نسبي نيروهاي شناسايي به منطقه نا به تجربۀ خيبر6- جغرافيا و نوع زمين که باتلاقي بود و اجازۀ تحرک به دشمن را نمي داد.7- دشمن در اين منطقه فاقد عقبه مناسب بود.

منبع : کتاب « سرزمین مقدس »، موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا، ص 188
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
شرح عملیات در طلائیه

شرح عملیات در طلائیه

تذکر این نکته لازم است که طلائیه یکی از محورهای مهم عملیات خیبر بوده است، نه همه آن.عملیات خیبر به استعداد 220 گردان سپاه در هور الهویزه و جزایر مجنون و 63 گردان ارتش در پاسگاه زید با سازماندهی قرارگاه های عملیاتی نجف و کربلا و پشتیبانی قرارگاه نوح در ساعت 21 و 30 دقیقه روز 3 اسفندماه 1362 و با رمز «یا رسول الله(ص)» آغاز شد.در مجموعه محورهای عملیاتی خیبر، دو جزیره مجنون شمالی و جنوبی، دکل های فشار قوی برق دکل های تقویتی رادیو و تلویزیون، تأسیسات و کارخانه های کاغذ سازی و چاه های نفت عراق قرارداشت. ضمن عملیات خیبر چند عملیات انحرافی و فریب در مناطق دیگر انجام شد. در مرحله نخست عملیات بجز در محور زید پیشروی در سایر محورها خوب انجام شد به طوری که در روز چهارم عملیات گروهی از نیروها در ورود به شهر القرنه عراق با استقبال مردم شیعه آنجا مواجه شدند.در محور العزیر(شمالی) نیز نیروها خود را به رودخانه دجله رساندند و دو جزیره مجنون نیز به راحتی در اختیار ما قرار گرفت.در مرحله دوّم عملیات، محور جزایر مجنون و طلائیه به منظور الحاق و پیشروی به سمت «نشوه» در نظر گرفته شد، اما به دلایلی پیشروی صورت نگرفت و دشمن به شکل گسترده ای اقدام به استفاده از بمبهای شیمیایی کرد و ما فقط موفق به حفظ جزایر شدیم، در مرحله سوّم عملیات که بیشتر به منظور دفع فشارهای دشمن به جزایر مجنون جنوبی به اجرا درآمد، طی 72 ساعت پاتک، دشمن نزدیک به یک میلیون گلوله توپ و خمپاره شلیک کرد. در مجموع این عملیات در منطقه ای به وسعت 1180 کیلومتر انجام شد که جزایر مجنون به مساحت 160 کیلومتر مربع همراه با 50 حلقه چاه نفت و چندین روستا از جمله مناطق آزاد شده در این عملیات می باشند.

منبع : کتاب « سرزمین مقدس »، موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا، ص 188
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
شناسنامه عملیات در طلائیه

