............شــــــــــــــــــ ـــرح منــــــــــــاجـــــــــ ــــــــــــات شعبــــــــــــــــــــــ ـانیه.......................

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
............شــــــــــــــــــ ـــرح منــــــــــــاجـــــــــ ــــــــــــات شعبــــــــــــــــــــــ ـانیه.......................

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



در این تاپیک به مدد و لطف خداوند عزیز، شرح مناجات شعبانیه قرار میگیره.

از دوستان خوبم میخوام تا پایان شرح این مناجات که فک کنم تا پایان ماه مبارک شعبان طول بکشه، همراه تاپیک باشند.

واقعا مضامین زیبایی داره.


از خداوند مهربان می خواهیم که به ما توشه ی زیبایی از این مناجات عنایت بفرمایند.


اگه کسی از شما دوستان تمایل به همکاری در تاپیک داره، لطفا اعلام کنه، خصوصی یا تو پروفایلم، تا مطالب رو در اختیارشون قرار بدم.

التماس دعا
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
شرح مناجات شعبانیه

شرح مناجات شعبانیه

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اسْمَعْ دُعائی اِذا دَعَوْتُکَ، وَ اسْمَعْ نِدائی اِذانادَیْتُکَ. وَ اَقْبِلْ عَلَیَّ اِذا ناجَیْتُکَ، فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَمُسْتَکینا لَکَ، مُتَضَرِّعا اِلَیْکَ، راجِیا لِما لَدَیْکَ ثَوابی.


پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و دعایم را بشنو و وقتی صدایت کردم، صدایم را بشنو، و آن گاه که با تو نجوا نمودم، به من رو کن.پس همانا که من، از دیگران به سوی تو گریختم، و در پیشگاه تو قرار گرفتم در حالی که درمانده تو هستم و به سوی تو در حال تضرّع و زاری هستم، و به آنچه نزد تو از ثواب می باشد، امیدوار می باشم.

[h=3]نکاتی از این فراز:[/h]1. ذکر صلوات بر محمد و آل محمد پیش از دعا؛
2.درخواست از خداوند برای شنیدن و توجه به دعا؛

3. گریز از غیر خدا و پناه به خدا؛
4. تضرّع، زاری و اظهار نیاز به پیشگاه پروردگار؛
5. امید به لطف الهی.



[h=3]دلیل شروع دعا با صلوات[/h]
از شروعِ دعا با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله ، می توان سه پیام برای دعاکننده درک کرد:


الف) تذکر به اینکه هیچ گاه ولی نعمتانِ جهان هستی را از یاد نبریم؛ چرا که تمام خیر در عالَم هستی به یُمن وجودِ آنها بوده است؛ چنانچه در زیارتِ جامعه کبیره می خوانیم:

«اِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ اَوَّلَهُ وَ اَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْویهُ وَ مُنْتَهاهُ؛ هرجا که نامی از خیر ونیکویی باشد، شما اولِ خیر و ریشه آن و فرعِ آن و معدن آن و مبدأ و منتهای آن می باشید».
مناجات شعبانیه نیز یکی از خیراتِ بزرگ جهان هستی است که به برکتِ اینخاندان پاک به دست ما رسیده است.


ب) آن نورهای مقدس را بین خود و خدای خود و برای اجابت دعاهایمان واسطه و شفیع قرار دهیم. توضیح آنکه یکی از تبرکات وجودیِ اهل بیت علیهم السلام ،واسطه شدن و وسیله بودن آنها برای وصول و ره یابیِ آدمیان به بارگاه کبرایی حضرت حقّ تعالی است.

چنانچه در قرآن آمده است: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ؛ و به او [با وسیله و توسل به سوی خداوند] تقرب جویید». (مائده: 35)

در این راستا استمداد از مقامی بزرگ ـ مخصوصا بزرگی چون معصوم علیه السلام ـبرای نیلِ به آرزوها، از نظر عقل نیز، امری پذیرفته شده است.



ج) ذکر نام محمد صلی الله علیه و آله و خاندان او در اولِ دعا به معنایِ ابراز احساسات دربرابر بزرگ ترین و زیباترین شاهکارهای جهان هستی می باشد که با کِلْکِ[SUP](6)[/SUP]قدرتِ خداوندی بر صفحه گیتی ترسیم شده است:


خیز تا بر کِلکِ آن نقاش، جان افشان کنیم کاین همه نقش عَجَب در گردشِ پرگار داشت
حافظ



د) صلوات بر اهل بیت علیهم السلام قبل از هر چیز، برای گوینده آن فایده دارد؛همان گونه که در زیارتِ جامعه کبیره می خوانیم: «وَ جَعَلَ صَلَواتِنا عَلَیْکُمْ وَ ما خَصَّنا بِهِمِنْ وِلایَتِکُمْ طیبا لِخَلْقِنا وَ طَهارَةً لِاَنْفُسِنا وَ تَزْکِیَةً لَنا؛ و خداوند، قرار داد، صلواتِ بر شما وولایت شما را، سببی برای پاکیزه شدنِ خلقتِ ما و طهارت جان هایِ ما و تزکیه ما».



ه) در نهایت اینکه صلوات بر محمد و آل او، استجابتِ دعا را به همراه دارد.چنانچه از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمود:
مَنْ کانَتْ لَهُ اِلَی اللّهِ عَزَّ و جَلَّ حاجَةٌ فَلْیَبْدَأْ بِالصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ یَسْأَلُحاجَتَهُ، ثُمَّ یَخْتِمُ بِالصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. فَاِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَکْرَمُ مِنْ اَنْیَقْبَلَ الطَّرَفَیْنِ وَ یَدَعَ الْوَسَطَ اِذا کانَتِ الصَّلاةُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لا تُحْجَبُعَنْهُ.
هر که به درگاه خدای عزّ و جلّ حاجتی دارد باید به صلوات بر محمد و آلش شروع کند، و سپس حاجتِ خود را بخواهد، و دعا را نیز به صلوات بر محمدو آل محمد ختم نماید، زیرا که خدای عزّ و جلّ کریم تر از آن است که دوطرفِ دعا را بپذیرد ولی وسطِ دعا را وا گذارد و به اجابت نرساند، زیرا صلوات بر محمد و آل محمد، محجوب نیست و از طرفِ خداوند، پذیرفته می شود.[SUP](7)[/SUP]


ازاین رو، در تمامی این پیام های پنج گانه ای که برای حکمت صلوات پیش ازدعا ذکر شد، یک حقیقت مشترک نهفته است و آن استمداد از، اهل بیت علیهم السلام برایوصول به حاجت ها و آرزوها است.
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
وَ اسْمَعْ دُعائی اِذا دَعَوْتُکَ و اسْمَعْ نِدائی اِذا نادَیْتُکَ وَ اَقْبِلْ عَلَیَّ اِذا ناجَیْتُک.

با آنکه خداوند، شنواست و شنونده همه نجواها و صداها می باشد، چرا امام علیه السلام از خداوند، مسئلت نمود که «دعای مرا و ندایِ مرا بشنو!»
برای این سؤال، دست کم، دو توجیه و دو جواب می توان بیان کرد:

الف) این عبارت بیانگر شدت میلِ بنده نسبت به این است که معبودش،دعایش را بشنود و به او توجه کند، یعنی با آنکه می داند، معبودش، شنواست اما اضطرار و بیچارگی، او را وا می دارد که تقاضا کند، «مناجات مرا بشنو» یعنی در واقع بنده می خواهد، نسبت به اینکه خداوند دعایش را می شنود و اجابت می کنداطمینان یابد.

ب) اینکه خداوند، دو گونه می شنود: یکی آنکه چون «سمیع» است و تمامی صداها را و صوت ها و نجواها را می شنود. دیگر آنکه خداوند می شنود تا عنایت کند، تا مستجاب کند و به فریاد برسد، که به این گونه استماع، استماعِ خاص می گویند و امام علیه السلام در دعا مسئلت می کند که دعای مرا بشنو! به همراه توجه والتفات تا اینکه در نتیجه، دعایم را مستجاب سازی.


و شاهد بر این سخن، این عبارت است که می گوید: «وَ اَقْبِلْ عَلَیَّ اِذا ناجَیْتُک؛ به من رو کن و توجه فرما، آن گاه که با تو به مناجات می نشینم».

«فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْک؛ همانا به سوی تو فرار کردم».
فرار از چیزی، به معنای ترس و وحشت از آن چیز است. امام علیه السلام با این عبارت، وحشت خود از غیر خداوند و در نتیجه آرام گرفتن در سایه مناجات با او را، ابراز می دارد.

توضیح آنکه، عوالمی که در آن، گناه و آلودگی و کفر، به وقوع می پیوندد،عوالمی ظلمانی و وحشتناکند که خداوند در قرآن کریم این عوالِم تاریک را به زیباترین صورت، این گونه تبیین فرموده است:
أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیِّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌبَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُورًا فَما لَهُمِنْ نُورٍ. (نور: 40)
اعمالِ آنها که کفر ورزیدند، همچون ظلماتی است در یک دریای عمیق وپهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگری و بر فراز آن، ابری تاریک است. ظلمت هایی است، یکی بر فراز دیگری، آن گونه که هرگاه دست خود را خارج کند، ممکن نیست آن را ببیند! و کسی که خدا نوریبرای او قرار نداده، نوری برایِ او نیست.



برای انسان سالِک، یعنی انسانی که «فرار از هر چه غیر از خدا» را آغاز نموده است، فرار از گناهان و اعمال کفرآمیز، مرحله آغازینِ سیر و سلوک او می باشد. اوهر چه که در این راه سیر می کند، به منازلی می رسد که گرچه در ابتدای راه، برایش دشوار و ترسناک نمی نمود، ولی اکنون که به میانه راه رسیده است وقوف در این منازل برای او وحشت آور است و باید از آنها نیز فرار کند و آن منازلِ وحشتناک،توجه به اسباب و غفلت از مسبِّب است.

توضیح آنکه، انسان سالک در این مرحله به این نتیجه می رسد و به یقین درمی یابد که تا مسبِّب یعنی خداوند نخواهد، از دستِ اسباب، هرگز کاری ساخته نیست؛ تا او نخواهد، هیچ تیغی بُرّان نخواهد بود:
اگر تیغِ عالَم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای
نظامی
تا او اراده نکند، کوهی از آتش نیز، «خلیلش» را نمی سوزاند:
گلستان کند آتشی بر خلیل گروهی بر آتش بَرَد ز آب نیل
سعدی
خلاصه آنکه از خداوند، «دیده ای» می خواهد که کارایی سبب را بدون مشیّت حق تعالی از «بیخ و بُن» بر دارد و تنها، اراده خداوند را مؤثر در جهان هستی بداند:
دیده ای خواهم سبب سوراخ کن تا سبب را بر کَنَد از بیخ و بُن
مولانا
بنابراین، نوع دیگر از فرار به سمت خداوند، فرار از «اسباب» و توجه خاصبه «مُسبِّبُ الاسباب» است که در نوع خود قابل توجه است. (هرچند خداوند درامور طبیعی توجه به اسباب را توصیه می کند).


