اخبار اقتصادی ایران و جهان

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
تورم از مرز 40 درصد گذشت/ تورم موارد خوراکی 57 درصد

تورم از مرز 40 درصد گذشت/ تورم موارد خوراکی 57 درصد


مرکز آمار ایران با انتشار جزئیات نرخ تورم سال گذشته و تغییرات قیمت کالا و خدمات مصرفی، نرخ تورم شهری را 31.5 درصد و نرخ تورم نقطه به نقطه را نیز 40.6 درصد اعلام کرد.
مرکز آمار ایران اعلام کرد: در راستای اجرای ماده 54 قانون برنامه پنجم توسعه کشور در خصوص مرجعیت رسمی مرکز آمار ایران برای تهیه، اعلام و انتشار آمارهای رسمی کشور، گزارش "شاخص قیمت کالا و خدمات مصرفی خانوارهای شهری کشور" اعلام می شود و این گزارش شامل سری زمانی ماهانه سال 1391 است.
1- شاخص کل (بر مبنای 100=1381) در اسفند ماه سال 1391 عدد 601.4 را نشان می دهد که نسبت به ماه قبل 3 درصد افزایش داشته است که سهم گروه عمده خوراکی ها، آشامیدنی ها و دخانیات از این افزایش 85.1 درصد و سهم گروه عمده کالاهای غیرخوراکی و خدمات از این افزایش 14.9 درصد است. افزایش شاخص کل نسبت به ماه مشابه سال قبل (تورم نقطه به نقطه) 40.6 درصد است. درصد تغییرات شاخص کل (نرخ تورم شهری) در دوازده ماه منتهی به اسفندماه سال 91 (تورم سال 91) نسبت به دوره مشابه سال قبل 31.5 درصد است که در مقایسه با این رقم در بهمن ماه 1391 (30.2 درصد) افزایش یافته است.
2- شاخص گروه عمده " خوراکی ها، آشامیدنی ها و دخانیات" در این ماه به رقم 895.6 رسید که نسبت به ماه قبل 6.7 درصد افزایش نشان می دهد. شاخص گروه اصلی "خوراکی ها" در ماه مورد بررسی به عدد 937 رسید که نسبت به ماه قبل 7 درصد افزایش نشان می دهد. شاخص گروه اصلی "خوراکی ها" نسبت به ماه مشابه سال قبل 57.4 درصد افزایش نشان می دهد و نرخ تورم دوازده ماهه این گروه 46.7 درصد است. شاخص گروه عمده "خوراکی ها، آشامیدنی ها و دخانیات" نسبت به ماه مشابه سال قبل 58.5 درصد افزایش نشان می دهد و درصد تغییرات این گروه در دوازده ماه منتهی به اسفندماه 91 نسبت به دوره مشابه سال قبل 47 درصد است.

3- شاخص گروه عمده "کالاهای غیر خوراکی و خدمات" در اسفندماه 91 به رقم 493.9 رسید که 0.7 درصد نسبت به ماه قبل افزایش نشان می دهد. میزان افزایش شاخص گروه عمده " کالاهای غیرخوراکی و خدمات" نسبت به ماه مشابه سال قبل 30.8 درصد بوده است و نرخ تورم دوازده ماه منتهی به اسفندماه سال 1391 نسبت به دوره مشابه سال قبل این گروه 23.8 درصد است.
همچنین بررسی ارقام مربوط به تغییرات قیمت کالاها و خدمات مصرفی خانوارهای شهری در ماه های سال 91 نشان می دهد در فروردین ماه سال گذشته نسبت به دوره مشابه سال قبل " نرخ تورم" به میزان 26.4 درصد، در اردیبهشت 26.2، خرداد 26، تیر25.9، مرداد 25.9، شهریور 25.9، مهر 26.4، آبان 27.2، آذر 27.9، دی28.8، بهمن 30.2 و اسفند 31.5 درصد افزایش یافته است.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
موانع تحقق روياهاي اقتصادي

موانع تحقق روياهاي اقتصادي

ريشه‌يابي مشكلات امروز اقتصاد ايران در گفت‌و‌گو با دكترمسعود نيلي
موانع تحقق روياهاي اقتصادي

دنياي اقتصاد- سیاستمداران مایلند آرزوهای بلند داشته باشند؛ این آرزوهای بلند معمولا با دو مانع منابع مالی و زمان مواجه می‌شود و سیاستمدار هیچ یک از این دو مانع را دوست ندارد؛ می‌گویند سیاستمداران در همه جای دنیا رویکردی مشابه دارند؛ آنان می‌خواهند پل بسازند حتی اگر رودخانه‌ای در کار نباشد! در دنیای امروز نقش نظام اداری و کارشناسی این است که این آرزوها را تبدیل به «اهداف» کند. به این معنی که برای آنها ابعاد کمی و زمانی تهیه کند.سیاستمدار دوست دارد که مستقل از واقعیت‌ها، همه چیز را ارزان در اختیار مردم قرار دهد و برای کسب درآمد از مردم هیچ فشاری به کسی وارد نشود. خوب اینکه واقعا ایده آل و آرزویی بسیار شیرین است. اما وقتی این آرزو را در جداول درآمد-هزینه بودجه می‌ریزید، با مشکل کسری بودجه مواجه می‌شوید. اين نتیجه‌گیری نه تنها علم اقتصاد را لازم ندارد بلکه حتی چهار عمل اصلی را هم نیاز ندارد. این نگرش تنها دو عمل اصلی به معنی جمع و تفریق را لازم دارد! ما هنوز روی همان بحث‌های اولیه مانده‌ایم. نکته بسیار مهم این است که حتی اگر همه ما با هم اتفاق نظر پیدا كرديم که از فردا راجع به بخش خصوصی، دنیا و دولت به یک نقطه مشترک برسيم، هنوز هم هیچ تضمینی نیست که وضع ما خوب شود. منتها به نظر من شانس مجموعه دوستانی که نظرات مختلف براي رسيدن به تفاهم دارند، این است که همه در مخالفت با وضع موجود به اجماع رسیده‌اند. اما اشکال این است که اجماع در مخالفت، دستاوردی نیست و باید به سمت اجماع ایجابی حرکت کنیم.اين تحليل، چكيده‌اي از نظرات دكتر مسعود نيلي از اوضاع امروز اقتصاد ايران است كه در گفت‌و‌گويي با «دنياي اقتصاد» به تفصيل آن را تبيين كرده است. اين گفت‌و‌گو را در صفحات اقتصـاد سياسي (28 و 29) بخوانيد.

دکتر مسعود نیلی در گفت‌وگو با دنياي اقتصاد مطرح كرد
مشکل امروز اقتصاد ایران چیست و راه حل آن کدام است؟

خاطره وطن‌خواه
اقتصاد ایران سه دهه است که گرفتار دیدگاه‌های متعارضی است. دیدگاه‌هایی که گاه اگر به کرسی اجرا ننشسته‌اند، لااقل در نقش مخالفان قدرتمند به سیستم اجرایی کشور چنان فشار آورده‌اند که گاه دولت‌ها ناچار به عقب‌نشینی از دیدگاه‌های خود شده‌اند.
هرچند این تمام تصویر ارائه شده از مسیر طی شده در سه دهه گذشته اقتصاد ایران نیست. گاه هم دیده شده یک اندیشه بر اقتصاد مسلط شده و کار خود را پیش برده است. اما همواره تعارض‌ها وجود داشته‌اند، این تعارض از دیدگاه دکتر مسعود نیلی، عدم تعادل‌ها در اقتصاد ایران را شکل داده‌اند. حالا هرچه این عدم تعادل‌ها بیشتر باشند، اقتصاد ایران هم دچار فراز‌و‌نشیب‌های بیشتری می‌شود. آنچه به تعبیر این اقتصاددان حرکتی U شکل را طی سه دهه گذشته به وجود آورده است. از تابستان 91 تا به امروز مجموعه گفت‌وگوهای مکاتب اقتصادی و بررسی ردپای آن در اقتصاد ایران بیش از 28 گفت‌وگو از بین صاحب نظران را به خود اختصاص داده است. اگرچه تلاش دنیای اقتصاد بر این بود که دیدگاه‌های مختلف را در این مجموعه گردهم آورد، اما بنا به دلایلی برخی از اقتصاددانان پیشنهاد گفت‌وگوها را نپذیرفتند. بیست و هشتمین گفت‌وگو از این مجموعه فصل جدیدی را پیش روی ما قرار داد. دکتر نیلی استاد اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف که به تازگی کرسی ریاست دانشکده اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف را واگذار کرده، با طرح دو سوال این فصل جدید را گشود؛ نخست آنکه مهم‌ترین مشکل کنونی اقتصاد ایران از دیدگاه اقتصاددانان چیست و درپرسش بعدی، چه راه حلی برای آن براساس علم اقتصاد پیشنهاد می‌کنند؟ مجموعه مکاتب اقتصادی را موقتا اینجا متوقف می‌کنیم و از این پس با این دو سوال سراغ اقتصاددانان خواهیم رفت. گفت‌وگوی دکتر نیلی پیش روست:
***
بحثی که مدتی است در صفحات گفت‌وگوی روزنامه آغاز کرده‌ایم، میزان تاثیرگذاری مکاتب فکری رایج دردنیا بر تصمیم‌گیری‌های اقتصادی کشور است. براین اساس، با اقتصاددانان و صاحب نظران زیادی گفت‌وگو شده است. شما را به عنوان اقتصاددان طرفدار اقتصاد بازار می‌شناسند. با این مقدمه می‌خواستم نظر شما را درباره میزان تاثیر‌گذاری مکاتب فکری حوزه اقتصاد در تصمیم‌گیری‌های سه دهه گذشته ایران بدانم؟
مکاتب در گفتمان علم اقتصاد در کشور ما از آن چه در دنیا و در حوزه آکادمیک رایج است، بسیار متفاوت است. آنچه اقتصاددان‌ها را در داخل کشور از یکدیگر تفکیک می‌کند، بنیادی‌تر از آن چیزی است که اقتصاد‌دان‌های پایبند به مکاتب رایج در جهان را از هم متمایز می‌کند. اگر بخواهیم از زاویه نگرش‌های علمی اقتصاد به سیاست‌گذاری اقتصادی که در کشورمان رخ داده نگاه کنیم، هرگز در ریشه یابی مبانی مكاتب به دسته بندی‌های رایج در دنیا نمی‌رسیم. ضمن آنکه اگر ما به دنبال رد پای نگرش‌هایی هستیم که احیانا در اسناد سیاست‌گذاری کشور مانند برنامه‌های پنج‌ساله دخالت داشته و سهمیم بوده‌اند، آنچه از این جست‌وجو‌ به دست خواهیم آورد، بی‌شک بسیار متفاوت از آن خواهد بود که بخواهیم نگرش‌های شخصی تهیه‌کنندگان برنامه‌ها را مورد ارزیابی و شناسایی قرار دهیم. تهیه‌کنندگان یک برنامه اگر بخواهند خود شخصا کتابی تهیه کرده و نظرات خود را پیرامون نحوه سیاست‌گذاری اقتصادی بیان کنند، طبیعتا می‌توان انتظار داشت که مطالبشان از انسجام برخوردار بوده و به عنوان یک نوع خاص از نگرش به مسائل قابل ارزیابی باشد. مثلا من اگر بخواهم کتابی بنویسم، به آنچه كه پایبند هستم تکیه می‌کنم، در حالی که اسناد سیاست‌گذاری حاصل تعامل افراد بسیار زیادی است که در نهایت، تلاش آنها مثلا به صورت کتاب برنامه منتشر می‌شود. همانطور که امروز به وضوح مشاهده می‌کنیم، تصمیم‌گیری در کشور ما فرآیندی پیچیده دارد که بنا به دلایلی که جای بحث آن اینجا نیست، در ذات آن ناهماهنگی و تعارض نهفته است. فرآیند تهیه برنامه خود یک فرآیند چند انضباطی از یک طرف و جمعی از طرف دیگر است. فرآیند تصویب برنامه حتی از این روند هم بسیار پیچیده‌تر است. تصمیم‌گیری در مراحل مختلف از دولت آغاز و به مجلس و شورای نگهبان می‌رسد. این فرآیندی است که اسناد سیاست‌گذاری به طور اجتناب‌ناپذیری در کشور ما با آن مواجه است. به همین دلیل هویت بخشی به این فرآیند، كار بسيار پیچیده و سختی است. درنتیجه شاید بتوانم سوال‌ شما را به 4 سوال جزئی‌تر تقسیم کنم که پاسخ به هرکدام جداگانه حائز اهمیت است: سوال اول می‌تواند به این موضوع بپردازد که عملکرد اقتصاد ایران طی مثلا 50 سال گذشته، برآمده از چه نگرش‌هایی است؟ در اینجا تاکید ما بر محتویات ذهنی تصمیم گیرندگان و فرآیند تصمیم‌گیری است نه آنچه که در اسناد سیاست‌گذاری نوشته شده. سوال‌ دوم، چه نگرش‌هایی بر اسناد برنامه‌های توسعه حاکم بوده است؟ سومین سوال‌، اقتصاددان‌ها در کشور ما چگونه دسته‌بندی می‌شوند؟ و در نهایت چهارمین سوال اینکه این تقسیم‌بندی‌ها بر چه اساسی شکل گرفته است؟
با این تقسیم‌بندی به نظر شما کدام سوال اولویت بیشتری خواهد داشت؟
البته به نظر من هر 4 سوال مهم است و هرکدام یک جنبه از مسائل اصلي اقتصاد ايران را دربرمی‌گیرد. اما اهمیت یافتن پاسخ مناسب به این سوالات از آنجا نشات می‌گیرد که وقتی عملکرد برنامه‌های کشور را بررسی می‌کنیم به یک شکاف بزرگ می‌رسیم. بدون تردید این شکاف بزرگ به کیفیت سیاست‌گذاری‌ها برمی گردد. ما کشور عقب‌افتاده‌ای به لحاظ منابع نیستیم. اینکه استعدادهای نهفته در کشور ما چه ميزان است و این شکاف چقدر است، همگی ما را به پاسخ اين سوالات ملزم می‌سازد. در پاسخ به سوال اول، باید دید آیا ریشه عملکرد اقتصاد ایران، ما را به سمت ذهنیت‌های حاکم بر تصمیم‌گیرندگان رهنمون می‌کند؟ تصمیم‌گیری‌ها از چه قواعدی تبعیت می‌کنند و تا چه اندازه این تصمیمات برآمده از یک فرآیند کارشناسی یا سلیقه‌ای است؟ در واقع پاسخ این سوالات است که خصوصیات تصمیم گیرندگان و نحوه مدیریت اقتصاد کشور را روشن می‌کند. سوال دوم به دستگاه سیاست‌گذاری در اقتصاد ایران مرتبط می‌شود و سوال سوم مرتبط با عرصه فکری است. ممکن است اقتصاددانانی داشته باشیم که هیچ‌گاه حضور اجرایی در عرصه تصمیم‌گیری کشور نداشته‌اند، اما دیدگاه اقتصادی مشخصی داشته باشند که در حوزه اندیشه جای می‌گیرد و بالاخره، چهارمین سوال هم پایه دانشی ماست که زمینه‌های دیگر را فراهم می‌کند.
آقای دکتر، در بررسی تاثیر مکاتب فکری در اقتصاد ایران، به برخی دیدگاه‌ها می‌رسیم که معتقدند آنچه در سال‌های گذشته مبنای تصمیم‌گیری سیاست‌مداران کشور بوده، حاصل تفکری است که به «راه رشد غیرسرمایه‌داری» می‌رسد. این تفکر به خصوص در ابتدای پیروزی انقلاب و هنگام تدوین قوانین اصلی مثل قانون اساسی بسیار موثر بوده است. به نظر شما آیا قوانین کشور در ابتدای پیروزی انقلاب تحت تاثیر جریان فکری خاصی قرار داشتند؟
اگر بازه زمانی 57 تا 67 به عنوان دهه اول انقلاب را در نظر بگیریم، آنچه در آن دوران تصمیم‌گیری شد را می‌توان نشات گرفته از تفکراتی دانست که در حدود دو دهه قبل از انقلاب شکل گرفته بود. به لحاظ نگرشی که در10 سال اول وجود داشت، می‌توان هویت آن دوران را متاثر از دو مفهوم اصلی استقلال و عدالت اجتماعی دانست. در قالب ادبیات مدرن، استقلال اقتصادی به معنی آن است که نوسانات اقتصاد جهانی کمترین تاثیر در بر هم زدن ثبات در داخل کشور را داشته باشد. مفهوم عدالت اجتماعی نيز به طورخیلی خلاصه و ساده به این معنا است كه فقر و تبعیض در جامعه نباشد. اما برداشتی که در دهه اول انقلاب شکل گرفت، استقلال در معنای خودکفایی ترجمه شد و عدالت اجتماعی به دخالت مستقیم دولت در اقتصاد.
ريشه بحث خودکفایی از کجا نشات گرفته بود؟
برداشت اولیه این بود که استقلال به معنی عدم وابستگی به خارج مطرح بود. عدم وابستگی هم به این معنا بود که هرآنچه از خارج وارد می‌کردیم، خودمان تولید کنیم. این ديدگاه موجب شد تا فاصله عمیقی با آنچه در علم اقتصاد وجود دارد، به وجود آيد به طوری که با مسیری که دنیا دنبال مي‌کرد هم فاصله ما بسیار بيشتر شود. دنیا امروز به پارادایمی به نام «وابستگی متقابل یا متقارن» رسیده است. منظور از وابستگی متقابل یا متقارن اين است كه به همان اندازه که ما به یک کشور وابسته هستیم به همان میزان هم کشورهای دیگر به ما وابسته باشند. در این چارچوب هرچه حجم واردات بیشتر باشد، بهتر است زیرا در مقابل آن صادرات نيز وجوددارد. تفسیری که از استقلال در داخل مبنا قرار گرفت، این بود که آنچه را مصرف کنیم، خود تولید كنیم که به معنی واردات صفر در حالت مطلوب است.
پس می‌توان گفت که این نگاه به نوعی ایدئولوژیک است؟
بله، همینطور است. خودکفایی شعاری ایدئولوژیک است. در کتاب استراتژی توسعه صنعتی به این موضوع به تفصیل اشاره شده است. جایگزینی واردات بسیار متفاوت از استراتژی خودکفایی است. این دو اگرچه با هم شباهت دارند، اما استراتژی جایگزینی واردات یک رویکرد اقتصادی است. درحالی که استراتژی خودکفایی یک موضوع ایدئولوژیک و سیاسی است. این شعار كه ما نمی‌خواهیم به بیگانه وابسته باشیم، بار ارزشی سیاسی دارد. با اين حال، طرح مفهوم استقلال به دو سرفصل خودکفایی و قطع وابستگی به نفت ترجمه شد. در چنين شرايطي بود كه در همان سال‌های اول انقلاب، ناگهان تولید نفت ازبیش از 5/5 میلیون بشکه به حدود 5/2 میلیون بشکه کاهش يافت. امروز هرکس این تصمیم را بررسي می‌کند، به اين نتيجه مي‌رسد که تصمیم بسیار بزرگی گرفته شده كه تبعات آن سال‌های سال کشور ما را گرفتار کرد. وقتی تولید نفت پایین مي‌آید برگشت آن به ارقام قبلی کار بسیار سختی است. اگرچه یک ديدگاه ديگر هم همان زمان مطرح مي‌شد كه نفت ثروت نسل‌های بعد است و بايد توليد آن كاهش يابد.
پس به نظر می‌رسد که بحث حفاظت و صیانت از ثروت نفت قوی تر از امروز بوده است؟
تاكيد بر اين بود كه ثروت‌های زیر‌زمینی در جای خود بمانند.
البته امروز هم این بحث مطرح مي‌شود، اما سوال اينجا است كه آيا آن زمان تحت تاثیر شرایط این تصمیم گرفته شد یا براساس الگویی که به وجود آمده بود، این تصمیم اخذ شد؟
منشأ این تصميم فرهنگی و ایدئولوژیک بود تا واقعیت‌های درونی. ديدگاهي كه در طول دو دهه قبل از انقلاب در نسلی که انقلاب را به وجود آورده بودند، براین نکات تاکید داشت که دنيا به خاطر نفت با ما کاردارد و سراغ ما می‌آید، در نتيجه باید کاري کنیم که نفت كمتر تولید شود. ایرادی هم که به رژیم گذشته گرفته می‌شد این بود که اقتصاد کشور را به نفت وابسته كرده است. این دغدغه در کاهش یکباره تولید نفت خود را نشان داد و سبب شد که واردات كشور به شدت تحت تاثير قرارگيرد و به نوعي واردات کنترل شود. در کنار این موضوع، تفكري هم تاكيد داشت كه اقتصاد كشور به مسيری حرکت كند كه خودكفايي مطلق شكل بگیرد تا جایی که همه چیز را خودمان تولید کنیم. در واقع کاهش تولید نفت و حرکت به سمت خودکفایی در ذهن سیاست‌گذاران آن زمان با هم سازگار و هم راستا بودند. به این معنی که وقتی نفت کمتر تولید می‌کنیم، امکان وارداتمان هم کمتر می‌شود، زیرا خودکفایی مشکل کمبود واردات را جبران می‌کند. در وجه عدالت اجتماعی این رویکرد نیز تاکید می‌شد، دولتمردانی داشته باشیم که از تمایلات ثروت‌اندوزی به دور باشند. دولت خوب به عنوان مجموعه‌ای از افراد «امانتدار» شناخته می‌شد. دولت به عنوان نهادی تلقی می‌شد که تمام تصمیمات را برعهده گرفته و قرار است آدم‌های خوبی باشند و تصمیمات مناسبي برای تخصیص منابع كشور بگیرند. اين ديدگاه چنان گسترش يافت كه معتقد بود اگر اداره کشور را به هر ديدگاهي غير از ديدگاه دولتي بسپاریم، چون ممکن است تصمیماتی که مي‌گیرد، انگیزه‌های سودجویانه داشته باشد، در نتیجه عدالت را نقض می‌کند. در واقع جلوه بیرونی عدالت اجتماعی تمرکز امور در دست دولت بود. اصل 44 قانون اساسی و دولتی شدن بانک‌ها و صنایع به دنبال همين ديدگاه تدوين و در قانون اساسی گنجانده شد. در كنار اين موضوع، توزیع گسترده زمین‌های کشاورزی که تحولی بزرگ در ساختار مالکیت بود و ‏ايجاد نهادهایی مثل جهادسازندگی هم به دنبال توسعه اين فكر به‌وجود آمد. دولت رسالت اصلی خود را توزیع (و نه بازتوزیع) تعریف می‌کرد که هرآنچه تاکنون در اقتصاد ايران اتفاق افتاده، اجحاف در حق مردم بوده و از این پس دولت پیام‌آور فراوانی و مقابله با ثروت‌اندوزی خواهد بود. زیر پوست دو مفهوم عدالت اجتماعی و استقلال، دو تعارض بزرگ نهفته بود: استقلال به معنی تعارض با جهان و عدالت اجتماعی به معنی تعارض با صاحبان ثروت.
آیا اين دو تعارض عاملی نشد که قوانين اقتصادي كشور حول اين دو محورتدوین شود؟
اين دو تعارض در مجموع تفکر اقتصادی ما را شكل داد. به تدريج دولت رسما به نهاد مسلط در اقتصاد تبدیل شد و به صورت کاملا آشکار رسالت خود را حفاظت از حقوق قشر ضعیف در مقابل اجحاف صاحبان سرمایه اعلام کرد. در عرصه بیرونی نیز رسالت اصلی دولت، ایستادن در برابر تولید‌کنندگان خارجی به عنوان نماد اقتصادی قدرت سیاسی در نظر گرفته شد. در واقع رسالت اصلی دولت به جای آنکه ایجابی باشد، سلبی تعریف شد. آنچه مهم بود کارآمدی نبود، بلکه مقابله بود. این نگرش خود را در قانون اساسی و سایر قوانین كشور نیز نشان داد، ‏به طوري كه هنوز هم به وضوح مي‌توان ردپاي اين تفكر را در قوانين مهم جاری كشور به وضوح ديد. هرچند شرایط جنگ نیز به این موضوع کمک کرد، چراکه شرایط جنگی خود به خود محدودیت به همراه دارد. طبیعتا در شرایط جنگی انتظار ندارید که آزاد سازی و خصوصی سازی انجام شود. در نتیجه آن محدودیت‌هایی که به دولت نقش توزیع‌کننده ارزاق داده بود، گسترش یافت. چون این دو موضوع در زیر مجموعه دو سرفصل تعارض شکل گرفته بود، هرآنچه جلوه ارتباط بيروني با خارج از كشور را داشت، به شدت نفی شد. جلوه بيروني روابط با دنيا در آن زمان در دو قالب بلوک سرمایه‌داری و سوسیالیستی مطرح بود. آن زمان مساله‌ ما با گروه کشورهای کمونیستی بیشتر در بعد فلسفی بود تا سیاست‌گذاری؛ یعنی آن جنبه که مارکسیسم به لحاظ عقیدتی دین و خدا را نفي مي‌كرد و مغاير با مبانی اسلام بود، در تعارض با مبانی عقیدتی ما بود. در واقع رویکرد به عدالت اجتماعي با ديدگاه سوسياليستي وجوه اشتراك فراوانی داشت و شاید عمده این اشتراک در عرصه سیاست‌گذاری، اتکای همراه با اعتماد مطلق به دولت بود. بنابراین مساله‌‌اي با کمونیسم در سطح سیاست‌گذاری نداشتیم و بيشتراختلاف‌ها جنبه فلسفی داشت. اما با غرب اختلاف نظر بنیادی بود. آزادی‌های اقتصادی به شدت نفی می‌شد و مکانیزم قیمت و بازار به عنوان یک موضوع مذموم شناخته مي‌شد.
چه عواملي باعث تشديد اين ديدگاه‌ها شده بود؟
آنچه در تفکر اصلی انقلاب شکل گرفت به همراه شرایط جنگی، جایگاه دولت را به عنوان مهم‌ترین نهاد اقتصادی که مسوول تولید و تخصیص است، تثیبت کرد. در زمان جنگ تقریبا غیر ممکن بود که نقش عامل بیرونی جنگ در این رویکرد را از نگاهی که این شیوه از اداره را اصیل بر می‌شمرد، تفکیک کرد. بلافاصله پس از شروع جنگ بود که مرزبندی‌هایی شکل گرفت. اولین تجربه برخورد غیرمنفعل با مسائل و شروعی برای این برخورد‌ها پس از پایان جنگ رخ داد. سال 1368 که سیاست‌گذاری‌های بعد از جنگ آغاز شد، هنوز شوروی و اقمار آن به عنوان نظام‌های کمونیستی حضور فعال داشتند. چین کمونیست بود و دنیا دو قطبي بود. در نتیجه پس از پایان جنگ، شرایط به گونه‌ای شد که سازو کارهای طبیعی در اقتصاد مثل مکانیزم قیمت‌ها به معنی عدول از اصول اولیه انقلاب شمرده می‌شد. در آن زمان، نقشی که به دولت داده شده بود، نقشی مسلط بود. تجارت خارجی در انحصار دولت قرار داشت و توزیع و تولید با محوریت کامل دولت انجام می‌شد. یکی از چالش‌های فکری که آن زمان بین روحانیت نسبتا سنتی و شورای نگهبان از یک طرف و مسوولان دولتی از طرف دیگر پيش آمد، نقش انحصاري دولت بود. شورای نگهبان با این موضوع که تجارت خارجی در اختیار دولت قرار بگیرد، مخالف بود. موافق اين نبود كه دولت امور بنگاه‌ها را به طور كامل در کنترل داشته باشد. اين مخالفت از اين جهت بود كه آنها معتقد بودند از زاویه اصول اولیه اسلام، تملك دولت بر همه چيز ايراد شرعي دارد. حقوق مالکیت در اسلام بسیار محترم و مقدس است. اين چالش بین فقهای شورای نگهبان و دولت آن زمان وجود داشت. دولت زمان جنگ با نگاه عدالت اجتماعي معتقد بود كه بايد همه چيزدر اختيار دولت باشد. به تدریج موضوع احکام ثانویه مطرح شد. اين احکام جای خود را کم کم باز کرد. در واقع می‌خواهم بگویم آنچه در ذهن تصمیم گیرندگان ما بوده است، حول دو محور عدالت اجتماعی و استقلال شكل گرفت. استقلال به معنی خودکفایی و عدالت اجتماعی با مسلط کردن دولت در تخصیص منابع حاكم شد.
در نهايت اين مخالفت‌ها منجر به تغيير مسير شد؟
در آن دوران نفی مکانیزم بازار، مالکیت دولت و دخالت بدون قیدو شرط دولت در اقتصاد در قالب تحقق اهداف عدالت اجتماعی و استقلال توجیه شده و مخالفت یا انتقاد به اين ديدگاه نوعی انتقاد به مبانی ارزشی تلقی می‌شد. اما به تدريج در سال‌های 68 تا سال 83 كه یک دوره تقریبا 16 ساله بود، مواجه شدن با واقعیت‌ها و تجربه‌های به دست آمده، در کنار مشاهده تحولات جهانی، باعث شد تا نگرش‌های تعدیل شده‌تری درعرصه سیاست‌گذاری شکل بگیرد و نوعی واقع‌بینی در سیاست‌گذاری ظاهر شد. معتقدان به ديدگاه دولتي به تدريج با واقعیات مواجه شدند و مشاهده کردند که آنچه برآن اصرار می‌کنند، در عمل موجب بروز عدم تعادل در اقتصاد کلان مي‌شود. مثلا بودجه سال 1367 با حدود 53 درصد کسری مواجه شد. کسری 53 درصدی به اين معنا است كه اقتصاد كشور به شکل موجود قابل اداره نیست. اين شرايط در نهایت سبب شد تا نگرش کاملا بسته به اقتصاد در بعد بیرونی، کمرنگ تر شده و از آن سو در زمینه عدالت نيز برداشت‌های قبلی که تنها مردم را به لحاظ مالی به دولت وابسته ترمی کرد و به جای اینکه فقر را از طریق شغل و درآمد از بین ببرد، رفع فقر را به مخارج بیشتر دولت مرتبط می‌کرد، به تدریج تعدیل شود. مخارج واقعی دولت به شدت بالارفته بود و درآمدش کم شده بود، لذا کسری بودجه علامت می‌داد که ادامه سیاست‌های قبلی امکان‌پذیر نیست. در واقع عدم تعادل بزرگ در سطح اقتصاد کلان به وجود آمد و نشان داد که این نگرش با محدودیت منابع به عنوان یک اصل مسلم خدشه ناپذیراقتصاد در تعارض است. هرجوری که بخواهید حساب كنيد، وقتی درآمد و هزینه‌ها با هم هماهنگ نمی‌شود، یا باید بار مسوولیت کم شود یا منابع باید افزایش یابد.
دیدگاهی هم وجود دارد که می‌گوید، کسانی که در سازمان برنامه آن زمان حاکم بودند، سبب تغییر مسیر اقتصاد ایران شدند، آیا چنین بود؟
اصولا توسعه یک فرآیند تدریجی است و این‌گونه نیست که با تغییر نوع سیاست‌های اتخاذ شده هرچند هم درست و کامل، بتوان قواعد ناظر بر زمان مورد نیاز برای تحقق عملکرد دلخواه را نقض کرد. طول مي‌كشد كه کشوری بتواند روستاهای آباد داشته باشد؛ زمان می‌برد که فقر و ناداری را ریشه کن کرد. درک این واقعیت به نظر من اهمیت بسیار زیاد دارد. سیاستمداران در کشور ما بیشتر مایلند آرزوهای بلند داشته باشند. این آرزوهای بلند معمولا با دو مانع منابع مالی و زمان مواجه می‌شود و سیاستمدار هیچ یک از این دو مانع را دوست ندارد. می‌گویند سیاستمداران در همه جای دنیا رویکردی مشابه دارند. آنان می‌خواهند پل بسازند حتی اگر رودخانه‌ای در کار نباشد! در دنیای امروز نقش نظام اداری و کارشناسی این است که این آرزوها را تبدیل به «اهداف» کند. به این معنی که برای آنها ابعاد کمی و زمانی تهیه کند. سازمان برنامه در واقع چنین جایگاه و کارکردی داشته و مشکل اصلی آن هم همین بوده! آنچه که من آن را «حسابداری سیاسی» می‌نامم.
منظور از حسابداری سیاسی چیست؟
یعنی هروقت سیاستمدار وعده‌ای داده، صحبت کارشناسان این سازمان این بوده که منابع این وعده از کجا تامین می‌شود. هرچه دولت گفته، در حسابداری سازمان برنامه ثبت شده است. هنگامي كه سازمان، درآمد- هزینه را بررسي مي‌كند، اگر اعداد با هم جور در نیایند توصیه می‌کند که به طور جبری، باید کاری کنید كه هزینه‌ها کم شود یا درآمدها اضافه شود. سیاستمدار دوست دارد که مستقل از واقعیت‌ها، همه چیز را ارزان در اختیار مردم قرار دهد و برای کسب درآمد از مردم هیچ فشاری به کسی وارد نشود. خوب اینکه واقعا ایده آل و آرزویی بسیار شیرین است. اما وقتی این آرزو را در جداول درآمد-هزینه بودجه می‌ریزید، با مشکل کسری بودجه مواجه می‌شوید. در اینجا سازمان برنامه می‌گوید یا باید هزینه‌ها را کم کنید که به معنی کاهش یارانه‌ها است؛ یا هزینه‌های آموزشی و درمانی و غیره کاهش یابد. در مورد اخیر برای آنکه مجموع خدماتی که مردم دریافت می‌کنند کاهش پیدا نکند، لازم خواهد بود که مثلا مدارس خصوصی و واحد‌های درمانی خصوصی به راه بیفتند. خوب وقتی این مسیر را دنبال می‌کنید گفته می‌شود که سازمان برنامه می‌خواهد نظام سرمایه داری راه بیندازد و پشت سر آن تحلیل‌های بعدی می‌آید که این سازمان اصلا ریشه آمریکایی دارد! در سمت درآمدها هم گفته می‌شود که ببینید چه اقلامی با قیمت‌های غیر‌واقعی عرضه می‌شود. این قیمت‌ها را اصلاح کنید تا خدمات دولت ادامه یابد که این هم شامل اقلامی مثل ارز و انرژی می‌شود. از همین رو محور اصلی تعارضات فکری در کشور ما ناشی از مقابله آرزوهایی شیرین و تقریبا دست نیافتنی با واقعیت‌های برآمده از محدودیت منابع شکل گرفته است. به همین دلیل است که در ابتدای صحبتم اشاره کردم که مرزبندی‌های فکری در عرصه اقتصاد در کشور ما بسیار متفاوت از آن چیزی است که به عنوان تمایز مکاتب رایج در علم اقتصاد مشاهده می‌کنیم. در یک طرف دنیایی ذهنی وجود دارد که در بعد بیرونی، یعنی واردات از دنیا بریده است و همه چیز را خود تولید می‌کند. در بعد داخلی نیز دولت آب، انرژی، کالاهای اساسی و مجموعه مایحتاج اولیه را در حد یک زندگی معیشتی برای مردم فراهم می‌کند. در این نوع تفکر، نرخ سود بانکی باید صرفا درحد کارمزد بوده و تولید نفت هم بسیار کم باشد. خوب این یعنی شما مخارج را در حداکثر تعریف می‌کنید، اما منابع را اعم از پس‌انداز مردم و منابع نفتی حذف می‌کنید! نتیجه کار کسری بودجه و منابع سیستم بانکی می‌شود که آن را هم می‌گویند از بانک مرکزی قرض بگیر!حاصل این تفکر زندگی معیشتی برآمده از توزیع دولت، بیکاری همراه با تورم دورقمی و توزیع نابرابر درآمد است. این تفکر، از آنجا که آرزوی خود را درست و حتی مقدس می‌داند، در مواجهه با نتایج نامطلوب دنبال مقصر می‌گردد! نتیجه اینکه دراین عرصه دوگروه مقصر دم دست پیدا می‌شوند؛ گروه اول: تولید‌کنندگان و توزیع‌کنندگان که متهم به «سودجویی» و گرانفروشی می‌شوند و گروه دوم: مجموعه کارشناسان و مدیرانی هستند که مسوولیت تخصیص منابع را در دولت به عهده دارند که شاخص بارز آن هم می‌شود سازمان برنامه و بودجه! در مقابل نگاهی قرار می‌گیرد که این عدم موازنه‌های صرفا حسابداری را به همراه پیامدهای آن گوشزد می‌کند. از طرف دیگر، اقتصاددان‌هایی هم که بر ضرورت اصلاح قیمت‌ها و تغییر نظام تخصیص منابع تاکید می‌کنند می‌شوند اقتصاددانان طرفدار اقتصاد آزاد!
بنابراین شما معتقدید، آنچه اتفاق افتاده ناشی از سیستم ناکارآمد بوده و نه لزوما پیروی از یک دیدگاه خاص؟
همانطور که توضیح دادم، سیاست‌های آرزویی به ترتیبی که ذکر شد منجر به بروز کسری بودجه می‌شود. به دنبال آن رشد بالای حجم پول اتفاق می‌افتد. اقتصاددانانی که بر تورم‌زا بودن این شیوه سیاست‌گذاری انگشت می‌گذارند، اقتصاددان‌های طرفدار مکتب پولی نامگذاری می‌شوند! منتقدان اين نوع نگرش كه معتقدند دولت باید بار خود را كم كرده و مبادلاتش را با دنيا افزايش دهد طرفداران سرمايه‌داري قلمداد مي‌شوند. در حالي كه من بارها گفته‌ام‏، اين نتیجه‌گیری نه تنها علم اقتصاد را لازم ندارد بلکه حتی چهار عمل اصلی را هم نیاز ندارد. این نگرش تنها دو عمل اصلی به معنی جمع و تفریق را لازم دارد! آنچه من به عنوان «چوب ادب بودجه» ذکرکردم، بر همین نکته استوار است. یعنی هر کس که در جايگاه بودجه‌ريزي در سازمان برنامه قرار مي‌گيرد، حتي اگر درابتدا زاویه فکری زیادی هم نسبت به رویکرد مبتنی بر ضرورت اصلاح قیمت‌ها داشته باشد، درعمل ناچار به اجراي اين رويكرد است، چون درآمدها و هزينه‌ها بايد با هم همخواني داشته باشند. اينجا دیگر جای فلسفه‌پردازی نیست. اینجا یا باید از بانک مرکزی قرض بگیريد که تورم ایجاد می‌شود یا تصمیم دیگری بگیرید. حرف من اين است، كساني كه منتقد سياست‌هاي اقتصادي كه بر اصلاح قیمت‌ها تاکید می‌کرد، هستند آيا اگر درآن جايگاه قرار مي‌گرفتند‏، همين تصميمات را نمی‌گرفتند؟ كما اينكه ديديم چنين نيز شد. كساني كه با تفكر اقتصاددانان بازار آزاد زاويه داشتند در عمل همان راهي را در سازمان برنامه رفتند كه ديگران رفته بودند. بحثی اصلي بین آرمان‌طلبی‌های مستقل از واقعیات و حساب و کتاب‌های واقعی مملکت است. این فاصله بزرگی است که از گذشته وجود داشته است با این حال هنوز هم برخی از دوستان ما که اقتصاد خوانده‌اند، تصور می‌کنند در سازمان برنامه جعبه جادویی وجود دارد که هرکس آنجا برود تغییر فکر می‌دهد و لذا تنها راه چاره حذف این سازمان است. درحالي كه هرکس مختصر تجربه‌ای دارد، مي‌داند كه مساله اصلی محدودیت منابع است و نه سازمان برنامه و نه رویکرد به اقتصاد آزاد.
برمی‌گردم به دورانی که به «تثبیت» معروف شد؛ فشاری که به تفکر اقتصاد آزاد در آن مقطع وارد شد، سبب عقب‌نشینی دولت وقت از سیاست‌های تعدیل اقتصادی شد، امروز هم گروهي معتقدند كه طرح هدفمندي يارانه‌ها ممكن است مجددا سياست‌هاي تثبيت را به همراه آورد و این رفت و برگشت‌های فکری ادامه پیدا کند. به نظر شما این موضوع هم ناشی از عدم تعادل است؟
به نظر من تفکری که دولت را توزیع‌کننده حمایت گرا در 10سال اول انقلاب تعریف کرده بود، نشات گرفته از متن فکری سیاست گذاران و سیاستمداران آن زمان بوده است. همانطورکه توضیح دادم، محدودیت منابع در دهه هفتاد منجر به نوعی یادگیری شد که روندی اصلاحی همراه با سعی و خطا را ایجاد کرد. اما در دهه 80 که مجددا قیمت نفت افزایش یافت و منابع سهل‌الوصولی نصیب دولت شد، موجب احیای مجدد این تفكرشد. آنچه به نام اقتصاد مردمی و توزیعی در سال‌های اخیر بروز یافته، همان منشا فکری را دارد با این تفاوت که منابع بسیار بیشتری نسبت به آن سال‌ها در اختیار دولت قرار دارد. رویکردی که دولت را محور اصلی توزیع قرار می‌دهد، منابعی وارد کشور کرده که در ظاهر عدم تعادل جداول درآمد- هزینه را در بودجه‌هاي سنواتي از بین برده و این امکان فراهم شده تا دولت فرشته نجات و عامل توزیع ثروت باشد، یعنی بتواند بین مردم پول تقسیم کند و مجددا آن تفکر دهه اول که به دلیل افزایش بسیار زیاد قیمت نفت امکان بروز پیدا كرد، احیا شود. در نتیجه ما به متن اصلی تفکری که در کشورما بوده، برگشتیم. در چنين شرايطي، تخصیص منابع با اتکا به علم اقتصاد موضوعیت خود را از دست می‌دهد. بنابراین به راحتی می‌شود علم اقتصاد را کنار گذاشت و تفكر دولتي را جایگزین آن كرد. امروز شاکله اصلی تفكر سال‌های اولیه دهه شصت به نوعی بازسازی شده است؛ اما فرق آن با 10 سال اول انقلاب این است که آن زمان منابع نداشتیم، اما سال 90 به اوج درآمد نفت رسيديم. این مسیری که مشاهده می‌کنیم یک مسیر فرهنگی ایدئولوژیک بوده که با درآمدها سازگاری داشته است. اگر منابع نفت را از كشور بگیرید، شايد مبانی تغییر كند. زیرا با آن شرایط دیگر نمی‌شود این پاسخ‌ها را دریافت کرد. شرایط سال‌های دهه 50، سال‌هایی بود که درآمد نفت افزايش يافته بود. تصور این بود که این منابع بد توزیع می‌شود. اما انقلاب که رخ داد، دیدگاه جایگزینی آمد و این دیدگاه جایگزین، تبدیل به عدم تعادل‌های بزرگی در اقتصاد ما شد. این عدم تعادل‌های بزرگ در مسیر تصحیحی 15 تا 16 ساله قرار گرفت، اما مجددا به دلیل افزایش درآمد نفت همان رویکردهایی كه قبلا بود، مجددا امکان بروز پیدا کرد. در نتیجه يك مسیر u شکلی طي سه دهه گذشته شكل گرفته که اقتصاد ايران را مجددا به همان نقطه قبل برگردانده است.
به نظر شما عامل اين رفت و برگشت در اقتصاد ايران مي‌تواند در قالب مکاتب متعارف علم اقتصاد تعریف شود؟
تحولات سال‌های اخیر، دولت را با منابعی که می‌توانسته توزیع کند معرفی کرده است. لذا حجم عظیم منابعی که در اختیار دولت، کارآمدی و قابلیت آن را تحت‌الشعاع قرار داده است. با توجه به اینکه اکنون درآمدهای نفت به شدت کاهش یافته، اینک باید دید آورده دولت در ایفای نقش خود چیست. الان شاید بتوان این سوال را مطرح کرد که کسی که بخواهد وعده‌ای به مردم بدهد، منابع آن را چگونه تامين خواهد كرد. درحالی که دیگر چیزی نیست که بتوان تقسیم کرد. آنچه که در دنیا مکاتب را از یکدیگر متمایز می‌کند، نقش دولت در سیاستگذاری است. در دنیا مکاتب اقتصادي در حوزه اقتصاد کلان تعریف می‌شوند و نه اقتصاد خرد. یعنی در سطح اقتصاد خرد ما مکاتب مختلف نداریم. مکاتب به نقش دولت در سیاستگذاری برمی گردند. مثلا درسال 2008 که کشورهای اروپایی و آمریکا با بحران روبه‌رو‌ شدند، اقتصاددانان کینزی می‌گفتند دولت باید بیشتر خرج کند و از طریق تقاضایی که ایجاد می‌شود، اقتصاد را از رکود خارج كند. بنگاه‌هایی که در معرض ورشکستگی هستند، با این تقاضا از رکود خارج می‌شوند. در مقابل، اقتصاددانان کلاسیک معتقد بودند كه چون این بنگاه‌ها ناکارآ بوده‌اند، باید هزینه ناکارآیی خود را خود بپردازند و از چرخه اقتصاد حذف شوند. پس دولت نباید کاری کند تا باعث شود این بنگاه‌ها حذف شوند واقتصاد پالایش شود. دولت اگر بیشتر خرج مي‌كرد، گرفتار انباشت بدهی‌ها در سال‌های بعد می‌شد (همین‌طور که همین اتفاق هم افتاد) چون نمی‌توانست هزینه‌های خود را پس از حل مشکل، کاهش دهد. کینز می‌گوید در بلند مدت همه ما مرده ایم! یعنی اگربنگاه‌ها ورشکست شوند چیزی نمی‌ماند که اقتصاد بخواهد رشد کند. بنابراین تفاوت دو مکتب به تفاوت در وزنی است که به زمان حال و زمان دورترداده می‌شود. ازسوی دیگر، اقتصاددانان نهادگرا هم در دنیای امروز نهادگرایی را به عنوان جایگزین مکانیزم بازار تعریف نمي‌کنند و نهادگرایی را به معنای مکمل مکانیزم بازار می‌دانند. یعنی معتقدند که ساختار بازار لزوما به تنهایی به شکل گیری نهادهای کارآ نمی‌انجامد. بنابراین دولت باید در کارآ‌تر کردن نهادها نقش ایفا کند. نهادگرايي درجهت کارآتر کردن مکانیزم بازار حركت مي‌كند.
به اين ترتيب، آنچه در ايران تحت عنوان ديدگاه نهادگرايي حاكم است چندان اختلاف ساختاري با ديدگاه‌هاي بازار آزاد ندارد.
آنچه در ايران به عنوان نهادگرا و سایر عناوین می‌شناسیم، اصولا لیبل‌ها و برچسب‌هایی هستند كه البته همه اين برچسب‌ها به نوعي تقلبی‌اند. مثل مارک لباس‌هایی است که تقلبی به روی لباس‌ها می‌چسبانند. واقعیت این است که ما نه اقتصاددان لیبرال داریم نه نهادگرا. اما این عناوین را شاید شما (روزنامه‌نگاران) درست کرده اید. باید مراقب بود. چون به لحاظ وزین بودن، این کار درستي نیست. کلمه لیبرال در بین اقتصاددان‌ها در جهان معنی خاص خود را دارد و شامل کسانی می‌شود که خیلی در نقطه اکستریم نگاه به دولت و بخش خصوصی قرار دارند. من الان کسی را در داخل کشورمان نمی‌شناسم که بگویم اقتصاددان لیبرال است. از آن طرف نهادگرایی عملا به تابلویی برای مخالفت با اقتصاد آزاد و رقابتی تبدیل شده است.
اما به نظر می‌رسد خط قرمز نهادگراها و لیبرال‌ها بسیار زیاد است. مثلا گروه نهادگراها معتقدند که آنچه باعث بروز اختلاف شده است دیدگاه چپ و راست نیست، بلكه بازار گرایی‌های واقعی و تخیلی است.
منظور از بازارگرایی واقعی چیست؟ بنده همواره سعی کرده‌ام اثباتی حرف بزنم و شما در مطالب من حمله به دیگران را مشاهده نمی‌کنید. چه فایده‌ای دارد که از نفی دیگران هویت برای خود درست کنیم. بحث من این است که بياييد حرف اثباتی بزنید. گروهی از اقتصاددانان هستند که هویت خود را تنها از مخالفت با دیگران کسب کرده‌اند. مخالفت با افزایش نرخ ارز، مخالفت با اصلاح قیمت انرژی، مخالفت با خصوصی‌سازی، مخالفت با اصلاح نرخ‌های سود بانکی. در حالی که رویکرد حرفه‌ای ایجاب می‌کند که همه ما اگر هم نظرات سلبی مطرح می‌کنیم به دنبال این نتیجه باشیم که نظرات ایجابی خودمان را مطرح کنیم. باید بگوییم با چه چیزی موافقیم. ظاهرا در این عرصه گروهی نقش خود را صرفا به عنوان دروازه بان تعریف کرده‌‌اند و توجه ندارند که تا بازیکن‌های داخل میدان نباشند دروازه‌بان بی‌معنی است! واقعا اگر نظرات اثباتی اقتصاددانانی که به عنوان طرفداران سازوکار بازار رقابتی شناخته می‌شوند، نبود گروه مقابل چه مطلبی برای ارائه داشتند. اگر می‌خواهیم در کشور کاری انجام شود، بهتر است با مسائل اثباتي برخورد کنیم و نه آنکه فقط نفی کنیم. زیرا می‌خواهیم وضع مردم بهتر شود. در جایی خواندم که دوستی اظهار کرده بود که مثلا افزایش قیمت انرژی فقط زمانی مورد قبول است که نرخ تورم پايين، رشد اقتصادی بالا و نظام تامین اجتماعی گسترده و کارآ وجود داشته باشد! خیلی جالب است. اگر کشوری توانسته به‌رغم نظام ناکارآی یارانه، تورم پایین، رشد اقتصادی بالا و نظام تامین اجتماعی کارآ داشته باشد خوب چه دلیلی دارد که بخواهد وارد دردسر تغییر نظام یارانه شود؟ اصلا به این دلیل یارانه‌ها را برمی‌دارند که مانع رشد اقتصاد و شکل‌گیری نظام تامین اجتماعی مناسب مي‌شود! خوب ملاحظه می‌کنید این نمونه‌ای از برخورد با مسائل مهم اقتصادی کشور است. حالا قضاوت کنید چه چیزی واقعی و چه چیزی تخیلی است. به نظر شما کدام یک از اینها تخیلي است؟ اتفاقا اکثر کسانی که در گروه منتقدین رویکرد اقتصاد رقابتی هستند تجربه اجرایی ندارند واگر قبلا در این گروه بوده‌اند و بعد وارد عرصه اجرایی شده‌اند نظراتشان تغییر کرده است. در طول این 30 سال گذشته، چند نفر پای خود را بالا زدند و وارد گل شده‌اند؟ آیا می‌توان فکر کرد و بیرون بود و بعد تخیلی نبود؟ رویکرد تخیلی مربوط به کسانی می‌شود که بدون تجربه کار اجرایی و با ذهنیات خود راجع به سیاست‌گذاری صحبت می‌کنند. من می‌گویم که چرا تکنوازی و بداهه سرایی در میان اقتصاددانان ما اینقدر زیاداست. عمراین نسل درحال تمام شدن است. خیلی بد است که بعدها در مورد ما قضاوت كنند و بگویند این نسل نتوانستند با هم وارد گفت‌وگو‌ شوند و به نقطه مشترکی برسند. نسل جوان امروز، راه خودش را انتخاب می‌کند و منتظر ما نمی‌ماند.
حالا تخیلی یا واقعی، شما می‌گویید این نسل در حال گذر است و نسل جدید به زودی جایگزین می‌شود، آیا اطمینانی وجود دارد که این تجربه‌ها دوباره تکرار نشوند؟
ببينيد، طي سه دهه گذشته، هر مدلی که امکان اجرا داشته، در اقتصاد کشور اجرا شده است. خوب بالاخره جمع بندی چیست؟ همه ما ساکنین همین مملکت هستیم و پایبند به این کشور و مردم آن هستیم؛ یعنی امیدوارم که اینطور باشد. همه مرارت‌ها و ملامت‌ها را به جان خریده‌ایم با امید اینکه وضع مردم خوب شود. آیا هنر است که من به شخصه بگویم که سال 92 همان حرفی را می‌زنم که سال 68 زده ام؟ این همه تحول و اتفاقات در کشور رخ داده است. جمع‌بندی ما چیست؟ آیا این هنر است که بگوییم راهکار ما برای کشور همان راهکار گذشته است و به عبارتی مرغ یک پا دارد؟ بنده در سال 1375 كه تازه از تحصیل برگشته بودم، در کتاب اقتصاد ایران، بر سیاست‌های تعدیل نقد نوشتم. همزمان بودند کسانی که در مخالفت با اين سياست صحبت كرده يا مطالبي نوشته بودند، اما چرا نیامدند به یک جمع بندی برسیم که اشکال کار واقعا کجا بوده است؟ شاید به این دلیل است که اگر بحث‌ها در یک مسیر منطقی قرار می‌گرفت دیگر نمی‌شد از آن به عنوان یک منبع برای حمله و انتقاد استفاده کرد. به همين دليل است که معتقدم دیدگاه‌های ما در مورد اقتصاد ایدئولوژیک بوده است. واقعیت این است که آنچه ما داریم مکتب نیست، بلكه مسلک است. فرق مکتب با مسلک خیلی زیاد است. school of thought دیگر مسلک نیست. آنچه ما در اقتصاد ايران داریم قطعا نه اقتصاد لیبرال است و نه اقتصاد نهادگرا. چرا حرف خودمان را زیر تابلوی دیگری می‌زنیم؟ پیشنهاد می‌کنم با هر اقتصاددانی در کشورمان صحبت می‌کنید از او دو سوال بپرسید و اصرار هم داشته باشید که جواب صریح و مشخص داده شود؛ سوال اول آن است که هراقتصاددانی نظرات ایجابی خود را در مورد مسائل کشور اظهار کند. بگوید مشکلات چیست و اجمالا راه حل‌ها چگونه باید باشند. سوال دوم اینکه نظرات خود را با استناد به علم اقتصاد اظهار کند. به عبارت دیگر، بدون بدیهه سرایی با اتکای به علم نظر بدهد. اگر این اتفاق بیفتد، به نظر من بسیاری از مسائل روشن خواهد شد.
منظورتان این است که زیر همان تابلوها این اظهارات مطرح شوند؟
بله، نتیجه این مخالفت‌ها این خواهد شد که چه بخواهیم و چه نخواهیم همچنان دولت را مسوول تخصیص منابع می‌دانیم و اسم آن اقتصاد دولتی است. یعنی ما عملا نمی‌بینیم جایی پایبندی یا قائل بودن به تئوری اقتصاد وجود داشته باشد. جریان اصلی علم اقتصاد نه کینزی، نه لیبرال و نه نهادگراست. جریان اصلی، علم اقتصاد در هر جای دنیا یا دانشگاهی که حداقل اعتبار را دارد، یک اسم دارد. من زمانی گفتم که اگر به مرحله کینز دهه 30 برسیم، آن را یک دستاورد برای اقتصاد ایران می‌دانم. به این علت که تفاوت بین اقتصاددان کینزی و کلاسیک در این است که دولت سیاستگذاری فعال پولی و مالی را انجام بدهد یا نه؟ نه کینز به ذهنش می‌رسیده که دولت ترشی و مربا تولید كرده و قیمت‌گذاری کند و نه هیچ اقتصاددان نهادگرایی در جهان امروزاز این حرف‌ها می‌زند. اگر اقتصاددانی در اینجا بگوید که دولت قیمت‌گذاری ترشی و مربا نکند این زیر پرچم میلیتون فریدمن قرار نمی‌گیرد. من هیچ گاه اینگونه صحبت نکرده‌ام، اما ناچارم برای روشن شدن بحث بگویم که امروز این موضوع جزو بدیهیات علم اقتصاد است که مثلا کنترل نرخ تورم، با کنترل رشد حجم پول انجام مي‌شود و اين ربطی به مکتب پولی و کینزی ندارد.
هرکتاب اقتصاد کلان در سطح مقطع کارشناسی را نگاه کنید در آن این بحث به صراحت گفته شده است. موضوع استقلال بانک مرکزی موضوعی نیست که بگوییم مکتب فکری است، اینکه تورم در دنیا یک رقمی شده دستاورد همین اتفاق نظر است. حال اگر یک اقتصاددان در ایران بگوید رشد حجم پول را کنترل کنید، می‌گویند طرفدار فریدمن
است.
تاکید شما این است که ریشه اين اختلاف ديدگاه‌ها نرسيدن به يك اجماع است، به نظر شما چرا این اجماع بعد از این آزمون و خطا‌ها به‌دست نمی‌آید؟
اینکه می‌گویم جوانانی که پشت سر ما هستند، از لحاظ دانش از ما جلو می‌زنند و به این اختلاف‌ها می‌خندند، دقيقا منظور من اين است که خوشبختانه نسل جدیدی در حال شکل‌گیری است که علم اقتصاد را عمیق‌تر می‌فهمد و گرفتار این بدفهمی‌ها نیست. یکی از مهم‌ترین دلایلی که در 20 سال گذشته و به ویژه از سال 2000 به بعد سبب شد تا تعداد زیادی از کشورهای درحال توسعه به شكوفايي برسند، این است که از این مرحله عبور کرده و نوعی اجماع بر سر مسائل اصلي اداره اقتصاد در آنها شکل گرفته است. کشورهای در حال توسعه‌ای هستند که رشد 2 رقمی و تورم یک رقمی دارند. توزیع درآمد در دنیا با سرعت در حال بهبود است؛ به این دلیل که جمع‌بندی‌های اولیه شکل گرفته است. آنها در مورد تعامل با دنيا، کارکرد دولت، شکل دولت و... به تفاهم رسيده‌اند. اين در حالي است كه ما هنوز روی همان بحث‌های اولیه مانده‌ایم. نکته بسیار مهم این است که حتی اگر همه ما با هم اتفاق نظر پیدا كرديم که از فردا راجع به بخش خصوصی، دنیا و دولت به یک نقطه مشترک برسيم، هنوز هم هیچ تضمینی نیست که وضع ما خوب شود. تازه این شرط اول است و مشکل از اینجا به بعد شروع می‌شود. منتها به نظر من شانسی که مجموعه دوستانی که نظرات مختلف براي رسيدن به تفاهم دارند، این است که آنقدر کارهای نامناسبی انجام شده که همه در مخالفت با وضع موجود به اجماع رسیده‌اند. اما اشکال این است که اجماع در مخالفت، دستاوردی نیست و باید به سمت اجماع ایجابی حرکت کنیم. این اسباب تاسف است و متحیرم که چرا نباید ما روندی طی کنیم که در حوزه اندیشه، اقتصاد ايران را به جلو هدايت کند و اقتصاددان‌هایی داریم که بداهه‌وار نظریاتی را مطرح می‌کنند که در هیچ جای علم اقتصاد نیست و فقط اغتشاش فکری را تقویت می‌کنند. نسل ما ان‌شاء‌الله جای خود را به جوانانی خواهد داد که بسیار حساب‌شده‌تر حرف خواهند زد.
به این ترتیب همان‌طور که اشاره کردید، این تغییر رویکرد ابتدا باید در حوزه اندیشه صورت بگیرد. مهم‌ترین اقدام برای این تغییر رویکرد به نظر شما چیست؟
همين‌طور است. چرا نباید بیاییم و نسبت به آینده حرف اثباتی بزنیم و بگوییم امروز در جایی قرار گرفته‌ایم که حساس‌ترین نقطه اقتصاد کشور است و در اين شرايط رسالت ما چیست؟ تردیدی نیست که در این شرایط نباید نگاهمان به گذشته باشد و دوباره به گذشته برگردیم. باید بررسی کرد کشوری که هدف خودکفايي را دنبال كرده، امروز چه وضعیتی دارد؟ يا کشوری که می‌خواسته به عدالت اجتماعی برسد، امروز با مشکل فقر و نابرابری روبه‌رو‌ است. می‌خواسته در گندم خودکفا باشد؛ اما امروز بزرگ‌ترین وارد کننده گندم است. سوال من اين است: رسالت من اقتصاددان در اين شرايط چيست؟ اصلا به سیاست‌گذار كاري نداریم. من می‌گویم هر اقتصاددانی که صبح از خواب بیدار می‌شود آيا مي‌تواند به جز این مسائل به چیز ديگري فکر کند؟
آقاي دكتر، در اقتصاد غرب مكاتبي مثل شيكاگو شكل مي‌گيرند كه حاصل همين بحث‌هاي علمي هستند. اتفاقا اين سياستمداران هستند كه از اين جدل‌هاي فكري بهترين بهره‌برداري را كرده و ماحصل اين ديدگاه‌ها را در دستور كار خود قرار مي‌دهند. آيا فكر مي‌كنيد اين جدال‌هاي انديشه‌اي در كشور ما هرگز به نتيجه نمي‌رسند و مورد توجه سياستمداران قرار نمي‌گيرند؟
به این دلیل که ما درجایی بسیار عقب‌تر قرار داریم. ما فعلا در مرحله عقل و علم قرار داريم. خیلی کار داریم ؛ راه درازي در پیش داریم که بخواهیم در شاخه‌های باریک آن اختلاف‌ها به رویکرد برسيم. آنچه باعث بروز مشكل و عدم وفاق شده است، یک نوع اختلاف در مولفه‌های اصلی اقتصاد کشور است. ما در حوزه اقتصاد، سیاست، فرهنگ و... با اين مشکلات مواجه هستيم.
این اختلاف‌نظر عمدتا در حوزه سیاست‌گذاری بوده یا اندیشه؟
در هر دو گروه. اگر حل مساله‌ برای سیاستمدار ما اولویت داشت، خود به خود وقتي اقتصاددانی بحث تخیلی را مطرح می‌کرد، حرف او را کنار می‌گذاشت و ديدگاه واقعی را به کار می‌گرفت. به نظر من یک مقداری مشكل به دليل به كار نگرفتن اقتصاددانان در بحث‌هاي سياست‌گذاري هم هست. اقتصاددان اگر به کار گرفته شود، ذهن خود را به جاهایی نمی‌برد که منفعتی ندارد. طرف تقاضای علم اقتصاد سیاستمدار است، اگر سیاست‌گذار او را به کار نگیرد، خود را به نوعی مشغول می‌کند و درگیر می‌شود. از سويي چون اقتصاد ایران بسته است ما در معرض داوری جهانی نیستیم. یعنی آنچه مثلا برای فوتبالیست‌های ما وجود دارد برای دانشمندان ما وجود ندارد. فوتبالیست‌های ما اگر خوب بازی کنند توسط باشگاه‌های جهانی انتخاب می‌شوند و لذا شما در ارزیابی یک فوتبالیست داخلی دچار خطا نمی‌شوید؛ اما در عرصه اقتصاد من به عنوان مسعود نیلی نمی‌دانم که اگر به باشگاه اندیشه جهانی بروم و ديدگاه خود را مطرح كنم، در چه جایی قرار می‌گیرم؟ بنابراین می‌توانم حرف‌هایی بزنم که اگر ترجمه شود، ممکن است که نامناسب باشد؛ چون در معرض نقد جهانی قرار ندارم می‌توانم هرچیزی را مطرح کنم. اما اقتصاددان‌های جهانی چنین شرایطی ندارند. اگر صحبتي مي‌كنند، بلافاصله نقد می‌شوند. آنها از طریق چاپ مقاله در مجلات علمی بین‌المللی در لیگ جهاني بازی می‌کنند. اما ما در جایی بازی می‌کنیم كه مورد قضاوت جهاني نيستيم. حتي مسائل ما هم مسائلی نيست که مورد علاقه امروز جهانیان باشد. مثلا بگوییم رفته‌ایم درباره نحوه کاهش نرخ تورم دو رقمی تحقیق کرده‌ایم و این نتیجه به دست آمده است. امروز کسی به این موضوع علاقه ندارد. در نتیجه خودمان با خودمان بازي مي‌كنيم. دولت‌ها هم خیلی علاقه‌ای به علم اقتصاد ندارند. در نتیجه همين وضعيت پديدار مي‌شود. بنابراين تا زماني كه نتوانيم به صورت اثباتی صحبت کنیم، رسالت خود را نمی‌توانیم اجرا کنیم. به نظر من، این رسالت مطبوعات و سایر رسانه‌ها است که از اقتصاددانان حرف‌های اثباتی مطالبه کنند و حرف‌های صرفا سلبی و منفعلانه را به ضد ارزش تبدیل کنند و از طرف دیگر این رسالت دانشجویان اقتصاد است که از اساتید خود مستندات قابل قبول علمی بین‌المللی برای حرف‌های آنها بخواهند.
شما چقدر به نقش دولت در اقتصاد ايران اعتقاد داريد؟
دولت در اقتصاد ایران به طور تاریخی نقش زیادی داشته است و از دهه 50 به بعد نیز این نقش پر‌رنگ‌تر شده؛ به طوری که هم در حوزه مالکیت بنگاه‌ها و هم دخالت در امور اقتصادی، نقش خیلی گسترده‌ای داشته که در طول زمان تداوم هم پیدا کرده است. یعنی هر تغییری که صورت گرفته، این شرایط به عنوان عامل ثابت وجود داشته و هر دولتی که سر کار آمده مالکیت منابع اقتصادی را در اختیار گرفته و یک تصمیم‌گیرنده بزرگ در اقتصاد بوده است. ایفای نقش نامناسب تاریخی دولت در اقتصاد ایران، عدم تعادل‌های بزرگی را به وجود آورده که برطرف کردن این عدم تعادل‌ها هم همچنان با دولت است. این یک پارادوکس بزرگ است که ریشه تاریخی مشکلات ما در نهاد دولت است و راه حل آن نیز از مسیر دولت است. تا دولت کارآمد نباشد، امیدی نیست.
عكس: آكو سالمي

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
سرنوشت اقتصاد جهان در 2013

سرنوشت اقتصاد جهان در 2013

سرنوشت اقتصاد جهان در 2013

مترجم پرونده: مجید اعزازی
آیا وضعیت اقتصاد جهان در سال 2013 نسبت به سال 2012 بهتر خواهد بود؟ دلایل زیادی برای بدبین بودن به اقتصاد جهان در سال میلادی جاری وجود دارند:



رکود منطقه یورو، رشد ضعیف آمریکا، کاهش شتاب رشد برخی از اعضای بریکس (چین، روسیه، هند، برزیل، آفریقای جنوبی)، ناآرامی‌های اجتماعی و اشتباه‌های بزرگ سیاسی. در عین حال، در سویه درخشان ِاین بحث نیز دلایل متعددی برای خوش بینی به بهبود اقتصاد جهان در 2013 وجود دارند: آمریکا در پرتگاه مالی فرو نیفتاد، فرصت‌های شغلی در این کشور در حال احیا شدن هستند و چین نیز در حال به دست آوردن شتاب رشد سال‌های گذشته خود است.
از آنجا که بزرگ‌ترین و در عین حال پیشرفته‌ترین اقتصادهای جهان هنوز به طور کامل از بحران سال 2008 رهایی نیافته‌اند، وضعیت اقتصاد جهان به ویژه در سال میلادی پیش ‌رو، سوالات متعددی را برانگیخته است. با وجود تمام نشانه‌های مثبت و منفی، پیش‌بینی اقتصاد جهان اما کار آسانی به نظر نمی‌رسد. این سوال که «آیا وضعیت اقتصاد جهان در سال 2013 نسبت به سال 2012 بهتر خواهد بود؟» موضوع محوری یکی از بحث‌های مکتوب کارشناسان و میهمانان نشریه اکونومیست است. در پرونده پیش رو، ترجمه مطالب طرح شده در دورهای اول و دوم این بحث ارائه شده است.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
دلایل خوش‌بینی به سال 2013

دلایل خوش‌بینی به سال 2013

دلایل خوش‌بینی به سال 2013
آناتول کالِتسکی
سه دلیل عمده درباره خوش بینی به سال 2013 وجود دارد: ۱- روندهای بلند‌مدت در فرآیند جهانی شدن و تکنولوژی؛
۲- نیروهای دوره‌ای کوتاه‌مدت؛ و ۳- پیش‌بینی‌های سرمایه‌گذاران و بنگاه‌های اقتصادی.



شاید آخرین دلیل، شگفت‌انگیزترین دلیل باشد، بنابراین اجازه دهید از اینجا شروع کنیم. تمام پیش‌بینی‌ها از اقتصاد سال 2013 تیره هستند، اما این خبر خوبی است. بر اساس نظرسنجی ماه دسامبر اکونومیست، رشد بسیار اندک آمریکا از 2/2 درصد در سال 2012 به 1/9 درصد در سال 2013 کاهش می‌یابد، اقتصاد منطقه یورو برای دومین سال کاهش رشد را تجربه خواهد کرد و ژاپن نیز پس از جهش ناگهانی سال 2012 به خاطر بازسازی‌های پس از سونامی، دوباره به دوره تقریبا رکود خود بازخواهد گشت.
حتی پیش‌بینی می‌شود چین کاملا ضعیف باقی بماند، اگر پیش‌بینی‌های صندوق بین‌المللی پول مورد قبول باشد، این کشور به طور جزئی از کمترین میزان رشد خود در قرن جدید یعنی از 7/8 درصد به 8/2 درصد رشد در سال 2013 پیشی خواهد گرفت. رشد تولید ناخالص داخلی احتمالا نمی‌تواند تنها معیار موفقیت اقتصادی باشد، اما اگر پیش‌بینی‌ها برای سال 2013 تحقق یابند، امید اندکی برای پیشرفت‌های عمده در اشتغال، ثبات مالی، اطمینان مشتری یا امور مالی دولت وجود خواهد داشت. پس چرا این موضوع خبر خوبی است؟
پیش‌بینی‌های تیره به این معنی است که سرمایه‌گذاران و بنگاه‌های اقتصادی در صورتی که رشد شتاب بگیرد، غافلگیر می‌شوند. سپس آنها تلاش می‌کنند به جایگاه قبلی خود دست یابند. در نتیجه اثرات شگفتی‌های مطلوب را نه تنها در بازارهای مالی که در سرمایه‌گذاری، مسکن، مشتریان و سایر بخش‌هایی که حتی با تقاضاهای محصور اداره می‌شوند، بزرگنمایی می‌کنند، اما چرا شگفتی‌های مطلوب؟ به خاطر وجود دو دلیل عمده برای خوش‌بینی اقتصادی در سال 2013: ۱- شرایط دوره‌ای کوتاه‌مدت و ۲- تغییرات ساختاری بلندمدت.
صعودهای دوره‌ای هم اینک در هر منطقه‌ای از جهان به غیر از اروپا در شرف وقوع است. در چین و سایر کشورهای آسیایی، پس از آرامش ناشی از افزایش قیمت‌های نفت در تابستان سال 2011 و ترس از فروپاشی مالی اروپا در نیمه نخست سال 2012، رشد اقتصادی با قدرت در حال بازگشت است. در مقابل، اروپا احتمالا به داشتن رکود در سالی دیگر محکوم شده است.
آمریکا اقتصاد بزرگی است، اما چشم‌اندازهایش اغلب مبهم هستند و از همین رو، به احتمال بسیار زیاد شگفتی‌آور است. رشد آمریکا در سال 2012 از 1/6 درصد در نیمه نخست سال به 3/1 درصد در سومین فصل 2012 شتاب گرفت. در همین حال، کندی رشد پیش‌بینی شده در فصل چهارم اکیدا بنا به دلایل جاری است: طوفان شن و انتخابات ماه نوامبر.
سوال این است که آیا سال 2013 بر اساس رشد بیش از 3 درصدی سومین فصل سال 2012، بنا خواهد شد یا شرایط عملی نیمه نخست این سال باز خواهد گشت. ظاهرا چشم‌اندازها خوب هستند.
شرایط مالی با توجه به توانایی و اراده مبتنی بر وام دادن بانک‌های آمریکایی، در حال عادی شدن هستند. نرخ اشتغال و تمایل مصرف کننده پس از ماه مارس 2010 آشکارا با ایجاد ماهانه 157 هزار فرصت شغلی جدید در بخش خصوصی در حال پیشرفت هستند. مهم‌تر اینکه بازار مسکن به شدت در حال بهبود است. فروپاشی سرمایه‌گذاری در بخش مسکن پس از سال 2009، سالانه رشد تولید ناخالص داخلی را تا یک درصد کاهش داده است. از آنجا که بادهای مخالف بخش مسکن در حال تبدیل شدن به بادهای موافق هستند، رشد اقتصادی قویتر تقریبا تضمین شده است.
با وجود این، چرا اغلب پیش‌بینی‌ها این قدر تیره هستند؟ عدم قطعیت نسبت به امور سیاسی و سیاست‌های منطقه یورو، تسهیل مقداری، انتخابات آمریکا، انتقال قدرت رهبری چین و موضوع بسیار تازه پرتگاه مالی، پاسخ کوتاه مدت به این سوال است. اما این عدم قطعیت‌های سیاسی هم اینک حل شده‌اند. منطقه یورو قرار نیست محو شود. فدرال رزرو سیاست پولی را تغییر نخواهد داد. باراک اوباما پست ریاست جمهوری را ترک نخواهد کرد و تغییرات عمده در سیاست مالی آمریکا هم اینک - دست کم در یک یا دو سال آینده - غیرمحتمل هستند.
از آنجا که اقتصاددانان و رهبران بنگاه‌های اقتصادی تصدیق می‌کنند امور سیاسی تثبیت شده‌اند، توجه آنها به علم اقتصاد معطوف خواهد شد. مادامی که این اتفاق می‌افتد، آنها متوجه خواهند شد که بنیان‌های اقتصاد نسبت به آنچه که تصور می‌شد، بهتر هستند. چنین اعتمادی در ابتدا با پیشرفت‌های کوتاه‌مدت دوره‌ای القا خواهد شد، اما به تدریج، تغییرات عمیق و بلندمدت در اقتصاد جهان رخ خواهد داد.
بدبین‌ها مدعی هستند که مشکل دقیقا همین تغییرات ساختاری بلندمدت هستند. محمد العریان در کتابش «وقتی بازارها به هم می‌رسند» که در سال 2010 منتشر شد، نخستین کسی بود که پیش‌بینی کرد بحران مالی جهانی یک «هنجار جدید» مبنی بر اینکه رشد اقتصادی ضعیف طی دهه‌های آینده غیرقابل اجتناب خواهد بود، ایجاد کرده است.
من اما دیدگاه مخالف را دارم. در کتاب «سرمایه‌داری 4.0» که در همان سال منتشر کردم، چهار «ابر-روند» قدرتمند را توصیف کردم که همگی تقریبا در سال 1989 ریشه داشتند و بازار سفته‌بازی دهه 1990 را قدرت بخشید: ۱- پایان کمونیسم که اقتصاد جهان را در یک سیستم اقتصادی واحد یکپارچه می‌کرد؛ ۲- گشایش درهای چین و هند به اقتصاد که 3 میلیارد تولیدکننده و مصرف‌کننده جدید را به بازارهای جهانی اضافه کرد؛ ۳- تکنولوژی جدید اطلاعات که با شکستن قیمت‌های ارتباطات و پشتیبانی جهانی شدن را اجرا کرد و ۴- پذیرش جهانی پول کاغذی که سیاست اقتصاد کلان را از محدودیت‌های استاندارد طلا آزاد کرد.
موافقم که این روندها خوش بینی زیاد را تعدیل کرد، اما بنا به همان دلیل، خوش‌بینی‌های زیاد حباب‌های مالی را ایجاد کردند. تراژدی سال 2008 این بود که ایمان کور به بازارها مانع اعمال مدیریت سیاست‌سازان بر این چرخه رونق و رکود شد تا اینکه زمان از دست رفت و یک بحران مالی بدون سابقه ایجاد شد. هر چند که آن بحران هم اینک پایان یافته است. سیاستمداران و مدیران بانک‌های مرکزی حالا تصدیق می‌کنند که اقتصادها باید مدیریت شوند و بازارها نباید با ابزارهایشان تنها بمانند. در نتیجه، مدل جدیدی از سرمایه‌داری جهانی مدیریت شده در حال نمو کردن است و به تدریج جایگزین بازار بنیادگرایی می‌شود که بر 30 سال منتهی بر سال 2008 تسلط داشته است. همان طور که این مدل جدید گسترش یافته و تثبیت می‌شود، روندهای مطلوب که در دهه 1990 آغاز شدند دوباره اقتصاد جهانی را اداره خواهند کرد. اهرم‌زدایی مورد تاکید آقای العریان و سایر طرفداران «هنجار جدید» یک نیروی مقابله مهم در برابر روندهای جهانی مثبت باقی خواهند ماند. اما وقتی تاریخ قرن بیست و یکم نوشته می‌شود، تردید دارم که اهرم‌زدایی استحقاق داشتن یک فصل را در کنار پایان کمونیسم، برآمدن چین، اختراع اینترنت و کشف دوباره مدیریت اقتصاد کلان داشته باشد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تثبیت اقتصاد چین کافی است

تثبیت اقتصاد چین کافی است

تثبیت اقتصاد چین کافی است
آناتول کالتسکی
رشد اقتصاد جهان قابلیت شتاب گرفتن را دارد،حتی اگر صرفا اقتصاد چین تثبیت شود؛ در حالی که اقتصادهای پیشرفته همچنان از داشتن بدهی رنج می‌برند. بدهی‌ای که در واقع نصیب و قسمت امسال آمریکا و چند کشور کوچک‌تر مانند کانادا، استرالیا و سوئد و به احتمال خیلی زیاد ژاپن نخواهد بود.



اجازه دهید به خاطر آقای محمد العریان دیدگاه‌های بدبینانه درباره کندی رشد طولانی مدت در اقتصادهای پیشرو- نه تنها در آمریکا و اروپا بلکه در چین و سایر ملل در حال توسعه- را به دلیل مسائل ساختاری بپذیریم.گویا چشم‌اندازهای اقتصادی هر منطقه‌ای در نتیجه بحران سال 2008 به طور معنادار و دائم بدتر شده‌اند. موضوعی که به باور من غیرمحتمل است.
اقتصاد جهان به عنوان یک کل هنوز هم می‌تواند در سال 2013 به قدرت سال‌های پیش از بحران رشد کند و در واقع سریع‌تر از رشد 2012 نیز باشد.
این موضوع توسط آخرین پیش بینی صندوق بین‌المللی پول بیان شده است که حاکی از رشد بسیار کندتر آمریکا، اروپا و چین در قیاس با سال‌های پیش از بحران است. هنوز نرخ رشد 6/3 درصدی اقتصاد جهانی دقیقا با میانگین رشد در دهه قبل از وقوع بحران برابر است.
چطور ممکن است که جهان به عنوان یک کل با قوت و قدرت پیش از بحران بتواند رشد کند؟ آن هم در حالی که بیشتر بخش‌های جهان از کُندی رشد رنج می‌برد. پاسخ به این مساله، انجام یک محاسبه ساده است.وقتی دیوار برلین در سال 1989 فروپاشید، کشورهای سرمایه‌داری پیشرو حدود 70 درصد اقتصاد جهان را نمایندگی می‌کردند. این درحالی بود که کشورهای در حال توسعه و کمونیست چیزی حدود یک پنجم و یک سوم تولید جهانی را در اختیار داشتند.
اما تا سال 2011 «کشورهای پیشرفته»
آن گونه که صندوق بین‌المللی پول تعریف کرده است، تنها 51 درصد تولید جهانی را نمایندگی می‌کردند. کشورهای در حال توسعه با توجه به ماهیتشان، بسیار سریع‌تر از اقتصادهای پیشرفته رشد کردند.
برای بررسی اینکه این محاسبه چگونه کار می‌کند، این رقم را کمی ساده کرده و فرض کنید که 15 سال پیش اقتصاد جهان در میان کشورهای پیشرفته و در حال توسعه به صورت 70 به 30 تقسیم شده بود، اما این تقسیم‌بندی در 10 سال آینده به 40 به 60 خواهد رسید.
همچنین فرض کنید که رشد اقتصادی پیش از بحران در اقتصادهای پیشرفته 3 درصد و در کشورهای در حال توسعه 7 درصد بود، اما در 10 سال آینده نرخ‌های رشد درهر دو گروه به ترتیب به 5/1 و 6 درصد کاهش خواهد یافت.با یک محاسبه ساده می‌توان مشاهده کرد که اقتصاد جهان در دوره پیش از بحران تا 1/2 درصد به علاوه 1/2 درصد برابر با 2/4 درصد رشد کرد. در دهه پس از بحران میزان رشد 6/0 درصد به علاوه 6/3 درصد برابر با 2/4 درصد – دقیقا همسان با میزان رشد پیش از بحران-
خواهد بود.
همه این محاسبات شاید کاملا نظری به نظر برسد؛ اما حالا به جلوه کاربردی این پدیده که اثر بزرگی بر اقتصاد جهان و به ویژه روی تقاضا برای انرژی و مواد اولیه دارد، توجه کنید.10 سال پیش، تولید ناخالص داخلی چین تقریبا 5/2 تریلیون دلار به قیمت دلار امروز بود و میانگین رشدش بیش از 10 درصد بود.
از این رو، چین هر سال تقریبا 250 میلیارد دلار از تولید جدید را به اقتصاد جهان اعانه داد و به همین‌اندازه، برای بازارهای مواد اولیه جهانی ایجاد تقاضا کرد.امروزه تولید ناخالص داخلی چین بیش از 7 تریلیون دلار است.
از این رو،حتی اگر تولید ناخالص داخلی در 2013 به کوچکی 7 درصد رشد کند، چین بیش از 490 میلیارد دلار به تولید جهانی اضافه خواهد کرد که نشان می‌دهد این کشورهم به عنوان تولید کننده و هم به عنوان مصرف کننده، اثر پیش از بحران خود را روی بازارهای جهان دوبرابر خواهد کرد.
پشت چنین تمرین‌های محاسباتی ساده، یک واقعیت اقتصادی عمیق وجود دارد. دیگر آن گونه که سابق بر این بود، سرنوشت اقتصاد جهان به دارایی‌های آمریکا و اروپا وابسته نیست. چین و سایر کشورهای در حال توسعه به زودی به اقتصادهای بانفوذ در اقتصاد جهانی تبدیل خواهند شد.
البته این به آن معنی نیست که عملکرد آمریکا و اروپا بی اهمیت است.یک بحران جدی در سایر اقتصادهای پیشرفته بزرگ می‌تواند موجب بروز شوک‌هایی همانند آنچه در سال 2008 دیدیم، بشود. بحرانی که احتمالا ملت‌های نوظهور در مقابله با آن ناتوان خواهند بود.
آقای العریان در اظهارات اولیه خود واقعا نشانه‌های بهبود دوره‌ای اقتصاد آمریکا به ویژه در بازار مسکن و بخش‌های مالی را رد نکرد. او استدلال می‌کند که بهبود‌های دوره‌ای در زیر سیل نقص‌های ساختاری مانند بدهی، اعتباردهی و جمعیت
غرق خواهد شد.
مساله‌ای که ما درباره آن بحث می‌کنیم این نیست که آیا اقتصاد جهان به‌ اندازه‌ای که باید خوب هست، بلکه این است که در حاشیه، شرایط در حال پیشرفت است یا بدتر شدن؟
برای ارائه پاسخ دقیق به این سوال، نباید فقط روی تغییرات ساختاری در محدوده هر منطقه از جهان که از بحران سال 2008 متاثر شده، تمرکز کرد. حتی در نظر گرفتن دگردیسی‌های ساختاری در اقتصاد جهانی به عنوان یک کل مهم‌تر است.
این دگردیسی‌ها که در اظهارات اولیه خودم به آنها پرداختم، 20 سال پیش از این بحران آغاز شدند و طی دهه‌های آینده هم ادامه خواهند یافت. آنها دلایل بنیادین برای خوش‌بینی اقتصادی نه تنها در سال 2013 که برای سال‌های پس از آن به شمار می‌روند.
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دریافتی حقوق بگیران در سایر کشورها چقدر است؟

دریافتی حقوق بگیران در سایر کشورها چقدر است؟

نکته ای که در محاسبه درآمد متوسط سالیانه ایرانیان کمتر به آن اشاره شده است، محاسبه این درآمد بر اساس متوسط قدرت خرید هر ایرانی است. در این میان شاید بررسی حقوق و دستمزد در بقیه کشورها جالب توجه باشد چرا که در سیستم آماری این کشورها، علاوه بر محاسبه درآمد سالیانه، میزان درآمد بر اساس قدرت خرید مردم کشور نیز ارائه می شود.


**آمار سازمان همکاری و توسعه اقتصادی از حقوق سالیانه فرنگی ها


در استرالیا، طبق آمار سازمان همکاری ها و توسعه اقتصادی در سال 2011، حقوق سالیانه مردم برابر 74هزار دلار (سالی 185میلیون تومان) بوده است. این میزان برای مردم یونان 28 هزار دلار (70 میلیون با احتساب دلار 2500تومانی) و مردم ایتالیا 38هزار دلار (95میلیون تومان) بوده است.


طبق این آمار، فرانسوی ها در سال 2011، 47هزار دلار (117میلیون و 500هزار تومان) حقوق گرفته اند که این میزان برای اسپانیایی ها 37هزار دلار (92میلیون و 500هزار تومان) و برای سوئیسی ها 93 هزار دلار (232 میلیون و 500هزار تومان) بوده است.


در کشورهای پیشرفته تر اگر بخواهیم بررسی کنیم، آمریکایی ها 54هزار دلار (135میلیون تومان) ، انگلیسی ها 50هزار دلار (125میلیون تومان) و ژاپنی ها با احتساب قدرت خرید، 35هزار دلار (87میلیون تومان) حقوق گرفته اند.


**حقوق سالانه خارجی ها از زبان سازمان بین المللی کار


همچنین طبق آمار سازمان بین المللی کار، هر شهروند ترکیه ماهیانه 1731 دلار (حدود 4میلیون و 300هزار تومان) حقوق می گیرد که این میزان برای مردم چین، 1545 دلار (3میلیون و 860 دلار) در ماه است. طبق آمار سازمان بین المللی کار، متوسط حقوق ماهیانه معادل 1481 دلار (3میلیون و 700هزار تومان) است که در بین 72 کشور جهان (که نامی از ایران در میان آنها دیده نمی شود) لوکزامبورگ، نروژ، اتریش، آمریکا و بریتانیا، بیشترین حقوق ماهیانه را به کارمندان خود می دهند.


مطابق آمار این سازمان حقوق ماهیانه در لوکزامبورگ، 4هزار دلار (11میلیون تومان) ، در نروژ 3678 دلار (9میلیون و 195 هزار تومان) و در اتریش 3437 دلار (8میلیون و 590هزار تومان حدودا)است.


همچنین تاجیکستان با پرداخت حقوق ماهیانه تنها 227 دلار (حدود 567 هزار تومان) در قعر این رده بندی قرار گرفته است. از دیگر کشورهای قعر جدولی می توان به پاکستان، هند، سوریه و فیلیپین اشاره کرد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
نحوه خروج آمریکا از رکود

نحوه خروج آمریکا از رکود

نحوه خروج آمریکا از رکود

مجید اعزازی- در حالی که اعضای منطقه یورو هنوز با بحران دست به گریبان هستند، برخی اقدام‌ها و اکتشاف‌ها در داخل مرزهای آمریکا و همزمان برخی تحولات اقتصادی در کشورهایی همچون چین، شرایط را برای بهبود اقتصاد ایالات متحده فراهم کرده است.


افزایش دستمزد کارگران چینی و هزینه‌هاي حمل‌ونقل کالا شرایط تولید در داخل مرزهای آمریکا را جذا‌ب‌تر از کشورهای آسیایی به نمایش گذاشته و موجبات بازگشت برخی کارخانه‌هاي آمریکایی به وطن را فراهم آورده است. در عین حال، برخی نقاط قوت برنامه‌ریزی اقتصادی آمریکا در سال‌هاي گذشته از جمله اختصاص بودجه مناسب به «تحقیق و توسعه» در این روزها به تکیه گاه مثبتی برای اقتصاد این کشور بدل شده است. در حال حاضر براساس سهمی از تولید ناخالص داخلی، آمریکا در زمینه سرمایه‌گذاری در برنامه‌های تحقیق و توسعه در رتبه نهم جهان قرار دارد. اما برخی پژوهش‌ها نشان می‌دهد که دولت این کشور در امر توسعه به خوبی امر تحقیق عمل نمی‌کند. در چنین وضعیتی است که ترکیبی از تحقیقات اساسی که بودجه آنها توسط دولت تامین شده است و توسط کسب و کارها اجرا و توسعه یافته‌اند منجر به دو نوآوری‌ شده که به خروج آمریکا از رکود اقتصادی اخیر خود کمک کرده‌ است. این دو نوآوری عبارتند از شکستگی‌های هیدرولیکی و حفاری افقی. اکنون این دو نوآوری موجب تقویت صنعت نفت و گاز و در نتیجه کل اقتصاد آمریکا شده‌ است. «طلای جدید» یا همان نفت و گاز رسی که به نفت و گاز «غیرمعمول» نیز شهرت یافته‌، حاصل این دو نوآوری است. محصولی که صنایع پايین دستی همچون فولاد را متحول کرده و فرصت‌هاي شغلی از دست رفته زیادی را احیا کرده است و در عین حال، انرژی ارزان قیمت را در اختیار صنایع انرژی بر و مردم آمریکا قرار داده و در نتیجه قیمت تمام شده تولید را کاهش داده است. همزمان با این تحولات، فرمانداران ایالت‌هاي آمریکا اقدامات متعددی را برای تسهیل شرایط تولید و کسب‌وکار آغاز کرده‌اند. در بخش آموزش نیز چنین رویه‌ای کلید خورده است تا شهروندان آمریکایی در حداقل زمان ممکن و با صرف کمترین هزینه به مهارت‌هاي لازم در فضای کسب و کار تجهیز شوند. در همین حال، زیرساخت‌هاي بسیاری از شهرهای آمریکا نیازمند بازسازی بوده و بودجه‌هاي کلانی را دراین زمینه می‌طلبند. مطالب پرونده پیش‌رو که ترجمه برخی مقالات اکونومیست است، شرایط جدید اقتصاد آمریکا را بیشتر توضیح می‌دهند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
بهبود 12 پله‌ای شاخص توسعه انسانی ایران

بهبود 12 پله‌ای شاخص توسعه انسانی ایران

در جدیدترین گزارش توسعه انسانی اعلام شد
بهبود 12 پله‌ای شاخص توسعه انسانی ایران

حسین عربی
در روزهای پایانی سال 1391، جدیدترین گزارش توسعه انسانی سازمان ملل منتشر شد. کشور ایران با ارزش شاخص توسعه انسانی معادل 742/0 در رتبه 76 این گزارش قرار گرفته است. این در حالی است که در گزارش قبلی توسعه انسانی (2011) منتشر شده، کشور ایران با شاخص توسعه انسانی معادل 707/0 در رتبه 88‌ام قرار گرفته بود.



گزارش توسعه انسانی سال 2013 آخرین گزارش از سری گزارش‌های جهانی است که انتشار آن از سال 1990 شروع شده است. شعار گزارش امسال سازمان ملل عبارت است از «ظهور و پیشرفت کشورهای جنوب: پیشرفت بشریت در یک دنیای گوناگون». این در حالی است که «پایداری و عدالت: آینده‌ای بهتر برای همه» شعار گزارش توسعه انسانی سال 2011 بوده است. تا کنون 22 گزارش توسعه انسانی از طرف برنامه توسعه سازمان ملل (UNDP) ارائه شده است. یکی از مهم‌ترین نکات گزارش اخیر توسعه انسانی این است که در طول دهه گذشته، همه کشورها توانسته‌اند دستاوردهای خود در آموزش، بهداشت و درآمد (یعنی موارد موثر در شاخص توسعه انسانی) را توسعه و گسترش دهند به صورتی که در سال 2012 هیچ کشوری را نمی‌‌توان پیدا کرد که میزان شاخص توسعه انسانی آن (HDI) از سال 2000 پایین‌تر باشد. اگرچه سرعت بهبود و پیشرفت در کشورهای با شاخص توسعه انسانی پایین‌تر به ثبت رسیده است، اما همگرایی قابل توجهی در ارزش شاخص توسعه انسانی با وجود پیشرفت ناهمگون در درون و میان نواحی وجود دارد.
پیام کلیدی گزارش حاضر و گزارش‌های قبلی توسعه انسانی این است که رشد اقتصادی به تنهایی منجر به پیشرفت در توسعه انسانی نمی‌شود. سیاست‌های حامی فقرا و سرمایه‌‌گذاری قابل توجه در قابلیت‌های مردم – از طریق تمرکز بر آموزش، تغذیه و سلامت و همچنین مهارت‌های شغلی- می‌تواند دسترسی به کار مناسب را بیشتر کند و زمینه را برای پیشرفت پایدار فراهم کند.
در این گزارش که وضعیت اکثریت کشورها را بررسی نموده است می‌توان به نکات جالبی هم اشاره کرد. در بخشی از گزارش جدولی تهیه شده است که در آن برای برخی کشورهای منتخب در حال توسعه، بیشترین میزان کاهش در کمبود شاخص HDI یا بیشترین میزان رشد شاخص درآمد ناخالص ملی سرانه در خلال سال‌های 1990 تا 2012 محاسبه شده است. منظور از کاهش در کمبود HDI، کاهش در فاصله از بیشترین میزان HDI است که بر اساس داده‌های 96 کشور در حال توسعه استخراج شده است. در این جدول کشور کره جنوبی رتبه اول را دارد و پس از آن کشور ایران قرار دارد. پس از ایران نیز کشورهای چین، شیلی، عربستان سعودی، آرژانتین، مالزی، تونس و ترکیه رتبه‌های بعدی را دارند. ارزش HDI محاسبه شده برای ایران در سال 1990 برابر با 540/0 بوده است که در سال 2012 به 742/0 رسیده است. پس از کره با 6/63 درصد کاهش فاصله، کشور ایران با 9/43 درصد بیشترین کاهش در کمبود شاخص HDI را داشته است. از دیگر شاخص‌ها و متغیرهای مهمی که در این گزارش برای ایران اشاره شده است عبارت است از: امید به زندگی در بدو تولد برای ایرانیان 2/73 سال، میانگین سال‌های تحصیل برابر 8/7 سال، درآمد ناخالص ملی سرانه به دلار PPP سال 2005 برای ایرانیان معادل 10695 دلار. کشور ایران در دسته کشورهای با شاخص توسعه انسانی بالا قرار دارد و پس از کشورهای گرجستان، لبنان و سنت کیتس و قبل از کشورهای پرو، مقدونیه و اوکراین قرار دارد. در این رتبه‌بندی، کشورهای نروژ، استرالیا، ایالات متحده، هلند، آلمان، نیوزیلند، ایرلند، سوئد، سوئیس و ژاپن به ترتیب رتبه‌های اول تا دهم را به خود اختصاص داده‌اند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
بودجه و انتظارات

بودجه و انتظارات

بودجه و انتظارات

محمود اسلاميان*
بودجه يك سند مهم براي اداره كشور طي يك سال بر مبناي پيش‌بيني منابع و مصارف است. در اقتصادي كه 70 درصد آن توسط دولت اداره مي‌شود، بودجه نقش به مراتب تعيين‌كننده‌تري پيدا مي‌كند.



در بودجه بايد راهبردهاي كلان كشور به صورت عمليات‌هاي تاكتيكي نموديافته تا امكان دستيابي به اهداف در آخر سال مالي فراهم شود. بودجه يك پيش‌بيني است كه به ميزان كارآمدي دولت به عنوان پيشنهاد دهنده و مجلس محترم به عنوان قانون‌گذار، مي‌توان انتظار تحقق آن را داشت. در سال‌ 91 تحقق بودجه در حد 2/65 درصد بوده است كه اين براي يك نظام برنامه‌ريزي مقبول نيست. عمليات مالي در يك كشور مرتبط با سال‌هاي قبل و بعد خواهد بود كه اين پيوست مهم بايد مورد توجه باشد. در بودجه سال 92 مفروضات و انتظاراتي وجود دارد.
1- كشور از يك تورم ركودي رنج مي‌برد تورم دورقمي با رشد پايين و احتمالا منفي اقتصادي، بيكاري نگران‌كننده از جمله مسائل مهمي است كه بايد در بودجه 92 مورد توجه قرار گيرد. روند توسعه بودجه جاري طي سال‌هاي اخير و چاپ بي‌رويه پول باعث توسعه تورم شده است.
2- بودجه سال جاري توسط دو دولت اجرا خواهد شد؛ بنابراين كلان نگري لازم براي ايجاد مانور و انعطاف‌پذيري در آن لحاظ شده تا دولت بعدي هم بتواند برنامه‌هاي بازسازي حداقل خود را در آن پيگيري كند. البته چنانچه مبناي اداره اقتصادي كشور حسب فرموده مقام معظم رهبري برنامه‌هاي كلان مي‌بود به چنين مسائلي برخورد نمي‌كرديم. اداره سليقه‌اي كشور و عدول از سند چشم‌انداز و برنامه چهارم و پنجم شرايطي را ايجاد كرده كه بودجه‌نويسي نيز تابع سلايق شده است. براي دولت جديد تعهدات غيرمنطقي نبايد ايجاد شود.
3- تحريم‌هاي غرب احتمالا ادامه خواهد يافت. متاسفانه در بودجه پيشنهادي به جز مواردي همچون منابع حاصل از صادرات نفت، هيچ‌گونه توجه جدي به موضوع و آسيب‌هاي آن نشده است. در بودجه بايد به مساله مورد هدف؛ يعني توليد كشور توجه خاص شود. بايد تسهيلات لازم براي جبران آسيب‌ها در نظر گرفته شود. در چنين شرايطي بودجه انبساطي مفهومي ندارد. نگاهي به پيشنهاد دولت محترم در هزينه‌هاي جاري و تركيب آن با هزينه‌هاي سرمايه‌اي به خوبي اين تناقض را نشان مي‌دهد. علاوه‌بر آن بعضي از مشوق‌هاي توليدي در بودجه سال 92 تغيير يافته‌اند.
4- مطالبات معوق نظام بانكي
ميزان معوقات بانكي كشور به بيش از 70.000 ميليارد تومان رسيده است اين معوقات به دليل عدم كارشناسي دقيق طرح‌ها، اعمال نظام دستوري به بانك‌ها در طرح‌هاي زودبازده، تحريم‌ها و بعضا سوء‌استفاده بوده است. در بند 29 بودجه سال 91 مكانيزمي براي تعديل آنها مصوب شد كه در عمل روند معوقات نشان از عدم اجرا مي‌دهد. در بند 34 بودجه سال 91 نيز طرح جديدي ارائه شده است كه مستلزم انتشار اوراق بدهي در حجم بسيار زياد حدود 72000 ميليارد تومان است. انتقال ريسك از بانك‌ها به دولت و متمركز كردن معضل، راه‌حل منطقي به نظر نمي‌رسد. مكانيزم مذكور را مي‌توان با حذف دولت از چرخه و انتقال مسووليت به بانك‌ها اصلاح كرد.
5- امسال سال حماسه سياسي و حماسه اقتصادي نامگذاري شده است. حماسه نياز به شور، عشق و شجاعت انديشمندانه دارد. حماسه اقتصادي دفاع از توليد كشوراست. با توجه به شرايط و مشكلات ناشي از تحريم‌ها، توجه به اولويت‌هاي جامعه است.
انتظار مي‌رود در بودجه عنصر حماسه اقتصادي مورد توجه جدي قرار گيرد. هر چند تاخير در بودجه نگران‌كننده است. ليكن از آن مي‌توان به عنوان فرصتي براي تحقق شعار سال در سند ملي، مالي كشور استفاده كرد. ده‌ها هزار ميليارد تومان طرح‌هاي غيرضروري و عدم‌اولويت‌بندي آنها متناسب با شرايط و تخصيص حداقلي (سال 91 حدود 11000 ميليارد تومان طرح عمراني معادل 11 درصد از كل بودجه) به اتلاف منابع كشور منجر مي‌شود.
6- در منطقي بودن اصل طرح هدفمندي ترديدي وجود نداشت، ليكن همان گونه كه عمل جراحي يك فرد نياز به ثبات حداقل جسمي دارد در اجراي طرح بايد در ثبات اقتصادي (تورم و رشد اقتصادي معقول) اقدام مي‌شد. در مرحله اول نتايج زير عملا به دست آمد:
الف) بخش زيادي از مردم ايران حقوق‌بگير شده‌اند و ظاهرا اين تزريق مسكن بايد ادامه يابد، يارانه بايد تا رسيدن به فضاي مناسب كسب‌و‌كار ادامه يابد، طرح موقت است.
ب) تورم سنگين باعث شد عمده مردم خواهان بازگشت به زمان قبل از اجراي طرح باشند. (نظرسنجي 1.200.000 نفري صدا و سيما)
ج) با شوك ارزي عملا طرح با مشكلات جدي روبه‌رو و قيمت‌ حامل‌هاي انرژي و يارانه موجود چند برابر شده است.
د) به جاي بهبود فضاي كسب‌و‌كار و توسعه، توليد مواجه با ركود شده، زيرا تعهدات در مقابل توليد انجام نشد.
با توجه به ارقام يارانه پيشنهادي به نظر مي‌رسد دولت مي‌خواهد قيمت حامل‌هاي انرژي را تا چهار برابر افزايش دهد. بي‌توجهي به شرايط ركود تورمي كشور، تحريم‌ها و نتايج حاصله از مرحله اول و غلتيدن در اين چرخه معيوب واقعا نگران‌كننده است. بودجه يك سند مالي رسمي كشور است كه اداره يك مملكت را بر مبناي قوانين كلان طي يك سال تعريف مي‌كند. انتظار مي‌رود با چنين موضوع مهمي كه با زندگي مردم و استقلال كشور رابطه تنگاتنگ دارد به موقع، كارشناسي، عالمانه و با استفاده از نظرات همه نخبگان كشور و توجه به شرايط حساس، برخورد شود. ظرفيت‌هاي ميهن اسلامي بسيار بالا است. تجربه نشان داده است مي‌توان با عقلانيت از اين ظرفيت‌ها استفاده كرد و اسباب توسعه، رفاه جامعه و عزت كشور را فراهم كرد.
*عضو هيات‌رييسه اتاق ايران
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
بودجه نفتي و نگراني‌ها

بودجه نفتي و نگراني‌ها

بودجه نفتي و نگراني‌ها

دکتر علی شمس اردکانی*
بالاخره با شش ماه دیرکرد، بودجه سال 1392 به کمیسیون تلفیق مجلس رسید و تا نیمه اردیبهشت راهی صحن علنی مجلس می‌شود.



ولی پیش از بررسی ارقام لایحه بودجه تقدیمی از سوی دولت و تغییراتی که مجلس در آن خواهد داد، به نظر مي‌رسد كه بايد به پرسش‌ها و نگراني‌هايي پاسخ داده شود.
از جمله:
1- چرا در زمانی که بیکاری گسترده و رکود مزمن کمر تولید ملی را شکسته دنبال افزایش مالیات از بنگاه‌های تولیدی هستیم؟
2- چرا تعداد کارمندان مستقیم دولت در ایران بیش از کارمندان دولت سوسیالیست فرانسه است؟
3- چرا بیشتر شرکت‌های دولتی به جای اینکه به عنوان سود سرمایه‌گذاری دولتی و مالیات بر درآمد سهمی از بودجه دولت را تامین کنند، سالانه از بودجه ردیف کمک دریافت می‌کنند و آنچه هم که به اسم پروژه‌ها و زیر عنوان تملک‌های جدید یعنی سرمایه‌گذاری خرج می‌کنند باز هم سرمایه‌های دولتی نازا هستند؟
4- چرا سهم مصارف نفت و گاز داخلی از دید بازده اقتصادی ارزیابی نمی‌شود.
5- چرا پول حجم عظیم گازهايی را که هدرسوزی می‌شود، به حساب هیچ کس نمی‌نویسیم و هیچ کس از این بابت غرامت نمی‌دهد؟
6- چرا سهم سرمایه‌گذاری در نفت و گاز را از پول فروش داخلی و خارجی نفت و گاز آن‌قدر نمی‌دهیم که بتوانيم حداقل با قطر رقابت كنيم و نتيجه آن مي‌شود كه شیخ قطر بتواند در بیست سال گذشته یکصد و پنجاه میلیارد دلار بیش از سهمش از میدان مشترک پارس جنوبی برداشت کند و بخشی از پول این اضافه برداشت را علیه مصالح ملی ایران اسلامی و برای ترویج وهابیت و سلفی‌گری و خدمت به آمریکا و اسرائیل خرج کند؟
7- چرا با اینکه پنج سال از اخطار مقام معظم رهبری پیرامون لزوم کاهش شدت مصرف انرژی می‌گذرد، کماکان در بودجه‌های سالانه برای کاهش شدت انرژی هیچ‌گونه برنامه و ردیف اعتباری نداریم؟
8– چرا در سال تولید ملی (1391) سهم تولید و صنعت از محل‌های قانونی مصوب در قانون بودجه پرداخت نشد و برای سال 1392 هم ردیف آشکاری در جداول بودجه برای تولید دیده نمی‌شود؟
9- چرا به رقم ساده 5/4 میلیون دانشجو با خروجی سالانه نهصد هزار فارغ التحصیل و نیاز ایجاد شغل برای ترکیب معقولی از این دانشگاه رفته‌ها و دیگران (حداقل ترکیب یک به دو) هیچ پیش‌بینی بدی نداریم؟
10- چرا لایحه بودجه طوری نوشته نشده است که اجرائیات اسناد بالادستی و به ویژه سند چشم‌انداز، قانون برنامه پنجم، اجرائیات اصل 44 قانون اساسی و تمهیدات لازم برای بهبود فضای کسب و کار را مژده دهد؟
11- چرا لایحه بودجه در مقابل وضعیت رکود تورمی که جان همگان را به لب رسانده، ساکت است؟
12- چگونه در حالی که بخش انرژی دستگاه‌های اجرایی به ویژه در وزارتخانه‌های نفت و نیرو بدهی‌های کلانی به بخش خصوصی بابت پروژه‌های اجرا شده دارند، بنگاه‌های تولیدکننده تجهیزات انرژی و بدهكاران این طرح‌ها خواهند توانست نقدینگی لازم را برای اجرای پروژه‌های جدید تامین کنند؟ البته کمیسیون تلفیق مجلس محترم با عنایت به لزوم کاهش هزینه‌های جاری و افزایش حراست از سرمایه‌های ملی سه ابتکار جالب در مصوبه اخير خود ارائه کرد:
1- هزینه‌های هدفمندسازی را از یکصد و بیست هزار میلیارد تومان درخواستی دولت به پنجاه هزار میلیارد تومان کاهش داد و دمیدن در تنور توقع براي توزیع پول را تا حدی متوقف کرد. امید آنکه هفتاد هزار میلیارد تومان مابه‌التفاوت این دو رقم به سمت بنگاه‌های تولیدی سوق پیدا کند.
2- سرمايه‌گذاري در نفت و گاز را معادل هشت ميليارد دلار اضافه كرد.
3- بخشی از بهای مصارف داخلی نفت و گاز را که اکنون از نظر ارزش هیدروکربوری معادل روزانه 3/5 میلیون بشکه شده، برای سرمایه‌گذاری در نفت و گاز تخصیص داد.
به امید روزی که همه بهای فروش داخلی و خارجی نفت و گاز فقط در حساب سرمایه منظور شود و آن روز است که می‌توانیم ادعا کنیم که از قباحت خام فروشی و نفت خواری نجات پیدا کرده‌ایم.
* رييس کمیسیون انرژی اتاق بازرگانی، صنایع و معادن و کشاورزی ایران
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
بيكاري طولانی مدت در آمریکا

بيكاري طولانی مدت در آمریکا

بيكاري طولانی مدت در آمریکا

مترجم: شاهین احمدی
منبع: بلومبرگ
بیکاری طولانی مدت یکی از رنج‌آور‌ترین مشکلاتی است که آمریکا با آن روبه‌رو‌ است و آمارهای شغلی امروزه نشان‌دهنده پیشرفت بسیار خفیف برای حل این مساله هستند. آمریکا در آوریل گذشته 165000 شغل ایجاد کرده است و نرخ بیکاری را از 6/7 درصد در مارس به 5/7 درصد در آوریل کاهش داده است.


اما در انتهای آوریل 2013، 4/4 میلیون آمریکایی، معادل 37 درصد جمعیت بیکاران، برای مدت 27 هفته یا بیشتر بیکار بوده‌اند که نسبت به آمار مشابه در ماه مارس هیچ بهبود چشمگیری نداشته است. آمریکا توان این را ندارد که بیش از 4 میلیون نفر که حدود شش ماه بیکار بوده‌اند را وارد بازار کار کند.
بالاترین آمار بیکاری بلندمدت در آمریکا در آوریل 2010 مشاهده شد که در آن مقطع، 7/6 میلیون آمریکایی برای دوره‌ای طولانی بیکار بودند، لذا شرایط به شکل کلی در مقایسه با آن مقطع بهبود یافته است. افراد بیکار به شکل میانگین بیش از 5/36 هفته بیکار بوده‌اند. این آمار در مقایسه با دسامبر 2011، که میانگین بیکاری برابر 7/40 هفته بوده است و بعد از جنگ جهانی دوم بالاترین آمار بیکاری به حساب می‌آید، بهبود قابل توجهی نیافته است. بیکاری بلندمدت در آغاز دوران رکود در دسامبر 2007 برابر 3/1 میلیون نفر بوده و مدت میانگین بیکاری آنها برابر 6/16 هفته بوده است.
مطالعات نشان می‌دهند وقتی افراد برای دوره‌های طولانی بیکار باشند، اتفاقات دهشتناکی روی می‌دهند. بیکاری بلندمدت، علاوه بر کاهش شدید در درآمد‌ها، نرخ‌های بالاتر خودکشی، سرطان (خصوصا در میان مردان) و طلاق را در پی دارد. فرزندان افراد بیکار طولانی‌مدت نیز با احتمال بیشتری در اخذ گواهی پایان دوره‌های درسی شکست می‌خورند.

علل بیکاری در آمریکا
توافق کمی نسبت به این امر وجود دارد که چرا افراد در آمریکا برای این دوره‌ طولانی بیکار بوده‌اند. دموکرات‌ها عموما به بازیابی ضعیف اشاره می‌کنند که طی آن تقاضای کم برای کالا‌ها و خدمات به استخدام کمتر منتهی می‌شود. آنها معتقدند که ماهیت چرخه‌ای بیکاری را می‌توان با مشوق‌های دولتی درمان کرد. جمهوری‌خواهان تمایل دارند تا بر مشکلات ساختاری تمرکز بیشتری کنند که نشان می‌دهد سطوح تجربیات و آموزش افراد بیکار با آنچه کارفرمایان از کاندیداهای استخدامی خود انتظار دارند، همخوانی ندارد. به اعتقاد آنها، مخارج دولتی بیشتر اتلاف منابع پولی است؛ چرا‌که شکاف مهارتی را کاهش نخواهد داد. تعدادی از جمهوری‌خواهان نیز معتقدند که مزایای گسترده‌ بیکاری (در قالب امتیازات و بیمه‌های تعریف شده برای افراد بیکار) نوعی مانع برای تلاش افراد برای کسب شغل هستند.
با این حال، اقتصاددانان در هر دو جبهه به این توافق رسیده‌اند که عامل مهم‌تری دخیل است. بیکاری باعث آسیب‌رساندن به جامعه می‌شود. به عبارت دیگر، برچسب‌های ناشی از بیکاری بلندمدت باعث بیکاری طولانی‌تری می‌شود. این امر در زمانی که فرد بیکار مدرک دانشگاهی یا دیپلم دبیرستان دارد، خواه فرد بیکار، میانسال باشد یا جوان، صحت دارد. این امر همچنین برای یقه‌سفیدها و یقه‌آبی‌ها نیز صحت دارد.
وقتی محققان بانک مرکزی بوستون رزومه‌های کاری ساختگی را برای درخواست‌های همکاری ارسال کردند، مشخص شد زمانی که متقاضی کار بیکار بوده است بیش از تجربه‌ کاری وی در دعوت به مصاحبه برای کار تاثیرگذار بوده است. متقاضیانی که اخیرا بیکار شده‌اند اما هیچ تجربه‌ مربوطی نداشتند با احتمال بیشتری در مقایسه با افراد دارای سال‌های زیاد تجربه‌ کاری مربوط که مدت طولانی‌تری بیکار بوده‌اند برای مصاحبه دعوت می‌شدند.
یک روش برای خنثی‌سازی این تورش کسب اطمینان از این امر است که افراد بیکار از این امر مطلع شوند که در صورت شرکت در برنامه‌های آموزش شغلی یا اشتغال نیمه وقت، شانس بیشتری برای استخدام شدن دارند. بیکار ماندن افراد هیچ دردی را دوا نمی‌کند؛ و اینجا است که باید دولت وارد عمل شود.
متاسفانه تلاش دولت آمریکا برای آموزش شغلی، آش شله قلمکاری از 47 برنامه است که در 9 دستگاه دولتی در دسترس است. این برنامه‌ها با هزینه‌ 18 میلیارد دلار در سال پر هزینه نیز هستند. دیوان محاسبات آمریکا به این نتیجه رسید که اثربخشی این برنامه‌ها را نمی‌توان به سادگی کمی کرد، چون گردآوری داده‌ها و نظارت مدیریت در این بخش بسیار ضعیف است. تنها 5 مورد از برنامه‌های فوق می‌توانند ثابت کنند که آیا خروجی مثبت برنامه‌ها (به این معنی که فرد آموزش‌بیننده به موقعیت شغلی دست می‌یابد یا خیر) به برنامه‌ها بر‌می‌گردد یا خیر. تقریبا نیمی از برنامه‌ها نیز هرگز بعد از سال 2004 بررسی نشده‌اند.

راه‌حل‌های مشکل بیکاری
فهمیدن راه‌حل مشکل بسیار ضرورت دارد. سایر راه‌حل‌ها شامل اولویت دادن به بیکاران بلندمدت برای استخدام در موقعیت‌های شغلی دولتی را باید امتحان کرد. علاوه بر این، باراک اوباما باید از کنگره بخواهد برای شرکت‌هایی که بیکاران بلندمدت را استخدام می‌کنند معافیت‌های مالیاتی در نظر بگیرند.
برنامه‌های کاری که در آن کارمندان ساعات کاری کمتر در زمان کاهش تقاضا را می‌پذیرند، و این امر را بر دریافت بیمه‌ بیکاری برای جبران حقوق‌های از دست رفته ترجیح دهند نیز در تعدادی از کشورها مفید واقع شده است. آمریکا باید ایجاد اتاق‌های تهاتری ایالت محوری را در دستور کار قرار دهد که کارفرمایان را با متقاضیان کار در سایر ایالت‌ها متصل کند و هزینه‌های حمل‌و‌نقل را کاهش دهد. آمریکا در معرض خطر شدیدی قرار دارد و گروهی از بیکاران طولانی مدت در حال ایجاد هستند. آمریکا باید عملکرد خود را بهبود دهد.
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
در جلسات علني بررسي بودجه چه‌ مي‌گذرد؟!

در جلسات علني بررسي بودجه چه‌ مي‌گذرد؟!

مايندگان مجلس شوراي اسلامي از صبح روز (يکشنبه 22 ارديبهشت) سال جاري، جلسات علني خود را به بررسي لايحه بودجه سال 1392 اختصاص دادند.

ماده واحده لايحه بودجه که در 98 بند تنظيم و توسط اعضاي پنجاه نفره کميسيون تلفيق بررسي شده است، روز شنبه توسط معاونت قوانين مجلس تدوين و طبق قانون بين نمايندگان توزيع شده است.

بررسي لايحه بودجه در حالي آغاز شد که نمايندگان تا اتمام بررسي آن هيچ طرح يا لايحه‌اي را در دستور کار نخواهند داشت.

اما اين موارد در جلسه علني امروز(سه‌شنبه) به تصويب نمايندگان رسيد:


فروش اموال شرکت‌هاي دولتي تا سقف 30 هزار ميليارد تومان مجاز شد
نمايندگان به دولت اجازه دادند تا سقف 300 هزار ميليارد ريال نسبت به فروش سهام، سهم‌الشرکه، اموال، دارايي‌ها و حقوق مالي و نيروگاه‌هاي متعلق به دولت و موسسات و شرکت‌هاي دولتي تابعه و وابسته اقدام نمايند.


نحوه محاسبه حقوق کارکنان شرکت‌هاي واگذار شده مشخص شد
با تصويب نمايندگان ماليات حقوق کليه کارکنان شرکت‌ها (سهامي کنترلي) در طول سال واگذاري براساس نرخ مالياتي قبل از واگذاري محاسبه و پرداخت مي‌شود.

مجوز مجلس به دستگاه‌هاي اجرايي براي واگذاري و فروش اموال در چارچوب قانون
با تصويب نمايندگان دستگاه‌هاي اجرايي مي‌توانند نسبت به واگذاري يا فروش اموال دولتي در چارچوب قانون تعيين‌شده اقدام كنند.

100 درصد اعتبارات رديف‌هاي متفرقه در اختيار دستگاه‌هاي اجرايي ملي يا استاني قرار مي‌گيرد
با تصويب نمايندگان 100 درصد اعتبارات رديف‌هاي مترفه در اختيار دستگاه‌هاي اجرايي ملي يا استاني ذيربط قرار مي‌گيرد .


سود سهام عدالت به خزانه‌داري کل کشور واريز مي‌شود
با تصويب نمايندگان شرکت‌هاي سرمايه‌پذير مکلفند سود سهام عدالت تقسيم‌شده را به سازمان خصوصي‌سازي پرداخت و سازمان مذکور مکلف است مبالغ وصولي را به حساب درآمد عمومي نزد خزانه‌داري کل کشور واريز کند.


سازمان امور عشاير جايگاه‌هاي سوخت فسيلي و انبارهاي ذخيره علوفه را واگذار مي‌کند
نمايندگان به سازمان امور عشاير ايران اجازه دادند کليه فروشگاه‌ها، جايگاه‌هاي سوخت فسيلي، انبارهاي ذخيره علوفه و کالا و اراضي را به صورت اقساط پنج ساله به شرکت و اتحاديه‌هاي بهره‌بردار واگذار كند.


سهام باشگاه‌هاي استقلال و پيروزي واگذار مي‌شود/49 درصد هواداران، 51 درصد بخش خصوصي
با تصويب نمايندگان 49 درصد سهام باشگاه‌هاي استقلال و پيروزي به هواداران و 51 درصد به بخش خصوصي واگذار مي‌شود.


تصميم‌گيري درباره فروش پنجاه درصد از سهام هلدینگ خلیج‌فارس به کمیسیون تلفیق ارجاع شد
تصميم‌گيري در خصوص 50 درصد از سهام هلدينگ خليج فارس به دليل مشخص نشدن سقف، بلاتکليف به کميسيون تلفيق ارجاع داده شد.


واحدهاي خدماتي- رفاهي از طريق مزايده به اشخاص حقيقي و حقوقي واگذار مي‌شوند
با تصويب نمايندگان به دولت اجازه داده مي‌شود واحدهاي خدماتي، رفاهي و مانند آن را از طريق برگزاري مزايده به اشخاص حقيقي و حقوقي صاحب صلاحيت بخش غيردولتي واگذار كند.


وزارت آموزش و پرورش مجاز شد اموال غيرمنقول مازاد خود را واگذار کند
نمايندگان به وزارت آموزش و پرورش اجازه دادند با رعايت اصول قانون اساسي، اموال غيرمنقول مازاد خود را از طريق انتشار آگهي مزايده عمومي واگذار كند.


نوبت صبح جلسه علني امروز بهارستان پايان يافت / جلسه بعدي ساعت 14
نوبت صبح جلسه علني امروز (سه‌شنبه 24 ارديبهشت ماه) دقايقي پيش با اعلام حجت‌الاسلام ابوترابي‌فرد پايان يافت.
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر 1+5 فرصت را از دست بدهد، ملت ايران متوقف نخواهد شد/ مذاکرات در استانبول و وین مفید بود!

اگر 1+5 فرصت را از دست بدهد، ملت ايران متوقف نخواهد شد/ مذاکرات در استانبول و وین مفید بود!

سعيد جليلي دبير شوراي عالي امنيت ملي و مذاکره‌کننده ارشد کشورمان امروز در نشستي خبري در استانبول ترکيه با بيان اينکه گفت‌وگوهای دیشب مفید بودند و توانستیم به توافق برای ادامه گفت‌وگوها دست یابیم، گفت: در مجموع گفت‌وگوهای خوبی هم در وین با آژانس داشتیم. 

وي در ادامه افزود: قرار شد با ایده‌های جدید برای موضوعات متقابل تعامل بیشتری صورت گیرد و گفت‌وگوها را ادامه دهیم.
جليلي همچنین با اشاره به منطق مشخص و ابتکارات روشن و اقتدار ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی ایران اظهار کرد: بر این مبنا گفت‌وگوهای هسته‌ای با شش قدرت جهانی انجام شده است. 

وی افزود: به خصوص در گفتگوهای اخیر پس از گفتگوهای مسکو که جمهوری اسلامی ایران یک طرح جامع را ارائه کرد، آنها قرار شد پاسخ طرح جامع ما را بیاورند.
دبير شوراي عالي امنيت ملي تصريح کرد: جمهوری اسلامی ایران همواره مبنی بر یک منطق مشخص و ابتکار عمل روشن و با توجه به اقتداری که به پشتوانه ملی دارد وارد مذاکرات می‌شود.

وي اضافه کرد: در مذاکرات آلماتی2 مقرر شد که جمع‌بندی 1+5 چند روزه اعلام شود اما این چند روز به 40 روز به طول انجامید.

دبیر شورای عالی امنیت ملی تصریح کرد: آنها در آلماتی یک پیشنهاد خود را ارائه کردند و ما اعلام آمادگی کردیم ظرف کمتر از یکماه پاسخ خود را به آنها ارائه دهیم و به همین دلیل در آلماتی دو اعلام کردیم جمهوری اسلامی ایران آماده است برای اینکه بر مبنای همان منطق و ابتکار عمل هایی که دارد و با استفاده از اقتدار ملی و منطقه ای در زمینه یک طرح جامع و همچنین گام های مشخص توافقهایی را داشته باشد.

وي همچنين درباره مذاکرات شب گذشته(چهارشنبه)  خود با کاترين اشتون گفت: در مذاکرات دیشب مطرح شد که این گام‌ها را با چه ایده‌هایی می‌توان متقابل و متوازن کرد.

مذاکره کننده ارشد کشورمان با 6 کشور غربي ب بيان اينکه اگر آنها از این فرصت‌ها استفاده نکنند، مثل بیانیه تهران از دست می‌رود، اظهار داشت: بحث بیانیه تهران چگونگی تامین سوخت ۲۰ درصد ایران بود اما آنها به جای استفاده از این فرصت، قطعنامه تصویب کردند. جمهوری اسلامی ایران بر مبنای حقوق مسلمش سوخت ۲۰ درصد را تولید کرد. آنها فرصت بیانیه تهران را از دست دادند و اکنون تمام بحثشان در مورد همین تولید سوخت ۲۰ درصد در ایران است.

جلیلی در ادامه در پاسخ به سوالی درباره کانديداتوري‌اش و همچنين تاثیر انتخابات آینده ریاست جمهوری ایران بر مذاکرات هسته‌ای با غرب گفت: در ایران یک اجماع ملی برای پیشبرد مسئله هسته‌ای ایران وجود دارد و رئیس جمهور آینده با شور و نشاط از حقوق ملت ایران دفاع خواهد کرد.

 دبير شوراي عالي امنيت ملي اضافه کرد: کشورهایی که حقوق مسلم ایران را انکار می‌کنند باید بدانند که دستیابی به فناوری هسته‌ای برای ایران حقی قانونی و غیرقابل انکار است و باید این حقوق را بپذیرند. 

وي افزود: حرف ما به 5+‌1 اين است كه شما اگر فرصتي را از دست بدهيد، ملت ايران متوقف نخواهد شد.

دبیر شورایعالی امنیت ملی کشورمان در ادامه اين نشست خبري اظهار داشت:‌ اختلاف بین‌ جمهوری اسلامی ایران و آمریکا اختلافی دیرینه است که به زمان گذشته باز می‌گردد و ناشی از اختلاف مردمی است که می‌خواستند آزاد باشند و در مقابل آمریکا که می‌خواست از دیکتاتوری که در ایران حضور داشت و باکودتا سرکار آمده بود تا روز آخر حمایت کند، لذا با سقوط این دیکتاتوری و ظهور مردمسالاری دینی در ایران، آمریکا به مقابله با حقوق ملت ایران برخاست.جلیلی تأکید کرد:‌ آمریکا آنچه در توان داشت در مقابله با ایران انجام داد. حتی از دیکتاتوری مانند صدام با تمام توان حمایت کرد و در طول 8 سال جنگ بیشترین حمایت‌ها را از صدام به عمل آورد و در این راه بیش از 30 سال تحریم هم علیه ایران اعمال کرد و تا به امروز هم این تحریم‌ها ادامه داشته است.وی با تأکید بر اینکه ملت ایران ناامید نمی‌شود و از حقوق خود دفاع می‌کند افزود:  آمریکا اکنون شاهد آن است که ایران پیشرفت چشمگیری‌ دارد؛ بسیاری از این پیشرفت‌ها در حوزه‌هایی است که تحریم‌ها بیشتر بر آنها اعمال شده است. در بحث هسته‌ای ایران اکنون جزء 10 کشور برتر جهان است که تکنولوژی انرژی صلح آمیز هسته‌ای را با استفاده از ظرفیت‌های داخلی خود به دست آورده است.دبیر شورایعالی امنیت ملی کشورمان اظهار داشت: مطابق با آماری که خود مراکز غربی ارائه می‌کنند، رشد علمی در ایران در سال 2012، 11 برابر متوسط رشد جهانی بوده است و امروز این قابل انکار نیست که جمهوری اسلامی در پرتو مقاومتی که داشته پیشرفت‌های چشمگیری‌ را شکل داده و این ایالات متحده آمریکا است که باید به جهانیان بگوید که آیا کماکان می‌خواهد با یک نظام مردم سالاری دینی مقابله کند و متحدانش را از میان دیکتاتورها انتخاب کند؟جلیلی ادامه داد:‌ اقدامات آمریکا برای خود این کشور هزینه دارد و آمریکا روز به روز نزد ملت‌های جهان و منطقه منفورتر می‌شود و دیکتاتورهای متحد آمریکا روز به روز توسط ملت‌هایشان نفی و طرد می‌شوند. چنان که در مورد «مبارک» و «بن علی» این موضوع را دیدیم؛ آمریکا باید به جهان و مردم خودش موضع‌اش را اعلام کند که با نظام‌های مردم‌سالار مقابله و از دیکتاتورها و تروریست‌ها حمایت می کند یا خیر؟دبیر شورایعالی امنیت ملی کشورمان در ادامه کنفرانس خبری خود در استانبول ترکیه، حوادث تروریستی ریحانلی را به دولت و ملت ترکیه تسلیت گفت و تأکید کرد: ما هرگونه حادثه تروریستی را محکوم می‌کنیم و معتقدیم امروز بعد از بیداری اسلامی و ظرفیتی که در جهان ظهور یافته، این فرصتی مهم برای جهان اسلام است و معتقدیم که امروز مصر، عراق، سوریه و تونس ظرفیت‌هایی بزرگ برای جهان اسلام هستند و نه تنها باید مرزهای این کشورها مرزهای دوستی و امنیت و صلح باشد، بلکه باید یک رابطه عمیق دوستانه بین این کشورها ایجاد شود و ما فکر می‌کنیم امروز برای مردم منطقه و جهان اسلام ظرفیت‌های خوبی ظهور کرده که اگر این ظرفیت‌ها تجمیع شوند قطب قدرت جدیدی ظهور پیدا می‌کند و نباید اجازه داد که دشمنان مشترک همه این کشورها و همه ما بخواهند با اختلاف افکنی به اختلافاتی دامن بزنند که به نفع هیچکس نیست و ما فکر می کنیم امروز باید شعار وحدت و دوستی و همدلی بین کشورهای منطقه شکل بگیرد. جلیلی در پاسخ به سوالی اظهار داشت: به عنوان دبیر شورایعالی امنیت ملی معتقدم که امنیت یک کل به هم پیوسته است و ما روابط بسیار دوستانه و برادرانه‌ای با ترکیه داریم و امنیت ترکیه را امنیت خود می‌دانیم و مرزهای ایران و ترکیه باید همیشه مرزهای دوستی و امنیت باشد و نباید اجازه داد که دشمنان ملت‌های ما برای ناامنی سوء استفاده‌ای کنند و فکر می‌کنم که امروز روزی است که باید کشورهای منطقه از فرصت‌های موجود در جهت تجمیع استفاده کنند.وی تأکید کرد: بر همین مبنا ما فکر می‌کنیم که ترکیه یک ظرفیت بسیار خوب در منطقه و جهان اسلام است و همچنین کشور عراق و سوریه که ظرفیت مهمی در برابر رژیم صهیونیستی و پشتیبانی از مقاومت در چند دهه گذشته محسوب می‌شدند.دبیر شورایعالی امنیت ملی کشورمان در ادامه افزود:‌ خوشبختانه جمهوری اسلامی با همه کشورهای منطقه و خصوصا این سه کشور روابطی عمیق دارد و از همه ظرفیت‌های خود استفاده می‌کند تا دوستی موجود بیشتر شود و اختلافات به حداقل برسد چرا که افزایش این دوستی‌ها به افزایش امنیت و توان این کشورها خواهد افزود.جلیلی در موضوع انتخابات تصریح کرد: امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور مردمسالار دینی به گونه‌ای است که رقابت و نشاط سیاسی باعث تثبیت بیشتر نظام جمهوری اسلامی می‌شود و اینکه رقابت سیاسی باعث تثبیت سیاسی و اقتدار یک نظام شود شاخصی مهم در توسعه سیاسی محسوب می‌شود لذا شاهد هستید که با هر انتخابات اقتدار جمهوری اسلامی یک ارتقاء معنی دار پیدا می‌کند و ملت ایران با هر انتخاباتی این ظرفیت و فرصت را بهتر پیدا می‌کند که بتواند اقتدار جمهوری اسلامی و منافع خود را بهتر حفظ کند.وی در پاسخ به سوال دیگری اظهار داشت: ما از اینکه هر حرکتی چه در ترکیه و چه عراق و چه در سایر کشورهای منطقه باعث رشد امنیت ملی و ارتقاء ثبات سیاسی شود استقبال می‌کنیم؛ لذا حرکت‌هایی که باعث ارتقاء امنیت در ترکیه می‌شود مورد استقبال ماست و همین نگاه را در سایر کشورها هم داریم و ما امنیت ترکیه را واقعا امنیت خود می‌دانیم و این باور ماست و دو کشوری که امروز روابط عمیق دوستانه و بیش از 22 میلیارد روابط اقتصادی دارند، لازمه روابط عمیق و راهبردی‌اشان وجود و حاکمیت امنیت است.دبیر شورایعالی امنیت ملی کشورمان در پاسخ به سوال دیگری درباره انفجارهای ریحانلی تصریح کرد: حادثه ریحانلی هیچ توجیهی ندارد و کاملا محکوم می‌شود و ترور هیچ توجیهی ندارد و کشتار انسان‌های بی‌گناه محکوم است و مخصوصا که بخواهد دوستان و برادران ما را هدف قرار دهد که از جانب ما به شدت محکوم می‌شود و این نه  تنها موضع رسمی جمهوری اسلامی که موضع آحاد ملت ایران است و لذا ما به دنبال مقابله با رفتارها و کسانی هستیم که می‌توانند موجب این ناامنی‌ها باشند و مرزها باید مرزهای امنیت و صلح و همکاری‌های رو به رشد باشد چنانکه مرزهای ایران و ترکیه این گونه است و ما با توجه به روابط دوستانه ای که با ترکیه، عراق و سوریه داریم برای امنیت مرزهای این کشورها هم از هر گونه کمکی استقبال می‌کنیم.
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
بي‌پولي دامنگير بزرگترين وارد کننده گندم در جهان!

بي‌پولي دامنگير بزرگترين وارد کننده گندم در جهان!

 به نقل از خبرگزاري فرانسه ؛ منابع آگاه مصر اعلام کردند كه براي تامين هزينه واردات اين گندم از خارج سرمايه ندارند ، اين كشور بزرگترين وارد کننده گندم در جهان است.
 باوجود تلاش ها براي افزايش توليد گندم در داخل ، گندم مصر که  در کمتر از 5 درصد از خاک اين کشور کشت مي شود، نمي تواند جوابگوي نيازهاي اين کشور (18 ميليون تن مصرف سال 2012) ، که براي ثبات اجتماعي آن ضروري است ، باشد.
"رامي حقين" رئيس بخش غلات شرکت"فرانس اگريمر"، نهاد دولتي وابسته به وزارت کشاورزي مصر اعلام کرد:دولت تلاش با اين دارد كه بر توليد داخلي تکيه کند و برداشت ده ميليون تني را اعلام مي کند اما هيچ کس نمي داند اين رقم بر چه چيزي مبتني است.
وزارت کشاورزي آمريکا  رقم  8 ميليون و 700 هزار تن براي واردات و 9ميليون تن براي توليد داخلي مصر را اعلام کرده است.
اواخر سال 2012 شرکت دولتي مصر که غلات را مديريت مي کند خريدهاي خود را در پايان سال به سبب کمبود منابع مالي کاهش داد و واردات را در حدود 8 ميليون تن ثابت نگه داشت.
اين کشور وامي پنج ميليارد دلاري از صندوق بين المللي پول درخواست کرده است اما گفتگوها بين دو طرف همچنان ادامه دارد. موسسه رتبه بندي مالي" استاندارد اند پورز" نيز به تازگي رتبه اعتبار مالي اين کشور را يک درجه کاهش داده و آن را از "بي منفي "به "سه سي مثبت" رسانده است  نقل از خبرگزاري فرانسه ؛ منابع آگاه مصر اعلام کردند كه براي تامين هزينه واردات اين گندم از خارج سرمايه ندارند ، اين كشور بزرگترين وارد کننده گندم در جهان است.
 باوجود تلاش ها براي افزايش توليد گندم در داخل ، گندم مصر که  در کمتر از 5 درصد از خاک اين کشور کشت مي شود، نمي تواند جوابگوي نيازهاي اين کشور (18 ميليون تن مصرف سال 2012) ، که براي ثبات اجتماعي آن ضروري است ، باشد.
"رامي حقين" رئيس بخش غلات شرکت"فرانس اگريمر"، نهاد دولتي وابسته به وزارت کشاورزي مصر اعلام کرد:دولت تلاش با اين دارد كه بر توليد داخلي تکيه کند و برداشت ده ميليون تني را اعلام مي کند اما هيچ کس نمي داند اين رقم بر چه چيزي مبتني است.
وزارت کشاورزي آمريکا  رقم  8 ميليون و 700 هزار تن براي واردات و 9ميليون تن براي توليد داخلي مصر را اعلام کرده است.
اواخر سال 2012 شرکت دولتي مصر که غلات را مديريت مي کند خريدهاي خود را در پايان سال به سبب کمبود منابع مالي کاهش داد و واردات را در حدود 8 ميليون تن ثابت نگه داشت.
اين کشور وامي پنج ميليارد دلاري از صندوق بين المللي پول درخواست کرده است اما گفتگوها بين دو طرف همچنان ادامه دارد. موسسه رتبه بندي مالي" استاندارد اند پورز" نيز به تازگي رتبه اعتبار مالي اين کشور را يک درجه کاهش داده و آن را از "بي منفي "به "سه سي مثبت" رسانده است 
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
سیل خروشان نقدینگی به کجا می‌رود؟

سیل خروشان نقدینگی به کجا می‌رود؟

سیل خروشان نقدینگی به کجا می‌رود؟

یکی از مشکلات جدی اقتصاد ایران بحث نقدینگی افسار گسیخته‌ای است که این روزها به سمت دلالی سوق پیدا کرده است.


محمد‌رضا رافع*
نقدینگی در طول سال‌های گذشته به دلیل اجرای سیاست‌های انبساطی از سوی دولت، رشدی اعجاب انگیز داشته است. سیاست‌هایی همچون وام‌های کم‌بهره برای بنگاه‌های زودبازده، تبدیل درآمدهای ارزی به ریال و تزریق نامناسب پول نفت به اقتصاد، اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها و پرداخت نقدی یارانه‌ها و در نهایت بالا بردن نقدینگی در جامعه بدون پشتوانه تولید و بالا رفتن حجم تقاضا بدون عرضه موجب ایجاد تورمی فزاینده شده است.
نقدینگی در اقتصاد به مجموع پول و شبه پول گفته می‌شود که با افزایش تورم ارتباط مستقیم دارد؛ چرا‌که هر چه میزان نقدینگی افزایش پیدا کند به همان میزان ارائه کالا و خدمات در جامعه نیز باید افزایش یابد و چون حجم کالا و خدمات محدود است پس باید میزان نقدینگی به گونه‌ای باشد که با کالا و خدمات برابری کند. اگر این توازن ایجاد نشود و میزان نقدینگی بیش از حد افزایش یابد کالا و خدمات در جامعه کم شده و در نتیجه تورم افزایش می‌یابد.
قبل از اجرای هدفمندی یارانه‌ها کارشناسان اقتصادی به دولت اعلام کردند که این طرح قطعا بر افزایش نقدینگی و در نتیجه بالا رفتن تورم تاثیر خواهد داشت، اما دولت معتقد بود که نقدینگی در بخش‌های مختلف تولید و توزیع مدیریت خواهد شد؛ اما متاسفانه با گذشت بیش از دو سال از اجرای این طرح ما شاهد هیچ‌گونه مدیریتی در بخش نقدینگی نبوده‌ایم و نقدینگی به گزارش بانک مرکزی از مرز 450 هزار میلیارد تومان هم گذشته است.
روند افزایشی رشد نقدینگی در دولت نهم و دهم وارد فاز جدیدی شد و این رشد افسار‌گسیخته با سرازیر شدن درآمدهای نفتی به کشور و تبدیل درآمدهای ارزی به ریال و تزریق آنان در بخش‌هایی از اقتصاد مانند مسکن موجب تورمی شدید در این قسمت‌ها شد. نقدینگی در سال هشتم دولت دهم با رشد چند برابری نسبت به سال‌های قبل همین دولت ادامه دارد تا جایی که برخی از کارشناسان معتقدند رشد نقدینگی در سال جاری بیش از سال گذشته همین دولت بوده است. رشد نقدینگی متناسب با رشد تولید نبوده است و این امر موجب اضافه تقاضا و بالا رفتن قیمت‌ها و رشد افسار گسیخته تورم و فشار جدی به دهک‌های پایین درآمدی شده است.
از دیگر تبعات منفی افزایش نقدینگی و رشد تورم کاهش ارزش ریال بوده است؛ به‌ طوری که ارزش ریال طی حدود 10 سال 25‌درصد کاهش یافته بود، ظرف یک‌ سال به حدود یک دوم کاهش یافت. رشد شدید نقدینگی طی سال‌های اخیر نقش عمده‌ای در کاهش نرخ ریال نسبت به ارزهای خارجی داشته است.
نظریه مقداری پول تاثیر مستقیم افزایش نقدینگی بر تورم را بیان می‌کند طبق این نظریه که توسط کلاسیک‌ها بیان شده است با افزایش حجم نقدینگی شاخص سطح قیمت‌ها هم افزایش می‌یابد و این میزان به رشد نقدینگی بستگی دارد. این نظریه که به نظریه تورمی کلاسیک‌ها نیز معروف است بیان می‌دارد که تورم از بالا رفتن نقدینگی ناشی می‌شود و رابطه مستقیم بین رشد نقدینگی و رشد تورم را ثابت می‌کند. متاسفانه رشد نقدینگی در سال‌های گذشته و خصوصا سال جاری موجب بالا رفتن نرخ تورم شده است؛ به نوعی که تاثیرات مخرب افزایش نقدینگی و تزریقات نقدی دولت بر جامعه بسیار بیشتر از پیش‌بینی‌ها بوده است و موجب ضعیف‌تر شدن دهک‌های پایین درآمدی شده است؛ به نحوی که با اندکی بررسی روشن می‌شود که پرداخت نقدی یارانه‌ها و کمک‌هایی از این دست در جامعه موجب بالا رفتن نقدینگی و در نتیجه رشد تورمی شده است که از این ناحیه عمدتا اقشار کم‌درآمد و دهک‌های پایین درآمدی بیشترین را آسیب می‌بینند.
رشد نقدینگی در سال‌های گذشته به علت بالا رفتن تورم همواره بر تولید لطمه زده است و از آنجا که از رشد نقدینگی در جهت تولید استفاده نشده است و عمدتا به سمت دلالی حرکت کرده است، روند سرمایه گذاری در تولید را كند کرده است در شرایطی که بازدهی سرمایه‌گذاری در بازارهایی همچون طلا، سکه، ارز، زمین، مسکن و در نهایت بورس و سپرده‌گذاری بانکی جذاب‌تر از سرمایه گذاری در تولید بوده است؛ موجب خروج سرمایه از تولید و حرکت به بازار دلالی شده است. متاسفانه بازدهی سرمایه‌گذاری در تولید نسبت به سایر روش‌های سرمایه‌گذاری بسیار ضعیف بوده است و مردم با توجه به قدرت ریسک‌پذیری‌شان از سایر بازارها به جهت سرمایه‌گذاری بهره می‌برند. البته باید گفت که بانک‌ها هم در جذب نقدینگی شرایطی بهتر از تولید ندارند؛ زیرا که بالا بودن تورم عمدتا نرخ سودهای اعلامی از طرف بانک‌ها برای سپرده‌گذاری را خنثی می‌کند و سرمایه‌گذاران ترجیح می‌دهند دارایی‌های خود را در سرمایه‌گذاری‌هایی با بازدهی بالاتر مصرف کنند. این روزها نقدینگی در کشور ما همچون سیلی خروشان هر روز به یک طرف حرکت می‌کند و متاسفانه به دلیل عدم مدیریت از سوی دولت از این نقدینگی سرگردان بهره‌برداری نمی‌شود. سرگردانی نقدینگی موجب بروز نوسانات شدیدی در بازار ارز و سکه شده است نوسان‌گیرها با نقد کردن دارایی خود روزانه با به دست آوردن بالاترین بازدهی برای سرمایه خود موجب بر هم زدن تعادل در بازارها می‌شوند. نقدینگی سرگردان روزی به‌بازار طلا و سکه سرازیر می‌شود و فردا روزی به بازار ارز روانه می‌شود و بعد از ثباتی کوتاه مدت در این بازارها به بازارهایی همچون بورس، خودرو، زمین و مسکن حرکت می‌کند. این سیل خروشان نقدینگی با ورود به هر بازاری تعادل موجود در آن بازار را بر هم زده و موجب بالا رفتن تقاضا در برابر عرضه‌ای ثابت می‌شود. یکی از موارد بسیار جالب در باب رشد نقدینگی این است که هرچه رشد نقدینگی بیشتر شده است دسترسی تولید به منابع مالی نیز محدود‌تر شده است؛ به نوعی که بسیاری از صنایع بزرگ کشور امروز از کمبود نقدینگی و نبود منابع مالی رنج می‌برند و رشد نقدینگی موجب رشد دلالی شده و تولید از آن بی‌بهره بوده است. در صورتی که از رشد نقدینگی در تولید استفاده شود اشتغال نیز بهبود می‌یابد از تورم کاسته می‌شود و در نهایت موجب رشد اقتصادی می‌شود. اگر بخشی از نقدینگی به سمت تولید روانه شود از دلالی و نوسان گیری کم می‌شود و تعادل در بازار ارز، سکه و سایر بازار‌ها حفظ می‌شود به طور کلی با حرکت دادن نقدینگی به سمت تولید می‌توان از آثار مخرب نقدینگی جلوگیری به عمل آورد.
Reza.rafe@gmail.com
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
سایه بحران مالی بر سر بانک‌هاي جهان

سایه بحران مالی بر سر بانک‌هاي جهان

سایه بحران مالی بر سر بانک‌هاي جهان

مجید اعزازی
روساي بانک‌هاي مرکزي و قانونگذاران ارشد جهان در روزهای پایانی شهریور 1389(سپتامبر 2010) بر سر مجموعه‌اي از قوانين جديد بانکداري توافق کردند تا بدین وسیله از تکرار بحران مالي 2008 پيشگيري کنند.



توافقی که قرار شد پس از تایید رهبران گروه بیست از ابتدای سال 2013 در چند مرحله اجرایی شود. بر اساس این توافق که در شهر بازل سوئيس حاصل شد، بانک‌هاي جهان ملزم به داشتن سرمایه بیشتر در خزانه خود شدند. اين توافق گامي بزرگ در اصلاح نظام بانکداري جهان محسوب مي‌شود. اين شرط براي بانک‌ها به آن معنا است که آنها بايد از توانايي بيشتري براي مقابله با ضررها برخوردار باشند، به گونه‌اي که به کمک ماليات دهندگان نيازي نداشته باشند. اما در شرایطی که رکود اقتصادی اروپا و نگرانی از بقای یورو نفس بانک‌هاي اروپایی را به شماره انداخته است، بانک‌هاي این قاره به جای افزایش سرمایه به کاهش وام‌دهی روی آورده‌اند. از زمان بحران، بانک‌های اروپایی وام‌دهی برون‌مرزی را به میزان 7/3 تریلیون دلار کاهش داده‌اند، این عقب‌نشینی، اما همچنان ادامه دارد. صندوق بین‌المللی پول در گزارش جدید خود برآورد کرده است که در سال‌جاری بانک‌های اروپایی از دارایی‌های خود به اندازه 8/2 تریلیون دلار خواهند کاست. آن سوتر، در بازارهای نوظهور نیز بانک‌هاي جهانی با بانک‌هاي داخلی این کشورها و بانک‌هاي منطقه‌اي پیرامون آنها وارد رقابت سخت و نفس‌گیری شده‌اند. با وجود این، اگر چه معاملات سهام در این روزها به ندرت سودآور هستند، اما بسیاری از بانک‌ها بی‌توجه به این موضوع، به معاملات سهام ادامه می‌دهند. بررسی وضعیت بانک‌هاي سرمایه‌گذاری در شرایط پس از بحران مالی و همزمان با قوانین بازل 3 دستمایه مقالات و گزارش‌هاي متعدد و تازه مجله اکونومیست است. ترجمه برخی از این مقالات را پیش رو دارید.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عقب نشینی اروپایی‌ها از بازارهای جهانی

عقب نشینی اروپایی‌ها از بازارهای جهانی

عقب نشینی اروپایی‌ها از بازارهای جهانی

مترجم: رفیعه هراتی
رکود اقتصادی و نگرانی از بقای یورو بانک‌های اروپایی را از نفس انداخته است


اکثر فعالان بانک‌های سرمایه‌گذاری به خودشان بسیار اهمیت می‌دهند، اما به ندرت درباره مشکلات رقبایشان به طور علنی صحبت می‌کنند. بنابراین شگفت‌آور است که گری کوهن،رییس گلدمن ساکس، در ماه آوریل در یک کنفرانس خبری گفت که بانک‌هایی به جز این بانک و جی‌پی‌مورگان «تاحدی از بازارها عقب‌نشینی می‌کنند» به گونه‌ای که «در کل تاریخ بانکداری مشاهده نشده است».
او درباره این مطلب مبالغه نمی‌کند. در سراسر جهان صنعت بانکداری سرمایه‌گذاری به طور بی‌سابقه به خرید بدهی و کاهش وابستگی متقابل علاقه‌مند شده‌اند. در بخش‌های وسیعی از جهان ثروتمند اکثر بانک‌ها درحال کاهش ترازنامه، کناره‌گیری از فعالیت‌های خارجی و تعطیل کردن کسب و کارهایشان هستند. این مساله این صنعت را به طور چشمگیری دگرگون می‌کند. این صنعت در آینده به دو قطب تقسیم می‌شود که در یک سو چند غول جهانی قرار دارند که بازارهای جهانی سرمایه را احاطه کرده‌اند و در طرف دیگر تعداد بسیاری از بانک‌های منطقه‌ای و محلی.
گزارش سال گذشته مرکز مک‌کینزی نشان داد که جریان سرمایه برون‌مرزی(شامل وام‌دهی بانک) از 8/11 تریلیون دلار در سال 2007 به 6/4 تریلیون دلار در سال گذشته کاهش یافته است. قانون‌گذاران بانکی از این کاهش بانکداری برون‌مرزی حمایت می‌کنند. آنان بانک‌ها را به کاهش اعتبارات و درعین حال تامین اعتبارات برای بازارهای داخلی وادار می‌کنند. این مساله به موضوعی منجر می‌شود که فن استینیس از بانک مورگان استنلی آن را «خرید بدهی وطن‌پرستانه» می‌نامد. از 722 میلیارد دلار دارایی و فعالیتی که بانک‌های بازرگانی از سال 2007 تاکنون به فروش رسانده‌اند، تقریبا نیمی از آن مربوط به فعالیت‌های خارجی بوده است.
این مساله در اروپا شدیدتر است. در سال 2007 بزرگ‌ترین بانک‌های اروپایی (از جمله بارکلیز، که در سال بعد شرکت‌های آمریکایی لمان برادرز را خریداری کرد)، با سهم درآمدی 22 درصد از بانکداری سرمایه‌گذاری جهان به غول‌های بانکی آمریکا نزدیک شدند. اما سال گذشته سهم درآمد جهانی بانک‌های اروپایی به 17 درصد کاهش یافت. از زمان بحران، بانک‌های اروپایی وام‌دهی برون‌مرزی را به میزان 7/3 تریلیون دلار کاهش داده‌اند و این عقب‌نشینی آنها همچنان ادامه دارد. صندوق بین‌المللی پول در گزارش جدید خود برآورد کرده است که در سال جاری بانک‌های اروپایی از دارایی‌های خود به اندازه 8/2 تریلیون دلار خواهند کاست.
دلیل اینکه بانک‌های اروپایی سریع‌تر از بانک‌های آمریکایی درحال عقب‌نشینی هستند به رکود اقتصادی اروپا و نگرانی از بقاي یورو برمی‌گردد. همچنین نقطه ضعف ساختاری که بانک‌های اروپایی از آن رنج می‌برند از این مساله ناشی می‌شود: پولی که آنها می‌توانند به صورت سپرده نگه دارند، پول اصلی تجارت جهانی نیست. در اوایل سال 2012 زمانی که آمریکایی‌ها از بحران یورو وحشت‌زده شدند، انتقال وام‌های دلاری را به بانک‌های اروپایی متوقف کردند و از این طریق بانک‌های اروپایی را وادار کردند از بازارهای بزرگی مانند تامین سرمایه تجاری در آسیا و آفریقا عقب‌نشینی کنند.
همچنین، بانک‌های اروپایی سریع‌تر از رقبای خارجی‌شان قوانین بازل 3 را اجرا کرده‌اند، بنابراین پیامدهای آن زودتر به این بانک‌ها آسیب رسانده است. به زودی شرایط برای همه بانک‌ها یکسان می‌شود، اما تا آن زمان برخی از بانک‌های سرمایه‌گذاری آمریکایی می‌توانند ترازنامه‌هایشان را افزایش دهند، در حالی که بانک‌های اروپایی مجبورند ترازنامه‌هایشان را کاهش دهند.
این عقب‌نشینی بانک‌های سرمایه‌گذاری اروپا بر دو روند دیگر اثر متقابل دارد. یکی قدرت فزاینده بزرگ‌ترین بانک‌های این صنعت است، زیرا حرکت به سمت معاملات الکترونیکی به نفع بانک‌هایی است که بیشترین سهم بازار را دارند. دوم، تغییر ماهرانه‌ای که تعیین خواهد کرد کدام بانک‌ها در میان مدت بانکداری سرمایه‌گذاری را تحت سلطه خود در خواهند آورد، برای بانک‌های گسترده به دست آوردن سهم بازار مزیت به شمار می‌رود. بانک‌های گسترده بانک‌هایی هستند که بانکداری بازرگانی و شرکتی را با بانکداری سرمایه‌گذاری تلفیق کرده‌اند.
بانک‌های بزرگ گسترده از سال 2006 تاکنون سهم خود را در بازارهای دارایی‌های ثابت، ارزها و کالاها حدود 12 درصد افزایش داده‌اند، اما بانک‌های سرمایه‌گذاری سنتی طی این دوره سهم خود را از دست داده‌اند. یک علت این مساله این است که بحران مالی این حوزه را بی‌رونق کرد و تقریبا همه بانک‌های سرمایه‌گذاری مستقل آمریکایی ورشکسته یا توسط دیگر بانک‌ها خریداری شدند. غول‌هایی همچون لمان برادرز، بیر استرنز و مریل لینچ طی چند ماه دچار فروپاشی شدند و گلدمن ساکس و مورگان استنلی تنها بازماندگان این دست بانک‌ها نام گرفتند. اما بانک‌های بزرگ گسترده به دلایل بسیار طی پنج سال گذشته پیشرفت کرده‌اند.
یک علت این است که از زمان بحران مالی تقریبا همه بانک‌ها در وام‌دهی خسیس‌تر شده‌اند. وقتی که شرکت‌های بزرگ بدون محدودیت به اعتبارات دسترسی دارند، برای به دست آوردن وام ارزان‌تر با یکدیگر رقابت می‌کنند. اکنون که اعتبارات اندک است، اگر مشتریان به وام‌گیری ادامه دهند، بانک‌هایی با ترازنامه‌های بزرگ برای بهره‌مندی از این کسب و کار در موقعیت بهتری قرار می‌گیرند.
رتبه اعتباری نیز نقش خود را ایفا می‌کند. بانک‌هایی با کسب و کارهای گسترده توانایی دستیابی به رتبه اعتباری بالاتر را دارند و بیش از بانک‌هایی که بر بانکداری سرمایه‌گذاری تمرکز کرده‌اند از حمایت دولت برخوردار می‌شوند. این مساله تفاوت بزرگی را هم در زمینه هزینه استقراض بانک و هم در توانایی انعقاد قراردادهای اشتقاقی و به دست آوردن کسب و کارهای بانکداری سرمایه‌گذاری ایجاد می‌کند.
یکی دیگر از دلایل برتری کنونی بانک‌های گسترده این است که همانطور که شرکت‌های چندملیتی بزرگ جهانی‌تر شده‌اند، وابستگی آنها به بانک‌های بسیار بزرگ برای مدیریت پول و پرداخت‌ها در کشورهای مختلف افزایش یافته است. همزمان، قوانینی همچون بازل 3 هزینه تامین سرمایه تجاری را برای بانک‌ها افزایش می‌دهد. شرکت‌ها با دریافت این خدمات از یک بانک، می‌توانند از طریق کسب درآمد از فعالیت‌های خارجی، نقدینگی خود را افزایش دهند.
قبل از بحران، مدیران بانک‌های سرمایه‌گذاری به این نوع بانکداری که به بانکداری جهانی مبادلاتی یا خدمات مبادلاتی مشهور است، به دیده تحقیر می‌نگریستند. اما اکنون بانکداری مبادلاتی چشم‌انداز هیجان‌انگیز رشد، بازگشت نقدینگی و درآمدهای باثبات را ارائه می‌دهد. درآمد کل این کسب‌وکار احتمالا حدود 200 میلیارد دلار در سال است که چندان کمتر از درآمد بانکداری سرمایه‌گذاری نیست. این بانک‌ها همچنین به طور مستمر در حال رشد هستند. مرکز مشاوره BCG پیش‌بینی می‌کند تا سال 2020 درآمد بانکداری جهانی مبادلاتی به 350 میلیارد دلار در سال خواهد رسید. استفان داب، مشاور مرکز BCG می‌گوید آنچه بیشتر از اندازه بازار اهمیت دارد این مساله است که کسب‌و‌کارها به این نوع بانک‌ها وابستگی شدیدی پیدا می‌کنند. مشتریان بزرگ معمولا سیستم حساب و پرداخت خود را با سیستم حساب و پرداخت بانک یکی می‌کنند و این مساله موجب می‌شود به راحتی بانک‌شان را تغییر ندهند. هرچه وابستگی کسب و کارها بیشتر باشد، بانک‌ها فرصت بیشتری دارند تا فروش‌ خدمات خاص همچون اوراق قرضه را امتحان کنند.
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيا قيمت تضميني گندم 1200 تومان مي‌شود؟!

آيا قيمت تضميني گندم 1200 تومان مي‌شود؟!

نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با تاکيد بر حمايت ويژه از بخش کشاورزي عنوان کردند: نرخ خريد تضميني گندم از کشاورزان بايد 1200 تومان تعيين شود.

عباس رجايي نماينده مردم اراک و رئيس کميسيون کشاورزي، آب و منابع‌طبيعي مجلس در گفتگو به ضرورت توجه ويژه به بخش کشاورزي در لايحه بودجه 92 اشاره کرد و گفت: بخش کشاورزي يکي از بخش‌هاي مهم و تاثيرگذار کشور بوده و بايد مورد حمايت قرار گيرد. 
 
رئيس کميسيون کشاورزي، آب و منابع طبيعي مجلس تصريح کرد: يکي از موضوعات مهم حمايت از بخش کشاورزي، افزايش نرخ خريد تضميني گندم از کشاورزان است که در اين راستا پيشنهاد ما، خريد گندم از کشاورزان به نرخ جهاني، يعني بين 1000 تا 1200 تومان است. 
 
 نماينده مردم اراک تصريح کرد: هنوز بخش هزينه‌اي لايحه بودجه سال جاري بسته نشده و اميدوارم نمايندگان با چنين پيشنهادي موافقت کنند. 

بر اساس اين گزارش در ادامه غلامرضا نوري‌قزلجه نماينده بستان‌آباد نيز اظهار داشت: متاسفانه در کشور ما آنگونه که شايسته است به حوزه کشاورزي توجه نمي‌شود. 
 
عضو کميسيون کشاورزي، آب و منابع طبيعي مجلس، تصريح کرد: انتظار داريم خريد تضميني گندم به گونه‌اي باشد که هزينه توليدي اين محصول مهم و استراتژيک، تامين شود و اميدوارم نمايندگان در جريان بررسي بخش هزينه‌اي لايحه بودجه با اين مهم موافقت کنند. 
 
 اين نماينده همچنين اظهار داشت: با پيگيري‌هاي صورت گرفته نيز مقرر شد، رديف بودجه‌اي مستقلي به آب شرب کشاورزي تخصيص داده شود. 

 در همين راستا عباس فلاحي‌باباجاني نماينده مردم اهر و هريس  به ضرورت نگاه ويژه به بخش کشاورزي اشاره کرد و گفت: کشاورزان يکي از اقشار آسيب‌پذير جامعه بوده و در عين‌حال يکي از ارکان مهم نظام جمهوري اسلامي ايران به شمار مي‌رود. 
 
وي اظهار داشت: حمايت از بخش کشاورزي يعني حمايت از توليد و برآيند اين عمل منجر به حماسه افتصادي خواهد شد. 
 
عضو کميسيون عمران مجلس اظهار داشت: تامين تجهيزات کشاورزي و در اختيار قرار دادن تسهيلات لازم براي آنان امري اجتناب‌ناپذير بوده و بايد در لايحه بودجه لحاظ شود. 
 
در ادامه سيد محمد بياتيان نماينده بيجار نيز به توجه ويژه در بخش کشاورزي تاکيد کرد و گفت: در صورت رشد بخش کشاورزي کشور، شاخص‌هاي پيشرفت جمهوري اسلامي ايران نيز افزايش خواهد يافت. 
 
عضو کميسيون صنايع و معادن اظهار داشت: رشد توليد گندم باعث خودکفايي کشور در اين زمينه شده و از خروج ارز از کشور جلوگيري خواهد کرد. 
 
رئيس مجمع نمايندگان استان کردستان گفت: ناگفته پيداست که توجه به بخش کشاورزي از اولويت‌هاي ضروري لايحه بودجه است. 
 
يادآور مي‌شود، در حالي جشن خودکفايي توليد گندم در كشور برگزار شده است که سال گذشته دولت 10 ميليون تن گندم وارد کشور کرد! 
 

mohsen100

عضو جدید
آيا قيمت تضميني گندم 1200 تومان مي‌شود؟


خیر.
وضعیت معیشت خانواده کشاورزا بسیار بد هس.اصلا پولمون کوجا بود .بواا جان


 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
قديمي‌ترين سيستم بانکي دنيا متعلق به کدام کشور است؟!

قديمي‌ترين سيستم بانکي دنيا متعلق به کدام کشور است؟!

 به نقل از خبرگزاري فرانسه، در مقايسه با سال 2008 که درآمد بانک‌هاي انگليسي در اوج خود بود، سال گذشته درآمد بانک‌هاي اين کشور به شدت کاهش داشت.
منتقدان مي‌گويند مشکلي که بانک‌هاي انگليس دارند قديمي و کهنه بودن نظام آنهاست که سبب افزايش هزينه‌ها و کاهش بازدهي آنها شده است.
"پاتريک يانگ" تحليلگر مالي در اين خصوص گفت : در انگليس بانک‌ها قدمتي 600 يا 700 ساله دارند و نظام آنها مربوط به دوران قرون وسطي است. بنابراين نظام بانکي در انگليس قديمي و کهنه شده است. هم اکنون بانکداري اينترنتي بسيار  بهتر و قويتر از اين بانک‌ها عمل مي کند.
بنابراين بانک‌هاي بزرگ انگليس بسيار پرهزينه شده و بهره وري آنها به شدت پايين آمده است. اين بانک‌ها در نهايت در عصر رقابت ديجيتال نابود مي‌شوند، به همين دليل نيازمند اصلاحات اساسي هستند.
به نظر مي‌رسد حذف حدود 200 هزار کارمند از بانک‌هاي انگليس تاثيري بر خدمات اين بانک‌ها نخواهد داشت زيرا خدمات اين بانک‌ها در شرايط نامطلوبي به سر مي‌برد و به هيچ وجه خدمات مفيدي ارائه نمي‌دهند. به نقل از خبرگزاري فرانسه، در مقايسه با سال 2008 که درآمد بانک‌هاي انگليسي در اوج خود بود، سال گذشته درآمد بانک‌هاي اين کشور به شدت کاهش داشت.
منتقدان مي‌گويند مشکلي که بانک‌هاي انگليس دارند قديمي و کهنه بودن نظام آنهاست که سبب افزايش هزينه‌ها و کاهش بازدهي آنها شده است.
"پاتريک يانگ" تحليلگر مالي در اين خصوص گفت : در انگليس بانک‌ها قدمتي 600 يا 700 ساله دارند و نظام آنها مربوط به دوران قرون وسطي است. بنابراين نظام بانکي در انگليس قديمي و کهنه شده است. هم اکنون بانکداري اينترنتي بسيار  بهتر و قويتر از اين بانک‌ها عمل مي کند.
بنابراين بانک‌هاي بزرگ انگليس بسيار پرهزينه شده و بهره وري آنها به شدت پايين آمده است. اين بانک‌ها در نهايت در عصر رقابت ديجيتال نابود مي‌شوند، به همين دليل نيازمند اصلاحات اساسي هستند.
به نظر مي‌رسد حذف حدود 200 هزار کارمند از بانک‌هاي انگليس تاثيري بر خدمات اين بانک‌ها نخواهد داشت زيرا خدمات اين بانک‌ها در شرايط نامطلوبي به سر مي‌برد و به هيچ وجه خدمات مفيدي ارائه نمي‌دهند.
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاخص هاي جديد انتخاب دبير كل "اوپك" بررسي مي شود/ تغيير جايگاه ايران در اوپك از لحاظ "توليد نفت" صحت ندارد!

شاخص هاي جديد انتخاب دبير كل "اوپك" بررسي مي شود/ تغيير جايگاه ايران در اوپك از لحاظ "توليد نفت" صحت ندارد!

سيد محمد علي خطيبي طباطبايي با بیان این مطلب گفت: در نشست پيشين وزيران نفت اوپك (نشست ١٦٢ در ٢٢ آذر ١٣٩١) تصميم بر آن شد تا نمايندگان وزيران نفت اين سازمان، شاخص هايي را براي ارزيابي نامزدهاي دبيركلي اوپك آماده كنند و قرار است اين شاخص ها در نشست ١٦٣  براي بررسي و تصويب به وزيران ارائه شود. 
 
وي افزود: چنانچه  در نشست ١٦٣ وزيران اوپك درباره اين شاخص ها اجماع صورت گيرد، نامزدها بر اساس شاخص هاي جديد ارزيابي مي شوند و نتيجه ارزيابي به نشست ١٦٤ اوپك وزيران نفت اوپك (نوامبر يا دسامبر ٢٠١٣)  ارائه مي شود و وزيران در آن نشست درباره انتخاب دبير كل جديد بر اساس شاخص هاي جديد تصميم مي گيرند. 
 
نماينده ايران در هيئت عامل اوپك گفت: جمهوري اسلامي ايران و ديگر كشورها شاخص هاي مورد نظر خود را ارائه داده اند. 
 
خطيبي تصريح كرد: چنانچه در نشست بعدي اوپك، وزيران نفت اين سازمان همچنان در باره انتخاب دبيركل جديد به اجماع نرسند، از راه حل هاي موقتي استفاده مي شود كه شايد از  تمديد دبيركل كنوني يا ديگر راه حل هاي مرسوم استفاده شود. 
 
وي در پاسخ به سوالي درباره به اجماع نرسيدن اعضاي اوپك درباره انتخاب دبير كل در نشست هاي گذشته گفت:  ميان اعضاي اوپك هيچ گونه اختلاف و نزاعي وجود ندارد و وجود اختلاف سليقه ها در سازمان هاي بين المللي امري عادي و طبيعي به نظر مي رسد؛ همه اعضا هم اكنون در جهت منافع مشترك اوپك گام بر مي دارند و اختلاف سليقه ها نيز با بحث و گفت و گو براي رسيدن به نقطه مشترك، حل و فصل مي شود. 
 
*** تغيير جايگاه ايران در اوپك از لحاظ توليد نفت صحت ندارد 
 
نماينده ايران در هئيت عامل اوپك درباره ارقام اعلام شده درباره توليد نفت خام ايران در آخرين گزارش دبيرخانه اوپك اعلام كرد: ارقام منابع ثانويه از سوي خود اعضاي اوپك قابل قبول نيست و بسياري از اعضا نيز به اين ارقام اعتراض دارند و اين آمارها بر اساس حدس و گمان است. 
 
وي گفت: نمي توان بر اساس ارقام منابع ثانويه به تحليل پرداخت و با اين ملاك گفت كه جايگاه توليد نفت خام ايران در اوپك تغيير يافته است. 
 
خطيبي تصريح كرد: ارقام منابع ثانويه با واقعيت هاي موجود درباره توليد نفت خام كشورهاي عضو مطابقت ندارد زيرا اين آمار بر اساس حدس و گمان است و ميان ارقام منابع ثانويه هاي متنوع نيز اختلاف آمار وجود دارد بنابراين نمي توان به آن ها اتكا كرد. 
 
اعضاي اوپك به منظور بررسي سياست هاي توليد خود جمعه هفته جاري (10 خرداد)  در صد و شصت و سومين نشست عادي اين سازمان در وين اتريش گردهم مي آيند. 

گفتني است پيش بيني مي شود سقف توليد اوپك در اجلاس جاري روي 30 ميليون بشكه فعلي تثبيت شود. 
 
بهاي جهاني نفت خام در نيمه دوم سال 2012 و سال جاري ميلادي بيش از 100 دلار در هر بشكه بوده است.
 
گفتنی است که يكصد و شصت و سومين نشست وزيران نفت كشورهاي عضو اوپك به منظور تعيين سياست هاي توليدي اين سازمان جمعه ٣١ مه (١٠ خرداد) در وين، پايتخت اتريش، آغاز به كار خواهد كرد. 
 
برنامه كامل اين نشست عادي (به وقت تهران) به شرح زير است: 

*** جمعه ١٠ خرداد 

ساعت ١٢ و ٣٠ دقيقه افتتاحيه نشست ١٦٣ اوپك 

حاضران در جلسه: تمام وزيران نفت كشورهاي عضو اوپك و هيئت هاي همراه 

 مكان: مقر دبيرخانه اوپك، وين 

ساعت ١٣ و ٣٠  دقيقه نشست ١٦٣ اوپك پشت درهاي بسته 

حاضران در جلسه: تنها رئيسان هيئت هاي نمايندگي كشورهاي عضو و دبيركل اوپك 

مكان: مقر دبيرخانه اوپك، وين 
 
ساعت ١٦ و ٣٠ دقيقه كنفرانس مطبوعاتي با حضور رئيس اجلاس و دبيركل اوپك 

مكان: مقر دبيرخانه اوپك، وين 
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایران 1/2 میلیارد دلار گاز و پتروشیمی صادر کرد!

ایران 1/2 میلیارد دلار گاز و پتروشیمی صادر کرد!

با وجود افزایش تحریم‌های بین‌المللی، ایران اردیبهشت‌ماه بیش از 2/1 میلیارد دلار محصولات گاز، پتروشیمی و پلیمری پارس جنوبی را به بازارهای جهانی صادر کرده است که کشورهايی همچون ژاپن، روسیه، چین، مصر، کره جنوبی و مکزیک از سرشناس‌ترین مشتریان این محصولات گازی و پتروشیمیایی بوده‌اند.
به گزارش خبرگزاري مهر، در حال حاضر محصولات پتروشیمی و فرآورده‌های پلیمری ایران به 65 کشور جهان صادر می‌شود و در سال‌جاری پس از کشورهای آفریقایی و آمریکای جنوبی، مکزیک هم به عنوان یکی از کشورهای حوزه دریای کارائیب هم مشتری پتروشیمی ایران شده است.
بر این اساس اردیبهشت‌ماه سال‌جاری در مجموع بیش از یک میلیارد و 200 میلیون دلار انواع محصولات پتروشیمی، پلیمر، میعانات گازی و محصولات متنوع گازی از منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس به عنوان‌هاب تولید گاز و پتروشیمی ایران در خلیج فارس به کشورهای مختلف چهارگوشه جهان صادر شده است.
آمارهای رسمی حاکی از آن است که در دومین فصل بهار سال‌جاری حدود 725 هزار تن میعانات گازی تولیدی برخی از میادین گازی جنوبی کشور به ویژه فازهای پارس جنوبی به ارزش تقریبی 643 میلیون دلار به بازارهای جهانی صادر شد.
از سوی دیگر با وجود افزایش تحریم‌های بین‌المللی بالغ بر 5/1 میلیون تن انواع محصولات پتروشیمی و پلیمری از منطقه ویژه پارس به بازارهای جهانی صادر شده است.
در سبد صادرات محصولات پتروشیمی و برخی از فرآورده‌های گازی صادراتی ایران از عسلویه نام محصولاتی همچون انواع پلی اتیلن سبك و سنگین، دی اتیلن گلایكول، مونو و تری اتیلن گلایكول، كود اوره، بوتان، پروپان، میعانات گازی و پارازایلین متانول به چشم می‌خورد.
علاوه‌بر این، در اردیبهشت‌ماه سال‌جاری کشورهایی همچون چین، ژاپن، امارات متحده عربی، هند، تركیه، عراق، ‌تایوان، ‌تایلند، ‌مالزی، ‌ویتنام، افغانستان، پاكستان، ارمنستان، روسیه، موزامبیك، مصر، سوریه، تركمنستان، تاجیكستان، اوكراین، قطر، تانزانیا، فیلیپین، غنا، كنیا، آذربایجان، گرجستان، كره جنوبی و مكزیك از مهم‌ترین مشتریان این محصولات بوده‌اند.
به گزارش مهر، اخیرا کشورهایی همچون کره جنوبی، کره شمالی و لبنان خواستار واردات برخی از محصولات نفتی و گازی از ایران شده‌اند، به طوری‌که در فروردین و اردیبهشت‌ماه سال‌جاری تاکنون چندین محموله گاز مایع ایران به شرکت‌های پتروشیمی و پالایشگاه‌های کره جنوبی تحویل شده است.
از سوی دیگر، مطابق با برنامه شرکت ملی صنایع پتروشیمی باید تا پایان سال‌جاری حجم صادرات پتروشیمی ایران از مرز 17 میلیون تن عبور کند که در این صورت بیش از 13 میلیارد دلار درآمد ارزی برای کشور به همراه خواهد داشت.
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيا واقعا قيمت مسكن بعد انتخابات كم مي شود؟!!

آيا واقعا قيمت مسكن بعد انتخابات كم مي شود؟!!

مصطفی قلی خسروی با اشاره به اینکه نباید از تلاشهای دولت دهم در بخش مسکن مهر و بافت فرسوده به راحتی گذشت ادامه داد:‌ کاهش قیمت مسکن یک سری مؤلفه‌هایی می‌خواهد که یا باید یک اتفاق غیر قابل پیش‌بینی مثل حسنه شدن روابط سیاسی با کشورهای دیگر رخ دهد و یا اینکه فردی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود که یک تفکر آرام داشته باشد.

وي در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس، در پاسخ به این سؤال که گفته می‌شود قیمت مسکن بعد از انتخابات کاهش خواهد یافت، افزود: زمانی که کشور به ثبات سیاسی برسد مطمئنا ثبات اقتصادی نیز در پی آن به وجود خواهد، آمد پس قطعا بعد از انتخابات قیمت مسکن به ثبات می‌رسد.

خسروی اظهار داشت: مطمئنا بعد از انتخابات ریاست جمهوری وقتی فردی با تفکر آرام به ریاست جمهوری برسد ابتدا قیمت مسکن به ثبات می‌رسد و سپس رو به پائین خواهد بود.

رئیس اتحادیه املاک در پاسخ به این سؤال که به تازگی یکی از کاندیداها اعلام کرده که سند مسکن مهر را به نام متقاضیان ثبت خواهد کرد آیا این شدنی است، گفت: زمین‌های مسکن مهر در اختیار دولت است و دولت نیز می‌تواند با ارائه یک لایحه به مجلس این کار را انجام دهد.
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
بودجه و اقتصاد (بودجه موسیقی)!

بودجه و اقتصاد (بودجه موسیقی)!

افزايش 50 درصدي بودجه موسيقي
حميد شاه‌آبادي شنبه 18 ارديبهشت‌ماه در نشستي با جمعي از هنرمندان موسيقي گفت: ضرورت دارد كه با استفاده از نظرات استادان، صاحب‌نظران و كارشناسان حوزه موسيقي شيوه معيني تدوين شود تا راه روشن‌تري را براي حركت در اين حوزه نشان دهد و بتواند راه‌گشاي حركت در اين مسير باشد و اين امر همواره دغدغه مسئولان و هنرمندان اين حوزه بوده است.
به گزارش ايسنا ، معاون هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي افزود: هيچ كسي در اصل موسيقي ، ضرورت و نياز موسيقي در كشور ترديد ندارد و امروز بيش از گذشته ضرورت معيارهاي ماندگاري درباره حضور و جايگاه موسيقي احساس مي‌شود.

وي اضافه كرد: هنرمندان و كارشناسان و استادان موسيقي با تشكيل كارگروههايي مي‌توانند براي پيش‌نويس چنين شيوه‌اي راه را باز كند و شوراي موسيقي نيز در ارزيابي و بررسي‌ها اين را مورد توجه قراردهد.
معاون هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با اشاره به ضرورت بازنگري و ارزيابي شوراي موسيقي گفت: با توجه تنوع سليقه‌ها و تقاضاها در حوزه موسيقي، امروز شوراي موسيقي نيازمند بازنگري و حمايت و تدبير جديد است و در اين راستا حضورهنرمندان موسيقي در عرصه هاي پژوهشي در آغاز راه مي‌تواند مؤثر باشد.
شاه آبادي درباره بودجه هنر گفت: بودجه معاونت امور هنري به يك شوخي شبيه است، نه با 7 ميليارد تومان مي توان تئاتر را اداره كرد و نه با 2 ميليارد تومان امكان اداره موسيقي است و ما نهايت تلاش و پيگيري را از طريق دستگاهها و نهادهاي مختلف خواهيم داشت تا بودجه هنر در سال هاي آتي افزايش داشته باشد البته در اين راستا برون داد و نتايج فعاليت‌هاي هنري نيز اهميت دارد و براساس دستاوردهاي حوزه هنر مي توان از اعتبار بيشتر دفاع كرد.

افزايش بودجه موسيقي
وي با اشاره به بودجه موسيقي افزود: صرف نظر از كسري بودجه هنر ، در بين ادارات كل معاونت امور هنري نيز اعتبار و بودجه تناسب ندارندوبودجه موسيقي نسبت به ديگر حوزه‌ها ناچيز است.البته امسال موسيقي 50 درصد افزايش بودجه نسبت به سال گذشته دارد و در سال جاري 500 ميليون تومان از بودجه به حمايت از گروه هاي موسيقي شهرستان‌ها اختصاص خواهد يافت .
شاه‌آبادي با تأكيد بر به كارگيري مكانيسمي در جهت تسهيل صدور مجوز و دوري از اعمال سليقه در صدور مجوزها و الگوسازي در حوزه موسيقي گفت: بخش عمده‌اي از فضايي كه در جامعه موسيقي كشور حاكم است به بدنه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ارتباط ندارد. درصد كمي از موسيقي كشور از مسير وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي عبور مي‌كند و براي همين بخش لازم است كه مكانيسمي به كار گرفته شود.
معاون هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با اشاره به شوراي راهبردي موسيقي افزود: در شوراي موسيقي مباحث كلان مطرح مي‌شود و با نظر هنرمندان و استادان مي توان تغيير و تحولي در اين شورا صورت داد و ديگر مسايل حوزه موسيقي نيز در آن طرح و بررسي شود.
وي با اشاره به حمايت دولت از بخش خصوصي گفت: ساختار و توليد آثار موسيقي الگو و شاخص توسط هنرمندان حرفه‌اي نيز در اين دوره مورد توجه است و حمايت از گروههاي ارزشمند در قالب سفارش توليد آثار شاخص و الگو مي‌تواند صورت گيرد.
شاه آبادي افزود: مسايل متعدد و فراواني كه درباره معيارهاي موسيقي و صدور مجوزها بيان مي‌شود ، نشان مي‌دهد كه هنوز هنرمندان و اهالي موسيقي به اطمينان لازم نرسيده‌اند كه معيارها و شاخص‌هاي معيني وجود دارد و ضرورت دارد كه اين موضوع مورد توجه قرارگيرد.
پيشنهاد تهيه فهرستي از هنرمندان شناخته شده
معاون هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي درباره پيشنهاد يكي از هنرمندان مبني بر تهيه فهرستي از هنرمندان شناخته شده و حرفه‌اي موسيقي و تسهيل براي اجراي آثار آنان ، گفت : با توجه به تجربه و سوابق و شأن ويژگي‌ هاي هنرمندان اين آمادگي هست تا با نظر هنرمندان و كارشناسان فهرستي از هنرمندان شناخته شده و با سابقه تهيه گردد و تدبيري انديشيده شود كه براي آثار و اجراي برنامه‌هاي خود مشمول تسهيلاتي براي مجوز شوند.
شاه‌آبادي با تأكيد بر اعزام گروه هاي موسيقي به ديگر كشورها افزود: با سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي هماهنگي لازم صورت گرفته است تا اعزام گروهها از سوي معاونت هنري باشد و اين سازمان به طـور مستقل گروه هاي موسيقـي را به ديگر كشورها اعزام نكند. البته ضرورت دارد هنرمندان و كارشناسان درباره نوع موسيقي و گروه هايي كه قرار است نماد و تصويري از موسيقي ايران اسلامي در عرصه جهاني و بين المللي باشند مشورت دهند و نظرات خود را بيان كنند تا از تجربيات اين عزيزان نيز بهره گيري شود.
مالكيت معنوي
معاون هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با اشاره به اهميت حقوق مالكيت معنوي و بررسي و پرداختن به آن از سوي هنرمندان و كارشناسان درباره توزيع در عرصه موسيقي گفت: ضرورت دارد كه سامانه‌اي در حوزه موسيقي تبيين و تعريف شود و حركت ساماندهي شده‌اي در حوزه توزيع آلبوم‌ها صورت گيرد.
وي در ادامه سخنان خود به بحث جشنواره‌هاي موسيقي پرداخت و افزود: لازم است كه هنرمندان و كارشناسان با ارزيابي و بررسي ضرورت و اهميت جشنواره‌هاي موسيقي و تعداد اين جشنواره ها و نتايج آنها موجب ساماندهي جشنواره‌هاي موسيقي شوند تا جشنواره هاي ضروري و مؤثر برگزار شوند بنابراين به نظر مي‌رسد شيوه جشنواره‌ها نيازمند تغيير و تحولي است كه نظرات و تجربيات هنرمندان در اين زمينه نيز مورد توجه قرار خواهد گرفت.
معاون هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در پايان ساماندهي اركستر سمفونيك تهران و اركستر ملي ايران را نيز از برنامه‌هاي اين معاونت خواند تا اين اركسترها در عرصه ملي و در شهرهاي مختلف و حتي بين المللي فعال تر از گذشته باشند.
دكتر حسن رياحي ، آهنگساز در اين جلسه پيشنهاد كرد كارگروهي با حضور هنرمندان موسيقي تشكيل شود و هر جلسه يكي از موضوعات و مسايل موسيقي مانند اركسترها ، صدور مجوز ، آموزش و انتشارات و... مورد بررسي قرارگيرد.
شاهين فرهت نيز در اين نشست گفت: هر نوع موسيقي مي‌تواند ، جايگاه و نقش خود را در جامعه داشته باشد و اگر امروز موسيقي در جامعه ما وضعيت چندان مناسبي ندارد ، به خاطر اين است كه هر نوع موسيقي جاي خود را ندارند.اگر موسيقيدان‌ها كه جايگاه خاصي در جامعه دارند مورد حمايت لازم و جدي قرارگيرند، هنرمندان جايگاه خود را پيدا مي كنند.
موسيقي زيرزميني
وي افزود: بررسي و ارزيابي آثار در شوراي موسيقي براي معرفي آثار شاخص و مناسب و رواج آنهاست اما اين روند گاهي سد راه مي شود و موسيقي‌هايي نامناسب به طور غيرمجاز مثل موسيقي زيرزميني ارائه مي‌شود. در شوراي راهبردي مطرح شد كه هنرمندان پيشكسوت و با سابقه اي نياز به مجوز نداشته باشند و فهرستي هم از اين هنرمندان تهيه شد اما اين امر تحقق پيدا نكرد.
فرهت با اشاره به اهميت موسيقي گفت: موسيقي به همه هنرها كمك مي‌كند و هنرهاي ديگر از آن بهره مي‌گيرند.
وي با تأكيد بر توجه به جوانان افزود: در بين جوانان هنر موسيقي استعدادهاي قابل توجهي وجود دارد كه تشويق شوند و مورد توجه قرارگيرند، مي‌توان به آينده موسيقي اميد داشت و چشم انداز روشني براي موسيقي خواهد بود.
دكتر محمد سرير مديرعامل خانه موسيقي نيز در اين جلسه گفت: قضاياي سلبي در حوزه موسيقي مسايلي را ايجاد مي‌كند البته در نظارت به نحوي كه از سال‌هاي پيش بود ، هنجارهاي اجتماعي مورد توجه قرار مي گرفت اما امروز انواع مختلف موسيقي از راديو و تلويزيون پخش مي شود.خود موسيقي هيچ ساله‌اي ندارد اما وقتي كلام وارد مي شود ، بحث هاي ديگري مطرح مي‌شود.
مديرعامل خانه موسيقي خاطرنشان كرد: درگذشته به شوراي راهبردي پيشنهاد كردم كه تعدادي از تهيه‌كنندگان شناخته شده و با تجربه موسيقي با مسئوليت خود آثاري را منتشر كنند و ديگر از مسير شوراي موسيقي عبور نكنند كه اين پيشنهاد در شوراي راهبردي تصويب شد اما به اجرا درنيامد. اين امر مي‌توانست رقابت بين تهيه ‌كنندگان ايجاد كند و تهيه كنندگان براي توليد آثار فرهنگي جديت داشته باشند و در مجموع عارضه‌اي را هم براي جامعه به دنبال نخواهد داشت بنابراين لازم است كه نگاه ما كه طبق آن هر چيز مي‌بايست از فيلتر بگذرد ، تغيير كند.
پيشرفت آموزش موسيقي
سرير با اشاره به نقش هنرستان ها در عرصه آموزش گفت:آموزش موسيقي در سال‌هاي اخير در كشور ما پيشرفت قابل توجهي داشته است اما در بعضي عرصه‌هاي آموزشي مانند اقيانوسي به عمق اندك است و لايه‌هايي كه مي‌بايست هدايت مي‌شدند ، نشدند.
وي با تأكيد بر ضرورت رفاه اهالي موسيقي و ايجاد انگيزه در بين آنها افزود: ضرورت دارد كه آثار شاخص و ممتاز تشويق شوند و به شيوه‌هايي مانند انتشار يا برگزاري كنسرت حمايت شوند. همچنين لازم است كه با حمايت از موسيقي ممتاز ، نمونه سازي هايي در عرصه موسيقي صورت گيرد.
اقتصاد موسيقي
عبدالحسين مختاباد در اين نشست با تأكيد بر توجه به اقتصاد هنر گفت: بحث اقتصاد موسيقي بسيار اهميت دارد كه به هنر و هنرمند توجه شود و تهيه كنندگان موسيقي كه براي كاري فرهنگي سرمايه‌گذاري و فعاليت مي‌كنند، مورد حمايت قرار گيرند.
مختاباد با تأكيد بر تعيين مديركل دفتر موسيقي از بين هنرمندان گفت:متأسفانه ما همواره افسوس گذشته را داريم اما اگر سيستم مديريتي درست هدايت مي شد ، افسوس گذشته را نداشتيم .امروز مجوزهاي موسيقي به پز تبديل شده است و آثاري كه ارزش هنري ندارند و مجوز نگرفته‌اند، مطرح مي‌شوند.
وي در پايان بر تمركز زدايي تأكيد كرد و گفت: ايران فقط تهران نيست و مخاطبان شهرستان‌ها حق دارند كه از كنسرت ‌هاي حرفه‌اي و گروه هاي شاخص و اجراي اركستر سمفونيك تهران و اركستر ملي ايران استفاده كنند بنابراين ضرورت دارد كه چنين امكاني محقق شود.
اسفنديار قره باغي نيز در اين نشست گفت: مديراني كه تاكنون در عرصه موسيقي حضور داشته‌اند،موسيقيدان نبوده‌اند و در طول اين سال‌ها دست‌اندركاران موفق نشده‌اند كه مشكلات حوزه موسيقي را برطرف كنند.
ضرورت آموزش پايه در موسيقي
قره‌باغي آموزش پايه را در موسيقي ضروري خواند و افزود: بازدهي هنرستان‌هاي هنرهاي زيبا كمتر شده است و كمبود بودجه هنرستان‌ها و در نتيجه عدم بهره‌گيري از استادان شاخص به آموزش در اين مراكز آسيب زده است.
رضا مهدوي مديرمركز موسيقي حوزه هنري در ادامه اين نشست گفت:اگر بپذيريم كه موسيقي تابعي از محيط پيراموني آن است ، توپ به زمين مسئولان اين حوزه نمي‌افتد و اگر جامعه موسيقي ايران مانند ديگر جوامع هنري انس و الفت داشتند، نمي‌توانستند از آنها به طور جداگانه از برداشت شود.
وي افزود: چرا وقتي به موسيقيدان‌هاي دستگاهي ما توهين مي‌شود يا به يكي از هنرمندان در مجله‌اي اهانت مي‌شود،هيچ واكنشي از سوي هنرمندان صورت نمي‌گيرد. چرا وقتي اركستر سمفونيك تهران اثري اجرا مي كند كه سمفوني نيست، واكنشي ديده نمي‌شود.متأسفانه ما نه براي كلاسيك‌ها و نه براي سنتي‌ها احترام قائل نيستيم.
توجه به كليت موسيقي
مديرمركز موسيقي حوزه هنري اضافه كرد: موسيقي مقدس است و لازم است كه از كليت موسيقي دفاع شود و نفاق و تظاهر از جامعه موسيقي دور شود تا موسيقي به شكوفايي برسد. همواره سئوال مي‌شود كه دولت براي هنرمندان و موسيقي چه كرده است ، اما هنرمندان چه آثاري براي مولوي ، فردوسي ، حافظ ، فارابي و... ساخته‌اند كه امروز زمزمه زبان‌ها باشد؟ بنابراين ضرورت دارد كه دغدغه‌هاي شخصي رها شود و كليت موسيقي مورد توجه قرار گيرد و در كنار مسئولان به طور جدي فعاليت شود.
امير بكان در اين نشست گفت: همه اين دغدغه را دارند كه موسيقي سلامت وارد جامعه شود و جامعه از آن بهره‌مند شوند. ضرورت دارد كه جايگاه و نقش موسيقي در ترسيم نقشه جامع علمي كشور مشخص شود و با نگاهي به مثلث دانش ، بينش و ممارست و تمرين در حوزه موسيقي جايگاه موسيقي در نقشه جامع علمي كشور تبيين شود.
ضرورت ايجاد مركز پژوهش‌هاي بنيادين موسيقي
بكان بر ضرورت ايجاد مركز پژوهش‌هاي بنيادين موسيقي تأكيد كرد و افزود:اين كاستي در حوزه موسيقي هست كه يك مركز پژوهش‌هاي بنيادين براي موسيقي وجود ندارد تا با حضور استادان و پژوهشگران مسايل و آسيب‌هاي موسيقي شناسايي شود و مديران با مصاديق و نتايجي كه از بستر اين پژوهش‌ها حاصل مي‌شود، برنامه‌ريزي كنند.
رامين صديقي مدير نشر هرمس نيز در اين نشست گفت:حوزه موسيقي نيازمند جسارت است تا اتفاق مثبتي در اين عرصه را شاهد باشيم . در حوزه موسيقي مي‌بايست براي مخاطب ارزش قائل شد و صغير فرض كردن مخاطبان و هنرمندان ما را وارد فضاي قيم مآبانه مي كند.اگر احترام و ارزش هنرمندان و مخاطبان مورد توجه قرارگيرد بي‌شك هنرمندان و دست‌اندركاران آثاري توليد مي كنند كه مردم را به پيش ببرند.
آزادي مدير انتشارات موسيقي ني داوود نيز گفت: متأسفانه در حوزه موسيقي حمايت‌ها هميشه كوتاه‌مدت و اندك بوده اما نظارت همواره بوده است.متأسفانه امكان معرفي آثار تاكنون وجود نداشته است و اين به آثار و هنرمندان آسيب مي‌زند و اگر آثار به نحو شايسته معرفي نشود، در جامعه هم مورد استقبال قرار نمي‌گيرد.
توجه به موضوع كپي رايت
مدير انتشارات موسيقي ني داوود توجه به بحث كپي رايت در زمينه موسيقي را خواستار شد و گفت : آثار غيرمجاز به سهولت عرضه مي‌شوند و اين به آثار و تهيه‌كنندگان و هنرمندان آسيب مي‌زند.
هادي منتظري نيز در اين نشست گفت:امروز پديده‌اي بروز كرده و نرم‌افزاري تهيه شده است كه شعرها وموسيقي‌ها را به ضد شعورها و ضد ارزش ها تبديل مي‌كند.
مهدي حبيبي خواننده نيز در ادامه اين سخنان بيان داشت: متأسفانه نمونه‌سازي‌هايي كه در گذشته در حوزه موسيقي انجام مي‌شد،امروز وجود ندارد و بخش توليد موسيقي مي‌بايست در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي احيا شود.متأسفانه اصل موسيقي جدي در لايه‌هاي حاشيه‌اي گم شده است و برگشت به توليد و الگوسازي در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي لازم است.
وي افزود: هر نوع موسيقي نبايست در كشوري با شرايط و نظام ، وارد عرصه شود و مي‌بايست بر قله‌هاي درست موسيقي ايستاد و مردم را به آن نوع موسيقي دعوت كرد.
حبيبي با تاكيد بر لزوم تدوين منشور موسيقي كشور گفت: ضرورت دارد كه منشور موسيقي كشور در اين دوره با نگاهي عميق تدوين شود و به عنوان يك سند دست بالا استفاده شود.
حسين دهلوي نيز در اين نشست بر ضرورت مديران متخصص در مراكز و هنرستان‌هاي موسيقي تأكيد كرد.
در اين نشست علي ترابي ؛ سرپرست دفتر موسيقي ، رمضانعلي حيدري خليلي مشاور برنامه‌ريزي و نظارت معاونت امور هنري ، بابك رضايي مديرعامل انجمن موسيقي ايران و هنرمندان ديگري مانند شهداد روحاني ، منوچهر صهبايي ، رازميك اوحانيان ، داوود گنجه‌اي ، محمد ميرزماني ، سهيل دهبستي، حبيبي از خوانندگان مركز موسيقي صدا و سيما، و... حضور داشتند.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
احتمال افزایش دستمزد کارگران به 547 هزار تومان

