بیاید در مورد مشکلاتمون حرف بزنیم...

wall_E

عضو جدید
چند ماهی هست که ازدواج کردمو اومدم ی شهری که یک ساعتی با زادگاهم فاصله داره ...شاید خنده دار باشه اما تو این چن ماه ...تا سر کوچه هم تنها نرفتم ....نه این که همسرم مشکلی داشته باشه ...نه ...خودم نتونستم ...با این که 4 سال 2300 کیلومتری شهرم درس خوندم ...اما نمی دونم جرا..این قدر کم آوردم اینجا....کم حرف شدم ....یکنواختی زندگیم ....داره غوغا می کنه ....به محض اینکه هم تنها می شم ....اشکم لب مشکم می شه .... تا دو سه روز می تونم به خودم روحیه بدم ....اما بعداز اون دیگه نه ......دوستانو اساتید محترم ...به داد برسید ....!!!
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
اقا سلام من موشکل ندارم اصلا شوما موشکلو نشانم بدید....من فقط موشکلم الان نداشتن کار ثابته...ان شالله اونم پیدا میکنم..خدا خودت به دادم برس که از ادمیزاد دل بریدم....
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند ماهی هست که ازدواج کردمو اومدم ی شهری که یک ساعتی با زادگاهم فاصله داره ...شاید خنده دار باشه اما تو این چن ماه ...تا سر کوچه هم تنها نرفتم ....نه این که همسرم مشکلی داشته باشه ...نه ...خودم نتونستم ...با این که 4 سال 2300 کیلومتری شهرم درس خوندم ...اما نمی دونم جرا..این قدر کم آوردم اینجا....کم حرف شدم ....یکنواختی زندگیم ....داره غوغا می کنه ....به محض اینکه هم تنها می شم ....اشکم لب مشکم می شه .... تا دو سه روز می تونم به خودم روحیه بدم ....اما بعداز اون دیگه نه ......دوستانو اساتید محترم ...به داد برسید ....!!!
سلام با اجازه اساتید من برم منبر

شاید دوری از خانواده باعث کمی افسردگی شده.....یه همسرتون بگید زیاد تنهاتون نزاره....پیشنهادم اینه چون از فامیلها و خانواده دور شدید برا خودتان رفیق فابریک بیابید...مثلا برید کلاسهای هنری و یا جیزهاییکه دوست دارید شرکت کنید و دوست پیدا کنید تا ازین حات خارج شید...:smile:
 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام به همه ی دوستان.خیلی وقت بود ندیده بودمتون :) .
مشکل من رو اگه بتونین بهش رسیدگی کنین خیلی ممنون میشم.ولی خدایی جواب سرسری و بی منطق ندین!!!
دوس ندارم عرفانی و روانشناسانه حرف بزنین!!!
فقط دوس دارم نظرای شخصی و عقاید شخصیتونو بگین تا من بتونم خودمو با نظرات شما مقایسه کنم و بعد جمع بندی کنم ! :(
مشکل من سخت گیری سر قضیه ی دختر و پیدا کردن دختر مناسبه!!!اصن منظورم ظاهر نیست!!!ظاهر دختر تا حدی باشه که خوشم بیاد همین.توقعم بالا نیست!!!در حد تیلور سویفت باشه :) !!نه شوخی بود در حدی که بدم نیاد.
باطن بیشتر برام مهمه.راستش من حتی ببینم دختری الکی وایساده بوده با پسری حرف زده بوده از چشمم میره!!!بدونم دختری با پسری دوست بوده حالا نه دوست پسر و دوست دختری!!مثلا بدونم با پسری آشنا بوده و اسمس فقط در حد تبریک عید و این چیزا هم از چشمم میره!!!!
دوس دارم یه دختر معصوم و نجیب و پاک و سر به زیر گیرم بیاد!!!نیست!هرکسی رو بهم معرفی میکنن خیلی راحت ردش میکنم و اصن به مراحل بعدی شناخت هم نمیرسم!!!
خیلی سخت گیرم!همینم بگم که خودمم همینطورم همیشه به خودم سخت گرفتم!مثلا هرجا میرم حتی به دخترا نگاه هم نمیکنم و دوس دارم یکی مثه خودم گیرم بیاد!
ممنون میشم نظر بدین
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشکلم تنها و تنها نداشتن کار مناسبه همین...
من از خدا فقط همینو میخوام...
:D
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه ی دوستان.خیلی وقت بود ندیده بودمتون :) .
مشکل من رو اگه بتونین بهش رسیدگی کنین خیلی ممنون میشم.ولی خدایی جواب سرسری و بی منطق ندین!!!
دوس ندارم عرفانی و روانشناسانه حرف بزنین!!!
فقط دوس دارم نظرای شخصی و عقاید شخصیتونو بگین تا من بتونم خودمو با نظرات شما مقایسه کنم و بعد جمع بندی کنم ! :(
مشکل من سخت گیری سر قضیه ی دختر و پیدا کردن دختر مناسبه!!!اصن منظورم ظاهر نیست!!!ظاهر دختر تا حدی باشه که خوشم بیاد همین.توقعم بالا نیست!!!در حد تیلور سویفت باشه :) !!نه شوخی بود در حدی که بدم نیاد.
باطن بیشتر برام مهمه.راستش من حتی ببینم دختری الکی وایساده بوده با پسری حرف زده بوده از چشمم میره!!!بدونم دختری با پسری دوست بوده حالا نه دوست پسر و دوست دختری!!مثلا بدونم با پسری آشنا بوده و اسمس فقط در حد تبریک عید و این چیزا هم از چشمم میره!!!!
دوس دارم یه دختر معصوم و نجیب و پاک و سر به زیر گیرم بیاد!!!نیست!هرکسی رو بهم معرفی میکنن خیلی راحت ردش میکنم و اصن به مراحل بعدی شناخت هم نمیرسم!!!
خیلی سخت گیرم!همینم بگم که خودمم همینطورم همیشه به خودم سخت گرفتم!مثلا هرجا میرم حتی به دخترا نگاه هم نمیکنم و دوس دارم یکی مثه خودم گیرم بیاد!
ممنون میشم نظر بدین

از ایران برو...راه حلشو یه بار گفتم..:cry:...منم تا حدود زیادی شبیه شماهم به غیر اون سخت گیری بیش از حدش...من اگه بدونم دختری با پسرها رفت و امد داشته به راحتی از چشمم نمیوفته مگه قضیه بی اف جی اف بوده باشه..
 

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چند ماهی هست که ازدواج کردمو اومدم ی شهری که یک ساعتی با زادگاهم فاصله داره ...شاید خنده دار باشه اما تو این چن ماه ...تا سر کوچه هم تنها نرفتم ....نه این که همسرم مشکلی داشته باشه ...نه ...خودم نتونستم ...با این که 4 سال 2300 کیلومتری شهرم درس خوندم ...اما نمی دونم جرا..این قدر کم آوردم اینجا....کم حرف شدم ....یکنواختی زندگیم ....داره غوغا می کنه ....به محض اینکه هم تنها می شم ....اشکم لب مشکم می شه .... تا دو سه روز می تونم به خودم روحیه بدم ....اما بعداز اون دیگه نه ......دوستانو اساتید محترم ...به داد برسید ....!!!
اومدم جواب بدم دیدم نوشتی دانشجو شهرستان بودی...خب حس غربت بد چیزیه منم تجربش کردم اما فکر می کنم این احساسی که داری طبیعیه تا یه حدودی مخصوصا برا خانما اولای ازدواج
یکم از خونه دربیا عزیزم...صبحا باشگاه ورزشی چیزی..خیلی تاثیر داره ورزش ...برو بیا دو تا دوست فابریک که پیدا کنی این احساس به نظرم کمتر میشه
 