و بالاخره نهایی ترین مرحله فرار به سوی حضرت حق، گریز از آن است که مبادا به غیر از خدا، کس دیگری بر دل او حاکم و مسلط گردد که از این مقام که بعد از فرار نهایی برای وی حاصل می گردد در اصطلاحِ عرفا به مقام فنای در خداوند و لقاءاللّه تعبیر می شود و چون در این مقام، انسان سالک، جز خدا چیزینمی بیند، از آن به مقام فنای در خداوند تعبیر می شود، که تنها در این صورت استکه لقا و دیدار با خداوند، با چشمِ قلب، نصیبِ سالک می شود.

باری آنکه از همه این وحشت ها گریخت و به پروردگارش پناه آورد، در واقع از «مقرّبین» درگاه حق تعالی شده است. برای او در این مقام، حتی توجه به اسباب و غفلت از مسبب الاسباب نیز نوعی لغزش و گناه محسوب می شود، در حالی که این حالت برای سالکِ مبتدی و یا سالکی که در میانه راه است، گناهی نیست.چنانچه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «حَسَناتُ الْاَبْرارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبینَ؛ کارهاییکه برای نیکوکاران، شایسته و نیکوست، برای مقربان به منزله گناه است[SUP](10)[/SUP]».
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
تذکر

مسبّب الْاَسباب را از یاد نبردن و تأثیرگذار ندانستن اَسباب به طور مستقل به معنای رها کردن اسباب و در انتظار مسبّب الاسباب بودن، نیست، بلکه آدمی بایدبرای رسیدن به مقصود، از طریق اسبابش وارد گردد؛ چنانچه در روایت است که: «اَبَیاللّهُ اَنْ یَجْرِی الْاُمُورَ اِلاّ بِاَسْبابِها؛ خداوند، اِبا دارد که امور را، بدونِ اسباب به جریان اندازد».


بنابراین، مقصود آن است که آدمی در همان حال که برای نیل به مطلوب خود،از اسباب، مدد می جوید معتقد باشد این اسباب در صورتی می توانند مؤثر باشندکه خداوند اراده فرماید و مشیّت او بر آن تعلق گرفته باشد.

بنابراین، کسی که مضمون «فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ» را در زندگی خویش، اجرا کند و به راستی از غیر خداوند بگریزد، می تواند به عوالِمی وارد شود که پیامبری چون موسای کلیم علیه السلام در آن عوالِم گام برمی داشته است و به مواهبی دست یابد که کلیم اللّه علیه السلام به آن دست یافته است. همان گونه که قرآن از زبان موسی علیه السلام فرموده است:
فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبّی حُکْمًا وَ جَعَلَنی مِنَالْمُرْسَلینَ. (شعراء: 21)
چون از شما (و اعمالتان) بیمناک شدم فرار نمودم، پس پروردگارم مقام خلافت و رسالت را به من، موهبت و ارزانی داشت.

بنابراین، فرار از غیر خداوند می تواند، خلافت و رسالت را نتیجه دهد.
«وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکینا لَکَ، مُتَضَرِّعا اِلَیْک.» این عبارت در صدد بیان مسکنت و بیچارگی و تضرع در پیشگاه معبود است.



 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
گریه و تضرّع، یکی از رموزِ تسخیر قلب معشوق است و به زودی توجه او رابه خود جلب می کند. و همان گونه که در دعای کمیل آمده است، گریه اسلحه مؤمن است: «وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ».
گریه و تضرع در ابتدای دُعا ـ بلکه در هر حالی ـ درهای رحمت و استجابت الهی را می گشاید و اصولاً علامتی نیکو بر فریاد رسی حق تعالی نسبت به بنده اش می باشد
.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «اَلْبُکاءُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ مِفْتاحُ الرَّحْمَةِ وَ عَلامَةُالْقَبُولِ وَ بابُ الْاِجابَةِ؛ گریه از خوفِ خدای تعالی کلید رحمت و نشانه پذیرش و درب مستجابشدن دعا است.»[SUP](13)[/SUP]

همچنین امام صادق علیه السلام فرمود:
خدای تعالی به موسی علیه السلام وحی کرد که محبوب ترین اعمالی که بندگان من، به واسطه آنها به من تقرب می جویند سه چیز است. موسی علیه السلام عرض کرد:پروردگارا، آن سه خصلت کدامند؟ فرمود:
زهدِ در دنیا و پرهیز از گناهان وگریه از خوفِ من. موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! آنکه چنین کند چه پاداشی دارد؟ خدای عزّ و جلّ به او وحی کرد:

ای موسی! امّا پاداش زهدورزان در دنیا، بهشت است و اما کسانی که ازخوف من بسیار می گیریند پس در بالاترین مقام بهشتی هستند و هیچ کس نمی تواند با آنان در آن مقام، شریک باشد، و اما آنان که از گناهان پرهیزدارند، پس من اَعمال مردمان را بررسی می کنم، اما اعمال آنها را بررسین خواهم نمود. (و آنها را خواهم بخشید(.[SUP](14)[/SUP]


نکته دیگر درباره اظهار نیاز و زاری در پیشگاه معشوق، اینکه مقام عاشق ومعشوق، هر کدام اقتضایی دارد، و شأن هر یک باید متناسب با منزلت آنها باشد. ازجمله آنکه چون معشوق در مقام «ناز» می باشد، عاشق باید همواره در مقام »نیاز»باشد. باید چیزی به درگاه معشوق عرضه کرد که فاقدِ آن باشد و آن را بپذیرد و آن،چیزی جز «نیاز» نمی باشد.



«راجِیا لِما لَدَیْکَ ثَوابی»
امید به خدا
ذکرِ این فراز از دعا، در واقع، از شِگردهای بنده برایِ جلب توجه معبود به خویش است. یعنی می خواهد عرض کند: من که با هزار امید به تو روی آوردم و به تو دلخوش نمودم، چگونه می پسندی، ناامید از در خانه ات بر گردم.

بنابراین، «امید به خداوند» خود، از کلیدهای گشودن در رحمت و اجابت حضرتش به شمار می رود. چنانچه در دعای ابوحمزه ثِمالی چنین آمده است: «وَ اَعْلَمُ اَنَّکَ لِلرّاجیبِمَوْضِعِ اِجابَةٍ؛ و من می دانم که دعایِ آنان را که به تو امید دارند مستجاب می فرمایی».

همچنین سالار شهیدان حضرت حسین بن علی علیه السلام در دعای شریف عرفه درمقام امیدواری به محبوب خویش، این گونه مناجات می کند: «کَیْفَ تُخَیِّبُ آمالی وَ هِیَقَدْ وَفَدَتْ اِلَیْکَ؛ چگونه ناامیدم می فرمایی در حالی که به تو امیدوار شدم».
باری، ناامیدی از دری که همواره به روی بندگان گشوده است، چه معنایی دارد؟!


پی نوشت ها


  1. کافی، ج 1، ص 139.
  2. علی شریعتی، نیایش، صص 33 و 34.
  3. صحیفه نور، ج 20، صص 82 و 152.
  4. همان، ج 17، ص 265.
  5. میرزا جواد ملکی تبریزی، مراقبات، ص 167 و 168.
  6. قلم.
  7. اصول کافی، ج 4، ص 252.
  8. عطّار، تذکرة الاولیاء، ص 572.
  9. از میان بردن.
  10. بحارالانوار، ج 11، ص 256.
  11. تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 427.
  12. همان، صص 427 و 428.
  13. میرزا جواد ملکی تبریزی، لقاء اللّه، ص 148.
  14. همان، ص 154.
173
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



در این تاپیک به مدد و لطف خداوند عزیز، شرح مناجات شعبانیه قرار میگیره.

از دوستان خوبم میخوام تا پایان شرح این مناجات که فک کنم تا پایان ماه مبارک شعبان طول بکشه، همراه تاپیک باشند.

واقعا مضامین زیبایی داره.


از خداوند مهربان می خواهیم که به ما توشه ی زیبایی از این مناجات عنایت بفرمایند.


اگه کسی از شما دوستان تمایل به همکاری در تاپیک داره، لطفا اعلام کنه، خصوصی یا تو پروفایلم، تا مطالب رو در اختیارشون قرار بدم.

التماس دعا
سلام
من با کمال میل آماده همکاری هستم
لطفا بفرمایید باید چیکار کنم
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
وَ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ تَخْبُرُ حاجَتی وَ تَعْرِفُ ضَمیری وَ لا یَخْفی عَلَیْکَ اَمْرُمُنْقَلَبی وَ مَثْوایَ وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَی بِهِ مِنْ مَنْطِقی وَ اَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتی وَ اَرْجُوهُ لِعاقِبَتی. وَ قَدْ جَرَتْ مَقاء دیرُکَ عَلَیَّ یا سَیِّدی فیما یَکُونُ مِنّی اِلی آخِرِ عُمْری مِنْ سَریرَتی وَ عَلانِیَتی، وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتی وَ نَقْصی وَ نَفْعی وَ ضری.

و تو می دانی آنچه را که در دلِ من است و از نیازم آگاهی و ضمیرم رامی شناسی و هیچ امری از امور دنیا و آخرتم بر تو پوشیده نیست؛ و نیزمی دانی آنچه را که می خواهم بر زبان آورم، و به آن دهان بگشایم، وآگاهی به آنچه که برایِ عاقبتم امیدوارم. و به درستی که آنچه در ظاهر وباطنِ من تا آخر عمر از من سر خواهد زد، از تقدیرِ تو گذشته است و کمی و زیادی و سود و زیانِ من به دستِ تو است، و در دستِ هیچ کس جز تونیست.

نکاتی از این فراز
آگاهی خداوند به تمام اسرار بندگان؛
تقدیر الهی بودن تمامی امور در زندگیِ بنده؛
در اختیار داشتن سود و زیان در زندگی تمامی مردم.



 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
«وَ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ تَخْبُرُ حاجَتی...»
علم الهی به اسرار بندگان

خداوند به آنچه در قلب ها می گذرد آگاه است و بالاتر از آن، اینکه بر هر چیزی درجهان هستی، علمی کامل دارد. خداوند در قرآن کریم می فرماید:
وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ. (یونس: 61)
و پنهان نمی ماند از پروردگارت، حتّی به اندازه ذرّه ای در زمین و آسمان.

همچنین می فرماید: «یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ؛ او به خیانت چشم ها و به آنچه در سینه ها پنهان است عالم است» (غافر: 19)



ذکر این عبارات از دعا در اول نیایش و حق تعالی را آگاه دانستن به نیازهای درونی خویش، هم به معنای ستایش از محبوب است که خود یکی از آداب دعاست و هم گلگشتی است سریع در یکی از زیباترین منازل عالیه عرفانی.

توضیح آنکه، اولیای الهی در عین حال که اهلِ دعا و خواستن می باشند، گاهی نیز در اوجِ احوال روحانی خویش و در ورود به یکی از مراحل والای سیر وسلوک خویش، دست از دعا نمودن بر می دارند؛ به این زبان حال که «عِلْمُهُ بِحالیحَسْبی مِنْ سُئوالی؛ علم او به حالِ من، مرا کافی است که از او در خواستی نمایم«.

چنانچه درداستانی از ابراهیم خلیل الرّحمن علیه السلام نقل شده است:
آن گاه که او را به سوی آتش پرتاب نمودند، جبرئیل به ملاقات او آمد و به اوگفت: آیا حاجتی داری تا برآورده سازم؟ ابراهیم علیه السلام گفت: اما به تو حاجتی ندارم. در این هنگام، جبرئیل به او پیشنهاد کرد و گفت: پس نیازت را از خدابخواه. ابراهیم علیه السلام در جواب گفت: «عِلْمُهُ بِحالی حَسْبی مِنْ سُؤالی؛ همین اندازه که او از حالِ من آگاه است، کافی است.[SUP](18)[/SUP]




 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
وَ قَدْ جَرَتْ مَقادیرُکَ عَلَیَّ یا سَیِّدی فیما یَکُونُ مِنّی اِلی آخِرِ عُمْری مِنْ سَریرَتی وَ عَلانِیَتی»
تقدیرِ الهی

شاید نخستین سؤالی که با شنیدن نام «قضا و قَدَر» به ذهن آدمی خطور می کنداین است که: اگر بنا باشد، هر آنچه که در زندگی آدمی پیش می آید و اتفاق می افتد،بر طبق قضا و قدر الهی باشد، پس چه فایده ای برای دعا می توان تصور کرد واساسا تلاش در زندگی بشر چه سودی می تواند داشته باشد؟
در پاسخ به این سؤال مهم، آن هم به اجمال باید گفت:
اولاً ـ قضا و قدر همانند درختی با شاخه های انبوه است.
از جمله شاخه های آن این است که: دعا نمودن و به دنبال آن، استجابت دعا،خود از مصادیق قضای الهی است؛ یعنی قضا و تقدیر الهی بر آن تعلق گرفته است که در زندگی آدمی، دعایی باشد و اجابتی.
همچنین خداوند این گونه اراده فرمود و این گونه قضا و قدر خویش را جاری ساخت که هر که در زندگی، اهل تلاش باشد، به آرزوهایش خواهد رسید و مقدرفرمود که هرکه تقوا پیشه کند، رستگار خواهد شد.

ثانیا ـ در مورد دعا، مطلب بالاتر از این حرف هاست؛ یعنی تأثیر دعا تاآنجاست که می تواند قضایِ الهی را نیز تغییر دهد؛ همان گونه که از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است که: «اَلدُّعاءُ یَرُدُّ الْقَضاءَ وَ قَدْ اُبْرِمَ اِبْراما؛ دعا، قضای الهی را تغییرمی دهد، اگرچه آن قضا، کاملاً محکم شده باشد»؛[SUP](19)[/SUP] یعنی در واقع، بنده توسط قضای الهی که دعا باشد ـ می تواند قضای دیگری را رفع کند و این یکی از شگفتی های این شاهکار خلقت، یعنی انسان است که تا این حد می تواند در جهان هستی ـ به اذن الهی ـ تأثیرگذار باشد.

................................................
18-
تبریزی، شمس الدین محمد، مقالات شمس تبریز، تصحیح و تعلیق: محمدعلی موحد، تهران،خوارزمی، چاپ دوّم، 1377.
19- تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد غررالحکم و دررالکلم، شرح: محقق بارع جمال الدین محمدخوانساری، با مقدمه و تصحیح و تعلیق: میرجلال الدّین حسین ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه،چاپ پنجم، 1373.

276

 
آخرین ویرایش:

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اِلهی اِنْ حَرَمْتَنی فَمَنْ ذَا الَّذی یَرْزُقُنی؟ وَ اِنْ خَذَلْتَنی فَمَنْ ذَا الَّذی یَنْصُرُنی؟اِلهی اَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ.

معبود من! اگر تو محرومم کنی، کیست که روزیَم دهد؟ و اگر تو خوارم نمایی چه کسی یاریم خواهد کرد. معبود من! از غضب تو و فرود آمدن خشم تو به تو پناه می برم.


نکاتی از این فراز:
خداوند، تنها روزی رسانِ بنده است.
عزّت به دست خداست.
بهترین پناه از غضب خدا، خود خداوند است.
اِلهی اِنْ حَرَمْتَنی فَمَنْ ذَا الَّذی یَرْزُقُنی؟

خداوند صاحب روزی

رزق به دو گونه است:
رزق مادی و رزق معنوی.
رزق مادی همانند: آب، خاک، غذا، لباس، خانه،بهره داشتن از زیبایی ظاهر و همانند آنها
و رزق معنوی همانند: علم، تقوی،عرفان، آبرو، عزت در میان اجتماع و همانند آنها.

در این فراز از مناجات نیز که در واقع جلوه ای از توحید ناب، متجلی شدهاست، تمامی رزق ها، به حق تعالی منتسب شده و اینکه روزی تنها به دستاوست، تا آنجا که اگر او بنده را از روزی محروم سازد، هرگز کسی دیگرنمی تواند به او روزی برساند. در قرآن کریم این گونه به این امر، اشاره شده است:

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُالْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ اْلأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْأَ فَلا تَتَّقُونَ. (یونس: 31)

بگو! چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می دهد؟ چه کسی است که بهشما چشم و گوش عطا می کند؟ چه کسی، از مرده زنده و از زنده مرده برمی انگیزد؟ و چه کسی تدبیرِ امور را به عهده دارد؟ خواهند گفت: خداوند.پس بگو! چرا تقوی پیشه نمی کنید.

و در جای دیگر نیز می فرماید: «إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ؛ همانا روزی دهنده،تنها خداست که صاحب قدرت و اقتدار ابدی است.» (ذاریات: 58)


گرچه مراد از رزق در آیات فوق، می تواند شامل مادی و معنوی باشد ـ کهفقط به دستِ خداوند است ـ اما مناسب است در غالب دو آیه دیگر، به دو نوع ازرزق معنوی نیز اشاره شود که آنها نیز، تنها در اختیار خداوند بزرگ بوده وپروردگار، آنها را نیز از ناحیه خود می داند.

در آیه اول، حق تعالی، نعمت و روزی معنوی بزرگ تزکیه نفس را، که نصیببنده ای می شود، از عنایات خود، در حق بنده دانسته و چنین می فرماید:

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَنْیَشاءُ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ. (نور: 21)

و اگر فضل و رحمت و عنایت خداوند، نصیبِ شما نمی شد، احدی از شما بهتزکیه نفس و آراسته شدن به تقوی موفق نمی شدید، ولی این خداست که هرکه را خواهد مُهذَّب می سازد، و خداوند شنوا و داناست.


و در آیه دیگر، رزقِ علمی را نیز که از روزی های معنوی است، این گونه بهخود منتسب می داند: «عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ؛ خداوند، عالم نمود انسان را آنچه را کهنمی دانست» (علق: 5) و نیز در آیه دیگر خطاب به پیامبرش می فرماید «وَ عَلَّمَکَ ما لَمْتَکُنْ تَعْلَمُ؛ و خداوند، آنچه را که نمی دانستی به تو تعلیم داد.» (نساء: 113)

غرض آنکه تمامی رزق و روزی ـ چه مادی و چه معنوی ـ به دست پروردگارو به اذن اوست، و اگر او کسی را از این رزق محروم سازد، روزی دهنده دیگریوجود ندارد.

وَ اِنْ خَذَلْتَنی فَمَنْ ذَا الّذی یَنْصُرُنی


308
 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداوند صاحب عزت

چون عزت از ناحیه خداست، اگر او دریغ فرماید، بنده به جُز از خداوند صاحب عزت از چه راهی می تواند، کسبِ عزت نماید
.


و چون ذلت و خواری نیز از سوی اوست، اگر او بنده ای را ذلیل نماید، چه کسی جز او می تواند، بنده را یاری رساند.

حکایت


مورخان نوشته اند: در تاریخِ خلفای عباسی، اَلْقاهِرُ بِاللّه برادر الْمُقْتَدِر بِاللّهِ، تنها دوسال سلطنت کرد که خلافتش شامل سرزمین های ایران و عراق و حجاز و مصر وسوریه و غیره می شد.

گروهی از اَتراک ریختند، او را کور کردند و از خلافت عزلش کرده و اموالش را هم بردند. روزی در مسجد جامع بغداد، او را دیدند که به واسطه کوری عصایی به دستگرفته و در صف جماعت، می گردد و می گوید: رحم کنید بر کسی که دیروز بر شماحکومت می کرد و امروز به کمک شما نیازمند است[SUP](29)[/SUP]. چه نیکو در قرآن آمده است:

قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُوءْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْتَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. (آل عمران
26)


بگو
! بار خدایا ای پادشاهِ مُلکِ هستی، تو هر که را که خواهی مُلک و سلطنت عطا می کنی و از هر که خواهی، سلطنت را می گیری، و هر که را خواهی عزت دهی و هر که را خواهی خوار می کنی. تمامِ خیر، تنها به دستِ توست. به درستی که تو بر هر چیزی توانایی.

ا
لهی اَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ.


335



 
آخرین ویرایش:

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
پناه بردن به خدا از غضب الهی

معنای غضب خداوند:

غضب در انسان ها، نوعی حالت نفسانی است که اثر آن معمولاً در صورت وچشمان آدمی پدیدار می گردد. در این حالت، خون، حالتی فورانی پیدا کرده و به نقاط بالای بدن می رود. در این زمان، خون در رگ ها، انتشار می یابد. بدین گونه،معمولاً متورم شدن رگ ها را نیز در پی دارد. در حال غضب رنگ چهره آدمی نیزغالبا سرخ و برافروخته می گردد.