احتمال افزایش دستمزد کارگران به 547 هزار تومان


در صورتی که ارقام پیشنهادی افزایش حق مسکن و خواربار کارگران در جلسه دیروز شورای عالی کار از تصویب بگذرد کف دستمزد کارگران با احتساب 487 هزار تومان به 547 هزار تومان خواهد رسید.
غلامرضا خادمی زاده - رییس کانون عالی انجمنهای صنفی کارگران کشور - در گفت‌وگو با خبرنگار تعاون و اشتغال ایسنا، اظهار کرد: در جلسه دیروز، نمایندگان کارگران در شورا پیشنهادات خود را مطرح کردند، دولت هم از قبل پیشنهاداتی را آماده کرده بود که اعلام کرد و با اندکی بالا و پایین شدن مورد پذیرش دولت و گروه کارگری قرار گرفت ولی گروه کارفرمایی این پیشنهادات را نپذیرفت و نسبت به آن اعتراض کرد.

وی ادامه داد: در این جلسه میزان افزایش حق مسکن کارگران از سوی دولت 100 درصد پیشنهاد شد که کارفرمایان درصد بسیار کمی را پیشنهاد کردند و کارگران هم معتقد بودند افزایش 100 درصد برای حق مسکنی که هم اکنون 10 هزار تومان است، رقم قابل توجهی نیست و بیشتر از آنکه مشکل خانوارهای کارگری را حل کند، جنبه شعاری دارد.

خادمی‌زاده در مورد میزان افزایش خواربار نیز گفت: پیشنهاد گروه کارگری اختصاص سبد کالاهای اساسی به کارگران بود ولی دولت رقم 50 هزار تومان را پیشنهاد کرد که مورد پذیرش گروه کارگری و کارفرمایی قرار نگرفت و نمایندگان ما در شورای عالی کار کماکان بر اختصاص سبد کالا به کارگران اصرار داشتند.

به گفته وی در صورتی که پیشنهاد افزایش 10 هزار تومانی حق مسکن و افزایش 50 هزار تومانی خواربار کارگران به تصویب شورای عالی کار برسد، کف حقوق کارگران از 487 هزار تومان به 547 هزار تومان خواهد رسید.

رییس کانون عالی انجمنهای صنفی کارگران کشور در عین حال با اشاره به امضای صورتجلسه شورای عالی کار اظهار کرد: هر سه گروه کارگری، کارفرمایی و دولت این صورتجلسه را به امضا رساندند ولی گروه کارفرمایی در زیر صورتجلسه اعتراض خود را مرقوم و اعلام کرد البته به دلیل آنکه وزیر تا انتهای جلسه حضور نداشتند مقرر شد تا تصمیم گیری نهایی به جلسه آینده موکول شود.


 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تبلیغات انتخاباتی، وعده‌های اقتصادی

تبلیغات انتخاباتی، وعده‌های اقتصادی

اه‌هاي كاهش ريسك انتخاب [h=1]تبلیغات انتخاباتی، وعده‌های اقتصادی[/h]

پذیرش و اعلام این اصل پایه‌ای اقتصاد که «هیچ چیز مجانی به‌دست نمی‌آید» و آماده کردن مردم برای یک فداکاری بزرگ در میان مدت، رشد اقتصاد ملي را شتاب مي‌بخشد

محمد صادق جنت*
انتخابات ریاست‌جمهوری ایران راهکاری برای تعیین ريیس دولت است که قوه مجریه نامیده می‌شود.
ريیس‌جمهور با رای مستقیم مردم و اعضای دولتش با رای غیرمستقیم مردم، توسط آرای نمایندگان آنها در مجلس شورا (پارلمان) انتخاب و در دوران فعالیت، پایش می‌شوند. این سازوکاری است که قانونگذار نظام جمهوری اسلامی پیش‌بینی کرده است برای انتخاب نخبگان جامعه جهت سپردن امور جاری و اداره کشور ایران به دست آنها برای یک دوره ۴ ساله. دور از انتظار نیست که در بین جمعیت ۷۵ میلیونی ایران، تعداد کثیری از افراد جهت دسترسی به منابع کمیاب قدرت و ثروت، خود را دارای شرایط مندرج در قانون و آماده رقابت برای به‌دست گرفتن ریاست قوه مجریه کشور بدانند؛ بنابراین دور از انتظار هم نیست که هر دوره، رای‌دهندگان با انبوهی از نامزدهای ریاست‌جمهوری روبه‌رو شوند، ولی شورای نگهبان با توجه به معیارهای نظام اسلامی، پالایش نامزدهای ریاست‌جمهوری را انجام می‌دهد تا فرد منتخب از بین مجموعه کوچکی از اصلح‌ترین افراد برای این پست در نظام جمهوری اسلامی با رای مستقیم مردم انتخاب شود. اعلام نام ۸ نفر نامزد ریاست‌جمهوری توسط شورای نگهبان از بین بیش از چند صد نفر داوطلب جدی نام‌نویسی کرده، حاصل این فرآیند برای انتخاب نهایی ریاست‌جمهوری سال ۱۳۹۲ بوده است. به کلام دیگر حدود ۵۰ میلیون شهروند ایرانی دارای حق رای که تمایل به شرکت در انتخابات دارند، می‌توانند از بین این ۸ نفر (در صورت عدم‌انصراف) به یکی از آنها برای پست ریاست‌جمهوری رای بدهند و لازم است هر فردی را که حداقل ۵۰ درصد کل آرا به‌علاوه یک رای به‌دست آورد، ريیس‌جمهور کشور بدانند و حداقل برای ۴ سال نتایج برنامه و عملکرد او را در اغلب حوزه‌های زندگی (فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، بین‌الملل و...) خود و خانواده‌شان لحاظ کنند. بر پایه الگوی رفتار عقلایی که اغلب افراد جامعه از آن پیروی می‌کنند، رای‌دهندگان تلاش می‌کنند با رای خود فردی را به کرسی ریاست‌جمهوری بنشانند که برنامه و عملکرد او در دوران مسوولیتش، منافع (مطلوبیت) آنها را حداکثر یا هزینه‌های (عدم مطلوبیت) آنها را حداقل کنند. به این ترتیب مکانیسم انتخابات می‌تواند در صورت گردش آزاد اطلاعات از نامزد‌ها و برنامه‌هایشان برای رای‌دهندگان و با تصمیمات عقلایی انتخاب‌کنندگان، منافع (مطلوبیت) جامعه را بهبود بخشیده و به سمت ماکزیمم شدن پیش ببرد. همین کارکرد مکانیزم دموکراسی است که دیگر روش‌های گزینش رهبران و مدیران اداره هر جامعه، فاقد آن هستند. کارکردی مهم از به‌کارگیری مقدماتی‌ترین ابزارهای مکانیزم دموکراسی یعنی دادن یک امتیاز مثبت به یک فرد از یک مجموعه. با به‌کارگیری سایر ابزارهای دموکراسی علاوه بر ابزار دادن امتیاز مثبت به یک فرد از جمله امکان دادن امتیاز منفی به نامزد دیگر در‌‌ همان انتخابات یا امکان توزیع امتیازات یک رای دهنده بین چند نفر از نامزد‌ها و... می‌توان نتایج مکانیزم دموکراسی را بهبود بخشید (غنی‌تر کرد).
در کشورهای توسعه یافته و با سابقه دموکراسی، برنامه و ویترین کاندیدای ريیس دولت مرکزی، بودجه است که بسیار ساده و دو آیتم اساسی دارد؛ یعنی درآمد از محل مالیات‌ها و هزینه کردن جهت تولید کالا‌ها و خدمات عمومی. رای‌دهندگان به برنامه هر کاندیدا با توجه به پایه و نرخ‌های مالیاتی مورد نظر او که بنا دارد از شهروندان دریافت و نوع کالا و خدمات عمومی که او با آن درآمد عزم تولید و عرضه آنها به شهروندان کشور را دارد، رای می‌دهند. وجود احزاب قدرتمند، باسابقه و با دیدگاه‌ها و مبانی فکری شناخته شده نسبتا باثبات که پشت سر هر کاندیدا قرار دارد، تولید اطلاعات مناسب و شناخت از برنامه و کاراکتر هر نامزد و به دنبال آن انتخاب و رای دادن را برای اکثریت شهروندان تسهیل می‌کند. پس از انتخاب شدن یک کاندیدا، عدم‌موفقیت یا عدم‌مقبوليت نتایج برنامه او، علاوه بر کنار گذاشته شدن فرد منتخب، یک بازنده بزرگ دارد؛ یعنی حزب حامی او. این شرایط عموما پالایش و گزینش اولیه نامزدهای ریاست دولت و انگشت شمار شدن تعداد کاندیدا‌ها را در پی دارد و مرددان برای انتخاب از بین نامزد‌ها، کار چندان مشکلی برای محاسبه هزینه- فایده رای خود ندارند. عمدتا به همین دلیل است که حتی در کشورهای در حال توسعه با سابقه نه چندان طولانی دموکراسی ولی با احزاب نسبتا فراگیر مثل هندوستان، برزیل، مالزی، ترکیه، آفریقای جنوبی، پاکستان و... تعداد کاندیداهای ریاست دولت اغلب از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کند.
ایران کشوری دارای سابقه یکصد ساله انتخابات برای پارلمان و ریاست دولت است با انباشتی قابل ملاحظه از تجربیات در حوزه انتخابات، کاندیدا شدن، رای دادن و رای‌گیری، اما شرایط سیاسی- اجتماعی ایران به شکلی پیش رفته است که در طول بیش از یک قرن تجربه دموکراسی، احزاب نتوانسته‌اند شکل گرفته، ریشه دار و فراگیر شده و بخشی از مردم را حول نظرات و ایده‌های خود متمرکز کنند. انشعاب و انشقاق، فراگیر‌ترین بخش تاریخ احزاب، گروه‌ها و تشکل‌های سیاسی و صنفی ایرانی است. اعتبار سیاسی و اجتماعی احزاب در ایران در وضعیتی قرار دارد که در تبلیغات اغلب کاندیدا‌ها یک جمله برجسته وجود دارد «عضو هیچ حزب و گروهی نیستم» این استقلال و عدم‌وابستگی نامزد‌ها به احزاب و نحله‌های فکری و سیاسی به‌خصوص در انتخاب ریاست‌جمهوری به دلیل نداشتن یک تیم پشتیبانی (فکری- مدیریتی) شرایط عدم‌اطمینان ایجاد می‌کند و ریسک انتخاب را برای رای‌دهندگان و حتی حکومت بالا می‌برد. هر کاندیدا با هدف ماکزیمم کردن رای خود در هر دوره اقدام به تهیه لیستی از مشکلات و خواسته‌های کوتاه‌مدت شهروندان کرده و با ارائه راه حل‌های میان‌بر و طرح برنامه‌های رویایی، وعده آرمان شهر می‌دهد؛ اما به هزینه‌ها و عواقب اجرای برنامه خود اشاره‌ای نمی‌کند. پس از انتخاب شدن به مرور از وعده‌های خود عقب نشسته و در پایان دوران مسوولیت، کارشکنی و مشکلات پیش‌بینی نشده را دلیل ناکامی‌ها از اجرای برنامه خود اعلام می‌کند، غافل از آنکه لحاظ کردن انواع مشکلات، موانع، محدودیت‌ها و کارشکنی سایر رقبا و حتی دشمنان، خود بخشی از یک برنامه منسجم برای اداره کشور است. به نظر می‌رسد مشکل اساسی در این مساله است که در شرایط حاضر، عدم‌موفقیت یا شکست برنامه کاندیدای منتخب، هیچ بازنده‌ای در سمت انتخاب شوندگان ندارد و هزینه‌ای را متوجه آنها نمی‌کند و همه ریسک هزینه رای دادن، متوجه انتخاب‌کنندگان است که عواقب ناکارآمدی منتخب خود را حتی پس از پایان دوران مسوولیت او نیز باید تحمل کنند.
در این شرایط نیاز عموم شهروندان «راهکارهای کاهش ریسک انتخاب» برای عموم رای‌دهندگان است. به کلام دیگر همه شهروندان انتظار دارند «رای‌دهندگان بتوانند با رای خود منافعشان را حداکثر یا هزینه‌های خود را حداقل ممکن کنند» تا به تبع آن منافع جامعه حداکثر یا هزینه‌های آن حداقل شود. از جمله راهکارهای توفیق در این مهم، تولید و توزیع گسترده اطلاعات صحیح از کاندیدا‌ها از جمله ارزیابی اقتصادی (هزینه- فایده) علمی از مهم‌ترین و تاثیرگذار‌ترین وعده‌های اقتصادی کاندیدا‌ها برای عموم شهروندان علاقه‌مند به شرکت در انتخابات است تا بر اساس قانون اعداد بزرگ، احتمال خطا در انتخاب کاهش و امکان افزایش رفاه یا کاهش هزینه‌های رای دادن برای هر یک از رای‌دهندگان فراهم شود تا به تبع آن افزایش رفاه برای همه شهروندان و کل جامعه ممکن شود. هدفی که این نوشتار به دنبال آن است.
وضعیت موجود اقتصاد ایران
اقتصاد در حوزه علم معاش و مدیریت درآمد- هزینه، همواره از دغدغه‌های مهم خانوار‌ها بوده، هست و خواهد بود. با پایدار شدن دموکراسی و پیدایش اقتصاد نوین در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی از حدود ۲۰۰ سال پیش، دولت‌ها برای کسب آرای مردم تلاش مداوم کرده‌اند فضای کسب‌و‌کار برای ایجاد بازار کار توسعه یافته با فرصت‌های شغلی فراگیر، افزایش مداوم انگیزه شهروندان برای مشارکت در چرخه اقتصاد یعنی تولید و توزیع بهبود یابد تا دغدغه‌های خانوار‌ها با دست و پا کردن یک شغل نسبتا مناسب جهت تامین معاش دائم خود، به‌طور مداوم کاهش پیدا کند. تداوم این تلاش حتی با تغییر دولت‌ها در حوزه اقتصاد اگرچه با ناکامی‌ها و چند بحران همراه بوده ولی ماحصل آن افزایش مداوم تولید سرانه از حدود ۱۰۰۰ دلار به فرا‌تر از ۴۰ هزار در سال بوده است.
اما ساختار اقتصاد نوین در ایران از ابتدا با نقش آفرینی دولت شکل گرفته است و به‌رغم داشتن روند رشد مثبت و بهبود مداوم، ولی با نرخ پايین و با نرخ رشد جمعیت نسبتا بالا نتوانسته موفقیت چشمگیری در رفاه شهروندان ایجاد کند؛ به طوري كه در حال حاضر، تولید ناخالص سرانه ایران از حدود ۶ هزار دلار (حدود نصف میانگین جهانی) در سال فرا‌تر نمی‌رود. کارکرد یک قرن دموکراسی در ایران نتوانسته فضای کسب‌و‌کار را جهت ایجاد بازار کار فراگیر با فرصت‌های شغلی پایدار و مناسب، دغدغه بسیاری از خانوار‌ها در حوزه معاش را تخفیف ببخشد؛ بلکه در مواردی آن را تشدید کرده است. مشخصه اصلی اقتصاد ایران در حال حاضر، اقتصاد مختلط (بازار و برنامه) با سهم بیش از ۸۰ درصد مالکیت دولت و تقریبا به‌طور کامل زیر سیطره و کنترل دولت است. ساختار معیوب ۸۰ ساله اقتصاد نوین در ایران چنان انسجام یافته و سترون شده است که هر برنامه، پروژه و تلاش برای جراحی و اصلاح حتی از طرف بالا‌ترین مقامات حکومتی را خنثی، کم‌اثر یا دفع می‌کند؛ بنابراین هر انتظاری برای بهبود وضعیت اقتصاد و معاش مردم ایران همچنان متوجه و منتظر اقدام دولت است. به همین دلیل است که نقش ریاست‌جمهور و هيات دولت او در زندگی مردم اهمیت ویژه‌ای دارد و از حساسیت زیادی در جامعه ایران برخوردار است. برای مثال ريیس‌جمهوری ایران و یارانش در ۸ سال گذشته این امکان را یافته‌اند که در دوره ریاست و تصدیگری خود بر اقتصاد ایران فقط از محل درآمد صادرات نفت و گاز و مشتقات آنها حدود ۶۰۰ میلیارد دلار پول توزیع کنند، یعنی در ازای هر خانوار ایرانی حدود ۳۰ هزار دلار. به دلیل این جایگاه و موقعیت ویژه اقتصادی ریاست‌جمهوری است که نامزدهای انتخاباتی وعده‌های بزرگ اقتصادی را در تبلیغات خود به‌راحتی اعلام می‌کنند. بسته‌ای از وعده‌های بزرگ که دستیابی به هر یک از آنها نیاز به سال‌ها تلاش مستمر دولت همراه با همه شهروندان و هزینه فراوان دارد. اقتصاد ایران همانند بسیاری از اقتصادهای در حال توسعه دارای مشکلات و محدودیت‌های بسیار است. از جمله این مشکلات می‌توان به تولید سرانه پايین، کم رشدی، تورم دورقمی، بیکاری، توزیع نابرابر درآمد، دولت حجیم و فساد اداری، سیستم بانکی ناکارآمد و توزیع گسترده یارانه‌ها اشاره کرد. این مشکلات سوژه‌های خوبی برای کاندیداهای انتخابات ریاست‌جمهوری و دادن وعده حل آنها در کوتاه‌مدت جهت جذب رای شهروندان است، اما در خوشبینانه‌ترین حالت باید توجه کرد که حل هر یک از این مشکلات و رفع هر یک از این محدودیت‌ها چگونه و با چه هزینه‌ای ممکن می‌شود و آیا عواید و منافع حل آنها، هزینه اجرای آنها را پوشش می‌دهد. دادن وعده‌های انتخاباتی آنقدر برای کاندیدا‌ها کم‌هزینه است که در مواردی بسته‌ای از وعده‌های ناسازگار اقتصادی یکجا عرضه می‌شود.

هزینه فرصت وعده‌های اقتصادی
در علم اقتصاد یک اصل پایه‌ای و ساده وجود دارد تحت عنوان «هزینه فرصت» به این مفهوم که برای به‌دست آوردن هر کالا یا خدمت لازم است کالا یا خدمت دیگری را فدا کنیم یا از داشتن آن صرف نظر کنیم. به کلام ساده‌تر شاید بتوان این اصل را اینگونه بیان کرد که در شرایط واقعی، هیچ چیز مجانی به‌دست نمی‌آید و لازم است آماده باشیم برای به‌دست آوردن هر چیزی، هزینه‌ای را تقبل کنیم یا از داشتن چیز دیگری صرف نظر کنیم. وعده‌های اقتصادی تبلیغات انتخاباتی نامزدهای ریاست‌جمهوری نیز مشمول این اصل مهم و پایه‌ای اقتصاد می‌شود به این مفهوم که در خوشبینانه‌ترین حالت که تحقق این وعده‌هاست، برای محقق شدن هر یک از این وعده‌های اقتصادی کاندیدا‌ها، لازم است مردم از داشتن یا خواستن چیز دیگری صرف نظر کنند. با به‌کارگیری این اصل علم اقتصاد می‌توانیم بخشی از هزینه مهم‌ترین وعده‌های اقتصادی کاندیداهای یازدهمین دوره ریاست‌جمهوری برای شهروندان ایران را برآورد کنیم. در ادامه به برآورد کلی «هزینه فرصت» چند مورد از «وعده‌های اقتصادی» کاندیداهای ریاست‌جمهوری پرداخته شده است تا نمونه‌ای باشد برای سایر وعده‌های اقتصادی نامزد‌ها.
۱- تورم: تورم دورقمی یکی از معضلات آزاردهنده اقتصاد ایران است که قطعا کاهش نرخ آن از جمله وعده‌های شماری از کاندیداهای ریاست‌جمهوری است. تورم تازنده حال حاضر اقتصاد ایران، حاصل کسري بودجه ادواری دولت و استقراض از بانک مرکزی برای جبران آن یعنی چاپ اسکناس است. برای صفر کردن نرخ تورم لازم است کسري بودجه دولت را صفر کرد و برای این کار لازم است درآمدهای دولت (مالیات‌ها) را افزایش یا هزینه‌هایش را کاهش داد. اما در کوتاه‌مدت نمی‌توان درآمدهای مالیاتی را افزایش داد و لازم است عوامل کسری بودجه را از بین برد که مهم‌ترین اقلام آن عبارتند از: کاهش هزینه‌های جاری دولت با مرخص کردن بخش بزرگی از کارکنان دولت یا کاهش چشمگیر دستمزد ماهانه و مزایای آنها – کاهش معنی دار تولید خدمات عمومی زیر قیمت بازاری دولت از جمله آموزش، بهداشت، حمل و نقل و.... – تعطیل کردن شرکت‌های زیان ده دولتی – توقف پرداخت انواع یارانه‌های نقدی و غیرنقدی از جمله یارانه‌های سوخت. همچنین توقف فروش درآمدهای دلاری دولت از محل صادرات نفت خام به بانک مرکزی به دلیل گسترش پایه پولی که از عوامل مهم تورم است. نتیجه آنکه هزینه فرصت داشتن ثبات قیمت کالا‌ها (تورم با نرخ صفر) در کوتاه‌مدت چشم پوشی از تعداد زیادی از کالا‌ها و خدمات عمومی دولتی است که به اختصار تعدادی از آنها ذکر شد. البته راه ساده تری دیگری هم دارد که دولت در ایران تجربه فراوان و ابزارهای اختراعی زیادی برای آن اندوخته است و آن سرکوب دولتی قیمت‌ها است که در میان مدت به انفجار قیمت‌ها می‌انجامد.
بنابراین رای‌دهندگانی که در مجموعه کارکنان دولت و شرکت‌های زیان ده دولتی هستند - از خدمات کم بهای دولتی برخوردارند - یارانه دولتی دریافت می‌کنند یا نگران اشتغال خود یا فرزندانشان هستند نباید به کاندیدایی که مهم‌ترین برنامه‌اش کنترل یا صفر کردن نرخ تورم است رای بدهند، بلکه برای حفظ منافع خود لازم است به رقیب او که چنین اولویتی ندارد، رای بدهند.
۲- ثبات نرخ ارز: در سال‌های اخیر حجم واردات ایران به حدود ۲۰ درصد تولید ناخالص داخلی رسیده است که تنوع گسترده‌ای از ماشین‌آلات پیشرفته، کالاهای نیم ساخته و واسطه تا دارو، گندم، برنج، پرتقال را در بر می‌گیرد. به همین دلیل نرخ برابری ریال با ارزهای خارجی نقش تعیین‌کننده‌ای در ثبات اقتصاد ملی و تامین نیازهای روزمره مردم ایران دارد. به دلیل آنکه ارزش دلاری صادرات غیرنفتی ایران (کالاهای نهایی و خدمات) کمتر از نصف واردات است، ثبات (قیمت) نرخ ارز نیازمند عرضه ارز خارجی به متقاضیان در بازار توسط دولت از محل درآمدهای ارزی فروش نفت خام، گاز و مشتقات آنهاست. در اقتصادهای نوین ارزش بین‌المللی یا نرخ برابری پول ملی تابع مستقیم تولید ملی و صادرات کالا و خدمات است. اما برای اقتصاد ایران یک راهکار میانبر دیگر هم وجود دارد و آن تزریق دلارهای نفتی به بازار ارز از طرف دولت است. این اقدام دولت، قدرت کاذب به پول ملی می‌دهد و اقتصاد ملی را دچار بیماری هلندی می‌کند. حداقل عواقب این بیماری، ورشکستگی صنایع و بنگاه‌های تولیدی و به دنبال آن کاهش اشتغال و گسترش بیکاری است؛ بنابراین رای‌دهندگانی که دغدغه اشتغال دارند نباید به کاندیدایی که ثبات نرخ ارز را در برنامه خود دارد رای بدهند و بهتر است که رقیب او را انتخاب کنند.
۳- بیکاری: نرخ بالای بیکاری که ارقام غیررسمی آن مدت‌ها است دورقمی شده است و شمار آن از۳ میلیون نفر فرا‌تر رفته است از جمله مشکلات سخت و پیچیده اقتصاد ایران است. برای کاهش نرخ بیکاری و افزایش اشتغال نیاز به سرمایه‌گذاری است که با بازکردن فضای کسب‌و‌کار، ایجاد بازار رقابتی و حذف انحصارات، عدم‌مداخله دولت در سازوکار بازار و قیمت کالا و خدمات، تشویق و تسهیل سرمایه‌گذاری خارجی و سیاست‌های پولی انبساطی و کاهش مالیات بر سود بنگاه‌های اقتصادی در میان مدت حاصل می‌شود. مجموعه این عوامل به افزایش نرخ تورم دامن می‌زند. در واقع هزینه فرصت افزایش اشتغال، افزایش نرخ تورم است و دست دولت برای کنترل قیمت کالا و خدمات بسته است و نمی‌تواند خواست مصرف‌کنندگان برای کنترل قیمت‌ها را عملی کند. بنابراین کسانی که مشکل بیکاری برای خود یا فرزندانشان را ندارند، برای کاهش هزینه‌های خود نباید به کاندیدایی که کاهش نرخ بیکاری را در اولویت خود قرار داده است رای بدهند، بلکه لازم است از رقیب او حمایت کنند، اما کسانی که مشکل بیکاری آنها را آزار می‌دهد بهتر است به این کاندیدا رای بدهند.
۴- یارانه‌ها: یارانه‌های فراگیر یکی دیگر از مشکلات اقتصاد ایران است که ادامه آن بحران اقتصادی و قطع یک باره آن بحران اجتماعی را به دنبال دارد. تلاش دولت دهم برای بستن پرونده یارانه به دلیل بد اجرا شدن، ناکام مانده است. به دلیل جهش قیمت کالاهای داخلی و کاهش شدید نرخ برابری ریال ایران در برابر ارزهای خارجی به جهت کسری بودجه‌های پی درپی رشدیابنده دولت و چاپ بی‌رویه پول که بخشی از آن به پرداخت نقدی یارنه‌ها برمی‌گردد، شرایط را به قبل از شروع پروژه حذف یارانه‌ها بازگشت داده است. ادامه یا افزایش پرداخت یارانه به هر نحوی که انجام شود نیاز به منابع درآمدی دارد که باید از محل مالیات‌ها یا از محل کسری بودجه دولت تامین شود. مورد اول این راهکار به افزایش رکود و بیکاری دامن می‌زند و گزینه دوم به شتاب گرفتن نرخ تورم و قطع پرداخت یارانه‌ها به نارضایتی بخش بزرگی از شهروندان.
بنا براین کسانی که یارانه‌ها نقش قابل ملاحظه‌ای در درآمد آنها ندارد برای پرهیز از بروز رکود اقتصادی و افزایش نرخ تورم نباید به کاندیدایی که ادامه یا افزایش پرداخت یارانه‌ها در برنامه او قرار دارد، رای بدهند و بهتر است از رقیب او حمایت کنند؛ اما برای طبقات پایین درآمدی، کاندیدای موافق با ادامه و افزایش پرداخت یارانه‌ها می‌تواند مطلوبیت و رفاه آنها را افزایش دهد و بهتر است از انتخاب او حمایت کنند.
۵- افزایش دستمزد‌ها: درآمد بخش بزرگی از جامعه از محل دستمزد‌ها تامین می‌شود؛ یعنی عرضه نیروی کار از کارگر ساده تا نیروی متخصص در ازای دریافت دستمزد روزانه. بر پایه خط فقر نسبی و حداقل دستمزد تعیین شده برای نیروی کار، بخش بزرگی از نیروی کار به‌خصوص از سطوح میانه تخصصی به پايین، از دستمزد کافی برای تامین معاش خانواده خود برخوردار نیستند. دستمزد نیروی کار در بازار کار و از برابری عرضه و تقاضای کار تعیین می‌شود. افزایش عرضه نیروی کار به دلیل ورود جمعیت حدود یک میلیون نفری در چند سال اخیر به سن کار که حاصل رشد بالای جمعیت در دهه اول پس از انقلاب است و رکود تقاضاي نیروی کار به دلیل عدم‌سرمایه‌گذاری لازم در این سال‌ها، سبب پايین آمدن دستمزد واقعی نیروی کار شده است. رشد جمعیت نیروی کار و عدم‌رشد حجم سرمایه شاغل متناسب با رشد جمعیت و فرا‌تر از آن، سبب کاهش بهره‌وری نهایی نیروی کار و افزایش بهره‌وری نهایی سرمایه در بنگاه‌های تولیدی شده است. تحت این شرایط سهم سرمایه از تولید (اجاره سرمایه) افزایش و سهم نیروی کار از تولید (دستمزد واقعی) کاهش یافته است. این مشکل را با بخشنامه و دستورالعمل و اعمال فشار بر بنگاه‌های تولیدی نمی‌توان حل کرد، زیرا فعالیت بسیاری از بنگاه‌ها را غیراقتصادی و تعطیل خواهد کرد. تجربه تلخی که سالها است بازار کار ایران شاهد آن است. راهکار حل مشکل، افزایش سرمایه‌گذاری است که در گرو کاهش تصدی‌گری، مالکیت و مدیریت دولتی - بهبود فضای کسب‌و‌کار- عدم‌مداخله دولت در مکانیزم اقتصاد بازار آزاد رقابتی - میدان دادن به بخش خصوصی و کارآفرینان است. نتایج این شرایط و برندگان و بازندگان آن در قسمت‌های قبلی معرفی شدند.
۶- درآمدهای نفتی: ظرفیت تولید نفت ایران حدود ۱. ۵ میلیارد بشکه در سال است که ارزش سالانه آن در حال حاضر به حدود ۱۵۰ میلیارد دلار می‌رسد. بر این اساس، درآمدهای نفتی بیش از ۲۰ درصد از تولید ناخالص داخلی، بیش از ۵۰ درصد بودجه دولت و بعضی از سال‌ها تا ۸۰ درصد درآمدهای ارزی کشور را تامین کرده است. حذف نفت یا درآمدهای صادراتی آن از اقتصاد ایران در کوتاه و میان مدت، مشکلات عدیده‌ای را برای اقتصاد ایران به دنبال خواهد داشت از جمله کاهش تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه، کسری بودجه دولت، افزایش شدید قیمت ارزهای خارجی. نتایج و بازندگان و برندگان این سیاست در بخش‌های قبلی مشخص شدند.
۷- رشد و توسعه اقتصادی: ایجاد رشد اقتصادی (افزایش تولید کالا و خدمات) و در ‌‌نهایت طی کردن مراحل توسعه اقتصادی (ایجاد تحول و ارتقاي ساختار اقتصادی - اجتماعی) تحت هر نام و ایده، از جمله نیازهای اقتصاد ایران جهت افزایش رفاه و امید به زندگی شهروندان کشور است. این مهم با تداوم به‌کارگیری بهینه، کارآ و موثر همه امکانات و عوامل تولید کشور امکان‌پذیر می‌شود. بر اساس یافته‌های علم اقتصاد و تجربه‌های متعدد جهانی تنها با به‌کارگیری مکانیزم اقتصاد بازار آزاد رقابتی است که امکان هموار کردن مسیر و ایجاد شرایط مناسب رشد و طی کردن مدارج توسعه اقتصادی فراهم شده است. در قرن گذشته بسیاری از کشور‌ها انواع مکانیسم‌های اقتصادی را با اهداف عالی برای سعادت شهروندانشان به‌کار گرفته‌اند. تعدادی از آنها هم موفقیت‌های نسبی و میان مدت کسب کرده‌اند، ولی با گذشت زمان، ناکارآمدی آنها ظاهر شده و میدان را به اقتصاد بازار واگذار کرده‌اند. مکانیسم اقتصاد بازار با بسیاری از مدل‌های حکومتی به‌خصوص با دولت‌های برخاسته از دموکراسی قابلیت سازگاری و کارکرد مناسبی داشته است. میزان این سازگاری رابطه معکوس با مداخله حکومت و دولت در مکانیسم اقتصاد بازار (نظام قیمت) و رقابتی بودن فضای کسب‌و‌کار برای حضور بنگاه‌های تولیدی دارد. شواهد کلاسیک این ادعا کشورهایی نظیر آلمان، فرانسه، آمریکا و گروه دوم کشورهای با خدمات گسترده اجتماعی در اروپای شمالی، کانادا و استرالیا، گروه سوم کشورهای با دولت‌های متمایل به چپ همانند هند، برزیل و همچنین کشورهای اسلامی از جمله مالزی، اندونزی و ترکیه است. مکانیسم اقتصاد بازار در کشورهای با حکومت مرکزی بر پایه ایدئولوژی مثل چین یا زیر سایه نظامیان مثل پاکستان کارکرد قابل قبولی داشته است. نتیجه آنکه برای ایجاد رشد و دستیابی به مدارج بالا‌تر توسعه اقتصادی جهت افزایش رفاه عموم شهروندان راه کار آزموده شده و با موفقیت نسبی تنها مکانیسم اقتصاد بازار است و انتخاب هر مکانیزم دیگر برای مدیریت و اداره اقتصاد ملی با ناکامی و هزینه‌های عدم‌موفقیت و هدر دادن زمان و منافع ملی روبه‌رو است. بنابراین رای‌دهندگانی که به دنبال راهکار نسبتا مطمئن برای رشد اقتصاد ملی و افزایش رفاه خود در میان و بلندمدت هستند بهتر است به کاندیداهای هوادار بازار آزاد رقابتی رای بدهند، ولی رای‌دهندگانی که حاضر به پذیرش ریسک و هزینه روش‌های متفاوت و نوین برای اقتصاد ملی هستند، بهتر است به کاندیداهای مخالف اقتصاد بازار که مدل‌های اقتصادی تجربه نشده‌ای را پیشنهاد می‌کنند رای بدهند شاید راهکارهای نوینی برای اقتصاد و مدیریت جهانی از دل آنها ظهور کرد.
۸-همه موارد: مواردی از دستاورد‌ها یا راهکارهای حل مشکلات اقتصادی با یکدیگر ناسازگارند؛ یعنی به‌طور همزمان نمی‌توان برای هر دو مورد اقدام کرد. برای مثال رشد اقتصادی و افزایش مالیات‌ها- کنترل تورم و کاهش بیکاری- افزایش پرداخت یارانه‌ها و کنترل تورم- رشد اقتصادی و کنترل نقدینگی و موارد دیگر. کاندیدایی که وعده دستیابی به همه دستاوردهای اقتصادی یا حل همه مشکلات اقتصادی را به‌طور همزمان روی میز بگذارد، احتمالا به هیچ یک از آنها نمی‌تواند دست یابد. در واقع سنگ بزرگ از ابتدا نشانه نزدن است؛ اما قطعا می‌تواند اوضاع اقتصادی را از آنچه که هست بد‌تر کند. رای دادن به چنین کاندیدایی ریسک بزرگی برای افزایش هزینه همه شهروندان دارد.

کلام آخر
انتخابات ریاست‌جمهوری راهکار مناسبی برای جذب نخبگان در تیم مدیریت اجرایی کشور است. ريیس‌جمهور و کابینه جدید که بر پایه توانمندی‌های آنها و متناسب با نیازهای جامعه با رای اکثریت جامعه انتخاب می‌شوند اگر نیازهای اقلیت بازنده انتخابات را در اولویت قرار دهند که از الزامات سازوکار دموکراسی است، به طوري كه کمتر کسی از انتخاب آنها احساس زیان کند در آن صورت می‌توانند بخش بزرگی از جامعه را با خود همراه و همدل کرده و منشا تغییرات مهمی در جامعه و به‌خصوص اقتصاد کشور باشند و منافع کل جامعه را بهبود ببخشند. این مهم لزوما با مداخله بیشتر در اقتصاد حاصل نمی‌شود، بلکه با ایجاد فضای مناسب کسب‌و‌کار جهت تلاش بیشتر و مداوم برای همه شهروندان و پس انداز و سرمایه‌گذاری بیشتر آحاد اقتصادی قابل دستیابی است و پذیرش و اعلام این اصل پایه‌ای اقتصادی توسط ریاست‌جمهوری که «هیچ چیز مجانی به‌دست نمی‌آید» و آماده کردن مردم برای یک فداکاری بزرگ در یک دوره میان مدت است تا اقتصاد ملی شتاب لازم برای دستیابی به مدارج بالا‌تر توسعه را به دست آورد.

*
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
10 پیامد بودجه 92 براي اقتصاد ايران

10 پیامد بودجه 92 براي اقتصاد ايران

[h=1]10 پیامد بودجه 92 براي اقتصاد ايران[/h]

هادی کوزه چی - بالاخره بعد از گذشت حدود دو و نیم ماه از سال 1392، بودجه امسال به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. چنین زمانبندی در ارائه بودجه و تصویب آن، پدیده‌ای نادر در اقتصاد مدرن و قرن ۲۱ محسوب می‌شود. با توجه به وابستگی شدید اقتصاد ایران به بودجه دولت و نقش آن در جهت‌دهی فعالیت‌های اقتصادی کشور، بررسی اعداد و ارقام لایحه پیشنهادی دولت و بودجه مصوب و آنچه در عمل احتمالا محقق خواهد شد، نیاز ضروری تمامی فعالان اقتصادی کشور و بخش خصوصی است.
مطالعه اجمالی لایحه پیشنهادی دولت و قانون مصوب، سوالات اساسی را پیش‌روی کارشناسان اقتصادی قرار می‌دهد. در این مطالعه تلاش شده ریسک‌های اساسی پیش‌روی بودجه 92 و نیز سوالاتی که مطرح است از یکسو و برخی از نتایج اقتصادی بودجه 92 مورد بررسی قرار گیرد تا فعالان اقتصادی کشور و به خصوص بخش خصوصی، خود را برای این موارد آماده سازند. از آنجایی که هنوز تمام موارد مصوب مجلس به صورت کامل در دسترس عموم قرار نگرفته است، در برخی از موارد به لایحه پیشنهادی دولت ارجاع شده است. همچنین تمرکز اصلی روی بودجه عمومی کشور می‌باشد و به بررسی بودجه شرکت‌های دولتی نپرداخته‌ایم.
علامت سوال بزرگ برای تحقق درآمدها
درآمدهای برنامه ریزی شده برای دولت در بودجه، به 4 بخش اصلی قابل تفکیک است: الف) فروش نفت، گاز و میعانات نفتی، ب) عوارض و مالیات، ج) فروش دارایی‌های دولت و خصوصی سازی و د) سایر درآمدها. در ادامه به ریسک‌های جدی مربوط به تحقق هریک از اجزاي درآمدی دولت در سطح پیش‌بینی شده اشاره شده است:
1. نفت: متاسفانه طی یک سال گذشته، به واسطه تحریم‌های ظالمانه کشورهای غربی و جنگ اقتصادی شکل گرفته علیه کشورمان، صادرات نفت کشور بیش از 50 درصد کاهش داشته است. در کنار کاهش میزان صادرات که به کاهش درآمد منجر شده است، شاهد افزایش هزینه‌های جانبی صادرات نفت و کارمزدهای تبادل ارزهای محلی فروش نفت، بیمه و... می‌باشیم. چشم انداز تحریم‌ها با توجه به نزدیک شدن به تحریم‌های سنگین مصوب اول جولای 2013 مثبت نمی‌باشد و به احتمال بالایی این تحریم‌ها سبب کاهش صادرات نفت و میعانات گازی کشور خواهد شد. همچنین با توجه به وضعیت اقتصاد جهانی، قیمت نفت احتمالا در همین ارقام باقی خواهد ماند یا کاهشی خواهد بود.
این موارد نشان دهنده این است که پیش بینی صادرات 3/1 میلیون بشکه‌ای نفت و میعانات گازی با قیمت 95 دلار بسیار خوشبینانه می‌باشد و به احتمال بالایی تحقق نخواهد یافت. در صورتی که روند سال گذشته در کاهش صادرات ادامه یابد، شاید در بهترین حالت، امکان تحقق صادرات 1 میلیون بشکه‌ای نفت و میعانات گازی و درنظر گرفتن هزینه‌های جانبی برای صادرات نفت با توجه به تجارب موجود، منطقی‌تر باشد.
همچنین در 3 ماه اول سال، بخشی از درآمد ارزی کشور به صورت ارز رسمی 1226 تومان، صرف عرضه کالاهای اساسی به مردم و بازار شده است، در حالی که رقم فروش ارز در بودجه حدود دو برابر رقم فوق است. در صورتی که از بخشی از سال مثلا از تابستان، بانک مرکزی نسبت به حذف ارز مرجع اقدام كند ماید، درآمد معادل ریالی پیش‌بینی شده در بودجه محقق نخواهد شد.
به این ترتیب مجموعا به نظر می‌رسد که احتمالا حدود 30 تا 50 درصد از درآمدهای ریالی پیش‌بینی شده از محل فروش نفت و میعانات گازی در عمل در سال 92 محقق نشود.
2. عوارض و مالیات: بخشی از این جزء، مربوط به عوارض گمرکی است. واردات 2 ماه اول سال 92 نسبت به مدت مشابه سال 91، کاهش 33 درصدي را تجربه کرده است. با توجه به اینکه واردات کالاهای اساسی که عموما توسط دولت صورت می‌گیرد، در این مدت افت کمتری را تجربه کرده است، می‌توان نتیجه گرفت که کاهش واردات بخش خصوصی بیش از 33 درصد بوده است. از آنجا که عوارض واردات کالاهای اساسی اندک است و عوارض گمرکی واردات عموما از بخش خصوصی اخذ می‌شود، می‌توان انتظار داشت که با تداوم روند فعلی واردات و کاهش آن در سایه تحریم‌ها، دریافت عوارض واردات حدود 50 درصد کاهش یابد. باید توجه داشت که در صورت اجرایی شدن تحریم‌های مصوب اول جولای 2013، امکان افت بیشتر واردات وجود دارد.
همچنین با توجه به فضای کسب‌وکار کشور و رکود موجود در کشور، تحقق درآمدهای مالیاتی از اشخاص و شرکت‌ها به میزان بیش از سال 91، دور از دسترس به نظر می‌رسد. همچنین کاهش قدرت خرید مردم نیز تحقق مالیات ارزش افزوده به میزان پیش‌بینی شده را با سوال مواجه می‌نماید.
3. فروش دارایی‌های دولت و خصوصی سازی: تجربه خصوصی سازی‌های اخیر نشان داده است که فروش دارایی‌های دولت عموما به صورت تهاتر بدهی دولت به نهادها صورت می‌گیرد یا در صورت خرید توسط نهادهای فوق، عموما به صورت قسطی مبلغ آن پرداخت می‌شود. این امر سبب تفاوت قابل توجه بین جریان نقدی ناشی از فروش دارایی‌های دولت و بودجه می‌شود و نیاز نقدی دولت به پرداخت هزینه‌ها را مرتفع نمی‌كند. به این ترتیب شاید بایستی منتظر افزایش بدهی دولت به بخش خصوصی و نظام بانکی برای جبران تفاوت بین جریان نقدی و ترازنامه‌ای بودجه 92 ناشی از این جزء باشیم. همچنین به نظر می‌رسد که اکثر شرکت‌های بزرگ و سودده دولتی در سال‌های گذشته به نهادها واگذار شده است و تحقق ارقام فوق را مشکل‌تر می‌كند.
4. سایر درآمدها: با توجه به تجربه سال 91 و سود پایین اوراق مشارکت نسبت به تورم موجود در کشور، میزان تحقق موارد پیش‌بینی شده برای فروش اوراق مشارکت محل تردید است. تحقق سایر اجزای درآمدی متصور در این بخش نیز بعضا با علامت سوال مواجه است.
موارد فوق نشان می‌دهد که بسته به شرایط و شدت تحریم‌ها و فضای کسب‌وکار در کشور، احتمالا حدود 25 درصد تا 50 درصد درآمدهای متصور برای سال 92، در عمل محقق نخواهد شد و باید منتظر کسری بودجه شدید سال 92 باشیم.
بررسی احتمال کاهش و مدیریت هزینه‌ها
بر اساس اخبار منتشر شده، در حدود یک سوم بودجه عمرانی مصوب سال 91، در عمل تخصیص یافته است. با توجه به تورم نقطه به نقطه بالای 40 درصد در کشور و افزایش هزینه‌های پروژه‌ها در سایه بحران ارزی در حدود 50 درصد تا 100 درصد در یک سال گذشته، تصویب بودجه عمرانی در حدود ارقام بودجه مصوب سال 91، نشان دهنده انقباض جدی بودجه عمرانی است. در صورتی که فرض شود که سال قبل مجموعا سال بهتری به لحاظ مالی برای دولت بوده است (با توجه به اینکه این سال، سال اول شدت گرفتن تحریم‌ها در عمل است) می‌توان انتظار داشت که تخصیص بودجه عمرانی در عمل کاهش قابل توجهی نسبت به بودجه مصوب 92 و میزان تخصیص داده شده در سال 91 خواهد داشت. پیمانکاران بخش خصوصی برای این اتفاق باید آمادگی لازم را داشته باشند.
درآمدهای نفتی کشور در سال 90 در حدود 110 میلیارد دلار بوده است (احتمالا در حدود 3 برابر درآمد سال 92) و به نظر می‌رسد که دولت و وزارتخانه بر اساس درآمد فوق، هزینه‌های خود را تنظیم کرده اند! با توجه به چسبندگی بودجه جاری دولت و سهم بالای آن در کل بودجه عمومی کشور، سمت هزینه‌ها شاید در بهترین حالت و با مدیریت جدی و جهادی هزینه‌ها و تقوای هزینه ای، امکان کاهش در حدود 10 درصد را در عمل داشته باشد.
پیامدهای بودجه 92
به نظر می‌رسد که در عمل، اتفاقات زیر پیامدهای احتمالی بودجه مصوب و لایحه ارائه شده می‌باشند که اثرات قابل توجهی روی اقتصاد کشور و فعالان بخش خصوصی خواهد داشت:
1. افزایش قیمت فروش ارز: بهترین، در دسترس‌ترین و نقدترین درآمد موجود برای دولت، افزایش قیمت فروش ارز در بازار برای جبران کاهش درآمدهای پیش‌بینی شده می‌باشد. هرچند که این امر ممکن است به دلیل نتایج تورم‌زای آن، گزینه جذابی برای دولت و بانک مرکزی نباشد، ولی در عمل ساده‌ترین و دردسترس‌ترین راهکار عملی می‌باشد.
2. عدم تخصیص و تحقق بخش عمده‌ای از بودجه عمرانی: در شرایط اضطرار، اولین صرفه جویی، کاهش یا حذف هزینه‌های غیرضروری و پروژه‌های توسعه‌ای است. به این ترتیب احتمالا امسال، میزان تخصیص بودجه عمرانی با درنظر گرفتن تعدیل تورم، کمتر از سال 91 خواهد بود. پیمانکاران بخش خصوصی و فعالان پروژه‌های دولتی، باید این موضوع را مدنظر قرار دهند. در عمل پیش بینی می‌شود، بودجه عمرانی تخصیص یافته به 5 درصد تا 10 درصد بودجه عمومی خواهد رسید و سایر بودجه، صرف امور جاری خواهد شد.
3. افزایش بدهی به بخش خصوصی: در صورت ارائه کالا و خدمات به دولت توسط بخش خصوصی در قالب هزینه‌های جاری و عمرانی، بخش عمده‌ای از موارد فوق به حساب‌های دریافتنی بخش خصوصی و طلب از دولت تبدیل خواهد شد. این امر فشار نقدینگی بالایی به بخش خصوصی منتقل خواهد کرد و یکی از نتایج آن، افزایش بدهی معوق و غیرمعوق بخش خصوصی به نظام بانکی خواهد بود.
4. افزایش بدهی دولت به نظام بانکی و بانک مرکزی: یکی از راهکارهای دولت برای جبران کاهش درآمدها، استفاده از منابع نظام بانکی و استقراض از بانک مرکزی خواهد بود.
5. افزایش پایه پولی ناشی از تبدیل ارز به ریال: با توجه به مشکلات ناشی از تحریم، بخشی از درآمدهای ارزی حاصل از فروش نفت، فقط به صورت دفتری به حساب‌های بانک مرکزی منتقل خواهد شد که نتیجه آن افزایش ذخایر ارزی کشور و دارایی‌های ارزی بانک مرکزی می‌باشد. بانک مرکزی در عمل به دلیل محدودیت‌های ناشی از تحریم، امکان استفاده از ارز فوق را نخواهد داشت، ولی ریال معادل آن به حساب خزانه واریز خواهد شد که به افزایش پایه پولی منجر خواهد شد. احتمال تشدید «ریالی‌سازی موجودی‌های صندوق توسعه ملی» نیز در این راستا محتمل می‌باشد.
6. عدم امکان تسویه بدهی‌های موجود دولت به بخش خصوصی، سازمان تامین اجتماعی و بانک‌ها: در حال حاضر دولت در مجموع بیش از 100 هزار میلیارد تومان به سه نهاد فوق بدهکار است که هیچ راهکار قابل توجهی در بودجه برای پرداخت و تسویه آن درنظر گرفته نشده است. با توجه به توضیحات ارائه شده در این بررسی، باید انتظار افزایش رقم فوق را در سال 92 داشته باشیم.
7. فشار به بخش خصوصی برای دریافت مالیات بیشتر: یکی از راهکارهای احتمالی دولت برای جبران کاهش درآمدها، احتمالا این مورد خواهد بود.
8. مشارکت دولت در سود صنایع پربازده مانند پتروشیمی‌ها، معادن و پالایشگاه‌ها از محل اخذ عوارض جدید و احتمال اخذ عوارض صادرات با توجه به سود بالای صادرات؛ در شرایط نامساعد اقتصادی برای دولت، احتمالا رویکرد اخذ مالیات بیشتر از فعالیت‌های اقتصادی سودآور پیگیری خواهد شد.
9. افزایش مطالبات معوق بانک‌ها از بخش خصوصی در سایه نامناسب شدن بیشتر فضای کسب و کار، افزایش نرخ ارز، افزایش بدهی دولت به بخش خصوصی و تحریم‌ها؛ این امر در حقیقت تداوم اتفاقات تلخ تجربه شده در دو سال گذشته در اقتصاد کشور می‌باشد. نمود دیگر این پدیده که ناشی از عدم چرخش مناسب نقدینگی در اقتصاد کشور می‌باشد، افزایش شدید چک‌های برگشتی به‌رغم رشد بالای نقدینگی در کشور است.
عموما زمانی که رشد نقدینگی بالا است، انتظار می‌رود که معاملات از روانی بالایی برخوردار باشkد، که به دلیل وابستگی اقتصاد کشور به دولت و قفل شدن چرخش نقدینگی در بخش بزرگی از اقتصاد در سایه روند تشریح شده در فوق، شاهد جهش سنگین میزان چک‌های برگشتی در سال‌های اخیر هستیم. این پدیده اصطلاحا بحران نقدینگی نامیده می‌شود. در حقیقت سیکل به صورت زیر است: شروع مشکلات از بخش دولت، عدم پرداخت تعهدات به بخش خصوصی و ایجاد سلسله مراتب مشکلات در بخش خصوصی مانند برگشت خوردن چک‌ها، حقوق‌های معوق مانده کارگران‌، بدهی‌های تولیدکنندگان به بانک‌ها‌، سازمان تامین‌اجتماعی و دارايی و سایر فعالان اقتصادی.
10. کاهش سرمایه گذاری توسط بخش خصوصی و دولتی که نتیجه آن کاهش اشتغال و افزایش بیکاری است نتیجه پیامدهای ذکر شده در بندهای فوق می‌باشد. کاهش رشد اقتصادی کشور و منفی شدن آن، نیز در سایه تحولات فوق، متاسفانه دور از ذهن نمی‌باشد.
به این ترتیب، عدم توازن احتمالی و کسری بودجه پنهان در بودجه 92 و سیاست مالی نامناسب با شرایط تحریم‌های موجود، اثرات گسترده‌ای بر سیاست پولی، نرخ ارز، تورم، نظام بانکی، بخش خصوصی و فضای کسب و کار کشور در سال 92 به همراه خواهد داشت.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
چالش‌هاي رييس‌جمهور يازدهم در اقتصاد ايران - 3

چالش‌هاي رييس‌جمهور يازدهم در اقتصاد ايران - 3

[h=1]چالش‌هاي رييس‌جمهور يازدهم در اقتصاد ايران - 3[/h]

دو گفت‌وگوی دیگر از مجموعه گفت‌وگو‌های «چالش‌هاي رییس‌جمهور جدید با اقتصاد ایران» با دکتر وحید محمودی و حسن طایی یک هفته بعد از اعلام نتایج ریاست‌جمهوری یازدهم انجام گرفت.
گفت‌وگوهای قبلی در فضایی انجام شد که هنوز مشخص نبود که رییس‌جمهور بعدی جمهوری اسلامی ایران کیست، از همین رو گفت‌وگو شونده‌ها تنها بر مبنای چالش‌های موجود به طرح مساله پرداختند. در گفت‌وگوهایی که از اين پس خواهيم داشت، فضا مشخص‌تر است. اگرچه تیم اقتصادی دولت بعدی هنوز تعيين نشده‌اند، اما برنامه کلی انتخاباتی آقای دکتر روحانی و گرایش وی به اقتصاد آزاد، فضای روشن‌تری را پیش روی اقتصاد ایران قرار داده است. دکتر وحید محمودی استاد دانشگاه وپژوهشگر در این گفت‌وگو پیشنهادهایی را برای آینده اقتصاد ایران مطرح می‌کند. از جمله پیشنهاد ارائه ساختار تازه برای سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور که او آن را «سازمان تدبیر و توسعه ملی» خطاب می‌کند. دکتر محمودی می‌گوید: «ما نیازمند یک سازمان تدبیر توسعه ملی هستیم که با تمرکز بر بحث توسعه ملی به پیشبرد برنامه‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت توسعه‌ای کمک کند و با نگاه به آینده و توجه به هسته‌های اصلی اقتصاد برنامه‌ریزی را مدنظر قرار دهد. بحث‌های مربوط به بودجه سالانه باید در قالب وزارت اقتصاد گنجانده شود یا نهایتا بخش کوچکی ذیل نهاد ریاست‌جمهوری تشکیل شود تا به موضوعاتی چون بودجه‌های سالانه بپردازد. مهم‌ترین اولویت امروز بازگشت به آموزه‌های علم اقتصاد است.» دومین گفت‌وگو با دکتر حسن طایی استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی صورت گرفت. دکترطایی که تخصص اصلی‌اش اشتغال است در این گفت‌وگو علاوه بر طرح مشکلات و چالش‌های آینده اقتصاد ایران، اولویت رییس‌جمهور آینده را اشتغالزایی عنوان می‌کند. او می‌گوید: «به محض معرفی تیم اقتصادی و استقرار دولت جدید آقای رییس‌جمهور، اولین حرکت‌ها آغاز می‌شود. انتظار این است که معرفی کابینه خود پیام مثبتی به اقتصاد بدهد. زیرا بسیار مهم است که آقای رییس‌جمهور چه تیم اقتصادی را معرفی خواهند کرد. زیرا با اولین معرفی که از کابینه خواهد شد، روح امید و انگیزه خوش‌بینی در جامعه ایجاد می‌شود که عکس آن نیز می‌تواند صادق باشد. مساله دوم این است که برای اینکه چرخ‌های تولید به گردش درآید دولت باید یکسری سياست‌ها و جهت‌گيري‌ها را در سطح کلان مطرح و اطمينان بدهد که من به این مسائل وفادار هستم، تا بنگاه‌ها براساس سیاست‌های کلان اعلام شده اهداف خود را تعيين و رفتار خود را تطبیق دهند.»



اولويت‌هاي اقتصادي دولت جديد در گفت‌وگو با دکتر وحید محمودی
عبور از سیاست واردات درمانی
نیمه مرداد، دولت بعدی به طور رسمی سکان اداره کشور را به دست خواهد گرفت. به باور بسیاری از کارشناسان، دولت بعدی با چالش‌‌های زیادی در عرصه اقتصادی روبه‌رو است. به نظر شما مهم‌ترین مشکلاتی که دولت بعدی در ابتدای فعالیت خود با آن مواجه خواهد بود، چیست؟
ابتدا اجازه دهید بنده به ملت ایران بابت انتخاب شایسته شان تبریک بگویم. این انتخابات یک اتفاق ماندنی در تاریخ ما خواهد بود. از آن جهت که این انتخابات یک ویژگی مهم داشت و آن همدلی و وحدت نظری بین مسوولان نظام و مردم بود که با کمترین تنش خواستار تغییر در وضعیت فعلی شدند. می‌توان این میل و اراده را در بحث‌‌ها و تدابیر رهبری نظام و دیگر نهادها و مسوولان نظام و نهایتا میل و اراده مردم مشاهده کرد. برآیند همه این تعاملات و همکاری و وحدت نظر در نهایت به انتخاب کسی منتج شد که باعث مسرت مردم و مسوولان نظام شد و امروز ما شاهد بارقه‌های امید جهت استقرار آرامش در جامعه هستیم همچنین پاسخ مثبتی که اقتصاد بحران زده ما به این اتفاق میمون داد. از همین منظر من مایل هستم به سوال شما پاسخ دهم. مهم‌ترین چالشی که در اقتصاد ملی با آن مواجه هستیم، به نوعی گسست یا ضعف رابطه دولت و ملت است. به عبارت دیگر در مقیاس گسترده مي‌توان به تضعیف سرمایه‌های اجتماعی در چند سال گذشته اشاره کرد. یکی از جلوه‌های سرمایه اجتماعی تحکیم رابطه دولت و ملت و عنصر اعتماد است. اعتماد نقش تعیین‌کننده‌ای در بهبود کارآمدی در حوزه‌های مختلف اجتماعی و اقتصادی ایفا می‌کند. به هر میزان اعتماد تقویت شود، عملکرد اقتصادی و اجتماعی نیز بهبود می‌یابد. در این سال‌‌ها آنچه برای ما و همه آحاد مردم بسیار مشهود بود، از دست رفتن عنصر مهمی به نام اعتماد بود. به طور مثال بارها شاهد بودیم که رییس کل بانک مرکزی در یک مصاحبه‌ای اعلام می‌کرد که ظرف چند روز آینده نرخ ارز پایین می‌آید. اما اعتقاد همه کارشناسان این زمینه بر این بود که نرخ ارز روند صعودی خود را ادامه خواهد داد. در عمل نیز بازار برخلاف ادعای سیاست‌گذاران واکنش نشان می‌داد. در نتیجه ما شاهد این بودیم که عدم ثبات سیاست‌‌های ارزی در چند وقت اخیر باعث شده فعالان بازار خیلی به تصمیمات بانک مرکزی اعتماد نکنند. اگر بانک مرکزی تصمیماتی که اتخاذ می‌کند باثبات باشد و خود به اجرای آن متعهد باشد؛ بازار هم به آن تصمیمات متعهد می‌شود و فعالان بازار هم آن تصمیمات را می‌پذیرند. اما متاسفانه تصمیمات روزانه تغییر می‌کند و این امر باعث می‌شود کمتر به تصمیمات بانک مرکزی اعتماد شود. دستورالعمل و مقررات هفتگی و بی‌ثباتی در مقررات بر بی اعتمادی دامن زد. در نتیجه استقرار بی‌اعتمادی و گسترش آن، ما با انبوهی از مشکلات و چالش‌‌ها مواجه شدیم. از اولویت‌‌های بسیار مهم دولت آینده که خود رییس‌جمهور منتخب نیز به آن اشاره داشت برگرداندن این اعتماد از دست رفته است. این اعتماد بیشتر متوجه هماهنگی بین تصمیم‌گیری و مرحله اجرایی تصمیم‌‌ها است. از همین هماهنگی شکل گرفته بین مردم و حاکمیت در فرآیند انتخابات، می‌توان برای کمک به توسعه اقتصاد ملی استفاده کرد. بنابراین مهم‌ترین اولویت را به لحاظ اجرایی بازمهندسی دولت می‌دانم. منتها لازم است من توضیحی درباره مهم‌ترین چالش‌‌ها و مشهودترین و ملموس‌ترین آنها ارائه دهم. از جمله مهم ترین چالش‌‌های پیش‌روی دولت بعدی نرخ رشد پایین اقتصادی، بیکاری و تورم است.
عكس: نگار متين‌نيا

آقای دکتر در کوتاه‌مدت می‌توان راه‌حلی برای برطرف ساختن این چالش‌‌ها پیش‌بینی کرد؟
اگر مهم‌ترین چالش‌‌ها را نرخ رشد پایین، بیکاری و تورم بدانیم ابتدا لازم است به تصویر مشخصی از این چالش‌‌ها دست یابیم. نرخ رشد اقتصادی موتور محرکه توسعه ملی است. رشد اقتصادی شرط لازم است و البته شرط کافی نیست. اما این شرط لازم هم در بحث کمیت رشد اقتصادی و کیفیت رشد اقتصادی موضوعیت دارد. نکته‌ای که کمتر به آن توجه شده، این است که نگاه ما در حوزه رشد بیشتر به کمیت آن معطوف است. توجه به کیفیت رشد اقتصادی به این معنی است که به طور مثال در رشد 5 درصدی، سهم مشارکت کالایی به چه میزان بوده است؟ توزیع مشارکت رشد کالایی چقدر بوده است؟ یعنی اگر n کالا در اقتصاد داریم باید توجه کنیم که سهم این n کالا یا به بیان کلی بخش‌‌های مختلف اقتصادی در این رشد چقدر بوده است. اگر سهم عمده این رشد متعلق به چند کالا مانند نفت یا مشتقات نفتی باشد، در اين صورت این رشد نمی‌تواند پایدار و توسعه‌ای باشد. بنابراین مهم است که در کنار توجه به کمیت رشد اقتصادی، توزیع کالایی رشد به سمت نرمال حرکت کند. نکته دوم این است که این رشد حادث شده، محصول مشارکت چند درصد از افراد جامعه است؟ به عبارتی چه کسانی در تولید این رشد سهیم بوده‌اند؟ یا به بیان دیگر توزیع مشارکت مردم در این رشد چگونه بوده است. توزیع چوله یا توزیعی متمایل به نرمال باشد. اگر توزیع چوله باشد، نشان‌دهنده این است که 10 یا 15 درصد افراد جامعه که قدرت پس‌انداز و سرمایه‌گذاری بالایی دارند، در فرآیند رشد حادث شده سهیم بوده‌اند. اما اگر الگوی رشد ما بر اساس مدل مردم محور یا به اصطلاح فقیر محور Pro –Poor Growth تنظیم شده باشد، از لحاظ کمیت هم رشد قابل ملاحظه‌ای حاصل می‌شود و این رشد محصول مشارکت طیف وسیعی از مردم است که در نهایت می‌تواند بر شاخص‌‌های عدالت و سایر شاخص‌‌های اقتصادی از جمله اشتغال تاثیری مثبت بگذارد. نکته سوم توجه به مبانی علمی و فنی حاکم بر رشد حادث شده است. ما تولید را به سه دسته تولید سنتی، در حال گذار و تولید صنعتی تقسیم می‌کنیم. اینکه سهم عمده رشد متعلق به کدام دسته از انواع تولید بوده است، باید بررسی شود. ممکن است که در یک بازه زمانی رشد خوبی از لحاظ کمیت حاصل شود، اما سهم عمده این رشد ماحصل تولید سنتی باشد. این رشد براساس علم اقتصاد نوین، قابل دفاع نیست. همان طور سهم بخش‌‌های مختلف اقتصادی نيز در اصل 43 قانون اساسی تصریح شده است. براين اساس رشد ماحصل فعالیت‌‌های بخش‌‌های دولتی است یا تعاونی یا خصوصی و در عين حال می‌توان از بخش چهارمی به نام بخش شبه دولتی که حتی در اصل 43 قانون اساسی نیامده، اما در این سال‌ها سهم عمده رشد اقتصادی ما نتيجه فعالیت‌‌های این بخش است، اشاره کرد. اگر بیشترین سهم رشد متعلق به دولت و شبه دولتی‌‌ها باشد، نمی‌توان به این رشد دل بست و به عنوان یک رشد پایدار و توسعه‌ای به آن نگاه کرد. به‌زعم بنده با وجود اینکه همه علمای علم اقتصاد بر اهمیت خصوصی‌سازی در جهت افزایش کارآیی و بهبود عملکرد اقتصادی تاکید دارند اگر در ایران از سال 1368 تاکنون خصوصی‌سازی نمی‌شد بهتر بود! چون از مجموعه واگذاری‌هایی که صورت گرفته حدود 10 درصد آن به بخش خصوصی واقعی واگذار شده مابقی به همین شبه‌دولتی‌‌ها واگذار شده است. اتفاقی که افتاده این است که این بنگاه‌ها و مجموعه از زیر چتر نهاد‌‌های نظارتی دولتی خارج شده‌اند و شاهد بهبود کارآیی در این مجموعه‌ها و کارکرد اصولی آنها در اقتصاد نیستیم.
نکته دیگر در بحث کیفیت رشد اقتصاد به منابع رشد اقتصادی برمی‌گردد. چه سهمي از این رشد اقتصادی حادث شده مربوط به بهره‌وری است و چه سهمی ناشي از رشد عوامل تولید؟ رشدي توسعه‌ای محسوب می‌شود که سهم قابل ملاحظه (بالای 40 درصد) آن ناشی از بهره‌وری باشد. برای مثال، در برنامه چهارم توسعه پیش‌بینی شده بود که سهم بهره‌وری در رشد اقتصادی 5/32 درصد باشد در صورتی که عملکرد زیر 10 درصد بوده است. همین طور باید در توجه به رشد، از منظر توسعه پایدار به آثار زیست محیطی و حقوق بین نسلی توجه کرد. اگر نگاهی بلند مدت به توسعه داشته باشیم، نباید از منابع نسل آینده برای افزایش کمیت رشد نسل حاضر استفاده کنیم یا آثار تخریبی زیست محیطی بسیاری در جهت رسیدن به رشد کمی بیشتر در این فرآیند حاصل شود. در نهایت مجموعه عوامل دیگری را نیز می‌توان در نظر گرفت که نشان‌دهنده اهمیت توجه به کیفیت رشد اقتصادی در کنار توجه به کمیت رشد اقتصادی است که توجه توامان به بحث کمیت و کیفیت می‌تواند پایه‌های توسعه اقتصادی کشور را مستحکم سازد. اما در حوزه کمیت و به تبع آن حوزه کیفیت مهم‌ترین چالشی که امروز ما با آن روبه‌رو‌ هستیم، کشش‌ناپذیری بخش تولید است. بخش تولید با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو است که مهم‌ترین آن، نامساعد بودن فضای کسب و کار در کشور است. مشکل بالا بودن هزینه مبادله Transit Cost و در مجموع هزینه بالای محیط کسب و کار است. برآورد‌‌ها نشان‌دهنده این است که 35 الی 40 درصد از هزینه خارج از اراده بنگاه‌ها به آنها تحمیل می‌شود و نمی‌توانند چنین هزینه‌های مبادلاتی را پوشش دهند. بنابراین مجبور به تحمل ضرر می‌شوند و در نهایت به خروج از صنعت رضایت می‌دهند. بنابراین یکی از مهم‌ترین عواملی است که شیب رشد اقتصادی را به سمت نزولی سوق داده است که عوامل مختلفی در پس آن از جمله تحریم، تزلزل در تصمیم‌گیری و غیره پنهان شده است. برای مثال ما در حوزه صنعت با یک پدیده‌ای به نام جوانمرگی در صنعت در سال‌‌های اخیر مواجه شدیم. مطالعه‌ای که روی بنگاه‌های کوچک و متوسط در اقتصاد داشتیم، نشان‌دهنده این است که طی سالیان اخیر حدود 50 درصد از بنگاه‌های کوچک و متوسط که عمدتا تحت عنوان بنگاه‌های زود بازده راه‌اندازی شدند، از صنعت خارج شدند. همانطور که در بحث توسعه و کیفیت زندگی، شاخص امید به زندگي مطرح می‌شود، در بحث صنعت هم شاخص امید به بقا مهم است. این هنر نیست که ما بنگاهی را صرفا راه‌اندازی کنیم، بلکه هنر در این است که بنگاه پایداری داشته باشد. بنگاهی که کمتر از چهار، پنج سال عمر کند، تنها به اتلاف منابع اقدام کرده است بلكه بخش عمده‌ای از اشتغال کشور را نابود کرده است. به همین دلیل عملا از سال 84 تاکنون، خالص اشتغال تقریبا صفر بوده است. این مساله که ایجاد بنگاه حتما به ارزش افزوده و اشتغال منتج می‌شود یک اشتباه بزرگ است. در ادبیات اقتصاد صنعتی این‌گونه بیان می‌شود که تنها 10درصد از بنگاه‌ها توان اشتغال بالای 50 درصد را دارند. این 10 درصد‌‌ها در اقتصاد صنعتی به غزال‌‌ها معروف اند. به همین دلیل وجود یک نهاد نظارتی که هم تدوینگر نقشه راه باشد و هم بتواند قادر به شناسایی این 10 درصدی‌‌ها باشد تا کمک‌‌های علمی و فنی بیشتری به آنها ارائه داده و با نگاهی کارآفرینانه به توسعه آنها کمک کند و آنها را ترویج کند، یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است. به تبع این مسائل، بحث بیکاری نیز موضوع دیگری است که ما با آن مواجه هستیم. اما موضوع اشتغال را باید در بخش‌‌های پشتیبان و بخش خدمات دنبال کرد. سعی در حل موضوع اشتغال از طریق تابع تولید و فشار بر کارفرما سیاست بخردانه‌ای نیست. در حوزه اقتصاد وضعیت پادگانی جواب نخواهد داد. بخش‌‌های خدماتی تولید و فرآیند حلقه‌های پشتیبان تولید استعداد بالقوه‌ای در اشتغال‌زایی دارند. بنابراین تمهید دولت آینده باید بیشتر به این معطوف باشد که فقط به دنبال اشتغال‌زایی در بخش تولید نباشد. البته اگر مشکلات فراوان بخش تولید رفع شود، به طور طبیعی اشتغال در بخش تولید نیز افزایش خواهد یافت. اما به عنوان راهبرد اشتغال بیشتر باید نگاه‌ها معطوف به حلقه‌های پشتیبان تولید، فرآیند قبل و بعد از تولید و همان طور توسعه بخش خدمات بالاخص خدمات گردشگری باشد.
موضوع دیگری که در شرایط فعلی اقتصاد کشور با آن دست به گریبان است، حاکمیت همزمان تورم و رکود اقتصادی است. شما کلیدی ترین سیاست برای بهبود وضعیت فعلی را چه می‌دانید؟
تورم نوعی زورگیری سفید است. تورم مظهر بی عدالتی است. تورم یک متغیر کلیدی است که همه حوزه‌های اقتصادی را به نوعی درگیر و متاثر می‌کند. در مناظره‌ها و بحث‌‌هایی که کاندیداهای ریاست جمهوری داشتند،دیدیم که موضوع تورم بخش جدانشدنی سخنان آقایان بود که نشان از اهمیت موضوع دارد. یکی از پدیده‌هایی که در اقتصاد ما به وجود آمده است، پدیده کم فروشی است. یعنی تورم نقطه‌ای و تورم سالانه، بیشتر از آن است که مردم تجربه می‌کنند. کالایی که پارسال خریده شده است امسال هم کمیت و هم کیفیت آن کاهش یافته است اما در شاخص تورم، مبتنی بر افزایش سطح قیمت‌‌ها منعکس نمی‌شود. بنابراین دامنه تورم بسیار گسترده است. در به وجود آمدن تورم به قول ميلتون فریدمن بیشترین تقصیر متوجه دولت‌‌ها است. اما در عمل مردم باید هزینه خطای دولتمردان را بپردازند. بحث انضباط پولی و مالی در حوزه دولت و کنترل نقدینگی بحث‌‌هایی است که به آن بسیار پرداخته شده است. اما به بحث‌‌هایی چون پایین بودن قدرت جذب اقتصاد ملی ما کمتر پرداخته شده است. اگر ما بتوانیم مشکل طرف عرضه را برطرف کنیم و یک اعتماد و آرامشی بر اقتصاد حاکم کنیم، بخش عمده‌ای از نقدینگی جذب بخش تولید می‌شود و آثار منفی این نقدینگی که بسیار در تورم موجود تاثیر‌گذار بوده است، کاهش می‌یابد. در حل مساله تورم هم در طرف تقاضا باید سیاست‌گذاری مناسب اتخاذ کنیم و هم در طرف عرضه.
در خوشبینانه‌ترین حالت برای بهبود شرایط چه بازه زمانی را می‌توان انتظار داشت؟
به نظر می‌رسد مهم‌ترین مشکل و نابسامانی در مدیریت توسعه ملی است. بنابراین همان طور که عرض کردم مهم‌ترین اولویت دولت بعدی بازمهندسی نظام تدبیر و مدیریت دولت است. با اتخاذ رویه مناسب می‌توان امیدوار بود که گرانی و تورم سیر نزولی پیدا کنند و امید به بهبود شرایط ایجاد شود. وقتی از مهاتیر محمد درباره روش‌‌های حرکت به سوی توسعه ملی مالزی سوال شد، جواب او این بود که من کار خاصی انجام ندادم جز آنکه آرامش و ثبات را به جامعه و اقتصاد بازگرداندم. بنده نیز در ابتدای عرایضم اشاره داشتم مهم‌ترین مساله بازگرداندن آرامش،اعتماد و ثبات است. این خود طی یک فرآیند صورت می‌گیرد. اولين نکته آن این است که دولت باید به عنوان بزرگ‌ترین پشتیبان بخش خصوصی به تشویق نقش آفرینی و ثروت آفرینی بخش خصوصی بپردازد. دولت باید اقداماتی در جهت رهایی از فضای نامناسب کسب و کار، مشارکت و سرمایه‌گذاری انجام دهد. دولت موظف است هزینه تامین مالی بنگاه‌های اقتصادی را پایین آورد، اما پایین آوردن این هزینه‌ها با فشار بر شبکه بانکی محقق نخواهد شد. اگر بتوانیم تورم ناشی از فشار تقاضا را کنترل کنیم، اگر بتوانیم تبادل مالی بین‌الملل را تسهیل کنیم، می‌توانیم امیدوار به بهبود فضای کسب و کار باشیم.
در روابط بین‌الملل نیز دولت باید سیاست خارجی معطوف به منفعت و مصلحت کشور، تشنج‌زدایی و همکاری تنگاتنگ و گسترده با سازمان‌‌های بین‌المللی را در پیش گیرد. بنابراین مشکلات و مسائلی وجود دارد که می‌توان در کوتاه‌مدت آثار و نشانه‌های آن را دید، اما در مقابل مشکلاتی هم وجود دارد که در چنین فرصت‌های کوتاهی امکان حل آن نیست و نباید به سرعت دنبال معجزه گشت. منتهی ابتدا نیازمندیم اقتصاد را به ریل خود بازگردانیم و از بی ثباتی اقتصادی، کوته‌نظری مدیریتی و ناامنی اقتصادی رهایی یابیم. باید اذعان داشت که مشکلات زیادی پیش‌روی دولت بعدی قرار دارد که مستلزم این است که دولت بعدی بدنه کارشناسی را که در دولت‌‌های قبل وجود داشت و امروز کنار گذاشته شده است، به دولت برگرداند و با نظریات کارشناسی و علمی به مدیریت کشور
بپردازد.
با عنایت به اولویت‌‌های دولت آتی، خیلی از کارشناسان این روزها از ضرورت احیای سازمان مدیریت و برنامه ریزی سخن می‌گویند و معتقدند با احیای این سازمان نظم به اقتصاد کشور برگردانده می‌شود و اقتصاد از سردرگمی که در چند سال اخیر به آن دچار است نجات می‌یابد. نظر جنابعالی چیست؟
این روزها همه به نوعی اذعان می‌کنند که سازمان مدیریت و برنامه ریزی باید احیا شود. سوال من این است که آیا اصرار به احیای سازمان با همان سبک و سیاق به نوعی شتابزدگی و تشابه تصمیم حذف سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی نیست؟ آیا دلیل عمده چالش‌‌هایی که در سالیان گذشته با آن روبه‌رو‌ بودیم تنها سازمان مدیریت و برنامه ریزی بوده است؟ اگر دولت گذشته یک دولت خرد گرا و معتقد به مبانی اقتصاد می‌بود و عملکردی مثبت از او به میراث می‌ماند، باز هم ما این‌گونه قضاوت‌‌های تندی درباره احیای سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی داشتیم؟ به طور مثال کشوری مانند مالزی و ترکیه آیا سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی به این گستردگی دارند؟ ساختار مالزی شباهت زیادی به آنچه که دولت آقای احمدی نژاد پایه ریزی کرد، دارد. یعنی یک مجموعه‌ای کوچک ذیل نخست‌وزیری مدیریت و برنامه ریزی را بر عهده دارد.
یعنی شما معتقدید که نیازی به احیای این سازمان نیست؟
اجازه دهید من یک نکته کلی تری را عرض کنم. من معتقدم که امروز ما نیازمندیم که از نگاه نهادگرایی فاصله بگیریم و یک گام به جلو برداریم. برای حل مسائل اقتصادی و حرکت به سمت توسعه ملی الزاما نهادها و ساختارها نیستند که توسعه را سامان می‌دهند. بلکه قابلیت‌‌ها و توانمندی‌‌های انسانی عنصر مهم‌تری به شمار می‌رود. به طور مثال یکی از نهاد‌‌هایی که در بخش تولید خود به معضلی در این بخش تبدیل شده است، قانون کار و تا حدی قانون تامین اجتماعی است. ما در ایران عدالت، اخلاق و مسوولیت در حوزه کار و کارگری را حمایت از کارگر می‌دانیم به این معنی که قانون کار را به نحوی تنظیم کنیم که کارفرما به راحتی نتواند کارگر را اخراج کند. این قانون را به نوعی حمایت از کارگر تلقی می‌کنیم، اما ثمره کار این است که به طور مثال در سال 85 دولت حداقل دستمزد کارگران غیر‌دائم را افزایش داد و در نتیجه در نیمه اول سال نزدیک 300 هزار نفر اخراج شدند؛ بنابراین به جای کمک به بخش کارگری، مشکلات آنها مضاعف شد. اما اگر بخواهیم به نمونه متضاد آن اشاره کنیم می‌توانیم به مثال‌‌هایی از جمله در کشور کانادا توجه کنیم. متوسط تغییر شغل در کانادا 17 بار است یعنی یک فرد که در طول عمرش 30 سال کار می‌کند، 17 بار به طور متوسط شغلش را عوض می‌کند. معنی آن این است در آن کشور نگاه تامین اجتماعی به جای تمرکز به نهاد‌‌ها به افراد است. معتقد است ما افراد را در نظام آموزشی و توانمندی به گونه‌ای توانمند می‌سازیم که توانایی لازم برای پیدا کردن شغل را پیدا کند یا شغل خود را بدون اینکه متحمل آسیب و رنج شود، تغییر دهد. در فرآیند تغییر شغل، افراد از بیمه بیکاری نیز بهره‌مند می‌شوند و دولت در این فرآیند پشتیبان نیروی کار و تحرک آنها است. ادبیات تحرک نیروی کار بحثي جدی در ادبیات علمی در کشورهای توسعه یافته است در حالی که در کشور ما به هیچ عنوان موضوعیت ندارد. بنابراین در کشور‌‌های توسعه یافته فراتر از نهاد‌‌ها روی قابلیت نیروهای انسانی سرمایه‌گذاری می‌کنند. بنابراین آنچه در کشور ضروری دیده می‌شود، نهادی آینده‌نگر در نظام برنامه‌ریزی است. نباید دوباره خطاهای گذشته را تکرار کرد.
آنچه مد نظر شماست آیا باید در قالب یک سازوکار جدید باشد؟
ما نیازمند یک سازمان «تدبیر توسعه ملی» هستیم که با تمرکز بر بحث توسعه ملی به پیشبرد برنامه‌های ميان مدت و بلند مدت توسعه‌ای کمک کند و با نگاه به آینده و توجه به هسته‌های اصلی اقتصاد، برنامه‌ریزی را مدنظر قرار دهد. بحث‌‌های مربوط به بودجه سالانه باید یا در قالب وزارت اقتصاد گنجانده شود و وزارت خزانه‌داری و امور اقتصادی شکل بگیرد یا نهایتا بخش کوچکی ذیل نهاد ریاست جمهوری باید تشکیل شود تا به موضوعاتی چون بودجه‌های سالانه بپردازد. مهم‌ترین اولویت امروز بازگشت به آموزه‌های علم اقتصاد است. دولتمردان ما از علم اقتصاد فاصله گرفته اند و نگاه ساده‌ای به علم اقتصاد داشتند. زمانی بوریس یلتسین علمای اقتصادی را جمع کرد و برای حل مشکلات اقتصاد با آنها به مشورت پرداخت. داگلاس نورث در آن جلسه گفت که من نظر خاصی ندارم اما توصیه‌ای دارم. باید قبل از اتخاذ تصمیمی، تجربه سایر کشور‌‌ها را مدنظر قرار دهید و دوم اینکه مبانی علمی کار را در نظر داشته باشید و در نهایت تصمیم گیری کنید. لذا ما در دولت آتی به شدت نیازمند حاکمیت دولت توسعه گرا هستیم که از مهم‌ترین ویژگی آن می‌توان به اجتناب از جنجال‌سازی و توانایی در تبدیل تقابل به تعامل چه در سطح داخلی و چه در سطح بین‌المللی و همچنین بهره بردن از خرد جمعی و نظام کارشناسی در عرصه اقتصاد اشاره کرد.
بدون شک قانون هدفمند کردن یارانه‌ها یکی از پرچالش‌ترین برنامه‌های اقتصادی است. توزیع نابسامان منابع نقدی و غیر‌نقدی در این سال‌‌ها و افزایش شکاف طبقات اجتماعی و گسترش فقر کارشناسان را با این سوال مواجه کرده که اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها در سال‌های آتی چگونه باید تداوم یابد. نظر شما چیست؟
ببینید در ادبیات اقتصادی راهکارهایی که در جهت فقرزدایی ارائه می‌شود بیشتر مبتنی بر نگاه توانمند‌سازی و برابری فرصت‌‌ها و ایجاد امنیت اقتصادی است. برابری فرصت به صورت پایدار الزاما با دادن یارانه نقدی ایجاد نمی‌شود و دادن یارانه نقدی نمی‌تواند در بحث توانمند‌سازی افراد مفید باشد و همچنین در ایجاد امنیت پایدار موثر نیست. نگاه بلند‌مدت به فقرزدایی، نگاهی است که مردم بتوانند با مشارکت و توانمندی خود سهمشان را از اقتصاد برداشت کنند. من همیشه به این موضوع تاکید کرده‌ام. هر نگاهی که مردم را وابسته به دولت کند، نگاهی برخلاف توسعه است. هر نگاهی که امکان استقلال و استغنای معیشتی از دولت را فراهم کند نگاه توسعه‌ای است. مشکلی که در بحث یارانه‌ها با آن مواجه شده ایم این است که سیاست مکملی یعنی پرداخت نقدی یارانه در جهت کاهش اثر هدفمند کردن یارانه‌ها، خود در مقام هدف نشست. هدف پرداخت پول به مردم شده است. این نگاه مستلزم اصلاح است. ولو اینکه دولت بعدی می‌خواهد سیاست هدفمند کردن یارانه‌ها را ادامه دهد، در یک بازه زمانی شاید بهترین کار این باشد که دولت کمیت مبلغ یارانه‌ها را ثابت نگه دارد. منتهی باید در مهار تورم افسارگسیخته موفق باشد. اما منابعی که از اجرای فاز‌‌های بعدی هدفمندی که باید در زمان مقتضی اجرا شود، به وجود می‌آیند باید در بخش‌‌های مربوط به توانمند‌سازی مسکن اقشار آسیب پذیر و توسعه خدمات رفاهی و تامین اجتماعی که در قانون هدفمند‌سازی یارانه‌ها تصریح شده اند هزینه شود. متاسفانه ما بیشتر به پرداخت‌‌های نقدی رو آوردیم. در آینده باید با یک نهضت کارآفرینی و توانمند‌سازی به مهارت نیروهای کار رو آوریم تا تولید وابسته و معیشتی رهایی یابیم.
باید در سراسر کشور از طریق سازمان‌‌های فنی و حرفه‌ای و ادارات کار افراد بیکار شناسایی شوند و متناسب با نیاز بازار مهارت‌‌هایی به آنها آموزش داده شود. اگر به دنبال فقرزدایی هستیم، حفظ و تقویت سرمایه اجتماعی در وهله اول باید در دستور کار دولتمردان قرار گیرد. به نظر من مهم‌ترین وزارت آموزش و پرورش است. چرا که احترام به قانون و حقوق دیگران و نوآوری و روح جمعی در آنجا شکل می‌گیرد و ما در کنار آموزش فنی و حرفه‌ای افراد به پرورش بُعد انسانی او هم باید توجه کنیم. در گام بعدی الزام دولت به پاسخگویی در برابر ملت است که به تقویت اعتماد متقابل دولت و ملت می‌انجامد در این صورت می‌توانیم امیدوار باشیم که ما به صورت پایدار به مقوله فقر و فقرزدایی می‌پردازیم. من تعریفی از عدالت دارم و معتقدم عدالت یعنی همان طوری که من می‌بینم و می‌شنوم، باید دیده و شنیده شوم. مهم‌ترین سیاست در تلاش برای استقرار عدالت سعی در التزام به این نگاه است که همان طور که مردم می‌بینند و می‌شنوند، دیده و شنیده شوند. این دیده و شنیده شدن طیف‌‌های مختلفی از جامعه را در‌بر‌می‌گیرد. به طور مثال جانبازی که می‌خواهد از فضای سبز پارک استفاده کند، اما امکانات رفاهی متناسب با او تعریف نشده است این نشان دهنده این است که مثلا در فضای شهری این فرد دیده نشده است. در کشور‌‌هایی که این افراد دیده می‌شوند و حقوق آنها رعایت می‌شود به طور مثال در سیستم‌‌های حمل‌و‌نقل امکانات متناسب با آنها طراحی شده است. مهم این است که دولتمردان باید همه را اعم از آن کسی که سرمایه دار است وباید تکریم و احترام شود تا آن کسی که معلولیت جسمانی دارد، ببیند. اگر این نگاه در نظام حکمرانی و تدبیر کشور حاکم شود ما می‌توانیم امیدوار به رفع فقر و محرومیت باشیم زیرا که فقر و محرومیت جلوه‌های مختلفی دارد تنها دربرگیرنده فقر درآمدی
نیست.
گروهی از کارشناسان با مستند قرار دادن بی‌ثباتی بازارها و ارتباط آن با هدفمندی یارانه‌ها طرح تثبیت قیمت‌‌ها مانند آنچه در دولت سازندگی اتفاق افتاد را وارد ادبیات اقتصادی ایران کردند. نظر شما در این باره چیست؟
نگاه تثبیت در ادبیات اقتصادی در بحث سیاست‌‌های تعدیل ناظر بر این نظریه نیست که با یک نگاه دخالتی قیمت‌‌ها را ثابت نگه داریم. بلکه نگاه معطوف به این است که بتوانیم به متغیر‌‌ها و شرایط اقتصادی یک ثبات ببخشیم و در نهایت به دنبال اصلاح ساختاری در حوزه‌های اقتصادی باشیم. اینکه دولت با دخالت‌‌های دستوری به دنبال تثبیت باشد،سیاستی شکست خورده است. به طور مثال اصرار بر پایین نگه داشتن ارادی نرخ سود سپرده‌ها و تسهیلات بانکی با وجود تورم دو رقمی بالا چالش‌‌های اساسی را در این سال‌‌ها ایجاد کرده است. این به آن معنا نیست که ما با کاهش سود بانکی مخالفیم بلکه قائل به این هستیم نرخ سود باید در حد 5/4 درصد باشد اما با چه مکانیزمی؟ دولت باید به گونه‌ای نقش خود را ایفا کند که سازوکار بازار این مهم را محقق کند. بخش عمده‌ای از چالش‌‌هایی که در اقتصاد ملی با آن مواجه هستیم، به علت تفکر تثبیت قیمت‌‌هایی است که مجلس هفتم تصویب کرد و دولت نهم آن را اجرا کرد. در چهار سال بعد از آن دولت نگاه خود را تغییر داد. این نگاه، نگاه اشتباهی است و از همین ابتدا باید اصل را بر این بگذاریم که بازار و دولت و نیر نهادهای مدنی در جایگاه خود قرار گیرند. این سه بخش با تعاملی شفاف در قبال هم می‌توانند به تنظیم روابط دولت – ملت و تقویت قدرت مبتنی بر رضایت کمک رسانند.
به زعم نظر برخی از کارشناسان هر اقدامی که در حوزه اقتصاد در پیش گرفته شود بدون ریاضت همگانی در تمامی بخش‌ها به نتیجه مثبت نمی‌انجامد. به نظر شما لازم است که دولت سیاست ریاضت اقتصادی را در پیش گیرد؟
به طور طبیعی چون دولت بعدی با یک بودجه و شرایط از قبل تعیین‌شده‌ای مواجه است، نشان از این دارد که دست دولت نمی‌تواند باز باشد بنابراین در بخش هزینه‌ها به ناچار مجبور است به ریاضت اقتصادی تن دهد. باید سعی در ایجاد یک انضباط مالی کند. مهم‌ترین اولویتی که دولت باید در مورد خود به مرحله اجرا درآورد این است که باید خود رژیم لاغری در پیش گیرد. باید به لحاظ ساختاری به کوچک‌سازی روی آورد. اما به لحاظ سیاست‌گذاری و ارائه خدمات اجتماعی و دانش کارفرمایی دولت باید فربه تر از گذشته شود. نکته بعدی مساله تحریم‌‌ها است.
تا مرتفع شدن مشکلات فعلی حاصل از تحریم‌‌ها که می‌توان با بهبود روابط خارجی و تعاملات با دنیا به رفع آن امیدوار بود، نیازمند این هستیم که در حوزه ارزی نیازها را کنترل و عرضه ارز را مدیریت کنیم به این منظور که در اولویت‌‌های اصلی تخصیص داده شود. اما متاسفانه در سال‌‌های اخیر که با دامنه زیادی از تحریم مواجه می‌شدیم، نیاز‌‌های ارزی ما به بیش از 4 برابر افزایش پیدا کرد. هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که در شرایط تحریم، نیاز‌‌های ارزی را افزایش دهیم که برای چوب بستنی هم به خارج وابسته شویم.
در مناظره‌ای که با آقایان محسن رضایی و احمد توکلی در دانشگاه تهران داشتم، بنده به آقای دکتر توکلی عرض کردم که وابستگی به چین چه فرقی با وابستگی به آمریکا دارد؟ با سیاست واردات درمانی نمی‌توانیم امید به حل مشکلات کشور داشته باشیم. ایشان در جواب به بنده فرمودند که معلوم است شما تاریخ نخوانده‌اید که وابستگی به آمریکا و چین برای شما فرقی نمی‌کند! البته دانشجویان با انتقاد به حرف ایشان معتقد بودند که هر دو به نوعی وابستگی است. ما باید نیازهای ارزی خود را مدیریت کنیم. از این منظر ما مستلزم رعایت نوعی ریاضت اقتصادی تا بهبود شرایط اقتصادی هستیم. هنر، مهارت، تدبیر و هوشمندی یک مرکزیت کلان مدیریت اقتصادی اجتماعی در چنین موقعیت‌‌هایی باید خود را نشان
دهد.
بايد با خودمان صادق باشیم و بدانیم تحریم هزینه‌های فزاینده‌ای را بر کشور تحمیل نموده و فرصت‌‌های تاریخی برای دستیابی به توسعه و سهم بیشتر از اقتصاد بین‌الملل را كاهش داده است. پر‌واضح است که این تحریم کاری ناعادلانه از سوی آمریکا و هم پیمانانش است. اما برما است که برای رفع و دفع آن تدبیری بیندیشیم.






گفت‌و‌گوی «دنیای‌اقتصاد» با دکتر حسن طايی، عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي؛
اقتصاد به سال صفر بازگردد
به زودی فصل جدیدی پیش روی اقتصاد ایران گشوده خواهد شد. به نظر شما دولت آینده با چه چالش‌هایی در حوزه اقتصاد روبه‌رو است؟
در باب اینکه اقتصاد ایران با چه مشکلاتی مواجه است می‌توان مسائل زیادی را مطرح کرد؛ یک نگاه این است که در چرخه فعالیت‌های اقتصادی کشور که شامل بازارهای کار و کالا، سرمایه و پول است، وضعیت چگونه است و هرکدام ازاین بازارها از منظر عرضه و تقاضا، تعادل يا عدم تعادل در چه شرایطی قرار دارند. در کنار بررسی این موضوعات، لازم است وضعیت کارگزاران اقتصادي كه شامل دولت، بنگاه‌های اقتصادی و خانوارها است نیز مورد ارزیابی قرار بگیرند. بنابراین بررسی این عوامل بسیار مفصل است و از حوصله یک مصاحبه خارج، البته پرداختن به برخي از آنها نيز از حوزه تخصصي اينجانب دور است. اما به طور مشخص می‌توانم درباره بازار کار با شما صحبت کنم. بازار کار در شرایطی است که هیچ‌گاه تاکنون در این حد از عدم تعادل نبوده و با اين حجم عظیم از بیکاران مواجه نشده است. منتها وقتي مي‌خواهيم در باب بازار كار صحبت كنيم، بايد يادمان باشد كه اين بازار تحت تاثير بازار كالا و خدمات است و به‌طور كلي اشتغال به تبع توليد حاصل مي‌شود. وقتی سراغ بازار کالا و خدمات می‌رویم، می‌بینیم که تقاضا بیشتر از عرضه است. البته درسال‌هاي اخير عرضه كالاها از محل واردات تامین می‌شده و نيروي كار خارجي به طور غير مستقيم وارد بازار كار داخلي شده و ميزان تقاضاي نيروي كار را تحت تاثير قرارداده و جامعه را با انبوهي از بيكاران مواجه كرده است. منتها در حال حاضر با توجه به روابط ما با دنياي خارج ديگر عرضه كالاي وارداتي مانند گذشته نيست و به‌طور كلي وضعيت عرضه پاسخگوی نيازهاي خانوارها و بنگاه‌ها نیست، نتیجه این اتفاق نرخ بالای تورم است. مشابه این شرایط در بازار سرمایه نیز وجود دارد. این بازار به طور جدی با مشکل عرضه مواجه است. این بازار داراي سرمايه‌هاي سرگردان است و در عین حال که از نقدینگی بالا رنج می‌برد، منابع عظیمی را در خود جای داده که به کار گرفته نمی‌شوند. صاحبان اين سرمايه‌هاي سرگردان به واسطه بي‌ثباتي در سياست‌گذاري‌هاي اقتصادي به‌طور پيوسته مشغول تبديل و تغيير سبد دارايي‌هاي خود هستند. به عبارت ديگر اتفاق عجیبی که افتاده این است که جامعه از یک منظر دچار پرپولی شده و از منظر دیگر دچار کم پولی است. پول و نقدينگي در دست عده‌ای است که تمایل به سرمایه‌گذاری ندارند و تقاضا برای سرمایه‌گذاری از جانب عده‌ای است که پول و نقدينگي دراختیار ندارند. این حکایت عجیب اقتصاد و جامعه ایران است.
عكس: آكو سالمي

اینکه شما این مسائل را در دو دسته بازارهاي کار و كالا و بازارهاي پول و سرمایه تقسیم‌بندی کردید، به نظرم شروع خوبی است. ممکن است بفرمایید به طور مشخص چه باید کرد؟
براي ايجاد اشتغال گريزي نيست به جز افزايش توليد. البته توليد كالا و خدمات با كيفيت بالاتر و قيمت پايين‌تر، صد البته در محيط مناسب كسب‌وكار و فضاي مطلوب سرمايه‌گذاري. اما وقتی سراغ بنگاه‌های تولیدی می‌روید، می‌بینید که با انبوهی از مشکلات مواجه هستند. کالاهایی که تولید می‌شود به لحاظ قیمت و کیفیت در بازار داخلی و خارجی قابل رقابت نیستند. چه مشکلی بالاتر از اینکه کالایی تولید شود و به لحاظ قیمت و کیفیت در بازار داخلی و خارجی قابل رقابت نباشد. وقتی ریشه‌های مشکلات و مسائل كارگاه‌هاي توليدي مورد واکاوی قرار می‌گیرند، می‌بینیم که اکثر بنگاه‌های تولیدی در فرآیند فروش و بازار با مشکل مواجه هستند.
در دنیای امروزي فرآیندهای تولید و محصولات به‌طور عمده با نوآوری همراه است؛ درحالی که فرآيندهاي توليد و محصولات ما مبتنی بر دانش و نوآوری نیست. بنگاه‌های ما عملا نمی‌توانند محصولات جدید تولید کنند. همان محصولات قدیمی را با کیفیت پايين‌تر و قیمت بالاتر ارائه می‌کنند. وقتی فرآیند توليد قدیمی است، معلوم است که کیفیت تولید نسبت به کالاهای موجود در بازارهاي جهاني پایین‌تر است و قابل رقابت نیست. در نتیجه به دلیل مشکلاتي که دارند قادر به ایجاد مزیت‌های رقابتی که ناشی از نظام نوآوری و دانایی باشد، نیستند. بنابراین اگر بنگاه‌ می‌خواهد ايجاد اشتغال كند، در بازار بماند و رقابت کند باید حداقلي از مزیت رقابتی را داشته باشد، مگر از بنگاه‌های کره‌ای و چینی چه کم دارند؟ منابعی که در اختیار آنهاست به مراتب از منابعی که در اختیار بنگاه‌های ماست، پایین‌تر است. آنها با شكل دهي نظامات يادگيري و نوآوري در سطح بنگاه، فعاليت و بازار- البته در محيط اقتصادي و اجتماعي داخلي و خارجي مناسب- تلاش زيادي در طول سالیان متمادي کردند كه برای بنگاه‌های خود مزیت‌های رقابتی ایجاد کنند. بنابراين پاسخ سوال شما اين است كه براي برون رفت از مشكلات توليدي در بنگاه‌هاي اقتصادي و داشتن بازار كار پويا و پايدار، اولا حكومت بايد در بسترسازي‌هاي نهادي خود و ثانيا بنگاه‌ها با شكل‌دهي بخش‌هاي تحقيق و توسعه در چارچوب نظامات يادگيري و نوآوري در يك تلاش منظم و پيوسته در جست‌.جوي خلق مزيت‌هاي رقابتي باشند.
یعنی شما معتقدید که ریشه مشکلات توليدي امروز فقدان مزيت‌هاي رقابتی است؟
بله مزيت رقابتي براي حضور جدي در بازارهاي داخلي و خارجي بسيار پر اهميت است؛ اما كسب آن هم خيلي ساده نيست. وقتی ظرفیت بنگاه‌ها به دلیل مشکلات اقتصادی کوچک می‌شود، اندازه اقتصاد هم کوچک می‌شود. یکی از مشکلات ما در اقتصاد ایران پایین بودن مقیاس بنگاه‌های تولیدی است. متاسفانه در کشور ما بيش از 90 درصد بنگاه‌ها داراي کمتر از 10 نفر كاركن هستند و بقيه بين 10 تا 100 نفر كاركن دارند و تعداد بنگاه‌های با حجم بالای 100 نفر كاركن به يك درصد هم نمي‌رسد. بنابراین همچنان صرفه‌های ناشی از مقیاس را از دست می‌دهیم. اين در شرايطي است كه بنگاه برای بقای خود هم باید به فکر اقتصاد مقیاس و هم به فکر تنوع فرآیندها و کالاهای جدید باشد؛ يعني بخشي از آنچه امروز مزيت رقابتي را ايجاد مي‌كند مربوط به اقتصاد مقياس (Economy of Scale) و اقتصاد تنوع (Economy of Scope) است، این درحالی است که بنگاه‌های تولیدي ما امروز فاقد صرفه‌هاي مقياس و صرفه‌هاي ناشي از تنوع هستند.
برای حل مساله اشتغال و كاستي‌هايي که به آن اشاره کردید که اتفاقا از بنگاه‌ها ریشه می‌گیرد، در گام اول چه باید کرد؟
در اينجا فرآيند حل مساله چهار بخش دارد. ابتدا باید مساله شناسی کرد، بعد از مساله شناسی نوبت سیاست‌گذاری است. پس از این مرحله و برای اتخاذ سیاست‌ها بايد به فكر استفاده از ابزارهای اقتصادی باشيم. از این مرحله به بعد نظام نظارت و ارزیابی در اولویت قرار مي‌گیرد. آنچه مقصود ماست، اينكه يك مشكل را به صرف اتخاذ یک سیاست نمی‌توان حل کرد. با بهترین وسیله و تدبیر کارها پیش مي‌رود. بنابراین لازم است چهار مرحله مورد توجه قرار بگیرد. بعد از این چهار مرحله است که می‌‌توان گفت چقدر در رفع نیازهای دولت، خانوارها یا بنگاه‌ها موفق بوده‌ایم. بنابراین مساله شناسی اقتصادی مهم‌ترین کاری است که باید انجام بدهیم.
این مساله شناسی در كدام دستگاه به‌طور منسجم انجام مي‌شود؟ آیا منظور احیای سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی است؟ آيا فرآيند حل مشكلات و مساله‌شناسي منجر به تغيير ساختار هم مي‌شود؟
مساله شناسی یک موضوع است و تغییر ساختارها مساله ديگر و البته مربوط به میان‌مدت و بلندمدت است؛ آنچه من تحت عنوان مساله شناسی از آن یاد کردم یک دوره کوتاه‌مدت است. در کوتاه‌مدت حتما باید سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور احیا شود. در واقع مساله شناسی باید در این سازمان مورد بحث و گفت‌وگو قرار بگیرد. برای تغییر ساختار و حل مشکلات بلند‌مدت اقتصاد ایران همه دستگاه‌ها باید مورد بازنگری قرار بگیرند. نظام و الگوی تصمیم‌گیری و تعامل دولت با قوای ديگر و تمام بازیگران اقتصادی و اجتماعی از جمله احزاب، رسانه‌ها، دانشگاهیان، تشکل‌های صنفی و علمی. كشور برای تغییر ساختار نیاز به برنامه بلند‌مدت دارد. آنچه من به آن اشاره کردم یک برنامه کوتاه‌مدت است. مشکلات بلند‌مدت در جای خود قابل بحث هستند. به طور مثال یکی از مشکلات بلند‌مدت ما كه بر روي نظام توليد هم اثر گذاشته این است که ما ملتی کار دوست نیستیم. منظورم این است که تمام کشورهایی که خیزش اقتصادی داشته‌اند، اولین کاری که انجام داده‌اند تمرکز بر روی فرهنگ کار و بهره‌وری بوده است.
یعنی واقعا به طورجدی به این مساله توجه کرده‌اند. منتها در كشور ما پايين بودن سطح بهره‌وري كل عوامل توليد به‌ويژه بهره‌وري منابع انساني مساله‌اي تاریخی و نقصي بلندمدت است و باید برای آن چاره اندیشید. ان‌شاءلله با تشکیل دولت جدید و شکل‌گیری مجدد سازمان برنامه این مسائل نیز در دستور کار قرار بگیرد. براي اينكه به اهميت تغيير ساختارها در تحولات توسعه‌اي بيشتر توجه كنيم دو ملت را مثال می‌زنم کره جنوبي و افغانستان. كره جنوبي در زمره كاردوست‌ترين كشورها است. ولي شاید باورش سخت باشد که مردم افغانستان نيز از جمله کاردوست‌ترین ملت‌ها هستند. اما در یک كشور ساختارهای مناسب مهیا است و در دیگری چون بسترها و نهادها آماده نشده است، پیشرفتی حاصل نشده است.
به باور بسیاری از کارشناسان در طول 8 سال گذشته بسیاری از نهادهاي اقتصادي و اجتماعي عملا کارکرد خود را از دست داده‌اند، یکی از مسائلی که برای دولت آینده مطرح می‌شود، بازگشت به ساختارهای نهادي گذشته است. آیا دولت بعدی می‌تواند اولویت خود را روی نهادها متمرکز کند؟
سوال سختی است؛ قطعا باید به اصلاحات نهادی پرداخته شود، اما مردم مشکلات عاجلی دارند. مشکلاتشان حتی روزمره است. کسانی که پای صندوق‌های رای رفته و اينك شادمان هستند باید نیازهای شان برآورده شود. دریک دوره کوتاه
 
بالا