  • Like
واکنش ها: etnn

narges.1368

عضو جدید
man kheyli tu daram
hanuzam ba bacheha mese ghablam
hata dustaye jadidam peyda kardam
vali hichki nemidune daranam che khabare!!!!1

man vali reshtamo dust daram
faghat sangini darsa bishtar afsordam karde

shode hes konid adame pokhtetari shodid vali bejash shadihatuno az dast dadid
engar kudake darunamo faramush kardam
fek konam daghighan in moshkelameee

ی ترم مرخصی بگیر روحیت عوض میشه
 

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه ی دوستان.خیلی وقت بود ندیده بودمتون :) .
مشکل من رو اگه بتونین بهش رسیدگی کنین خیلی ممنون میشم.ولی خدایی جواب سرسری و بی منطق ندین!!!
دوس ندارم عرفانی و روانشناسانه حرف بزنین!!!
فقط دوس دارم نظرای شخصی و عقاید شخصیتونو بگین تا من بتونم خودمو با نظرات شما مقایسه کنم و بعد جمع بندی کنم ! :(
مشکل من سخت گیری سر قضیه ی دختر و پیدا کردن دختر مناسبه!!!اصن منظورم ظاهر نیست!!!ظاهر دختر تا حدی باشه که خوشم بیاد همین.توقعم بالا نیست!!!در حد تیلور سویفت باشه :) !!نه شوخی بود در حدی که بدم نیاد.
باطن بیشتر برام مهمه.راستش من حتی ببینم دختری الکی وایساده بوده با پسری حرف زده بوده از چشمم میره!!!بدونم دختری با پسری دوست بوده حالا نه دوست پسر و دوست دختری!!مثلا بدونم با پسری آشنا بوده و اسمس فقط در حد تبریک عید و این چیزا هم از چشمم میره!!!!
دوس دارم یه دختر معصوم و نجیب و پاک و سر به زیر گیرم بیاد!!!نیست!هرکسی رو بهم معرفی میکنن خیلی راحت ردش میکنم و اصن به مراحل بعدی شناخت هم نمیرسم!!!
خیلی سخت گیرم!همینم بگم که خودمم همینطورم همیشه به خودم سخت گرفتم!مثلا هرجا میرم حتی به دخترا نگاه هم نمیکنم و دوس دارم یکی مثه خودم گیرم بیاد!
ممنون میشم نظر بدین


خوب وقتی خودتون به خودتون سخت گرفتین ، حق دارید در مورد طرفتون هم سخت گیر باشید :smile:

میخواستم در مورد قانون جذب بگم ، دیدم گفتین حرف روانشناسی نزنین ، حالا میگم دوس نداشتین ازین خط به بعد نخونین :دی

از نظر من یه خدایی هم اون بالا هست که داره همه کارای مارو میبینه ... خوب اگه خودتون هم دوست داشته باشید همسری مثل خودتون گیرتون بیاد مسلما خدا هم نمیذاره شما ناامید و ناراضی بشید از درگاهش :)

اینو من همیشه گفتم تو پستام دوباره هم میگم .. به قول استاد اخلاقمون خدا خودش در و تخته رو با هم جور میکنه .. البته اگه برای طرفین هم مهم بوده باشه ...

من به قانون جذب همراه با توکل به خدا خیلی اعتقاد پیدا کردم ، راستش قبلنا زیاد اعتقاد نداشتم ولی هر چی تو زندگیم جلوتر میرم معتقدترم میشم ......

مطمئن باشید دختر مورد نظرتون هست ، نمیگم ریخته دختر اینجوریا! ولی هست .... ایشالله اگه خوتون دنبالش باشید و توکلتون به خدا باشه و امید داشته باشید که شخص مورد نظرتون رو پیدا میکنید حتما حتما پیدا میشه ...
 

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها به منم یه پیشنهاد بدین بی زحمت :دی

راستش من بین دوراهی کار و ازدواج گیر کردم....