البته نوع دیگری از غضب وجود دارد که در برابرِ افراد قوی و قدرتمند رخ می دهد،که در این صورت چون غضب به همراه ترس و تشویش می باشد، خون از پوست به سوی قلب جریان بیشتری می یابد و در نتیجه چهره، رنگ زرد به خود می گیرد
.

به طور کلی غضب به معنایی که ذکر شد، یعنی تغییر حالت نفسانی، در ذات احدیت الهی محال است. چون در ذات او اساسا تغییر حالت غیر ممکن است،بلکه معنای غضب خداوند، همان عقاب و عذاب او می باشد؛ آن هم به سبب گناهان خودِ آدمی، که البته چون خداوند، رحمت محض است، گاهی امکان دارد که انسان به دلیل انجام گناهان و غوطه ور شدن در خطاها، سبب قطع نور رحمت الهی گردد. در اینجا، غضب همان خاموش شدن چراغ رحمت خداوند است که آدمی به این ترتیب در ظلمت عقاب و بلا و عذاب گرفتار می شود
.


اکنون برای اثبات این نکته که منظور از غضب الهی همان عقاب و عذاباوست به ذکر دو روایت، در ذیلِ یکی از آیات قرآنی اکتفا می کنیم. در قرآن کریم این گونه آمده است
:

وَ لا تَطْغَوْا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضبی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَویْ.(طه:81)
در روی زمین طغیان نکنید تا خشمِ من بر شما فرود آید و هرکس موردِغضبِ من باشد سقوط خواهد کرد.

راوی می گوید
:


در محضر امام باقر علیه السلام بودم که عَمْروبن عُبَیْد وارد شد. گفت
: فدایت شوم،معنیِ غضب در آیه«و مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی» چیست؟ امام علیه السلام فرمود: غضب، همان عقاب و عذاب خداست و ادامه داد: هرکس پندارد که خداوند از حالی به حالی در می آید، او را همانند مخلوقاتش قرار داده وصفت آفریده ها را برای او آورده است. همانا خداوند را چیزی تحریک نمی کند تا او را تغییر دهد.[SUP](30)[/SUP]


همچنین از امام صادق علیه السلام نیز روایتی در این باره رسیده است
:

رضای خداوند، همان ثواب او و غضب او، همان عقاب و عذاب اوست؛بدون آنکه چیزی در او نفوذ کند تا اینکه موجب هیجان او گشته و او را ازحالی به حالِ دیگر تغییر دهد.[SUP](31)[/SUP]

به هر حال، غضب خداوند برای همگان دردناک و غیر قابل تحمل است و همه اولیای الهی، همواره از خدا، رهایی از غضبش را می خواستند، چنانچه حضرت سیّدالشّهداء امام حسین علیه السلام در مناجات عرفه این گونه از خدا می خواهد
:


اِلهی فَلا تُحْلِلْ عَلَیَّ غَضَبَکَ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ غَضِبْتَ عَلَیَّ فَلا اُبالی سِواکَ.


معبود من! مبادا خشمِ تو بر من فرود آید، من تنها از آن می ترسم و اگر خشم تو نباشد و از آن آسوده باشم، از خشم دیگران ترسی ندارم
.


ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار (سعدی)


در جای دیگر، از دعای عرفه آن میوه دل رسول و آن نازنینِ یگانه دوران ها،در مقام خوف از دوزخ که جلوه عینی غضب خداست، این گونه مناجات می کند
:


اَسْئَلُکَ اللّهُمَّ حاجَتِیَ الَّتی اِنْ اَعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنی ما مَنَعْتَنی وَ اِنْ مَنَعْتَنیها

لَمْیَنْفَعْنی ما اَعْطَیْتَنی اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتی مِنَ النّار.


از تو مسئلت می کنم ای خدا آن حاجتم را که اگر (عطایم) کنی، دیگر از هر چه محرومم کنی، زیان نخواهم دید، و اگر آن حاجتم را روا نسازی، دیگر هر چه عطایم کنی، نفعی به حالم ندارد. و آن حاجتم این است که از دوزخ، رهاییم بخشی.


یا دولتاه اگر به عنایت کنی نظر واخجلتاه اگر به عقوبت دهی جزا (سعدی)



362

 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پیشی گرفتن رحمت خداوند بر غضب او


در دعای جوشن کبیر می خوانیم: «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه؛
ای آنکه رحمت او برغضبش مقدّم می باشد».

در توضیح کوتاه این عبارت باید گفت که خداوند، رحمت محض است وهیچ چیز در دایره هستی خارج از پوشش رحمت او نمی باشد؛
حتی خشم وغضب او نیز از سرچشمه رحمت او می جوشد.
از همین رو در دعا آمده است که رحمت او بر غضبش مقدّم می باشد.

توضیح بیشتر آنکه گاهی ذات احدیت، درعالَم هستی خود را به صفات قهریه جلالیه، که همان غضب باشد، ظاهر می سازد.
این ظهور در عالَم دنیا به صورت حوادث، بلاها و غم ها و بیماری ها و در جهان آخرت به شکل دوزخ آشکار می شود؛ اما چون همه این موارد، در واقع ریشه در رحمت خداوندی دارد، به همین سبب در نهانِ همه آنها خیر و رحمت نهفته است.
ازجمله آنکه بلاها و حوادث و بیماری ها، از عوامل مهم بیداری انسان ها از خواب غفلتو متذکر ساختن آنها به عوالم بالا و سوق دادنِ آنها به سمت پروردگارشان می باشد.



394
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوزخ؛ نشانی از رحمت خداوند


گرچه دوزخ مظهر غضب الهی است، اما در اینجا نیز رحمت حق تعالی بر غضباو پیشی گرفته است و به جز تعداد اندکی از معاندین که برای همیشه در جهنم اقامت دارند.[SUP](35)[/SUP] برای بقیه دوزخیان، نوعی رحمت محسوب می شود.

توضیح آنکه، چنان که از اخبار و کلمات بزرگان استفاده می شود، دوزخ چیزی نیست مگر مکانی برای عطا کردن قابلیت به کسانی که این قابلیت را برای راه یابی به بهشت از دست داده اند.
باری کسانی که به واسطه لغزش ها شایستگی برخورداری از بهشت را از کف داده اند و به سبب گرفتاری های دنیوی و برزخی،هنوز آن صفای لازم را به دست نیاورده اند.
رحمت الهی به صورت دوزخ آنها را درمی یابد، تا این عذاب های دوزخی کاملاً آنها را پاکیزه و خالص ساخته و به بهشت رهنمونشان سازد


خلقان همه به فطرتِ توحید زاده اند این شرک، عارضی بُوَد و عارضی یَزول[SUP](40)[/SUP]
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلقاین است سرّ عشق که حیران کند عُقول



415
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
پی نوشتها :

18- تفسیر نورالثّقلین، ج 3، ص 435.
19-میزان الحکمه، ج 4، ص 1648.
29-شهید آیت الله دستغیب، سرای دیگر، ص 76.
30-شیخ صدوق، توحید، ص 164.
31- همان، ص 165.
35-چنانچه از ابن سینا نقل است: «هلاکتِ ابدی مالِ نوعی خاصِ از جهل و رذیلت اخلاقی است که ایندر تعداد انگشت شماری از مردم، وجود دارد.» (به نقل از اسفار، ملاصدرا، ج 7، ص 109.
40-از بین می رود

 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی اِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلَیَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ؛اِلهی کَاَنّی بِنَفْسی واقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ اَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلی عَلَیْکَ فَقُلْتَ ما اَنْت َاَهْلُهُ وَ تَغَّمَدْتَنی بِعَفْوِک.

معبود من! اگر من شایستگی دریافت رحمت تو را ندارم، از تو سزاوار است که با گشایش پهناورت بر من ببخشایی؛ معبود من! می بینم که نزدیک اس تنفس من در محضرت و رو در روی تو قرار گیرد، در حالی که بر نفس من نیکویی توکلم بر تو، سایه افکنده است. تو هر آنچه که سزاوار است می گویی و مرا در عفو و چشم پوشی خود غرق می کنی.

نکاتی از این فراز

شایستگی نداشتن بندگان برای کسب رحمت الهی؛
توکل و تکیه بر خدا و غرق شدن در دریای عفو او.

«اِلهی اِنْ کنتُ غیرَ مُستأهِل...».
مشروط نبودن قابلیت برای دریافتِ رحمت الهی
از میان آنچه اهل بیت علیهم السلام در مناجات هایشان مطرح کرده اند این بوده است که ازپروردگارشان، می خواستند که با آنها آن گونه که سزاوار خداوندی اوست رفتارکند، نه آن چنان که در خورِ آنها است؛ یعنی خداوند به فضل و بزرگواری وکبریایی خود نظر افکند نه به اعمال ناقص و ناچیز و اندکِ بندگانش.

برای نمونه، در دعای پر فیض سمات این عبارت دو بار ذکر شده است: «وَافْعَلْبی ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ لا تَفْعَلْ بی ما اَنَا اَهْلُه؛ پروردگارا! با من آنچه سزاوار توست رفتار نما و آن گونهکه لیاقت من است رفتار منما».

و نیز در دعای کمیل می خوانیم: «وَافْعَلْ بی ما اَنْتَ اَهْلُهُ؛ خدایا! با من، آن گونه که تواهلِ آنی معامله فرما.»

آنچه از مطلب فوق استفاده می شود این است که امام علیه السلام می خواهد بگوید:اگر من، سزاوار دریافت رحمتت نمی باشم، تو اهل جود و رحمتی ـ و از این طریق مرا مشمول رحمتت خواهی نمود ـ . از این عبارت، نکته دیگری نیزمی توان استفاده نمود و آن اینکه: ناچیز شمردن خویش و اعمال نیک خود و چشم دوختن به جود و رحمت خداوندی، از جمله معارفی است که در جای جای ادعیه اهل بیت علیهم السلام مشهود و سایه گستر می باشد.

حاصل سخن آنکه، عبارتِ مورد بحث از مناجات، در مقام بیان این نکته است که: بنده به هر حالی شایستگی دریافت رحمتِ الهی را ندارد، بلکه این خداونداست که فضل و رحمتش بنده اش را در می یابد و او را مورد مهرِ خود قرار می دهد.

431
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توکل بر خداوند


توکل بر خداوند بزرگ، یکی از آموزه های قرآنی و وحیانی و از خصلت های بسیار پسندیده ای است که هیچ پیامبر و امام و بزرگی از این صفت بی بهره نبوده است.

در قرآن کریم آمده است: «و مَنْ یَتَوَکَّلُ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ هر که به خداوند توکّل کند،خدا او را کفایت می کند.» (طلاق: 3)

در آیه دیگر، توکل را علامت مؤمن بودنِ شخص دانسته و چنین فرموده است: «وَ عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ اگر مؤمن هستید بر خدا توکّل کنید». (مائده: 23)

و در اخبار نیز از امام صادق علیه السلام وارد شده است که فرمود: «اِنَّ الْغِنا وَ الْعِزَّ یَجُولانِفَاِذا ظَفَرا بِمَوْضِعِ التَّوَکُّلِ اَوْطَنا؛ بی نیازی و عزت در حرکتند هنگامی که محل توکل را بیابند، درآنجا وطن می گزینند».[SUP](41)
[/SUP]
همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شب معراج از پیشگاه خداوند سؤال کرد:پروردگارا! «اَیُّ الْاَعْمالِ اَفْضَلُ»؟ چه عملی از همه اعمال، برتر است؟

خداوند متعال فرمود: «لَیْسَ شَیْ ءٌ عِنْدی اَفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَیَّ و الرِّضا بِما قَسَمْتُ؛چیزی در نزد من، با فضیلت تر و برتر از توکل بر من، و خشنودی به آنچه قسمت کرده امنیست



معنای توکل


به بیانی ساده، معنای توکل اینکه: آدمی در هر اقدام و کاری که انجام می دهد، قبلاز هر چیز، به مشیت و خواست خداوند نظر داشته باشد و اعتماد اصلی او در واقع در هر حالی و در هر کاری، به خداوند بزرگ باشد نه چیز دیگر.

و نیز در معنای توکل گفته اند
:
«توکل به معنای واگذاری شخص است امور خود را بر مالک خود و اعتماد بر وکالت او، و مالک شخص، کسی است که مقتدر باشد بر مصالح شخص. وبالجمله، توکل، دلبستگی و اعتماد کامل به پروردگار است و این مقام، از کمال معرفت است، زیرا انسان هر اندازه خدا را بهتر بشناسد و از قدرت و رحمت و حکمت او زیادتر آگاه گردد، دلبستگی او به آن ذات بی همتا، زیادتر گردد.

توکل، مقام والایی است که جز خواص از عرفا و موحدان، آن را درک نمی کنند. به طور کلی، معیار شناختن توکل، اعتماد به حق است و گسستن از غیر».[SUP](43)
[/SUP]

همچنین از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: از پیکِ وحیِ خدا، جبرئیل پرسیدم، توکل چیست؟ گفت:

اَلْعِلْمُ بِاَنَّ الْمَخْلُوقَ لا یَضُرُّ وَ لا یَنْفَعُ، وَ لا یُعْطی وَ لا یَمْنَعُ وَ اِسْتِعْمالُ الْیَأْسِ مِنَالْخَلْقِ فَاِذا کانَ الْعَبْدُ کَذلِکَ لَمْ یَعْمَلْ لِاَحَدٍ سِوَی اللّهِ وَ لَمْ یَطْمَعْ سِوَی اللّهِ فَهذاهُوَ التَّوَکُّلُ.

توکل، آگاهی و علم به این واقعیت است که مخلوق نه زیان می رساند و نه نفعو نه عطای واقعی به دستِ آنهاست و نه آنکه منع از عطا در اصل به دست آنهاست. و نیز توکل چشم پوشیدن از خلق است. پس هرگاه، بنده ای به چنین معرفتی دست پیدا نمود، جز برای خدا کار نمی کند و از غیر او امیدی ندارد.پس این است معنای توکل.[SUP](44)
[/SUP]

باری امام علیه السلام در این فراز از مناجات، با سرمایه نفیس توکل به پیشگاه خداوند می رود، و حداقل ثمره ای که از شجره طوبای «توکل» نصیب خویش می سازد،میوه خوش گوار عفو و غفران الهی می باشد، همان گونه که پس از آن فرمود: «فَقُلْتَما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنی بِعَفْوِکَ؛ پس تو ای خدا، آنچه سزاوار تو بود گفتی و مرا در دریای عفوت غرق کردی».



470
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
توکل بر غیر خدا
تمام موجودات جهان هستی، ذاتا فقیرند و از خود چیزی ندارند و اگر هم واجدچیزی باشند، از خودشان نیست، بلکه اِفاضه خداوند در حق آنان می باشد.

چنانچه در قرآن نیز آمده است:
«یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ؛ ای مردم! همه شما فقیر و محتاجیدبه خدا، و خدا بی نیاز و ستوده صفات می باشد». (فاطر: 15)

امام صادق علیه السلام فرمود: که خدای تبارک و تعالی می فرماید:
«به عزت و جلالم سوگند آرزوی هرکس را که به غیر من امید بندد، به نومیدی قطع می کنم و نزد مردم بر او جامه خواری می پوشم، و او را از تقرب خود می رانم و از فضلم دور می کنم. او در گرفتاری ها به غیر من آرزو می بندد، در صورتی که(رفع) گرفتاری ها به دست من است و به غیر من امیدوار می شود و در فکر خو ددرِ خانه جز مرا می کوبد، با آنکه کلیدهای همه درهای بسته نزد من است و درِخانه من برای کسی که مرا بخواند باز است.
کیست که در گرفتاری های خود به من امید بندد و من امیدش را قطع کرده باشم؟کیست که در کارهای بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم.
مگر آن بنده نمی داند که چون حادثه ای از حوادثِ من، او را بکوبد، کسی جز به اذنِ من آن را از او برندارد؟ اگر همه اهل آسمان ها و زمین به من امید بندند، و به هر یک ازآنها به اندازه امیدواری همه دهم، به قدر عضو مورچه ای از مُلکِ من کاسته نشود».[SUP](45)[/SUP]


نکته آخر


توکل کردن بر خدا به معنای رها نمودن اسباب و ترک تلاش نیست، بلکه مقصوداین است که آدمی هر کاری را از راه اسبابش انجام دهد و در حدّ توان، بکوشد،ولی نتیجه را به مسبّب الاسباب یعنی خداوند واگذارد و از او خواهان باشد.

علامه مجلسی در این باره می گوید:
«معنای توکل، ترک تلاش نیست و نیز معنای آن دست یازیدن به امورخطرناک به هوایِ توکل بر خداوند، نمی باشد، بلکه شخصی باید به وسایل واسباب، برای وصول به مقصودش متوسل شود، بدون حرص و هرگونه افراط کاری. چیزی که هست اینکه اعتماد اصلی و واقعی او به سعی و تلاش و اسباب نباشد، بلکه اعتماد او بر مسبّب الاسباب باشد».[SUP](46)[/SUP]


چنانچه در حکایتی آمده است: «مردی به همراهِ شترش، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد وگفت: یا رسول اللّه! می خواهم شترم را رها کنم و بر خدا توکل کنم که از آن محافظت کند تا من برگردم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این سخن ناصحیح است، بلکه توباید ابتدا شتر را ببندی و آن گاه بر خدا توکل کنی».[SUP](47)[/SUP]

.....................
41-
اصول کافی، ج 3، ص 105.
43-سیدجعفر سجادی، فرهنگِ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 145.
44-بحارالانوار، ج 15، ص 14.
45-اصول کافی، ج 3، صص 108 و 109.
46-سفینة البحار، ج 4، ص 744.
47-رساله قشیریّه، ص 247.

510


 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اِلهی اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ اَوْلی مِنْکَ بِذلِکَ وَ اِنْ کانَ قَدْدَنا اَجَلی وَ لَمْ یُدْنِنی مِنْکَعَمَلی فَقَدْ جَعَلْتُ الْاِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسیلَتی.

معبودِ من! اگر از من درگذری چه کسی از تو شایسته تر به گذشت می باشد و اگر عمرم به سر رسیده باشد و هنوز عملم موجبِ قُرب به تو نشده باشد اقرار به گناهانم را نزد تو وسیله و دستاویزِ قُربِ به سمت تو قرار می دهم.

تقاضایِ عفو از خداوند و اعتراف به تقصیر، روح حاکم بر فرازهای فوق است.

«اِلهی اِنْ عَفَوْت...».

تقاضای عفو

تقاضای عفو از خداوندِ «عَفُوّ» در جای جای ادعیه اهل بیت علیهم السلام مشهود است و از جمله درخواست هایی است که به فراوانی تکرار شده است. تا آنجا که از آداب قنوت وِتر، در نماز شب، آن است که ذکر «اَلْعَفْو» را سی صد بار تکرار کند.

به هر حال، نکته قابل ذکر اینکه تا پهنه جان آدمی به آب حیات «عفو» شست وشو نگردد، صفای قدم یار، در آن پهنه، پدیدار نخواهد شد، و تا آینه دل ازغبار معاصی و کدورت ها، صیقلی نیابد، جمال یار، در آن تابان نخواهد گشت.

حاصل سخن آنکه، در واقع، تقاضای عفو از خداوند، مقدمه است برای دریافت فیوضات سرشار الهی و راهی است به سوی بارگاه لایزال پروردگار جهان.

پروردگارا! چشمان خود را به عفوت دوختیم، و دل های خود را به رحمتت بشارت دادیم. در چشمان ما برق شادی دریافت عفوت را بنشان و در صحرای دل هامان، باران پر طراوت رحمتت را نازل فرما.


«وَ اِنْ کانَ قَدْ دَنا اَجَلی...».


531
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف به تقصیر

دو نکته از این فراز

الف) اقرار به گناهان از طرف بنده ـ البته نزد معبود خویش ـ از خصال پسندیده ونیکو می باشد. زیرا هیچ بنده ای، هر چه هم اهتمام ورزد، نخواهد توانست حقپروردگارش را آن گونه که سزاوار اوست ادا نماید. تا آنجا که نبی اکرم صلی الله علیه و آله اینگونه به پیشگاه خدای خویش عرضه می دارد:

«اَنَا لا اُحْصی ثَناءً عَلَیْکَ اَنْتَ کَما اَثْنَیْتَ عَلی نَفْسِکَ؛ من از عهده ثنا و ستایش تو برنخواهم آمد. تو همان گونه ای که خود، ثنایت نمودی».[SUP](48)
[/SUP]
به همین سبب و به حکم عقل و وجدان، اعتراف به تقصیر و اقرار به معاصی،در محضر حضرت پروردگار، امری مطلوب می باشد که نفس این عمل، گامی مهم در تثبیت بندگی بنده، در پیشگاه معبودش می باشد. در مناجات ابوحمزه ثمالی نیز می خوانیم:

اِلهی اِنْ کانَ قَدْ دَنا اَجلی وَ لَمْ یُقَرِّبْنی مِنْکَ عَمَلی فَقَدْ جَعَلْتُ الْاِعْترافَ اِلَیْکَبِذَنْبی وَسائِلَ عِلَی

خدایا! اگر اجلم نزدیک شده باشد ولی عمل من موجب قُرب تو نشده باشد،پس من اعتراف به تقصیر را وسیله قُربِ به تو قرار می دهم.

و در روایتی نیز از امام موسی بن جعفر علیه السلام وارد شده است که به فرزندش فرمود:

یا بُنَیَّ عَلَیْکَ بِالْجِدِّ لا تُخْرِجَنَّ نَفْسَکَ مِنْ حَدِّ التَّقْصیرِ فی عِبادَةِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَطاعَتَهُ، فَاِنَّ اللّهَ لا یُعْبَدُ حَقَّ عِبادَتِهِ.

ای فرزندم، همواره کوشش کن، ولی خودت را در عادت و طاعت خدای عزّو جلّ بی تقصیر مدان، زیرا، خداوند، چنان که شایسته است، پرستش نشود.[SUP](49)
[/SUP]
در حکایتی آمده است: مردی در بنی اسرائیل چهل سال عبادت خدا کرد و سپس قربانی کرد، ولی از او پذیرفته نشد. با خود گفت: فلانی! اعمالِ ناشایستِ تو سبب شد که خداوند قربانی ات را نپذیرد.

در این هنگام آوایی از سوی خداوند شنید که ای مرد عابد، نکوهشی که ازخود کردی و اعترافی که به تقصیر خود کردی، از عبادتِ چهل سال بهتر بود.[SUP](50)\
[/SUP]

ب) چنانچه از این فراز از مناجات استفاده می شود، نفسِ اِقرار و اعتراف به تقصیر، نزد بارگاه کبریایی، می تواند، قُرب به پروردگار را نیز به همراه داشتهباشد. چنانچه امام علیه السلام این گونه اشاره فرمود که: «اگر در پایان عمر عملم، موجب اتِقُرب به تو را فراهم نساخت، من، به وسیله اقرار به تقصیر، به تو نزدیک خواهم شد».



560
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی قَدْ جُرْتُ عَلی نَفْسی فِی النَّظَر[SUP](54)[/SUP] لَها فَلَها الْوَیْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها.
الهی لَم یَزَلْ بِرُّکَ علیَّ ایّامَ حَیاتی فلا تَقْطَع برَّکَ عنّی فی مَماتی، الهی کیفَ آیِسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لی بعدَ مَماتی و اَنْتَ لم تُوَلِّنی الاّ الجمیلَ فی حیاتی.


معبود من بر نفس خویش ستم کردم در اینکه برای تکاملش، امروز و فردانمودم، پس وای به حالش اگر او را نیامرزی.
معبود من، خیر گسترده ات، همواره در ایام حیاتم بر من جریان دارد، این خیرگسترده ات را بعد از موتِ من، از من دریغ مدار! معبود من! چگونه از احسان تو پس از مرگم ناامید گردم و حال آنکه در زمانِ حیاتم جز به نیکی رفتارنکرده ای.

نکاتی از این فراز

-ارتکاب معاصی، ظلم به خود؛
ـ برای تکامل نفس ـ امروز و فردا نگفتن؛
-وای از آمرزیده نشدن ما از جانب خدا؛
-تقاضای استمرار نیکی خداوند، تا بعد از مرگ
.

«اِلهی قَدْ جُرْتُ عَلی نَفْسی...».
گناه، ظلم به خویش است
گناه و خطا، قبل از آنکه، آسیبی به دیگران رساند، دامن گیر خود شخص خواهد شد. و در واقع، آدمی با انجام معاصی، به خود ستم کرده است و بنیان سعادت خود را متزلزل ساخته است. دراین رابطه، مناسب است به چند شاهد مثال اشاره شود.

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وِ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ.(اعراف: 23)
آن دو گفتند: پروردگارا! «به واسطه ارتکاب گناه، به خویشتن ستم کردیم، واگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی، البته از زیان کاران خواهیم بود
.
وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُواأَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ. (نحل: 118)
برای کسانی که یهودی شده اند، آنچه را از پیش برای تو نقل کردیم، حرام کرده ایم. ما در حق آنها ستم روا نداشتیم، بلکه آنها خود به خویشتن ستم می کردند.

در اخبار نیز از نافرمانی ها، به عنوان ظلم در حق خویش یاد شده است،همان گونه که از حضرت علی علیه السلام نقل است که:
«ظَلَمَ نَفْسَهُ مَنْ عَصَی اللّهَ وَ اَطاعَ الشَّیْطانَ؛ آنکه خدا را نافرمانی نماید و از شیطان اطاعت کند، در حق خویش، ستم نموده است.»[SUP](55)[/SUP]و[SUP](56)[/SUP]
و باز از آن حضرت است که:
«مَنْ اَهْمَلَ الْعَمَلَ بِطاعَةِ اللّهِ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛ هرکه طاعت خدا را فروگذارد، به خود ستم کرده است
.»[SUP](57)[/SUP]

و در حکایت است که:
«مردی به ابوذر نوشت: ای اباذر مرا بهره ای از تازه های دانش بخش، ابوذر به او نوشت: در حق کسی که دوستش داری، بدی مکن. مرد به او گفت: مگر کسی به کسی که دوستش دارد، بدی می کند؟ ابوذر گفت: آری. تو خودت را بیش از همه دوست داری و اگر خدا را نافرمانی کنی، به خودت بدی کرده ای».[SUP](58)[/SUP]

پی نوشت ها .........

48-عوالی اللئالی، ج 4، ص 7.
49-اصول کافی، ج 3، ص 116.
50-همان، صص 116 و 117.
54-کلمه نظر گاهی به معنای دیدن و تأمل کردن است و گاهی نیز به معنای اِنظار و مهلت دادن است،یعنی همان سهل انگاری و امروز و فردا کردن که معنای دوم متناسب با فراز مذکور می باشد
55--غرر الحکم و درر الکلم، ج 4، ص 276
56-آگوستین نیز در کتاب اعترافات خود، ص 107 می گوید: «اگرچه آدمیان، در انجام گناه، علیه خدامی شورند، ولی در واقع جان های خود را می آزارند و در این بدخواهی علیه خود قیام می کنند.»
57-همان، ج 5، ص 316.
58-میزان الحکمة، ج 7، ص 3389.
594

 
آخرین ویرایش:

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
از دست دادن فرصت: ظلم به خویشتن

امام علیه السلام در فرازی که ذکر شد در مقام اهتمام به فرصت ها به خدایش عرض می کند: «من با امروز و فردا کردن و از دست دادن فرصت ها، در حق خویش ظلم نمودم.»

عزیز الدّین نَسَفی در کتاب اَلْاِنسان الْکامل چنین می گوید:
حیات را به غنیمت دار، و صحت را به غنیمت دار، و فراغت و یاران موافق ودوستان مشفق را به غنیمت دار، که هر یک نعمتی عظیمند، و مردم از این نعمت ها غافلند و هر که نعمت را نشناسد، از آن نعمت برخورداری نیابد. واین نعمت ها هیچ بقا و ثَبات ندارند، اگر درنیابی خواهند گذشت. و چون بگذرد، هر چند پشیمان شوی، سود ندارد. امروز که داری، به غنیمت دار، وهر کار که امروز می توانی کردن، به فردا مینداز، که معلوم نیست که فردا چون باشد.[SUP](60)[/SUP]


: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«مَنْ فُتِحَ لَهُ بابُ خَیْرٍ فَلْیَنْتَهِزْهُ، فَاِنَّهُ لا یَدْری مَتی یُغْلَقُ عَنْهُ؛ کسی که درِ نیکی و خیری بر اوگشوده شود، باید آن را غنیمت شمارد، زیرا نمی داند که چه وقت بر روی او بسته خواهد شد».[SUP](63)[/SUP]

امام علی علیه السلام فرمود
:
ماضِی یَوْمِکَ فائِتٌ وَ آتیهِ مُتَّهَمٌ، وَ وَقْتُکَ مُغْتَنَمٌ فَبادِرْ فیهِ فُرْصَةَ الْاِمْکانِ! وَاِیّاکَ اَنْ تَثِقَ بِالزَّمانِ.[SUP](64)[/SUP]
دیروزت از دست رفته، و فردایت مشکوک است، و امروزت غنیمت. پس امروزت را دریاب و در بهره برداری از فرصت ممکن شتاب کن، و از اطمینان کردن به روزگار بپرهیز.


 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی تَوَلَّ مِنْ اَمْری ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَعُدْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ عَلی مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ.
معبود من تدبیر امورم را آن گونه که شایسته توست به انجام رسان، و فضل خود را به گنهکاری که غریقِ امواج جهالت است، بازگردان.

نکاتی از این فراز
واگذاری امور به خداوند
تقاضای دریافت فیض از حق تعالی.

«اِلهی تَوَلَّ مِنْ اَمْری... ».
واگذاری امور به خداوند

علم آدمی بسیار ناچیز و اندک است، به همین سبب، هرگز به طور جامع وکامل، به مصالح و مفاسد خویش آگاه نمی باشد. گرچه او مأمور به سعی وتلاش و همت ورزی می باشد و باید وظایفش را به درستی ادا نماید، ولی به هرحال، آگاهی درست از اینکه خیر و صلاح واقعی او، چه می باشد و اینکه چه مقامی و مکانی شایسته وقوف او و چه احوالی مناسب وجود اوست، از عهده وی خارج است، به همین جهت، مصلحت و خیر بنده در این است که امورزندگی خویش را به پروردگارش واگذار نماید؛ آن گونه که حضرتسیّدالشّهداء علیه السلام واگذار نموده و به این شکل در دعای عرفه به مناجات نشسته است که:
«اِلهی اَغنِنی بِتَدْبیرِکَ عَنْ تَدْبیری وَ بِاخْتِیارِکَ عَنْ اِخْتِیاری؛ معبود من! تدبیرت راجایگزین تدبیرم نما! و بدین گونه بی نیازم فرما! و اختیار خودت را به جای اختیارم اِعمال فرما!»

وَعُدْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ...».
جهل، عذری برای دریافت فضل

الطاف حق تعالی به قدری وسیع و فراگیر است که با هر بهانه ای آدمی را مشمول رحمت و عنایت خود می سازد؛ به عنوان نمونه همانگونه که از مناجاتِ حضرت امام علی علیه السلام در مسجد کوفه استفاده می شود:

نَفْسِ عبد بودن آدمی در مقابل مولایش، ذلیل بودن آدمی در برابر خدای عزیز، ضعیف بودن انسان در مقابل خدای قوی، گمراه بودن آدمی در برابر خدای هدایت گر و صفاتی از این دست، آدمی را مستحق دریافت رحمت الهی می نماید.

ناگفته نماند که مقصود از «جهل» تنها بی اطلاعی نسبت به حرام و گناه نمی باشد، بلکه چه بسا، دایره جهل وسیع تر از این باشد. یعنی می توان به افرادیکه حتی به عواقب گناهان آگاهی دارند ولی باز مرتکب آن گناهان می شوند نیزنسبت جهل داد؛ به این بیان که اگر آنها آگاهی واقعی به آثار نکبت بار هرگونه معاصی داشتند و آنها را به چشم قلب، مشاهده و ادراک می نمودند،قطعا از لغزش ها اجتناب می کردند. ازاین رو می توان گفت این گروه نیز در واقع ازنوعی جهل برخوردار بوده و مستحق ترحم و دریافت رحمت پروردگارمی باشند. به هر حال، به تعبیر حکیم نظامی گنجه ای، خداوند، تنها، نوازشگرخردمندان نمی باشد، بلکه، چاره ساز ناخردمندان نیز هست.

.............................
پینوشتها :
60-
عزیز الدّین نَسَفی، الانسان الکامل، صص 322 و 323.
63- بحارالانوار، ج 77، ص 165.
64-غرر الحکم و دررالکلم، ج 6 ، ص 140.

734
 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی قَد سَتَرْتَ عَلیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیا وَ اَنَا اَحْوَجُ اِلی سَتْرِها عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْاُخْریاِذْلَمْ تُظْهِرْها لِاَحَدٍ مِنْ عِبادِکَ الصّالحینَ فَلا تَفْضَحْنی یَوْمَ القِیامَةِ عَلی رُئُوسِالْاَشهادِ.

معبودِ من! همانا گناهانم را در دنیا پوشانیدی و من به این پرده پوشی، درآخرت محتاج ترم. همانا در دنیا، حتی نزد بندگان شایسته ات نیز، گناهانم را فاش نکردی، پس در روز قیامت، نزد آنها که شاهد می باشند رسوایم مفرما
! .


نکاتی از این فراز

1. خداوند، ستّار العیوب؛
2. مهم تر بودن پرده پوشی از گناهان در آخرت.
«اِلهی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنوبا... .»

خداوندِ ستّارالعیوب

یکی از عنایت های خداوند مهربان در حق بندگان، موهبت پرده پوشی او ازگناهان و زشتی های آنان می باشد. در واقع هر انسانی، آبرو و عزت خویش درمیان جامعه را مدیون پوشانده ماندن لغزش هایش از جانب خداوند کریم می باشد. مِهرورزی پروردگار در حق آدمیان سبب شده است که تا آخرین حد ممکن، با پرده پوشی از معاصی او، عزت و اعتبار آنها را در برابر دیگران محفوظ بدارد.

از جمله نکاتی که در دعاهای اهل بیت علیهم السلام مورد توجه آنها بوده است، صفت«ستّاریّتِ» خداوند می باشد که به طور مکرر و بارها، پروردگار خود را به این صفت حمیده و زیبا ستوده اند. در اینجا به عنوان نمونه، به برخی از این فرازهای دل نشین اشاره می نماییم
:


اَیْ رَبِّ جَلِّلْنی بِسِتْرِکَ، فَلَوِ اطَّلَعَ الْیَوْمَ عَلی ذَنْبی غَیْرُکَ ما فَعَلْتُهُ وَ لوْ خِفْتُ تَعْجیلَ الْعقُوبَةِ لاَجْتَنَبْتُهُ لا لِاَنَّکَ اَهْوَنُ النّاظِرینَ وَ اَخَفُّ الْمُعطَّلِعینَ بَلْ لِاَنَّکَ یارَبِّ خَیْرُ السّاتِرینَ
.[SUP](68)[/SUP]


پروردگارا! کردار زشتم را در پرده دار
. اگر بر گناهم کسی غیر از تو آگاه می شد، آنرا مرتکب نمی شدم و نیز اگر از تعجیل عقوبت می ترسیدم باز هم ازخطا اجتناب می کردم.


و این حیا نمودن از مردم و عدم حیا از تو، نه بدان سبب است که قدر واهمیت تو از دیگران کمتر است و آگاهی تو از گناهانم نسبت به سایرین پایین تر است، بلکه بدان خاطر است که تو ای پروردگارم، بهترین پوشاننده گناهانی
.


در جای دیگر از دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم
:


«اِلهی فَبِحِلْمِکَ اَمْهَلْتنی وَ بِسِتْرِکَ سَتَرْتَنی حَتّی کَاَنَّکَ اَغْفَلْتَنی؛

معبود من! به سببِ حلمی که ورزیدی مُهلتم دادی، و چون، ستّار بودی، پرده بر لغزش هایم کشیدی تا آنجا که گویا ازکارهایم غافل بودی و نمی دیدی


همچنین سیّدالسّاجدین علیه السلام در دعای شانزدهم صحیفه سجّادیه، این گونه،پروردگارش را به پرده پوشی می ستاید
:


یا اِلهی فَلَکَ الْحَمْدُ، فَکَمْ مِنْ عائِبَةٍ سَتَرْتَها عَلَیَّ فَلَمْ تَفْضَحْنی، وَ کَمْ مِنْ ذَنْبٍغَطَّیْتَهُ عَلَیَّ فَلَمْ

تَشْهَرْنی وَ کَمْ مِنْ شائِبَةٍ اَلْمَمْتُ بها فَلَمْ تَهْتِکْ عَنّی سِتْرَها، وَ لَمْتُقَلِّدْنی مَکْرُوهَ شَنارِها وَ لَمْ تُبْدِ

سَوْءاتِها لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعایبی مِنْ جیرَتی وَ حَسَدَةِنِعْمَتِکَ عِنْدی
.


ای معبودِ من! شکر و سپاس تو را که چه بسیار عیبم را پوشاندی و رسوایم نکردی و چه فراوان گناهم را پنهان کردی و در گناهان، مشهورم نساختی وچه بسیار، زشتی ها که انجام دادم و پرده ـ آبرویم ـ را ندریدی و طوق زشت آن را بر گردنم نیفکندی و بدی های آن را بر همسایگان که در جستجویِ عیب هایم هستند و بر حسودانی که تحمل دیدن نعمت هایت را ندارند،آشکار نساختی
.
این همه پرده که بر کرده ما می گیری گر به تقصیر بگیری نگذاری دیار

فعل هایی که ز ما دیدی و نپسندیدی به خداوندی خود پرده بپوش ای ستّار


(سعدی)


نکته دیگر اینکه خداوند مهربان، نه تنها خود «ستّار الْعُیُوب» است، بلکه ازبندگانش خواسته که آنها نیز در این صفت زیبا، آینه پروردگارشان باشند و آنها نیز از لغزش های یکدیگر چشم پوشی و پرده پوشی کنند و بدین گونه آبروی یکدیگر را محفوظ بدارند. در روایتی از حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که:
«
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ حَیّیٌ سِتّیرٌ یُحِبُّ الْحَیَاءَ وَ السِّتْرَ؛

به درستی که خدای عزّ و جلّ، بسیار باحیا وپرده پوش است و حیا و پرده پوشی را (نیز در دیگران) دوست می دارد»
.[SUP](70)[/SUP]


باری خداوند، نه تنها زشتی ها را می پوشاند بلکه به همان نسبت، زیبایی های دیگران را نیز آشکار می سازد، در دعای جوشن کبیر می خوانیم:

«
یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ؛ ای آنکه زیبایی را آشکار می سازی و زشتی را می پوشانی.»


در تفسیر این عبارت از دعا، روایتی دل نشین از امام صادق علیه السلام نقل شده است که
:


هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه در عرش، صورتی دارد شبیه به صورت او درزمین، پس هرگاه کارهای نیکی چون رکوع و سجود و دیگر افعال نیکو از اوصادر شود، صورت این اعمال نیکویش در عرش ظاهر می شود، و ملائکه آنرا می بینند و بر او درود می فرستند و برایش استغفار می کنند، ولی اگر معصیتی از او سر زند، خداوند، حجابی بر آن می نهد تا ملائکه بر آن مطلع نگردند، واین است تأویل:

«
یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ»
.[SUP](71)[/SUP]


«
وَ اَنا اَحْوَجُ اِلی سَتْرِها....»



758


 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِلهی قَد سَتَرْتَ عَلیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیا وَ اَنَا اَحْوَجُ اِلی سَتْرِها عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْاُخْریاِذْلَمْ تُظْهِرْها لِاَحَدٍ مِنْ عِبادِکَ الصّالحینَ فَلا تَفْضَحْنی یَوْمَ القِیامَةِ عَلی رُئُوسِالْاَشهادِ.


معبودِ من! همانا گناهانم را در دنیا پوشانیدی و من به این پرده پوشی، درآخرت محتاج ترم. همانا در دنیا، حتی نزد بندگان شایسته ات نیز، گناهانم را فاش نکردی، پس در روز قیامت، نزد آنها که شاهد می باشند رسوایم مفرما
! .



نکاتی از این فراز


1. خداوند، ستّار العیوب؛

2. مهم تر بودن پرده پوشی از گناهان در آخرت.
«اِلهی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنوبا... .»

خداوندِ ستّارالعیوب


یکی از عنایت های خداوند مهربان در حق بندگان، موهبت پرده پوشی او ازگناهان و زشتی های آنان می باشد. در واقع هر انسانی، آبرو و عزت خویش درمیان جامعه را مدیون پوشانده ماندن لغزش هایش از جانب خداوند کریم می باشد. مِهرورزی پروردگار در حق آدمیان سبب شده است که تا آخرین حد ممکن، با پرده پوشی از معاصی او، عزت و اعتبار آنها را در برابر دیگران محفوظ بدارد.


از جمله نکاتی که در دعاهای اهل بیت علیهم السلام مورد توجه آنها بوده است، صفت«ستّاریّتِ» خداوند می باشد که به طور مکرر و بارها، پروردگار خود را به این صفت حمیده و زیبا ستوده اند. در اینجا به عنوان نمونه، به برخی از این فرازهای دل نشین اشاره می نماییم
:



اَیْ رَبِّ جَلِّلْنی بِسِتْرِکَ، فَلَوِ اطَّلَعَ الْیَوْمَ عَلی ذَنْبی غَیْرُکَ ما فَعَلْتُهُ وَ لوْ خِفْتُ تَعْجیلَ الْعقُوبَةِ لاَجْتَنَبْتُهُ لا لِاَنَّکَ اَهْوَنُ النّاظِرینَ وَ اَخَفُّ الْمُعطَّلِعینَ بَلْ لِاَنَّکَ یارَبِّ خَیْرُ السّاتِرینَ
.[SUP](68)[/SUP]



پروردگارا! کردار زشتم را در پرده دار
. اگر بر گناهم کسی غیر از تو آگاه می شد، آنرا مرتکب نمی شدم و نیز اگر از تعجیل عقوبت می ترسیدم باز هم ازخطا اجتناب می کردم.



و این حیا نمودن از مردم و عدم حیا از تو، نه بدان سبب است که قدر واهمیت تو از دیگران کمتر است و آگاهی تو از گناهانم نسبت به سایرین پایین تر است، بلکه بدان خاطر است که تو ای پروردگارم، بهترین پوشاننده گناهانی
.



در جای دیگر از دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم
:



«اِلهی فَبِحِلْمِکَ اَمْهَلْتنی وَ بِسِتْرِکَ سَتَرْتَنی حَتّی کَاَنَّکَ اَغْفَلْتَنی؛

معبود من! به سببِ حلمی که ورزیدی مُهلتم دادی، و چون، ستّار بودی، پرده بر لغزش هایم کشیدی تا آنجا که گویا ازکارهایم غافل بودی و نمی دیدی



همچنین سیّدالسّاجدین علیه السلام در دعای شانزدهم صحیفه سجّادیه، این گونه،پروردگارش را به پرده پوشی می ستاید
:



یا اِلهی فَلَکَ الْحَمْدُ، فَکَمْ مِنْ عائِبَةٍ سَتَرْتَها عَلَیَّ فَلَمْ تَفْضَحْنی، وَ کَمْ مِنْ ذَنْبٍغَطَّیْتَهُ عَلَیَّ فَلَمْ

تَشْهَرْنی وَ کَمْ مِنْ شائِبَةٍ اَلْمَمْتُ بها فَلَمْ تَهْتِکْ عَنّی سِتْرَها، وَ لَمْتُقَلِّدْنی مَکْرُوهَ شَنارِها وَ لَمْ تُبْدِ

سَوْءاتِها لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعایبی مِنْ جیرَتی وَ حَسَدَةِنِعْمَتِکَ عِنْدی
.



ای معبودِ من! شکر و سپاس تو را که چه بسیار عیبم را پوشاندی و رسوایم نکردی و چه فراوان گناهم را پنهان کردی و در گناهان، مشهورم نساختی وچه بسیار، زشتی ها که انجام دادم و پرده ـ آبرویم ـ را ندریدی و طوق زشت آن را بر گردنم نیفکندی و بدی های آن را بر همسایگان که در جستجویِ عیب هایم هستند و بر حسودانی که تحمل دیدن نعمت هایت را ندارند،آشکار نساختی
.



نکته دیگر اینکه خداوند مهربان، نه تنها خود «ستّار الْعُیُوب» است، بلکه ازبندگانش خواسته که آنها نیز در این صفت زیبا، آینه پروردگارشان باشند و آنها نیز از لغزش های یکدیگر چشم پوشی و پرده پوشی کنند و بدین گونه آبروی یکدیگر را محفوظ بدارند. در روایتی از حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که:
«
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ حَیّیٌ سِتّیرٌ یُحِبُّ الْحَیَاءَ وَ السِّتْرَ؛

به درستی که خدای عزّ و جلّ، بسیار باحیا وپرده پوش است و حیا و پرده پوشی را (نیز در دیگران) دوست می دارد»
.[SUP](70)[/SUP]



باری خداوند، نه تنها زشتی ها را می پوشاند بلکه به همان نسبت، زیبایی های دیگران را نیز آشکار می سازد، در دعای جوشن کبیر می خوانیم:

«
یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ؛ ای آنکه زیبایی را آشکار می سازی و زشتی را می پوشانی.»



در تفسیر این عبارت از دعا، روایتی دل نشین از امام صادق علیه السلام نقل شده است که
:



هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه در عرش، صورتی دارد شبیه به صورت او درزمین، پس هرگاه کارهای نیکی چون رکوع و سجود و دیگر افعال نیکو از اوصادر شود، صورت این اعمال نیکویش در عرش ظاهر می شود، و ملائکه آنرا می بینند و بر او درود می فرستند و برایش استغفار می کنند، ولی اگر معصیتی از او سر زند، خداوند، حجابی بر آن می نهد تا ملائکه بر آن مطلع نگردند، واین است تأویل:

«
یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ»
.[SUP](71)[/SUP]



«
وَ اَنا اَحْوَجُ اِلی سَتْرِها....»





758


 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهم تر بودن پرده پوشی خداوند در آخرت


آن گونه که امام علیه السلام اشاره کرد:
احتیاج آدمی به ستاریت حق تعالی در جهان دیگربیشتر است تا این جهان مادی.


در اینجا می توان در بیان دلیل این امر، گفت:
از آنجا که این دنیا، سرای گذرا وفریب و فراموشی و غفلت و بی توجهی و نیستی و نابودی است، اگر انسان، دراین دنیا، رسوا شود، گذر زمان و گردش روزگار، فراموشی ها، فرصتِ جبران،تغییر آدمیان و مشغول بودن آنها به زر و زیور دنیوی، باعث می شود که رسوایی از یاد دیگران برود و یا بسیار کمرنگ گردد.


ولی در قیامت که همه این امور، منتفی است، مصیبت رسوایی آن روز بسیاربزرگ تر از مصیبت رسوایی عالَم دنیاست، علاوه بر اینکه رسوایی در آن روز،بسیار گسترده تر و در برابر دیدگان همه آفریدگان می باشد. از اینجاست که امام علیه السلام مسئلت می کند که: «
من به پرده پوشی تو ای خدا، در آخرت، محتاج ترم تا عالَم دنیا»

دو نکته و پایان سخن


نخست آنکه اگر خداوند،
«ستّار العیوب» نمی بود و در نتیجه، آدمی با ارتکاب هرگناهی، خود را رسوا و یا در معرضِ رسوایی می دید، در این صورت، رمز برتری انسان بر ملایکه که همان «اختیار» باشد از بین می رفت.


توضیح آنکه آنچه در واقع سبب شده است که آدمی را از فرشتگان نیز برترساخته و او را صدرنشین مَلَک نماید، همچنین رمز آن همه شگفتی و عظمتانسان در آن است که او ابتدا در مقام اختیار بین سعادت و شقاوت بوده و سپس با میل و اراده خویش و آزادانه، راه (سعادت) را بپیماید، تا سپس به آن همه عظمت و شگفتی که ملائکه را وادار به سجده در برابر خویش نمود، دست یابد. حال اگربنده ای، بداند به محض ارتکاب معصیت، رسوا خواهد شد و آبرویش از میانخواهد رفت، در اینجا به نوعی، «اختیار» در ترک معاصی از او سلب شده و او بهگونه ای «جَبر»
در ترک گناهان مبتلا خواهد شد که آن جبر، خوف از بی آبرویی بعد از هر لغزش می باشد. در این حال، آدمی اگرچه با این انگیزه نیز ترک معصیت نماید، امری نیکو و پسندیده است، ولی رمز عظمت و شکوه انسان که او را معلم فرشتگان نموده بود، از بین رفته و او را از آن اوج به مقام فرشته شدن تنزل می دهد.


بنابراین «ستّار العیوب» بودن حق تعالی، ریشه در «رَبُّ العالَمین» بودن او واینکه او پرورش دهنده جهانیان بر طبق آنچه استعدادشان تقاضا می کند، (دارد)،و اینکه اگر «رَبُّ العالمین» بخواهد آدمی را پرورش داده تا آنجا که آینه تمام نمای خداوند خویش گشته و حیرت ملایکه را در پی داشته باشد، باید از پرتو «ستّارالعیوب» بودن بهره گیرد، تا قبل از هر چیز مقام «اختیار» از انسان، سلب نگردد.


نکته دیگر اینکه اساسا ستّاریّت از رموز دلبری جاودانه خداوند می باشد و ازهمین دست صفات زیبای حق تعالی است که شیدایی و حیرانی همواره بندگان عارفش را سبب شده است
.

777
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اِلهی جُودُکَ بَسَطَ اَمَلی وَ عَفْوُکَ اَفْضَلُ مِنْ عَمَلی، اِلهی فَسُرَّنی بِلِقائِکَ یَومَتَقْضی فیهِ بَیْنَ عِبادِکَ.

معبود من! جود و بخششت، آرزویم را گسترش داده است، و عفو تو بر کردارـ زشت ـ من برتری یافت. معبودِ من! مرا به دیدارت، در روزی که میان بندگانت داوری می کنی شادمان کن!

نکاتی از این فراز

جود گسترده خداوند، آرزوی بیشتر بنده؛
«عفو خدا، بیشتر از جُرم ماست»؛[SUP](73)[/SUP]
تمنای سرور حاصل از دیدار خداوند در روز قیامت.
«اِلهی جُودُکَ بَسَطَ اَمَلی...».

آرزوهای بی پایان آدمی، جود بی پایان خداوندی

از خداوند بزرگ، فراوان خواستن و چیزهای بزرگ را آرزو کردن و درخواست نمودن، از صفات نیک و شایسته یک بنده است که مطلوب حضرت حق نیزمی باشد.

پروردگار از بنده ای که در کنار خزاین بی پایانش، از او چیزهایی اندک و ناچیزمی طلبد، خشنود نمی باشد. لذا با اندک تأملی در دعاهای اهل بیت علیهم السلام درمی یابیم که آن بزرگواران، هم فراوان می خواستند و هم چیزهای بزرگ، همانند دیدار باخداوند را مسئلت می نمودند.

اینکه چه چیز باعث بسط و گسترش آرزوی یک بنده می شود ـ چنانچه در این قسمت از مناجات، بدان اشاره شد ـ «جود و کَرَم» خداوند می باشد که این چنین آرزویی را می طلبد. در واقع، گویا آن چنان جودی را، این چنین آرزویی مبسوط و بی پایان معنا خواهد داد.

حاصل سخن آنکه، اگر خداوند، از بنده اش بسط و گستردگی آرزو رابخواهد، بدان سبب است که خود از جودی بی پایان برخوردار است و خداوند،جود و کرم و بخشش خود را، بدون مصرف، نمی پسندد.
 
بالا