آین راند
برگردان: مرتضی افشاری
دولت، سازمانی است که قدرت انحصاری برای اجرای قوانین قطعی رفتار اجتماعی، در یک قلمرو جغرافیایی مشخص را دارد.
آیا انسان به چنین سازمانی نیاز دارد، و چرا؟
از آنجا که عقل انسان، ابزار اصلی او برای ادامه ی حیاتش میباشد و نیز وسیله ای است در دست او برای تحصیل دانش تا براساس این دانش، اعمالش را در جهت درست، هدایت نماید، بنابراین، نیاز اصلی انسان آزادی است تا به حکم عقلش، فکر و عمل کند. این امر به این معنی نیست که یک انسان باید به تنهایی زندگی کند و جزیره ای متروک، مناسبترین محیط برای ارضای نیازهای اوست. انسانها میتوانند منافع بسیاری، از رابطه با یکدیگر بدست آورند. محیط اجتماعی، مهمترین سرچشمه ی ادامه ی حیات موفقیت آمیزشان میباشد، البته با شرایط محقق.
دو فایده ی بزرگ که از زندگی اجتماعی حاصل میگردد، دانش و تجارت هستند. در میان موجودات زنده، انسان، تنها گونه ای است که میتواند اندوخته ی دانشش را نسل به نسل منتقل کند و توسعه دهد. این دانش که به طور بالقوه برای انسان قابل استفاده می باشد، بزرگتر و بیشتر از آن مقداری است که فرد، به تنهایی ممکن است در طول عمرش کسب کند. هر انسانی، سودی بیشمار از دانشی که توسط دیگران یافته شده است. بدست میآورد. دومین فایده ی بزرگ، تقسیم کار است. تقسیم کار، انسان را قادر می سازد، تلاشش را به یک زمینه ی خاص از کار و تجارت با دیگرانی که در حوزه های دیگر تخصص دارند، اختصاص دهد. این شکل از همکاری به همه ی انسانها امکان میدهد که به دانش، مهارت و سود بیشتری از تلاشهایشان، در مقایسه با زمانی که هر کدام مجبور به تولید نیازهای خود، در جزیره ای دور افتاده یا مزرعه ا ی که همه ی کارهایش به دوش خودشان بود، دست یابند.
اما همین منافع هستند که مشخص می کنند، کدام یک از انسانها، شایستگی و ارزش بیشتری نسبت به دیگری دارد و البته این ارزش در چه نوع جامعه ای میباشد و برای همه ی اینها مرز و محدوده تعیین می کند و تعریف مشخص، ارائه می دهد: تنها افراد منطقی، فعال و مستقل در یک جامعه ی عقلانی، مولد و آزاد. جامعه ای که یک فرد را از حاصل تلاشش محروم می کند یا او را به بردگی می گیرد یا سعی می کند که آزادی فکری او را محدود نماید یا او را وامی دارد که بر خلاف تشخیص عقل خود، عمل کند، جامعه ای که تضاد بین قوانین اش را با نیازمندیهای طبیعی انسانها بالا می برد، به عبارت دقیقتر، جامعه نیست، بلکه توده ای مردمی است که توسط قوانین نهادینه شده بوسیله ی گروهی سازماندهی شده، گرد هم می آیند. چنین جامعه ای که همه ی ارزشهای همزیستی انسانی را نابود می کند، نه دلیل موجهی دارد و نه منشأ سود و منفعت انسان می شود، حتی مهلک ترین خطر برای بقای انسان میباشد. زندگی در جزیره ای دور افتاده، امن تر و بی نهایت بهتر از زندگی در روسیه ی شوروی یا آلمان نازی است.
اگر انسانها می خواهند در جامعه ای توأم با صلح، خلاق و عقلانی، با هم زندگی کنند و برای سود متقابل، با شخص دیگری رابطه برقرار نمایند، باید این قاعده ی اجتماعی بنیادین را بپذیرند که بدون آن جامعه ی اخلاقی یا متمدن، امکان ندارد: اصل حقوق فردی.
تأیید حقوق فردی به معنای شناخت و پذیرش شرایطی است که برای یک زندگی مناسب و شایسته، مورد نیاز طبیعت انسان است.
حقوق بشر، صرفاً میتواند با کاربرد خشونت فیزیکی، زیر پاگذاشته شود. تنها با خشونت فیزیکی است که انسان می تواند دیگری را از زندگی اش محروم کند یا او را به بردگی بگیرد یا او را چپاول کند یا ممانعت نماید از اینکه او اهدافش را دنبال کند یا اینکه به او فشار آورد که بر خلاف تشخیص عقلی خود، عمل نماید.
شرط لازم برای یک جامعه ی متمدن، ممنوع کردن خشونت فیزیکی در روابط اجتماعی و درنتیجه، تثبیت این اصل که اگر انسانها بخواهند که با یکدیگر رابطه داشته باشند، فقط با عقل میتوانند به این خواستشان برسند. بوسیله ی گفتگو، اقناع، به شکل اختیاری و با توافق غیر اجباری.
پیامد اجتناب ناپذیر حق انسان برای زندگی، حق او برای دفاع از خود می باشد. در جامعه ای متمدن، شاید خشونت فقط برای مقابله به مثل و در برابر کسانی که اعمال خشونت آمیز و زورگویانه را شروع میکنند، به کار برده شود. همه ی دلایلی که موجب میگردد، آغاز کردن خشونت فیزیکی یک عمل شرورانه قلمدار شود، کاربرد متقابل خشونت فیزیکی را یک وظیفه ی اخلاقی می سازد.
اگر یکی از جوامع صلح طلب، استفاده از زور را کنار بگذارد، باید از به سعادت رسیدن اولین کسی که تصمیم به فساد می گیرد، ناامید شود. چنین جامعه ای چیزی را بدست می آورد که مخالف اهدافش است: در عوض پایان دادن به شر و فساد، باید از آن حمایت کند و به آن پاداش دهد.
اگر جامعه ای، یک پوشش سازمان یافته و منظم در برابر خشونت و زور، فراهم نکند، همه ی شهروندان را ناچار میکند که برای مسلح کردن خود، دست به کار شوند، خانه ی خود را به یک دژ نظامی تبدیل کنند، به هر غریبه ای که به خانه ی شان نزدیک می شود، تیراندازی کنند، برای دفاع از خود، به دارو دسته هایی ملحق گردند که با دارو دسته های دیگر مبارزه می کند که برای همان هدف، شکل گرفته اند و بنابراین، آشوب و اغتشاشی که این گروهها با قوانینشان، و به عبارت دیگر، قانون جنگل، بوجود میآورند، جامعه را به یک جنگ قبیله ای همیشگی، شبیه نبردهای وحشیان ما قبل تاریخی، وارد می کند که این، باعث فساد و انحطاط آن جامعه می گردد.
استفاده از خشونت فیزیکی، حتی کاربرد تلافی جویانه ی آن، نمیتواند به مصلحت شهروندان باشد. همزیستی همراه با صلح، غیر ممکن است اگر انسان مجبور باشد، همواره در معرض خشونت همنوعان اش باشد. اگر همنوعان او، نیات خوب یا بدی داشته باشند، اگر عقیده ی شان منطقی یا غیر منطقی باشد، اگر اعمال آنها به دلیل برداشتشان از عدالت، یا بخاطر جهل، تعصب یا خباثتشان باشد، کاربرد خشونت علیه یک انسان نمی تواند، در جهت خواست خودسرانه ی شخص دیگری باشد.
برای مثال، تصور کنید، اگر کسی کیف پول خود را گم می کرد، چه اتفاقی می افتاد؟ او نتیجه میگرفت که مورد سرقت، قرار گرفته است، برای جستجوی کیفش وارد خانه ی همسایه ها می شد و به اولین کسی که به او نگاه غضب آلودی میانداخت، شلیک میکرد و این نگاه را بعنوان مدرک جرم در نظر می گرفت.
کاربرد تلافی جویانه ی خشونت، استقرار قوانین بیطرفانه ی مدللی را ایجاب می کند که جرم را ثابت و مجرم را معلوم نماید، قوانین عادلانه ای که هم مجازاتها را تعیین کند هم تشریفات قانونی را اعمال نماید. کسانی که قانون شکنی های شان را ادامه می دهند، بدون چنین قوانینی، شبیه افرادی هستند که به تماشای مراسم اعدام می نشینند. اگر جامعه ای کاربرد تلافی جویانه ی خشونت را به شهروندان واگذار کند، دچار این می شود که هر گروه و دسته ای، قوانین خود را اجرا میکند، اعدامهای بدون محاکمه انجام میشود و چنین جامعه ای به رشته ای بی پایان از دشمنیها و دعواهای شخصی، گرفتار می آید.
اگر خشونت فیزیکی در روابط اجتماعی، ممنوع باشد، انسانها به سازمانی نیاز دارند که وظیفه ی دفاع از حقوقشان را تحت یک مجموعه قوانین عادلانه، به عهده ی آن بگذارند.
این، وظیفه ی دولت است_ یک دولت به معنای واقعی کلمه_وظیفه ی اصلی اش، تنها توجیه اخلاقی آن و دلیل اینکه چرا انسانها به دولت، نیاز دارند.
دولت، وسیله ای است که استفاده ی تلافی جویانه ی خشونت فیزیکی را تحت نظارتی عادلانه، یا به عبارت دیگر، تحت قوانین تعریف شده ی عادلانه، قرار می دهد.