من از بچگی به هر چی میخواستم رسیدم ، هیچ کم و کسری تو زندگیم نداشتم خداروشکر ...
برا کنکورم کلی زحمت کشید ، رشته مورد علاقم قبول شدم و الان درسم در شرف تموم شدنه ... چند تا واحد دارم فقط.... دوست ندارم بعد این همه درس خوندن بشینم گوشه خونه مدرکمو نگا کنم...
من توی یه شهر دیگه درس میخوندم -توی مرکز استانمون، توی دوران دانشجوییم علی رغم اینکه خواستگارای نسبتا خوبی داشتم ولی چون به نظرم زود بود و به خاطر فاصله حدود 4 ساعتی شهرمون از شهر محل تحصیلم تصمیم گرفتم دوران دانشجوییم ازدواج نکنم ...
به خاطر علاقه به رشتم و کار کردن حتی این تابستون هم کلا درگیر یادگیری بودم و توی شهر خودم چون شهرستان هست اونقدر که دوست دارم نمیتونم از نظر کاری پیشرفت کنم ....میخوام این ترم آخری برم توی شهر محل تحصیلم برای کار....
راستش تازگیا توی یه شرکت شرایط مورد علاقمو دیدم برای کار و قراره حدود یه ماه دیگه برای مصاحبه برم اونجا ...(دعا کنید قبول شم :) ) شرایط کاریش تا اونجا که شنیدم خیلی نزدیک به علایق منه و حتی گفتن اگه توی مصاحبه پذیرفته شم و بعد یه مدت تواناییهای خودمو نشون بدم حتی نمایندگی اون شرکت رو به من میدن که تو شهرستان نمایندگیشو بزنم و دورادور همکارشون باشم ...

اما مشکل من اینه که در شهرهای کوچیک سن ازدواج یه چیز تعریف شده ای هست .. یعنی تا یه سنی خواستگار خوب میاد برا دختر ... اینجا حدودا تا 25 و من الان 23 سال دارم ...و الان هم من دختر دم بخت فامیلم و گیره همه رو منه :||||
اگه بخوام توی یه شهر دیگه فعالیت کنم و یه مدت اونجا باشم مسلما خواستگارامو از دست میدم چون دوست ندارم خودم یه جا باشم به خاطر کارم ، و شوهرم یه جا دیگه!ا و یه مدت باید قید ازدواجو بزنم ..
اگر بخوام قید کار رو بزنم اینجا معلوم نیست تا سال دیگه ازدواج کنم چون خودم و خونوادم خیلی سخت گیریم در یه سری مسائل!
اصن موندم قید کار رو بزنم و شهر خودمون بمونم یا تا بهمن که درسم تموم میشه برم سرکار و فعلا والدین محترم تا بهمن که درس دارم هنوز، اجازه کار دادن و بعدش نه!!(یعنی یه جورایی کارمم نمیدونم بتونم ادامه بدم یا نه-چون ادامش بستگی به نظر بابام داره )

البته من توی خونه بابام هییچ نیاز مالی ندارم ... هرچی بخوام فراهمه ... اما دوست دارم کار کنم و درآمدی برا خودم داشته باشم ... شما جای من باشید چیکار میکنید؟؟
 

J.AVID

عضو جدید
بچه ها به منم یه پیشنهاد بدین بی زحمت :دی

راستش من بین دوراهی کار و ازدواج گیر کردم....

من از بچگی به هر چی میخواستم رسیدم ، هیچ کم و کسری تو زندگیم نداشتم خداروشکر ...
برا کنکورم کلی زحمت کشید ، رشته مورد علاقم قبول شدم و الان درسم در شرف تموم شدنه ... چند تا واحد دارم فقط.... دوست ندارم بعد این همه درس خوندن بشینم گوشه خونه مدرکمو نگا کنم...
من توی یه شهر دیگه درس میخوندم -توی مرکز استانمون، توی دوران دانشجوییم علی رغم اینکه خواستگارای نسبتا خوبی داشتم ولی چون به نظرم زود بود و به خاطر فاصله حدود 4 ساعتی شهرمون از شهر محل تحصیلم تصمیم گرفتم دوران دانشجوییم ازدواج نکنم ...
به خاطر علاقه به رشتم و کار کردن حتی این تابستون هم کلا درگیر یادگیری بودم و توی شهر خودم چون شهرستان هست اونقدر که دوست دارم نمیتونم از نظر کاری پیشرفت کنم ....میخوام این ترم آخری برم توی شهر محل تحصیلم برای کار....
راستش تازگیا توی یه شرکت شرایط مورد علاقمو دیدم برای کار و قراره حدود یه ماه دیگه برای مصاحبه برم اونجا ...(دعا کنید قبول شم :) ) شرایط کاریش تا اونجا که شنیدم خیلی نزدیک به علایق منه و حتی گفتن اگه توی مصاحبه پذیرفته شم و بعد یه مدت تواناییهای خودمو نشون بدم حتی نمایندگی اون شرکت رو به من میدن که تو شهرستان نمایندگیشو بزنم و دورادور همکارشون باشم ...