شناسنامه عملیات در طلائیه

• نام عملیات: خیبر
• زمان اجرا: 3/12/1362
• رمز عملیات: یا رسول الله)ص(
• محورهای عملیات: هور الهویزه- جبهه جنوبی جنگ
• تلفات دشمن:
- انسانی(کشته، زخمی، اسیر): 16140نفر
- تسليحاتی:
* منهدم شده: بیش از 23 یگان دشمن از 20 تا 100 درصد متلاشی شد 330 دستگاه تانک و نفربر، 6 فروند هواپیما،9 فروند چرخبال، 200 دستگاه خودرو و شمار زیادی اسلحه سبک و سنگین.
* غنائم: علاوه بر دستیابی به چاه های نفت، 42 تانک و نفربر زرهی، 250 خودرو، 19 عراده توپ دوربرد، 30 عراده توپ ضدهوایی و 120دستگاه مهندسی.
• برجستگی و خلاقیت ها:
این عملیات نخستین عملیات آبی- خاکی بود که با یک شناسایی بسیار عمقی و دقیق طرح ریزی شد، شهید حسن باقری قبل از شهادت شناسایی های دقیقی را در هور انجام داد که ادامه آن توسط علی هاشمی صورت گرفت.
• در این عملیات یگان های لشکر حضرت رسول(ص) و لشکر14 امام حسین(ع) در خط طلائیه عمل کردند.
• فرماندهان نبرد:
در این عملیات فرماندهان گرانقدری چون حاج ابراهیم همت از لشکر 27 حضرت رسول)ص(، حمید باکری و تقی یاغچیان از لشکر31 عاشورا و سیدحمید میرافضلی فرمانده اطلاعات- عملیات لشکر41 ثارالله)ع(به شهادت رسیدند.
• اهداف عملیات:
ادامه تاکتیک تعقیب متجاوز، ضربه زدن به ماشین جنگی دشمن و به کارگیری ابتکار عمل و تهدید جاده بغداد- بصره و تصرف و تأمین جزایر مجنون و بخشی از هور الهویزه.
البته تذکر این نکته لازم است که عملیات بدر نیز که به نوعی با یادمان طلائیه پیوند دارد و در این یادمان طرح می شود یکسال پس از عملیات خیبر با هدف دست یابی و تسلط بر جاده بصره- العماره و راهیابی به مراکز اصلی و نواحی غرب رودخانه دجله انجام شد که البته در پایان عملیات نیروهای خودی که به فاصله کمتر از 10 کیلومتری راه بصره- العماره رسیده بودند. ‌پس از چند روز مقاومت در برابر پاتک های متوالی و سنگین زرهی عراق، ساحل شرق دجله را تخلیه کرده به تثبیت مواضع جدید در هور العظیم بسنده کردند.
در جریان عملیات بدر،‌ «مهدی باکری» فرمانده لشکر 31 عاشورا،‌ «عباس کریمی» فرمانده لشکر 27 محمّد رسول الله«ابراهیم جعفرزاده» فرمانده تیپ 18 الغدیر، «ولی الله چراغچی» فرمانده تیپ21 امام رضا)ع( «اسماعیل صادقی» مسؤول ستاد لشکر17 علی بن ابیطالب«علی تجلایی» فرمانده آموزش قرارگاه خاتم الأنبیاء«عبدالحسین برونسی» فرمانده تیپ جوادالائمه و «حجـﺔ الاسلام شاه آبادی» که از مجتهدین و فرزند آیت الله شاه آبادی استاد اخلاق و عرفان امامبودند به شهادت رسیدند.
همچنین عملیات بدر رشادت فرماندهان شهید و شجاع ارتش مخصوصاً دلاور مردیِ شهید صیّاد شیرازی را هرگز از یاد نخواهد برد.

منبع : کتاب « سرزمین مقدس »، موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا، ص 190
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمادهای طلائیه

نمادهای طلائیه

1. تسلیم و وفای عاشوراییجزایر مجنون در غرب طلائیه با نبردی عاشورایی تصرف شد و دشمن وحشیانه به بمباران شیمیایی پرداخت و به اقرار خودشان تنها یک میلیون گلوله توپ بر سر رزمندگان ریخت، درگیری در محور طلائیه زیر آتش شدید دشمن چندین شب ادامه یافت. خطر عقب‌نشینی و عدم فتح نزدیک بود که به ناگاه دم مسیحایی حضرت امام(ره) مانند همیشه حماسه‌ای دیگر را در تاریخ دفاع مقدس ثبت کرد.بعدازظهر 14 اسفند 1362 حضرت امام خمینی(ره) برای رزمندگان اسلام پیام دادند: «جزایر حتماً باید نگه داشته شود هر طور که شده». این پیام صحنه‌های زیبای استقامت، شهادت و ایثار را به نمایش گذاشت، چرا که رزمندگان طلائیه بارها و بارها با حسین(ع) بیعت کرده بودند و «إنی سلمٌ لم سالمکم و حربٌ لمن حاربکم» را از دل بیان نموده بودند. چنانکه شهید حجت الاسلام میثمی که در عملیات حضور داشت گفت: «هر کس در طلائیه ایستاد اگر در کربلا هم بود می‌ایستاد.»

2. سرداران جهاد اکبر و جهاد اصغرمیدانهای نبرد بسیار وسیع و غلبه بر دشمن بسیار دشوار بود، حفظ مواضع نیروهای خودی و دست‌آوردهای عملیات که تحت عنایات الهی حاصل می‌شد بسیار سخت و دشوار بود. نبرد در جزایر مجنون و طلائیه گره خورده بود. و بیم عقب‌نشینی و رها¬کردن دست‌آوردها به وضوح بر میادین نبرد سایه انداخته بود در این فضای سنگین امام خمینی(ره) با تکیه بر کدام نیرو و توان فرمود: «جزایر حتماً باید نگه داشته شود هر طور که شده»؟!امام پس از خدا و اهل بیت(ع)، تکیه‌اش به سرداران و فرماندهان بود آنان رادمردانی بودند که از جبهه‌ای به مراتب سخت‌تر از جبهه طلائیه و مجنون پیروزمندانه و فاتحانه خارج شده بودند، جنگ هر چه بود جهاد اصغر بود اما این سرداران و رزمندگان پیش‌تر در جبهة جهاد اکبر(جهاد با نفس) پیروز و سربلند از ارزشهای وجودشان محافظت نموده بودند.باکری و یارانش، خرازی و یارانش، همت و یارانش، برونسی، کریمی، زین‌الدین و همة سرداران و رزمندگان مجموعه‌ای بودند انسانی که اخلاق و ایمان از بارزترین خصوصیات آنان بود.

منبع : کتاب « سرزمین مقدس »، موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا، ص 192
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
بار ها طلائيه بودم....اما در خواب.....
كاش چشمان زميني ام لياقت ديدار طلائيه را پيدا كنند....
شهداي طلائيه!
من قدمگاه دوستان آسمانيتان را ديدم، اما قدمگاه شما را نه!
اين گرو ماند تا دوباره دعوت نامه ام را امضا كنيد....
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
این طلائیه ، عجب طــلا ئــــــیــه

این طلائیه ، عجب طــلا ئــــــیــه

 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز
به او گفتم چرا از عشق می نویسی؟

گفت:تا تو عاشقانه بخوانی.

گفتم:چرا گلها در دل زمین مخفی شده اند؟

گفت:برای این که یاد زمین همیشه خوشبو بماند.

گفتم:مرحم زخمهایت چیست؟

گفت:مرحم زخمهایم صبوری است.

گفتم:کرخه را یادت هست؟

گفت:یاد قبرهای کنده در آن بخیر.

گفتم:نخلهای کارون را یادت هست چه زیبا بودند؟

گفت:عاشوراهایش زیباتر بودند.

گفتم:طلائیه یادت هست؟

گفت:باشقایقهای شنهایش آشنایم.

گفتم:سه راه شهادت؟

ناله ای زد و گفت:آنجا میعادگاه هر عاشقی بود که با خدای خودش وعده شهادت می گذاشت.

آنجا نقطه وصل آسمان به زمین بود.در انجا بود که ما همت را بدرقه کردیم.

گفتم:دلم برای شلمچه تنگ است؟

گفت:یاد ستاره های اسمانش بخیر .

یاد خرازی بخیر.یاد کربلای پنج بخیر.یاد ندای یا زهرا(س) بخیر.

گفتم:فکه......؟

گفت:خوشا آنان که رمل های گرم سجاده عروجشان شد.

او رفت و من فریاد زدم :کجا؟

گفتا:به خون.

گفتم:کی؟

گفتا: کنون.

گفتم:چرا؟

گفتا:جنون.

گفتم:نرو.

خندید ورفت............

 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوالشهید || هر کس در طلائیه ایستاد، در کربلا هم بود، می ایستاد. شهید عبدالله میثمی || شهید مهدی باکری:خوشا به حال آنانی که شهید می شوند.چون بعد از جنگ یک عده حسرت آن دوران را می خورند...

 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز
"چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.

اخلاق‌شان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که...

از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...

دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بده‌کار خاطره و روایت نیست که نیست!

باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد...

سپردم به خودشان و شروع کردم.

گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!

خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟

گفتم: آره!!!

گفتند: حالا چه شرطی؟

گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.

گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟

گفتم: هرچه شما بگویید.

گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!!

اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم.

دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...

در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...

می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است...

از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!!

به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.

کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید...

برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد.

آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...

تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد...عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد...

همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ...

به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند.

هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند...

پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.

سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند ... آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند ..."

 

sahel70

عضو جدید
دلم خیلی برا طلائیه تنگ شده ،برا آرامگاه چشای شهید همتم...................
دلم برا غربت هوریزه تنگ شده ........................
دلم برا رملای فکه تنگ شده ..........................
دلم برا اروند تنگ شده ...............................
دلم برا غروب جمعه های شلمچه لک زده :(
خدایا..................
 
بالا