در گذر گاه زندگی آموختم که .. فرد عاقل همواره ۹ نکته را درنظر دارد: روشن دیدن، خوب گوش دادن، مهربان سخن گفتن، آداب داشتن ،راستگو بودن، انجام وظیفه کردن، پرسیدن هنگام تردید، خود را از خشم دور نگاه داشتن و در عین موفقیت، عادل و منصف بودن. کنفوسیوس
خرسند باش! در جستوجوی اسبابی برای خرسندی باش، بینهایت سبب برای خرسند بودن خواهی یافت.
هر صبح که خورشید میدمد، دلایل فراوانی، بیش از فراوان!! برای پایکوبی و ترانهخوانی خواهی یافت. و بزودی شب از راه میرسد با زیبایی تاریکش و آن همه ستارگانش. رمز و راز تو را احاطه میکند؛ رمز و راز تاریکی، خنکای شب و سکوت و موسیقی پایان ناپذیرش.
امیال و خواستهها سبب تحول شما نمیشوند، امیال و خواستهها یعنی :”بیشتر به من بده! من شاکیم! متقاضیم!”.
خرسندی و سپاسداری یعنی :” این همه چیز به من عطا شده است، چرا خرسند نباشم و سپاس نگزارم؟!”
بهار که از راه میرسد… جوانه سر میزند،شکوفه میشکفد، باران نمنم میبارد آسمان نفس میکشد،اما… بهار که از راه میرسد…
زمین سبز میشود بلبل نغمه خوان میشود،
روز نو میشود سال نکو میشود، اما… تو چطور؟! اگر شکوفه شکوفه بروید
و دریغ از شکوفه لبخندی که بر لبانت بنشیند چه؟! اگرزمین زمین سبز شود
و هنوز برگهای پاییزی سنگفرش دلت باشد چه؟! اگر باران باران طراوت ببارد
و هنوز خاکستر غم و یاس بر شیشه دلت باشد چه؟! اگرروز روز نو شود
ولی چشمهایت به عادت و کهنگی گشوده شود چه؟ اگر گرما گرمامهربانی با طلوع خورشید
بتابد و تو همچنان دل به سرما سپرده باشی چه؟ اگر بهار بهار بیاید و تو زمستان باشی؟
بیا و وجودت را به دست مهربان بهار بسپار تا زندگی را در تو جاری کند تا… بهار شوی… بیا و چون بهار طراوت و شکفتن و لبخند و مهربانی و زیبایی و سبزی و تازگی را به هر که دل به زمستان سپرده هدیه کن.
که بهار میآید و میرود اما تو در تابستان و پاییز و زمستان هم که بمانی بهارآفرین خواهی شد بیا و تو بهار آفرین باش،
تا دشت دشت مهربانی بروید…
هزار هزار خنده بشکفد…
باران باران محبت ببارد…
اگر كفيل روزي خداست غصه چرا؟
اگرروزي تقسيم شده است حرص چرا؟
اگردنيا فريبنده است اعتماد به آن چرا؟
اگربهشت حق است تظاهر به ايمان چرا؟
اگر قبر حق است ساختمان مجلل چرا؟
اگرجهنم حق است اينهمه ناحق كردن چرا؟
اگر حساب حق است جمع مال حرام چرا؟
اگر قيامتي هم هست خيانت به مال مردم چرا؟
اگر دشمن انسان شيطان است پيروي از اوچرا؟
اگر پاداش از خداست پس سستي چرا؟