اما مشکل من اینه که در شهرهای کوچیک سن ازدواج یه چیز تعریف شده ای هست .. یعنی تا یه سنی خواستگار خوب میاد برا دختر ... اینجا حدودا تا 25 و من الان 23 سال دارم ...و الان هم من دختر دم بخت فامیلم و گیره همه رو منه :||||
اگه بخوام توی یه شهر دیگه فعالیت کنم و یه مدت اونجا باشم مسلما خواستگارامو از دست میدم چون دوست ندارم خودم یه جا باشم به خاطر کارم ، و شوهرم یه جا دیگه!ا و یه مدت باید قید ازدواجو بزنم ..
اگر بخوام قید کار رو بزنم اینجا معلوم نیست تا سال دیگه ازدواج کنم چون خودم و خونوادم خیلی سخت گیریم در یه سری مسائل!
اصن موندم قید کار رو بزنم و شهر خودمون بمونم یا تا بهمن که درسم تموم میشه برم سرکار و فعلا والدین محترم تا بهمن که درس دارم هنوز، اجازه کار دادن و بعدش نه!!(یعنی یه جورایی کارمم نمیدونم بتونم ادامه بدم یا نه-چون ادامش بستگی به نظر بابام داره )

البته من توی خونه بابام هییچ نیاز مالی ندارم ... هرچی بخوام فراهمه ... اما دوست دارم کار کنم و درآمدی برا خودم داشته باشم ... شما جای من باشید چیکار میکنید؟؟

آخه اینم شد مشکل؟! مشکل تازه بعد از ازدواج بدلایل مختلف درست میشه.
بهترین کار ظاهرا همینه "تا بهمن که درسم تموم میشه برم سرکار و فعلا والدین محترم تا بهمن که درس دارم هنوز، اجازه کار دادن"
 
  • Like
واکنش ها: etnn

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخه اینم شد مشکل؟! مشکل تازه بعد از ازدواج بدلایل مختلف درست میشه.
بهترین کار ظاهرا همینه "تا بهمن که درسم تموم میشه برم سرکار و فعلا والدین محترم تا بهمن که درس دارم هنوز، اجازه کار دادن"

:surprised: بله مشکله ....... تو این شرایط واقعا رو اعصابه منه ...
حتما که نباید شاخ و دم داشته باشه که بشه مشکل :|
 

zahra_555

عضو جدید
الان دیگه اکثر مشکلات, معذب بودن جوونا بیکاری اعتیاد و بیماری
ریشه همه مشکلات ام خود آدم و تنها خود آدم میتونه به خودش کمک کنه در درجه اول
خدا و قرآن ام میتونه به آدم کمک کنه اگه آدم خودش بخواد
من الحمدالله مشکلی ندارم تنها مشکلاتم یکی بدحجابیه یکی قلیون و از همه مهمتر دلم میخواد یه ازدواج موفق داشته باشم که تا الانم پسر ایدآلم نبوده:confused:
 

J.AVID

عضو جدید
کسی مشکلات من رو حل نکرد چرا؟!

بیکاری
تنبلی
تنهایی
نیاز ****
پول کلان میخوام که ندارم
آرامش
تیپ و قیافه و هیکل خوب میخوام که ندارم

بیکاری --
تنبلی --------> خدمت سربازی
تنهایی --

آرامش ---> بعد از خدمت سربازی
تیپ و قیافه و هیکل خوب میخوام که ندارم ---> ورزش

نیاز ****
پول کلان میخوام که ندارم ----> دعا
 

J.AVID

عضو جدید
منم تقریبا مشکلاتم شبیه شماست به جز چخارمی و آخری....از همه مهم تر اصلا هدفی ندارم برای زندگیم.....

همون چهارمی و آخری نباشه خیلی مهمه.
کلا کی هدف داره که شما نداری؟! یک هدف می تونه تلاش برای رسیدن به رویاها باشه.
 

*sefid barfi

عضو جدید
همون چهارمی و آخری نباشه خیلی مهمه.کلا کی هدف داره که شما نداری؟! یک هدف می تونه تلاش برای رسیدن به رویاها باشه.
نمیدونم آخه اطرافیانو میبینم که هم نامزد دارن...هم اکتیون...هم کار میکن...هم دارن درس میخونن. اما من فقط دارم درس میخونم.اونم همینطوری! دوستام میگن تو اصلا برا چی زنده ای پس؟!
 

*sefid barfi

عضو جدید
خب پس چرا فقط درس می خونی؟کارای دیگه چی؟
اصلا انگیزه ندارم...بچه تر که بودم کلی کلاس میرفتم اما هر چه بزرگتر شدم بی انگیزه تر شدم...به فکر ازدواجم که اصلا نیستم... نمیدونم چرا اینطوری شدم سال به سال بدتر میشم.
 

J.AVID

عضو جدید
نمیدونم آخه اطرافیانو میبینم که هم نامزد دارن...هم اکتیون...هم کار میکن...هم دارن درس میخونن. اما من فقط دارم درس میخونم.اونم همینطوری! دوستام میگن تو اصلا برا چی زنده ای پس؟!

اولا اون دوستی که اینجوری میگه، دوست نیست.
کلا توی ایران اکثرا "همینطوری" درس می خونن (از سر بیکاری و بعضی پسراهم از ترس سربازی). شماها حداقل سربازی ندارید شاید کار (حین تحصیل) گیرتون بیاد.
این دوره زمانه پیدا کردن مرد یا زن زندگی واقعا سخته.
 
آخرین ویرایش:

Elmira2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم آخه اطرافیانو میبینم که هم نامزد دارن...هم اکتیون...هم کار میکن...هم دارن درس میخونن. اما من فقط دارم درس میخونم.اونم همینطوری! دوستام میگن تو اصلا برا چی زنده ای پس؟!

اطرافیان منم همینطوری ان قبلاخیلی بهامیدادم به حرفاشون اماالان فقط درس میخونم بدون اینکه فک کنم آینده ای داره یانه توام درس بخون
 

*sefid barfi

عضو جدید
اولا اون دوستی که اینجوری میگه، دوست نیست.کلا توی ایران اکثرا "همینطوری" درس می خونن (از سر بیکاری و بعضی پسراهم از ترس سربازی). شماها حداقل سربازی ندارید شاید کار (حین تحصیل) گیرتون بیاد.این دوره زمانه پیدا کردن مرد یا زن زندگی واقعا سخته.
اهوم........جمله ی آخرتون چه ربطی داشت؟ متوجه نشدم
 

sahel70

عضو جدید
اصلا انگیزه ندارم...بچه تر که بودم کلی کلاس میرفتم اما هر چه بزرگتر شدم بی انگیزه تر شدم...به فکر ازدواجم که اصلا نیستم... نمیدونم چرا اینطوری شدم سال به سال بدتر میشم.
ازدواج یکی از بهترین اتفاقاییه که اگه درست انتخاب کرده باشی میتونه برات بیفته،انسان نیاز داره به یه همدم
و چه بهتر این همدم همسرش باشه ،حداقل میدونی که واقعا خیرخواهته و دوست داره
به ازدواج فکر کن ،اگه درست باشه خیلی رو به جلو میبرتت
 

Similar threads

بالا