گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدونی تنهایی چیه
اینکه هر روز به رسم عادت بنویسی
شاید یکی خوشش بیاد و از نوشته هات تعریف کنه
اما تنها مجبوری تشکر کنی
گاهی جای اینکه بگی
میشه چند لحظه جای تعریف از نوشته هام خودم دوست داشته باشید نه نوشته هام
اما سکوت میکنی چون میدونی نه کسی معنای نگاهت را میفهمد و نه کسی معنای سخنانت را
پس تنها مینویسم
و ارام میروم
شاید به سرزمینی دور دست
در گذار لحظه های ابی
تنها لبخند میزنم به اسمان
شاید کسی جایی در این دنیا منتظر من باشد
شاید این تنها یک دروغ بزرگ باشد
هیچ نمیدانم
تنها میدانم
برایم دیگر مهم نیست کی به سراغم میاید و کی نمیاید انکه میاید ممنونش هستم و انکه نمیاید خوب هر جور راحت هست رفتار کند
میایم و مینویسم از احساست تنهاییم
و تنها ادمهای مجازی میخوانن و میگویند عالیست
و خیلی راحت میروند حتی نمتواند حس غم درون نگاه و نوشته هایم را بخوانند
پس بی خودی تعریف میکنند
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
فيزيك مي گويد:
دنيا دائما" در حال انبساط است!
ومـا هر روز بيشتر از هم دور ميشويم...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باید کسی را پیدا کنم
دوستم داشته باشد
آنقدر
که یکی از این شبهای لعنتی
آغوشش را برای من و یک دنیا خستگی بگشاید
هیچ نگوید...
هیچ نپرسد...

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی دنیایت میشود یک نفر
در لحظات نبودنش تنهایی
حتی اگر هزاران نفر کنارت باشد
در لحظات بودنش
حس تنهایی نداری
حتی وقتی هیچکس کنارت نباشد
و مشکل اینجاست
نمیدانی
بعد از این چگونه تفسیر کنی تنهایت را
روزهای که هست و روزهایی که نیست
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هــــــــر آدمــــــی ڪـــــہ [SUP]مـــــــیـرود[/SUP] ،

یــڪــ روز. . . یــڪــ جـایـــــــــی . . .

بـــــہ یـڪــ هــــوایـــــــی [SUP]بـــرمیــــــــــگردد[/SUP] . . .

همیشــــــــہ یـڪــ چیـــــــــزے ،

بـــراے جــامــانــدטּ هــست .

حتّــــــــــــــــــــی ؛

یــڪــ خـــاطـــــــــــــره . . .




 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]خآموشی[/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot] بهآنه[/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot] اَست[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]مشتر[/FONT][FONT=&quot]ڪ[/FONT][FONT=&quot] مور[/FONT][FONT=&quot]د[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]نظر قصد[/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]فرآموشی[/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot] دارد...[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در تنهایی مینوازم گیتارم را
در تنهایی میخندم و اشک میریزم
اما کسی نیمیفهمد چرا
گیتارم را شاد مینوازم با اینکه خودم میبارم
 

robotnic

عضو جدید
نشسته ام مقابلش
به هم نگاه می کنيم
فقط سکوت و فاصله بين نگاه می دوند
چه انتظار مرده ای
چه لحظه ها که در سکوت , به پای خواب رفته اند
به خود نگاه می کنم
به يک نفر که در نقاب شيشه يک آيينه
به من نگاه می کند
به يک نفر
رفيق سايه و سکوت
همزاد اشک , آه و درد
دلی صدا می کند
دلی که در سکوت سرد غصه ها , می شکند
در آيينه تنها ترين دل هم شکست...


 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دود می خیزد ز خلوتگاه منکس خبرکی یابد از ویرانه ام ؟با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام؟
دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است.

دوستیها کم رنگ....بی کسی ها پیداست....
راست گفتی سهراب: آدم اینجا تنهاست.
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نــه صدایش را " نــازک " میکــرد ..[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و نــه دستــانش را " آردی "[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]از کجــا بایــد به گرگ بودنش شک میکــردم؟!!!!!!![/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنهایی زیباست
اخر مجبور نیستی
کسانی را در ان راه بدهی که برایت تلخ ترین خاطرات زندگیت را به ارمغان اوردند
اما تنهایی تلخ هست
اخر همین خاطرات تلخ
در کنارت می نشینند
و برای مینوازد از تمام تلخیشان
و تنها می شود ارام سر بر دیوار بی کسیت بگذاری
و اهسته بباری بی حضور هیچ همدمی یا هم رازی
یا سنگ صبوری
خودت تمام نقشها را بازی میکنی می شوی همدم و همراز و سنگ صبور خودت
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در ارامش شب
می شود
خندید
می شود گریست
اما
هرگز نمیشود
کسی را یافت
که بتوانی سر بر شانه اش بگذاری
و ارام بگیری
تنها میتوانی
سر بر شانه خود بگذاری
و بباری
اما
در همین سکوت شب
هست که دلت هوای بودن یک کسی را می کند
تا بیاید و بتوانی سر بر شانه اش بگذاری و بگذارد تنها در اغوشش بباری بی هیچ حرفی
 

E.M.F

عضو جدید
زندگیِ من آرام می گذشت.





اتفاقی نمی افتاد..!



تا این که سکوتی تمامِ وجودم را دگرگون کرد!



بی صدا آفتابی شد.. و دستِ مرا گرفت و به راهِ نوشتن کشید!



آری سکوت!



سکوتی که مشحونِ تحمل هاست..



سکوتی که از دنیا بریده است!



کاش نبود.. اما وجودِ من آن را شدیدتر می کند.



ای..! ای سکوتی که بی رحمانه مرا غرقِ محبت می کنی!



نمی خواهم.. محبت نمی خواهم!



ای صدای آشنا!... بد آمدی..چند روزی جرقه زدی رفتی.



تماشای تو وقت می خواست



گوشِ من پاسخی ندید



دلم می خواهد صدایت را بشنوم..



همین!
 

daneh jou

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی وقت بود با خودم تنها نشدم .... جالبه من همیشه تنهام ولی نتونستم با خودم تنها بشم .... حالا اومدم تا نوشته های تنهاییهام رو بازم اینجا بذارم ..... می نویسم نه اون چیزی که تو سرمه ... اون چیزی رو مینویسم که توی دلمه ....
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=courier new, courier, mono]سکوتم ساکت است و خواب من بی خواب مانده[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]دلم دریا ولیکن چشم من بی آب مانده[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]به راهی بسته ام چشمم ، غرورم بسته است اشکم[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]چون اینجا مرده ام ، روحم چنین بی تاب مانده[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]سرا پایم پر از درد است ، محتاجم ، خدایا[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]بده اشکی که از دریا فقط مرداب مانده[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]من از روزی که خود را دیده ام تنها ترینم[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]در این ظلمت سلامت چاره ی سیلاب مانده[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]تو را من عاشقم ساحل بگیرم تنگ در آغوش[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]نمیخواهم بمیرم چون که عشقت ناب مانده[/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دیروزها کسی را دوست می داشتی[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این روزها دلتنگی ... تنهائی ... تنها[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]تمام عمر ما به همین سادگی گذشت[/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به سراغ من اگر می آیید تند و آهسته چه فرقی دارد؟؟
تو به هر جور دلت خواست بیا مثل سهراب ...
دیگر جنس تنهایی من چینی نیست
که ترک بردارد مثل مرمر شده است
چینی نازک تنهایی من!!!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صبر کن سهراب !! قایقت جا دارد؟؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم...
ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند.
بره ها این حوالی گرگ ها را می درند.
سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها
زنده ها هم آبروی مرده ها را می برند!!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ــــــــــــــــ بـه نام خــــدا ـــــــــــــــــ
خــــوش بختــــی یعنــــی قلــــب مــــادرت بتپــــد ...........
ــــــــــــــــــــ پــــایــــان ـــــــــــــــــــــــــــ
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا