علم بهتر است یا ثروت

علم بهتر است یا ثروت


  • مجموع رای دهندگان
    34

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خدا

قبل از هر چیز بر خود لازم میدانم ولادت پر سعادت مولی الموحدین علی (ع) ، پدر آسمانیمان را به دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت تبریک و تهنیت عرض کنم
همچنین روز 13 رجب ملقب به روز پدر را به پدران بزرگوار و زحمتکش سرزمین مادریمان ایران عزیز شادباش عرض کنم

بر این اساس قصد دارم با توجه به جو فنی و مهندسی این باشگاه در این تاپیک مباحثی در قبال سخنان حضرت علی و علم ایشان مطرح کنیم ........

سخنانی که تنها بعضا در محافل دانشگاهی مطرح میشود و شاید شنیدنش برای دوستانی تازگی داشته باشد و شاید هم دوباره شنیدنش برای دوستانی که اکثرا اهل مطالعه کتب تاریخی و دینی چون نهج البلاغه هستند خالی از لطف نباشد

البته از گروه دومی که عرض کردم استدعا دارم اگر مطالبی در این باره ( گستردگی علم علی (ع) ) دانند ما را از آن بی بهره نفرمایند و در اختیارمان قرار دهند .

باشد که همه ما در این روز عزیز بهره مند گردیم و به فرموده پیشوایمان حرکت کنیم

انشاالله

حال به سوال خود برگردیم علم بهتر است یا ثروت ؟ ..........
بهتر است اول در نظرسنجی شرکت کنید و بعد با توجه به نظر خود سایر مباحثی که مطرح میشود رو نظاره گر باشید و بعد به تجزیه و تحلیل بپردازید


 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
علم بهتر است یا ثروت؟

علم بهتر است یا ثروت؟

نقل است سلمان فارسي که رحمت خدا بر او باد، مي‌گويد: وقتي که پيامبر (ص) در شان علي (ع) فرمود:

من شهر علم هستم و علي، دروازه آن شهر است

منافقان در مورد علي (ع) حسادت شديدی ورزيدند و بين خود توطئه کردند تا علي (ع) را در همين مورد (علم) به نظر واهي
خودشان، درمانده کنند. توطئه آنها اين بود که چند نفر هرکدام جداگانه نزد علي (ع) بروند و سوال کنند: علم بهتر است با ثروت؟ گفتند: اگر وي در پاسخ هر کدام يکسان پاسخ گفت، مي‌فهميم که علم او اندک است و اگر پاسخ هرکدام را به‌گونه‌اي داد که با پاسخ‌هاي ديگر تفاوت داشت، ديگر در اين راستا راهي براي عيب‌تراشي از او نداريم.
.
..

..
این توطئه به این ترتیب اجرا شد که يکي‌يکي آمدند و هرکدام جداگانه ازآن حضرت سوال کردند.


.
.
.
.

جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:

یا علی! سؤالی دارم.

علم بهتر است یا ثروت؟

علی در پاسخ گفت: علم بهتر است؛

زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد و همچنین سایر دوستانش را از پاسخ امام آگاه کرد.

دومی وارد مسجد شد و همان طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:

اباالحسن! سؤالی دارم، می توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:
علم بهتر است یا ثروت؟

علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان جا که ایستاده بود نشست.

در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود:

علم بهتر است
؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

حضرت علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می شود.



نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت علی در پاسخ به او فرمودند:

علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می کنند.
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند.

مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. همهمه ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می پرسند؟

نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازه واردها دوخته می شد.

در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید: یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: علم بهتر است؛

زیرا مال به مرور زمان کهنه می شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد. مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آن گاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت:

بیهوده نبود که
پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی هم درِ آن!

هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکة مردم نشده ایم، به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن وقت در میان مردم رسوا می شود و ما به مقصود خود می رسیم! مردی که آن طرف تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده ایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته های پیامبر را به مردم ثابت کنیم.




در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید، که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.


سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی گفت. همه از پاسخ های امام شگفت زده شده بودند که نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:

یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می شود.


نگاه های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می کشیدند.

در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید: یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

نگاه های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع اند.

فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی که آنان مسجد را ترک می کردند، صدای امام را شنیدند که می گفت:


اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می دادم.

[h=3] منبع[/h] کشکول بحرانی، ج1، ص27. به نقل از امام علی بن ابی طالب، ص142.




 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
می فرمود: شب و روز بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) وارد می شدم و هر گاه از او می پرسیدم، پاسخم می داد و اگر ساکت بودم، خود آغاز می کرد. هیچ آیه ای بر او فرود نیامد، جز آن که آن را خواندم و تأویل و تفسیر آن را فرا گرفتم.

پیامبر از خداوند خواستند، هیچ چیزی از آموخته هایم از وی را فراموش نکنم؛ پس نه از حلال و حرام چیزی را فراموش کردم و نه از امر و نهی و پیروی و سرکشی. حضرت دستش را بر سینه ام نهاد و فرمود: «خداوندگارا! دلش را از دانش و فهمیدن، حکمت و نور لبریز کن.»

سپس به من فرمود: خداوند والایم به من خبر داد، دعایم درباره تو را پذیرفته است.
«ابن عباس» دانش یاران حضرت رسول را در سنجش با دانش امام، همانند قطره ای برابر هفت دریا می داند.


امام باقر (علیه السلام) می فرمود: نیایم علی(علیه السلام) کسی را نمی یافت که دانشش را تاب بیاورد، تا بدان جا که دردمندانه آه می کشید و بر فراز منبر می فرمود: پیش از آن که مرا از دست بدهید، از من بپرسید. میان پهلوهایم [سینه ام[ دانشی لبریز است؛ آه، آه، آگاه باشید کسی را نمی یابم که آن را تاب بیاورد.

«ابن جوزی» دانشمند نام آور اهل سنت می گوید: هماره علی می گفت:
«از من درباره راه های آسمان بپرسید؛ من به آن ها آگاه ترم تا راه های زمینی.»



پس از پیامبر، به آموزش مردمان مشغول بود و خود [با داشتن دانش خداوندی] شاگردی نمی کرد. مردمان از او می پرسیدند و او درباره اسلام از کسی چیزی نمی پرسید.
روزی فرمود: اگر برایم جایگاهی قرار می دادند، بر آن می نشستم و برای کلیمیان با توراتشان، برای ترسایان به انجیلشان، برای زبوریان به زبورشان و برای مسلمانان به قرآنشان قضاوتی می کردم که خداوند از آن خرسند باشد.

به خدا قسم، اگر بخواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا می رود، و همه احوال او چگونه خواهد بود، می توانم. ولی می ترسم درباره من عقیده ای پیدا کنید که به رسول الله (صلی الله علیه وآله) کافر گردید. ولی آن رازها را با یاران خاص خود در میان می نهم که آنان را بیمی از کفر نیست.

پیش از آن که به گونه ای گسترده وارد بحث دانش امام علی(علیه السلام) شویم، به عنوان مقدمه، اهمیت «دانش» و «دانشور» را از دیدگاه حضرت می نگریم.

 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]اهمیت دانش[/h][h=3][/h]دانش را چراغ خرد می خواند و آن را باعث رشد کسی می دانست که به آن عمل کند. می فرمود:

به انجام چیزهایی که می دانید، نیازمندترید تا آموختن نادانسته ها.



تدریس را لذت دانشوران به شمار می آورد و بر این باور بود که دانش با تن آسایی به دست نمی آید. از افراد می خواست:

دانش راستین را هر که آورده است، بپذیرند و به سخن بنگرند، نه به گوینده.



معتقد بود، جسته و گریخته آموزش دیدن، دانش پژوهی نیست و می فرمود:

کسی به (ژرفای) دانش دست نمی یابد، مگر آن که زمانی طولانی بیاموزد.




به انسان هایی که دانش را با اهدافی غیر علمی فرا می گرفتند، هشدار می داد:

کسی که علم را برای عمل به آن بیاموزد، از بی رونقی اش [میان مردم] غمگین نشود.



یکی از نشانه های انسان پارسا را آزمندی او به دانش می دانست.

برای علم آن قدر اهمیت قائل بود که می فرمود:
جز کم خرد نادان، کسی دانش و دانشور را خوار نمی شمارد.



نشانه دانش را، فهمیدن می دانست، نه طوطی وار حفظ کردن مطلب.

می فرمود: روزی در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نشسته بودم که اباذر وارد شد و گفت: ای پیامبر خدا! تشییع جنازه عابد برایت محبوب تر است یا محفل علمی؟



فرستاده خدا پاسخ داد: ای اباذر!

ساعتی برای گفتگوی علمی نشستن، نزد خداوند محبوب تر است از هزار تشییع جنازه شهید؛ و ساعتی برای گفتگوی عملی نشستن، در نزد آفریدگار، محبوب تر است از هزار شب زنده داری عبادی که انسان در هر شبی هزار رکعت نماز بخواند!



اباذر پرسید: گفتگوی علمی بهتر است یا خواندن تمامی قرآن؟

پیامبر فرمود: ای اباذر! ساعتی [به] گفتگوی علمی نشستن، نزد خداوند محبوب تر است از دوازده هزار ختم قرآن. بر شما باد به مذاکره علمی؛ به یاری دانش [و اسلام شناسی] است که حلال را از حرام باز می شناسید... و همه [آن چه گفته ام] در این آیه نهفته است:

خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آنان داده شده، درجات عظیمی می بخشد، و خدواند به آن چه انجام می دهید، آگاه است.



از مردمان می خواست پیش از آن که «مرجئه»، یکی از گروه های منحرف، کودکانشان را مورد هجوم فرهنگی قرار دهند، پایه های ایمان استدلالی آن ها را مستحکم کنند.

در شرافت دانش همین بس که حتی کسی که آن را به خوبی نمی داند، مدعی [خوب دانستن] آن است؛ و هر وقت به او دانش را نسبت دهند، خوشحال می شود!

علم را مساوی «قدرت» می دانست و راز پیروزی: دانش، سلطنت [و قدرت] است؛

هر که آن را بیابد، با آن یورش برد و هر که آن را از دست بدهد، بر او یورش برند.



به کسانی که ایمان مذهبی را نوزاد خرافات می دانستند، انتقاد می کرد و می فرمود:
ایمان و دانش، دو برادر همزاد و دو دوست اند که هیچ گاه از یکدیگر جدا نمی شوند.



به نوجوانان قریش می فرمود: ای فرزندان و پسران برادرم! شما (اینک) خردسالان قوم هستید و به زودی بزرگان قومی دیگر می شوید؛ پس دانش را فرا گیرید، و کسی که نمی تواند آن را حفظ کند، آن را بنویسد.

پراکنده کاری، و باری به هر جهت را در دانش جویی نمی پسندید و تخصص گرایی را سفارش می کرد:

دانش، بیش از آن است که به شمارش آید؛ پس، از هر چیزی، بهترینش را برگیر.


ارزش هر کس را، همسنگ تخصص او می دانست.
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]آداب[/h][h=3][/h]از دانش جویان می خواست، به خاطر خدا آن را بیاموزند و به خاطر خدا بیاموزانند:

اگر دانشوران حق دانش را به جای می آوردند، حتما خداوند و فرشتگان و دین باوران آنان را دوست داشتند؛

اما آن ها آن را برای به چنگ آوردن [فقط] دنیا آموختند، پس خداوند بر آن خشم گرفت ومردمان نیز به آن ها اعتنا نکردند [و مقامشان را ارج ننهادند].


هر گاه با دانشور نشستی، بر شنیدن حریص تر باش تا بر گفتن.


از حق دانشور [برتو] آن است که زیاده [از اندازه] از او نپرسی؛... هر گاه وارد بر او شدی که جمعی حضور دارند، هم بر آن ها سلام کن و هم درودی ویژه بر او روا دار. برابرش بنشین، نه پشت سرش؛ نه با چشمانت به او اشاره کن و نه با دستت. بسیار مگو: «فلانی و فلانی بر خلاف گفته تو می گویند». با نشستن بسیار در نزدش، او را میازار. دانشور نظیر درخت نخل است؛ باید منتظر شد تا خرمایی از آن فرو افتد.

کسی که به دانش جویان فروتنی و خود را برای دانشوران کوچک کند، با دانشش به سروری خواهد رسید. دانش، انسان معمولی را بالا و ترکش انسانی را که از منزلت اجتماعی برخوردار است، به زمین می زند.

از دانشوران می خواست به سانِ طبیبی دلسوز باشند که مرهمش را در جایی می نهد که سودمند باشد [آن ها نیز دانش خود را در جای واقعی خویش به کار گیرند].

پرسش را برای فهمیدن و دانستن می دانست نه پُز دادن.


می فرمود: مردی از انصار نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمد و پرسید:

حق دانش چیست؟


حضرت پاسخ داد: سکوت.

ـ سپس؟
ـ گوش فرا دادن.

ـ سپس؟
ـ حفظ کردن.

ـ و آن گاه ای رسول خدا؟
ـ بدان عمل کردن؟

ـ سپس؟

ـ آن را گسترش دادن.


به دانش جویان و دانشوران هشدار می داد:

علم، همسایه عمل است، کسی که آموخت، آن را به کار گیرد. علم فریاد می زند: «عمل» اگر [کسی که آن را آموخته] به آن پاسخ مثبت دهد [دانش در وجودش جایگزین می شود]، در غیر این صورت، از او رخت برمی بندد.


با یادآوری فایده های گوناگون دانش در پیشرفت مادی و معنوی آدمی، به کسانی که در جا می زنند، نهیب می زد:

دانش بیاموز که اگر توانگر باشی، باعث وِقار تو خواهد شد، و اگر تهیدست باشی، مایه درآمد تو.



برای دانش پژوه، سرافرازی این سرا و رستگاری آن سراست.

در جستجوی منزلت [اجتماعی و اقتصادی و...] برآمدم، آن را جز در علم نیافتم. بیاموزید، در هر دو سرا سرور خواهید شد.
بر شما باد به دانش جویی که باعث پیوند میان دوستان، نشانگر جوانمردی، هدیه ای در محافل، همراهی در سفر و همدم در غربت است.

پادشاهان، فرمانروایان بر مردم اند؛ و دانشوران، فرمانروایان بر پادشاهان.
[h=3]دانشور[/h]دانشور را کسی می دانست که از دانش آموزی خسته نشود.
دانشور، نیکو پرسد.

کسی که دانشوری را احترام کند، خدایش را احترام کرده است.
به دانشوران هشدار می داد؛ زشتی دانش، لاف زدن است.



آن چه از آتش برگیرند، از آن کاسته می شود؛ اما اگر [برای تغذیه ست] هیزم نیابی، آتش فرو می نشیند؛ همچنین، اقتباس، دانش را از بین نمی برد؛ اما تنگ چشمی دانشوران، باعث نابودی اش می شود.

دانشوران غریب اند؛ زیرا نادانان بسیارند.



دانشور، [روحیه] نادان را می شناسد، زیرا پیش از این، خود نادان بوده است.


مسؤولیت دانشور را بیش از مسؤولیت نادان می دانست و می فرمود:
خداوند از نادانان تعهد به آموختنِ دانش نگرفته، مگر آن که قبلاً از دانشوران تعهد آموزش (به نادانان) را گرفته است.
دانشور، الگوی مردم است ؛ انحرافش، انحراف دیگران را در پی خواهد داشت. از همین روی می فرمود: لغزش دانشور، بسانِ شکستن کِشتی است؛ هم خود غرق می شود، و هم سرنشینانش را غرقه می سازد.

چون دانشور چشم از جهان فروپوشد، در اسلام حفره ای پدید می آید که تا روز رستاخیز چیزی آن را پُر نمی سازد.
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]آگاهی به همه زبان ها [/h]
از آن جایی که در چشم انداز تشیّع، امام، دانشمندترین فرد بر روی کره خاکی در زمانه خویش است، یکی از تبلورهای آن، آگاهی وی به تمامی زبان هاست.


امام باقر و صادق ـ که درود آفریدگار بر آنان باد ـ فرمودند:

هنگامی که امیرالمؤمنان از کار بصریان فارغ شد، هفتاد نفر از سیاهان نزد وی آمدند. سلام کردند و به زبان خود با او سخن گفتند و ایشان، به زبان آنان به آنان پاسخ گفت.


امام صادق (علیه السلام) فرمود: [یهودی ای] از جیب قبایش کتابی بیرون آورد و آن را به امیرمؤمنان داد.

امام (علیه السلام) آن را گشود، به آن نگریست و گریست.



یهودی به وی گفت: پسر ابوطالب! چه چیزی تو را به گریه انداخت؟ به این کتاب که به زبان سُریانی است، نگاه کردی، در حالی که تو عربی. آیا دانستی که آن چیست؟


امیرمؤمنان فرمود: «آری. این، نام من است که ثبت شده است.»

یهودی به وی گفت: نام خود را در این کتاب به من نشان بده و مرا از نام خود به زبان سُریانی باخبر کن.


امیرمؤمنان نامش را در کتاب نشان داد و گفت: «نام من «اِلیا» است.»


فهميدن سخنان دختران يزدگرد توسط علی (ع) كه به زبان فارسي سخن گفتند, وقتي كه آنان را نزد عمر به اسارت آوردند نیز از جمله مواردی است که در تاریخ از آنها یاد شده ( منتهي الآمال , ج 1 ص155


«اباصَلت هِرَوی» می گوید: امام رضا (علیه السلام) با مردم به زبان خود آنان سخن می گفت. و سوگند به خدا، فصیح ترین و داناترین مردم به هر زبان و گویش بود.



روزی به ایشان گفتم: ای پسر پیامبر خدا! من از آگاهی شما به این زبان ها، با این اختلاف های زبانی در شگفتم.

فرمود: ای اباصَلْت! من حجّت خدا بر مردم هستم، و خداوند، کسی را که به زبان مردم آگاهی نداشته باشد، حجّت بر آنان قرار نمی دهد.

آیا سخن امیرمؤمنان به گوش تو نخورده که فرمود: «به ما فصلُ الخِطاب داده شده است». و آیا فصل الخطاب، جز آگاهی از زبان هاست؟!
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]ریاضی[/h][h=3][/h] شخصی از امام علی (علیه السلام) پرسید:
چه عددی بر 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، 9، 10 قابل تقسیم است؟



حضرت در حالی که سوار اسب خود بود، بی درنگ فرمود:
«روزهای سال را، در روزهای هفته ضرب کن.»!!!!!!!



آن گاه اسب خود را تاخت و رفت.
در آن زمان، معروف بود که تعداد روزهای سال 360 است. اگر 360 را در 7 ضرب کنیم، حاصل ضرب آن 2520 خواهد بود که به تمام این اعداد قابل قسمت است و خورده نمی شود.



سه نفر دارای 17 شتر بودند. خدمت حضرت رسیدند و از وی خواستند که شترها را میان آنان به نسبت یک دوم، یک سوم، و یک نهم تقسیم کند، بی آن که شتری کشته شود.


حضرت دستور دادند:

یک شتر بر شترها بیفزایند که مجموع آن ها 18 شتر شد.

سپس نصف 18 شتر ـ یعنی 9 شترـ را به کسی که یک دوم می خواست، داد. از 9 شتر باقی مانده، 6 شتر به کسی که یک سوم می خواست، داد، و 2 شتر به کسی که یک نهم می خواست. مجموع 9، 6 و 2 شتر می شود 17 شتر، سپس حضرت شتر خود را هم برداشت.



«زَرّ بن حُبَیش» می گوید: دو نفر نشسته بودند و غذا می خوردند. یکی از آنان پنج قرص نان داشت، و دیگری سه قرص نان.

وقتی سفره انداختند، کسی نزد آنان آمد و سلام کرد. گفتند: بنشین و غذا بخور.


مرد نشست و با آن دو خورد و همه هشت قرص نان را خوردند. آن مرد برخاست و در هنگام رفتن، هشت درهم نزد آن دو گذاشت و گفت: این در مقابلِ نانی است که از شما خوردم و از غذایتان بهره بردم.
آن دو [بر سر تقسیم درهم ها] با هم کشمکش کردند. دارنده پنج قرص نان گفت: «پنج درهم از آنِ من، و سه درهم از آنِ توست». دارنده سه قرص نان گفت: «جز این که پول بین ما به نصف تقسیم شود، به چیز دیگری راضی نیستم.»

شکایت نزد امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) بردند و داستان خود را برای وی نقل کردند. علی (علیه السلام) به آن که سه قرص نان داشت گفت: دوست آن چه را که [حق تو] بوده، به تو داده است و نان او بیشتر از نان تو بوده است. بیا و به همین سه درهم راضی باش.

گفت: هرگز! جز به حقّ خالص، از او راضی نخواهم شد.



علی فرمود: در حق خالص، به تو بیش از یک درهم نمی رسد و او هفت درهم می برد!!!!!



مرد گفت: پناه بر خدا، ای امیرمؤمنان! او سه درهم می دهد و من راضی نمی شوم و حتّی تو هم توصیه کردی که من بپذیرم و من باز هم راضی نشدم. حال به من می گویی که در حقّ خالص، نباید جز یک درهم به من برسد؟!

علی فرمود: «دوست تو، سه درهم را بر پایه مصالحه به تو داد؛ ولی تو گفتی: «من جز به حقّ خالص، راضی نیستم. و طبق حقّ خالص، جز یک درهم، مال تو نیست.»



مرد گفت: دلیل آن را طبق حق خالص به من بفهمان تا بپذیرم.


علی فرمود: اگر هر یک از هشت قرص نان ـ که شما خورده اید ـ، سه قسمت شود، بیست و چهار می شود. حال، اگر یکی از شما بیشتر یا کم تر خورده باشد، معلوم نیست. پس در خوردن مساوی هستید!

گفت: آری.
فرمود: تو هشت سهم خوردی، در حالی که نُه سهم داشتی و دوست تو هشت سهم خورده در حالی که پانزده سهم داشته است؛ یعنی هشت سهم خودش را خورده و هفت سهمش باقی مانده است و آن شخص سوم [فقط] یک سهم از نُه سهم تو را خورده است. بنابراین، یک درهم از آنِ تو می شود، در برابر یک سهمت؛ و هفت درهم از آنِ او می شود، در برابر هفت سهمش.
مرد گفت: اکنون راضی ام.
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]فیزیک[/h][h=3][/h] هنگامی که کنار فُرات نشسته بود، در دستش چوبی بود که آن را بر آب می زد، فرمود: «اگر می خواستم، می توانستم برای شما از آب، نور و آتش ایجاد کنم!!!!!!»


امام، مضمون سخنش را روشن نکرده و مطلب را در شکل رمز بیان فرموده است؛ چون خِرَدها در آن زمان، بیش از این را بر نمی تابیدند و در کلام آن حضرت که فرمود: «از آب، نور و آتش برایتان ایجاد می کردم»، دلالت ظریفی بر نیروی موجود در آب است که می توان از آن نور (برق)، و آتش (نیروی حرارتی) ایجاد کرد. اگر ژرف نگری کنیم، درمی یابیم که آب، از دو عنصر هیدروژن و اکسیژن به وجود آمده است، که اولی قابل احتراق و تولید نور است، و دومی به احتراق کمک و حرارت ایجاد می کند.



افزون بر این، در آب طبیعی به نسبت دو به ده هزار، آب سنگین (D2O) وجود دارد که آن را به منبعی طبیعی برای هیدروژن سنگین ـ که از آن به «دوتریوم» یاد می شود و با D نمایش داده می شود ـ تبدیل می کند و این نمونه، پایه اصلی در ترکیب بمب هیدروژنی است که بر پایه ترکیب دو اتم دوتریوم برای تشکیل هلیوم است. و البته نیروی به دست آمده از این ترکیب ـ که منشأ نیروی خورشیدی است ـ هزاران بار بر نیروی به دست آمده از بمب اتمی ـ که بر پایه اورانیوم است ـ افزون تر است. برای درک بیشتر موضوع، یادآوری می شود که محصول یک گرم هلیوم ـ که از ترکیب دوتریوم به دست می آید ـ نیروی معادل 675 میلیون میلیارد اِرگ (= دویست هزار کیلو وات ساعت) است.

[h=3]اتم شناسی [/h]می فرمود: «(خداوند) گرد هم آورنده متفرق های اشیا، و پراکنده ساز کنار هم آمده های آن است. پراکنده های آن بر پراکنده سازِ آن، و گِردهم آمده های آن بر گِردهم آورنده آن دلالت می کند؛

و این، مفهوم سخن خداوند است که می فرماید: «و از هر چیزی دو گونه (نر و ماده) آفریدیم، امید که شما عبرت گیرید.»



«اما جمادات، او به قدرت خود، آن ها را نگه داشته است، و به هم پیوسته های آن ها را حفظ کرده تا از هم نگریزند، و از هم گریزان های آن ها را نگه داشته تا به هم نچسبند.»
می فرمود: هر شنونده ای غیر از او [خدا]، از شنیدن «صدای زیر» ناشنواست، و «صدای بَم» او را ناشنوا می سازد.


دانش جدید، امکان بهره گیری از امواج صوتی را فراهم آورده است. گوش انسان، توان گیرایی مقدار معیّنی از امواج صوتی را دارد که بین پانزده موج در ثانیه تا پانزده هزار موج باشد؛ و اگر کم تر از این باشد، گوش ما قادر به شنیدن نیست. چنان که اگر تعداد امواج، افزون تر از پانزده هزار باشد، نیز نمی تواند بگیرد و شاید مقصود از کلام آن حضرت که فرمود: لطیف الاصوات [صداهای زیر] و کبیرالاصوات [صداهای بم]، همین باشد. شایسته یادآوری است که جدیدترین نظریه فیزیک در این مورد، این است که تعداد امواج صوتی قابل درک برای گوش انسان، بین 20 تا 20000 بار در ثانیه است ؛ یعنی متفاوت با نظریه پیشین که آن را بین 15 تا 15000 در ثانیه می دانست.
(ر.ک: «فیزیک» تألیف هالیدی و رزنیک، ترجمه: گلستانیان و بهار، 2 / 95)



هر بیننده ای جز او [خداوند]، در [دیدن] رنگ های نهان و اجسام بسیار ظریف، نابیناست.



بسیاری از حیوانات، رنگ ها را نمی بینند، بلکه تنها رنگ سفید و سیاه را می بینند

اما انسان، هفت رنگ لطیف قابل دید را که امواج آن ها بین 4/0 میکرون (بنفش) تا 8/0 میکرون (قرمز) است، می بیند. ولی رنگ هایی که طول موج آن ها از این محدوده بیرون است، انسان، قادر به دیدن آن ها نیست

(از قبیل اشعه ماورای بنفش و اشعه مادون قرمز).



بنابراین، قدرت بینایی انسان محدود است، اما خداوند متعال، هر جسم و هر رنگ را با هر نوع و لطافت می بیند و به قدرت اوست که زنبور عسل، توان تشخیص هفت رنگ سفید متفاوت را دارد که انسان، همه آن ها را یک رنگ (سفید) می بیند. زنبور عسل، با این قدرت چشمگیر، می تواند در حال پرواز، انواع گُل ها را تشخیص بدهد.*
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]امام علی(ع) دومین مفسر آگاه به همه معانی قرآن[/h]
معارف و احکام قرآن در سه سطح و مرتبه قابل فهم و تبیین است و فهم مرتبه کامل آن بدون تبیین نبی اکرم(ص) ممکن نیست و تنها کسانی توانِ تفسیر همه معارف قرآن را دارند که همه تبیین های آن حضرت را دریافت کرده باشند. روایات عامّه و خاصه نشان می دهد که امام علی(ع) همه تنزیل و تأویل و معانی و معارف قرآن را از رسول خدا(ص) دریافت کرده است.
بدین جهت، امام علی(ع) دومین مفسر آگاه به همه معانی قرآن بوده است.


روایات بسیاری دلالت دارد که چنین شخصی امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) بوده است. ایشان از کودکی در دامان پیامبر نشو و نما یافته و استعداد و توان فوق العاده و علاقه وافر به فراگیری علوم و معارف وَحْیانی داشته است. نبی اکرم(ص) نیز در تعلیم همه معارف قرآن به ایشان اهتمام شدید داشته است. از این رو، علی(ع) همه معانی و معارف قرآن و تنزیل و تأویل آن را از رسول خدا(ص) فراگرفته و مانند خود آن حضرت به همه معانی و معارف قرآن آگاه بوده و توان تفسیر و تبیین همه معانی و معارف قرآن را داشته و دومین مفسر مصون از خطا و آگاه به همه معانی و معارف و احکام قرآن بوده است.

[h=3]الف) امام علی(ع) و تلقی همه معارف قرآن از رسول خدا(ص)[/h]روایات بسیاری در کتب شیعه و سنّی دلالت دارد که رسول خدا(ص) همه معانی و معارف قرآن را به حضرت علی (ع) تعلیم داده است و آن حضرت نیز بدون کمترین خطا و اشتباه همه آن معانی و معارف را تلقّی نموده و حتی یک حرف از آن را فراموش نکرده است.



در نهج البلاغه آمده است:



جایگاه مرا نزد رسول خدا(ص) به سبب خویشاوندی نزدیک و منزلت مخصوص می دانید. مرا در حالی که کودک بودم در دامانش می نهاد، به سینه اش می فشرد، در بسترش کنار خود می خواباند و تنش را به تن من می سود و بوی خوشش را به من می بویاند. هیچ دروغی در گفتار و خطایی در کردار از من نیافت... .

من آن سان که بچه شتر دنبال مادرش می رود، در پی او بودم. در هر روز از اخلاق خود پرچمی را برای من بر می افراشت (نکته تازه ای را برای من آشکار می کرد) و مرا به پیروی از آن وا می داشت. هر سال در حِراء (کوهی در مکه) مجاور می شد و من او را می دیدم و غیر من او را نمی دید. در آن روز غیر از رسول خدا(ص) و خدیجه(س) و من که سومی آن دو بودم هیچ خانه ای در اسلام به وجود نیامده بود. نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم. هنگامی که وحی بر او نازل شد ناله شیطان را شنیدم و گفتم: ای رسول خدا! این ناله، چیست؟ فرمود این شیطان است که از عبادت خویش مأیوس گردیده است. به راستی تو آن چه را که می شنوم، می شنوی و آنچه را که می بینم، می بینی جز اینکه تو پیامبر نیستی و تو وزیری و به راه خیر می روی... .7


از این روایت شدّت مصاحبت و ملازمت علی(ع) با رسول خدا(ص) و موقعیت ویژه وی برای تلقی معارف وحیانی از آن حضرت به خوبی نمایان است. این بخش از خطبه نهج البلاغه نشان می دهد که تا چه اندازه رسول گرامی اسلام(ص) به آن حضرت علاقه مند بوده و در پرورش وی سعی وافر داشته و نیز اینکه آن حضرت تا چه اندازه از استعداد تلقی معارف وحیانی برخوردار بوده است.


علاوه بر آن، این روایت نیز نشان دهنده آن است که زمینه تلقیِ همه معانی قرآن از رسول خدا(ص) برای آن حضرت کاملاً فراهم بوده است.

کلینی در کافی در پایان روایتی طولانی از امیرالمؤمنین(ع) در این خصوص چنین روایت کرده است:


من پیوسته هر روز یک بار و هر شب یک بار خدمت رسول خدا(ص) وارد می شدم. پس در هر بار با من خلوت می کرد و هر جا می رفت، من هم با او می رفتم. اصحاب رسول خدا(ص) می دانند که با هیچ کس جز من این کار را انجام نمی داد. بسا بود رسول خدا(ص) در خانه من به نزدم می آمد و این همنشینی بیشتر در خانه من واقع می شد. هرگاه خدمت آن حضرت در بعضی از منزلهایش وارد می شدم با من خلوت می کرد و زنانش را از آنجا بیرون می نمود. پس جز من کسی در نزد او باقی نمی ماند و هر گاه برای خلوت با من به منزل من می آمد، فاطمه و هیچ یک از پسرانم بیرون نمی رفتند. هرگاه از او سؤال می کردم، پاسخ مرا می داد و هرگاه پرسشهایم تمام می شد و سکوت می کردم با من سخن آغاز می کرد.

هیچ آیه ای از قرآن بر پیامبر(ص) نازل نشد مگر این که قرائت آن را به من آموخت و آن را بر من املا کرد و من آن را با خط خودم نوشتم و تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من تعلیم داد و از خدا خواست که فهم و حفظ آن را به من عطا فرماید
.

از زمانی که آن دعا را درباره من کرد هیچ آیه ای از کتاب خدا و هیچ علمی را که بر من املا کرد و آن را نوشتم، فراموش نکردم و هرچه را که خدا به او تعلیم داد از حلال و حرام و امر و نهی، گذشته و آینده و هر نوشته ای که پیش از وی بر هر کسی نازل شده بود، از طاعت و معصیت، همه را به من تعلیم فرمود و آن را حفظ کردم و حتی یک حرف از آن را فراموش نکردم. سپس دستش را بر سینه ام نهاد و از خدا خواست دلم را از علم و فهم و حکمت و نور پر کند. گفتم: ای پیامبر خدا! پدر و مادرم به فدایت از آن زمانی که آن دعا را برای من کردی چیزی را فراموش نکردم و آن چه را ننوشتم نیز از من فوت نشد. آیا هنوز بر من بیم فراموشی داری؟ فرمود: نه، بر تو بیم فراموشی و نادانی ندارم.8


همچنین کلینی با سند معتبر از ابوالصباح کنانی چنین روایت کرده است:

واللّه لَقَدْ قَالَ لِی جَعْفَرُ بن مُحَمد علیهماالسلام: اِنَّ اللَّهَ عَلَّمَ نَبِیَّه صَلّی اللّهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ التَّنْزِیلَ وَ التَّأوِیلَ فَعَلَّمَهُ رَسوُلُ اللّهِ صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلِیا عَلیهِ السَّلام ثُمَّ قَال: وَ عَلَّمَنَا وَاللّهِ... .
9


به خدا سوگند جعفر بن محمد علیهماالسلام به من فرمودند: همانا خدا تنزیل و تأویل را به پیامبرش تعلیم داد و رسول الله(ص) آن را به علی(ع) آموخت. سپس فرمود: به خدا سوگند به ما (نیز) تعلیم داده است.

در این روایت که شیخ طوسی نیز آن را با سند صحیح در تهذیب آورده است،10 تصریح شده که تنزیل و تأویلی را که خدا به پیامبرش تعلیم داده است، رسول خدا(ص) به علی(ع) آموخته است.


محمد بن حسن صفار(ره) در بصائر الدرجات تنها در ضمن دو باب درباره این که رسول خدا(ص) همه علمش را به امیرالمؤمنین(ع) یاد داده و آن حضرت در علم با رسول خدا(ص) مشارکت داشته و در نبوّت مشارکت نداشته است بیست و سه حدیث ذکر کرده است11 و در باب دیگر نیز روایاتی صریح در خصوص این مدعا آورده است.12


ابوجعفر اسکافی از دانشمندان معتزله نیز مضمون روایت کلینی(ره) را با اندکی تفاوت در الفاظ در ضمن جوابهای علی(ع) به سؤالهای ابن الکوّا آورده است.13


حاکم حسکانی از دانشمندان اهل تسنن نیز با سند متصل از حضرت علی(ع) روایت کرده است:
مَا فِی الْقُرآنِ آیَةٌ اِلاَّ وَ قَدْ قَرَأتُهَا عَلَی رَسُولِ اللّهِ صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلهِ وَ سلَّمَ وَ عَلَّمَنِی مَعْنَاهَا.14
هیچ آیه ای در قرآن نیست مگر اینکه آن را بر رسول خدا(ص) قرائت کردم و معنای آن را به من تعلیم داد.
در حدیث دیگر نیز از آن حضرت چنین روایت کرده است:
مَا نَزَلَتْ عَلَی رَسوُلِ اللّهِ صَلّی اللّهُ عَلَیه وَآلِهِ و سَلَّمَ آیَةٌ مِنَ الْقُرآنِ اِلّا اَقْرَأْنِیهَا اَوْ اَمْلأَهَا عَلَیَّ فَاکْتُبَهَا بِخَطِّی وَعَلَّمَنِی تَأوِیلَهَا وَ تَفْسِیرَهَا وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا وَ مُحْکَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا وَ دَعَااللّهَ لِی اَنْ یُعَلِّمَنِی فَهْمَهَا وَحِفْظَهَا فَلَمْ اَنْسَی مِنْهُ حَرْفا وَاحِدا.15
هر آیه ای که بر رسول خدا(ص) نازل شد، قرائت آن را به من یاد داد و آن را بر من املا کرد و من آن را با خط خود نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من تعلیم داد و از خدا خواست فهم و حفظ آن را به من یاد دهد، پس حتی یک حرف از آن را فراموش نکردم.

ابن عساکر دانشمند معروف اهل تسنن نیز نظیر این روایت را با سندی دیگر در تاریخ مدینه دمشق آورده است.16
روایاتی از قبیل «عَلیّ خازِنُ عِلْمِی»،17 «عَلَیٌّ عَیْبَةُ عِلْمِی»،18 «اَنَا مَدِینَةُ العِلمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا»،19 «اَنَا مَدِینَةُ الحِکْمَةِ وَعَلیٌّ بَابُها»20 که در کتب فریقین با سندهای متعدد از رسول خدا(ص) نقل شده است نیز مؤید بلکه مؤکد این مدّعا است، زیرا از این گونه روایات به خوبی استفاده می شود که علی(ع) فردی بوده است که پیامبر خدا(ص) علم و حکمت خود را به او تعلیم داده و آن حضرت هم بدون کم و کاست و سهو و خطا آن را تلقی و ضبط کرده است، به صورتی که هرکس در هر موضوعی بخواهد از علم و حکمت رسول خدا(ص) استفاده کند، می تواند از طریق علی(ع) به آن نائل شود و تردیدی نیست که علم به معانی و معارف و تنزیل و تأویل قرآن کریم از عمده ترین و قدر متیقن علم و حکمت آن بزرگوار است.


 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]ب) امام علی(ع) و آگاهی به همه معانی و معارف قرآن
[/h]از روایاتی که در عنوان پیشین ذکر شد به خوبی استفاده می شود که امام علی(ع) با تلقّی از پیامبر گرامی اسلام(ص) مانند خود آن حضرت به همه معانی و معارف قرآن کریم آگاه بوده و توان تفسیر واقعی همه معانی و معارف آن را داشته و در فهم و تفسیر آن از هر خطایی مصون بوده است. بنابراین آن حضرت، بعد از رسول خدا(ص) مفسّر آگاه به همه معانی قرآن است. افزون بر آن ، آیات و روایات فراوان در کتب فریقین بر این حقیقت دلالت دارد.

اولین دلیل، آیه شریفه قرآن است که می فرماید:

وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ21
و کسی که تمام علم کتاب نزد اوست.

در بسیاری از روایات شیعه و سنّی، این عبارت قرآن که در آخر سوره رعد است به حضرت علی(ع) تفسیر و تطبیق شده است.

از اهل تسنن، حاکم حسکانی هفت روایت در این مورد آورده22 و از شیعه، سیدهاشم بحرانی در تفسیر برهان در تفسیر این کلمه بیست و پنج روایت جمع کرده است،23 که در هفده حدیث، این کلمه به حضرت علی (ع)،24 و در هفت مورد به همه امامان معصوم تفسیر شده است25 که طبعا حضرت علی(ع) نیز یکی از آنها است. در هر دو دسته، روایت صحیح السند نیز وجود دارد.26


در توضیح آیه باید متذکّر این نکته شد که الف و لام «الکتاب» یا عهد حضوری است و منظور از آن، قرآن کریم است یا الف و لام جنس است و منظور، لوح محفوظ و مطلق کتب آسمانی است که از جمله آنها قرآن کریم است. در هر صورت، این کلمه به ضمیمه روایات مفسر آن دلالت دارد که علم قرآن کریم در نزد امیرالمؤمنین(ع) است و اضافه «علم» به «الکتاب» دلالت دارد که همه علم کتاب در نزد او است، زیرا اضافه مصدر به کلی که همه اجزای آن به طور یکسان صلاحیت دارد که متعلق آن مصدر واقع شود ظهور در استیعاب و عموم دارد.27 از این رو، در آیه دیگر در مورد کسی که مقداری از علم کتاب را دارا بوده است، تعبیر «الَذِّی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ»28 به کار رفته است. برخی روایات نیز مؤید این استظهارند، زیرا در آنها دلالت این کلمه بر علم کل کتاب و دلالت «عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ» بر علم بعض کتاب، مسلّم گرفته شده و در پایان آمده است که امام صادق(ع) با دست به سینه اش اشاره کرد و فرمود:

به خدا قسم! علم همه کتاب در نزد ما است، به خدا قسم! علم همه کتاب در نزد ما است.29
با این بیان معلوم شد که این قسمت از آیه قرآن کریم به ضمیمه روایات مفسر آن، یکی از ادله عالِم بودن امیرمؤمنان(ع) به همه معانی و علوم قرآن است. در برخی روایات نیز این آیه، برترین منقبت امیرمؤمنان به شمار آمده است30 و این، مؤید دیگری برای این استفاده است.


دلیل دیگری که بر علم حضرت علی(ع) به تمام قرآن دلالت دارد، روایتی است که در کتب شیعه و سنی باسندهای متصل از رسول خدا(ص) روایت شده است:

عَلِیٌ مَعَ الْقُرآن وَ الْقُرآنُ مَعَ عَلیٍّ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.31
علی با قرآن است و قرآن با علی است. هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.


حاکم نیشابوری و ذهبی از دانشمندان معروف اهل تسنن سند این حدیث را صحیح دانسته اند.32

از نظر معنا نیز معلوم است که منظور از عدم جدایی حضرت علی(ع) از قرآن، جدا نشدن جسم او از کاغذ و مرکب آن نیست. معنای جمله اول این است که علی(ع) از نظر علم و عمل همیشه با قرآن است و دانش و عملش پیوسته مطابق با قرآن می باشد. معنای جمله دوم (قرآن با علی است) این است که تمام علوم و معارف قرآن در نزد علی است، زیرا اگر او به قسمتی از قرآن و معارف آن آگاهی نداشته باشد، به معنای جدایی آن قسمتِ قرآن از علی(ع) است و حال آنکه کلام نقل شده آن را نفی می کند. پس این روایت دلالت می کند که علی(ع) به همه معانی و معارف قرآن آگاه است و این علوم تا روز قیامت نیز برای آن حضرت باقی است و با فراموشی و مانند آن، از آن حضرت جدا نمی شود.


نظیر این روایت را صدوق(ره) با سند صحیح و متعدد در خصال آورده است.33

حاکم حسکانی یکی از دانشمندان معروف اهل تسنن نیز در این خصوص در کتاب شواهد التنزیل فصلی در یگانه بودن علی (ع) در شناخت قرآن و معانی آن و علم به آنچه در آن است عنوان کرده و بیست و دو روایت را با سند متصل آورده است34 که برخی از آنها را یادآور می شویم:

از ابوالطفیل، صحابی رسول خدا(ص) روایت کرده است:
در محضر علی(ع) حاضر بودم که خطبه خواند و فرمود: از من بپرسید! به خدا قسم! اگر از من درباره هر چیزی که تا روز قیامت به وجود می آید، بپرسید، شما را از آن خبر می دهم. درباره کتاب خدا از من بپرسید! به خدا قسم! هیچ آیه ای از آن نیست جز آنکه من می دانم کجا نازل شده است، در شب یا در روز، در دشت یا در کوه.35
و از عایشه روایت کرده است:
علی نسبت به آنچه بر محمد(ص) نازل شده داناترین اصحاب او است.36
و از شعبی روایت کرده است:
هیچ کس از این امت به آنچه ما بین دو لوح است (قرآن کریم) و به آنچه بر محمد(ص) نازل شده است، داناتر از علی(ع) نیست.37
و از عبدالملک بن ابی سلیمان روایت کرده است:
به عطاء بن ابی ریاح گفتم: آیا در میان اصحاب پیامبر کسی داناتر از علی بوده است؟ گفت: نه، به خدا قسم! کسی را که اعلم از او باشد، سراغ ندارم.38
و از ابن عمر روایت کرده است:
علی داناترین مردم است به آنچه خدا بر محمد(ص) نازل کرده است.39
ابونعیم در حلیة الاولیاء از نبی اکرم(ص) چنین روایت کرده است:
اِنَّ الْقُرآنَ اَنْزَلَ عَلَی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ مَا مِنْهَا حَرْفٌ اِلاّ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وِ اِنَّ عَلیَّ بنِ اَبِی طالِبْ عِنْدَهُ عِلْمُ الظّاهِرِ وَالبَاطِنِ.40
همانا قرآن بر هفت حرف نازل شده است و هیچ حرفی از آن حروف نیست مگر اینکه ظاهر و باطنی دارد و به راستی که علم ظاهر و باطن قرآن تنها در نزد علی(ع) است.
شایان ذکر است که یکی از وجوه تقدیم خبر بر مبتدا افاده حصر است41 و از این رو، تقدیم «عنده» بر «علم الظاهر و الباطن» در حدیث فوق، دلالت بر اختصاص علم ظاهر و باطن قرآن به آن حضرت دارد. البته معلوم است آنچه که دیگران نمی دانند باطن قرآن است نه ظاهر آن و درنتیجه، تخصیص علم باطن قرآن به آن حضرت از حدیث استفاده می شود.
ابوالحسن عاملی(ره) در مرآة الانوار از ابن عباس چنین روایت کرده است:
بیشتر آنچه از تفسیر آموخته ام از علی بن ابی طالب(ع) است. همانا قرآن بر هفت حرف نازل شده است و هیچ حرفی از آن حروف نیست مگر اینکه برای آن ظاهری و باطنی است و به راستی علی(ع) آن ظاهر و باطن را می داند.42
ظاهرا الف و لام «الظاهر و الباطن» الف و لام عهد ذکری است و درنتیجه، معنای جمله اخیر این است که آن ظاهر و باطنی را که برای هر حرفی از حروف قرآن است علی(ع) می داند.
[h=3]ج) امام علی(ع) و تفسیر همه قرآن[/h]با توجه به آنچه در دو عنوان پیشین بیان شد، به خوبی آشکار است که امام علی(ع) دومین شخصیتی است که به همه معانی، معارف و احکام واقعی قرآن کریم آگاه بوده و بدون کمترین خطایی توان تفسیر همه معانی و معارف قرآن را داشته است. افزون بر این، برخی روایات دلالت دارد که خدای متعال او را برگزیده و برادر، وصی و وزیر پیامبر و خلیفه خود در بین بندگانش قرار داده است تا کتابش را برای آنان تبیین کند و آن حضرت، قائم مقام رسول خدا(ص) در تبیین قرآن کریم است.

صدوق(ره) در کتاب عیون و امالی با سند متصل از امام رضا، از پدرانش، از پیامبر، از جبرئیل، از میکائیل، از اسرافیل صلوات الله علیهم اجمعین از خدای متعال، چنین روایت کرده است:

اَنَا اللّهُ لاَ اِلهَ اِلاّ اَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِی فَاَخْتَرْتُ مِنْهُم مَن شِئْتُ مِن اَنبِیَائِی وَاخْتَرَتُ مِنْ جَمِیعِهِمْ مُحَمدا حَبِیبا وَ خَلِیلاً و صَفِیّا فَبَعَثْتُهُ رَسوُلاً اِلَی خَلْقِی وَ اصْطَفَیْتُ لَهُ عَلِیّا فَجَعَلْتُهُ لَهُ اَخا وَ وَصِیّا وَ وَزِیرا وَ مُؤدِّیا عَنْهُ بَعْدَهُ اِلَی خَلْقِی وَ خَلِیفَتِی عَلَی عِبَادِی لِیُبَیِّنَ لَهُمْ کِتَابِی... .43
من «الله» هستم که معبودی جز من نیست. خلق را با قدرتم آفریدم و هرکس از پیامبرانم را که خواستم از میان آنها برگزیدم و از جمیع آنان محمد را به عنوان حبیب و خلیل و صفیّ برگزیدم و او را به عنوان رسول به سوی خلقم فرستادم و علی را برای او برگزیدم و او را برادر، وصی، وزیر، رساننده پیام از جانب پیامبر به خلقم و خلیفه خود بر بندگانم قرار دادم تا کتابم را برای آنان تبیین کند... .
همچنین از رسول خدا(ص) روایت شده است:
مَعَاشِرَ النَّاسِ! تَدَبَّرُوا الْقُرآنَ وَ افْهَمُوا آیاتَهُ وَ انْظُرُوا اِلَی مُحْکَمَاتِهِ وَ لاَتَتَّبِعُوا مُتَشَابِهِهِ! فَوَاللّهِ لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زَوَاجِرَهُ وَلاَیُوَضِّحَ لَکُمْ تَفْسِیَرَهُ اِلاَّ الّذی اَنَا آخُذُ بِیَدِهِ وَ مَصْعَدِهِ اِلَیّ وَ شائِلٌ بِعَضُدِهِ وَ مُعْلِمُکُمْ اِنَّ مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهَذا [علی[ مَوْلاهُ وَ هُوَ عَلیُ بنِ ابی طَالِبٍ اَخِی وَ وَصیّی... .44

ای مردم! در قرآن تدبر کنید و آیات آن را بفهمید و به محکمات آن نظر کنید و از متشابه آن پیروی نکنید! به خدا سوگند! هرگز نواهی آن را برای شما تبیین نمی کند و تفسیر آن را برای شما توضیح نمی دهد مگر کسی که دستش را گرفته و به نزد خود بالا آورده و بازویش را بالا گرفته ام. به شما اعلام می کنم که هر کس من مولای اویم این شخص مولای او است و او علی بن ابی طالب برادر و وصی من است... .


در حدیث دیگر از آن حضرت چنین روایت شده است:
فَمَنْ عَمَی عَلَیْهِ مِنْ عِلْمِهِ شَیْئٌ لَمْ یَکُنْ عِلْمُهُ مِنّی وَ لاَسَمْعُهُ فَعَلَیْهِ بِعَلِّیِ بنِ اَبِی طَالِبِ عَلیه السَّلام فَاِنَّهُ قَدْعَلِمَ کَمَا قَدْعَلِمْتُهُ ظَاهِرَهُ وَ بَاطِنَهُ وَ مُحْکَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ.45
هرکس که علم قرآن برایش پوشیده است و از من یاد نگرفته و نشنیده است، باید به علی بن ابی طالب رجوع کند، زیرا او ظاهر و باطن و محکم و متشابه آن را همان گونه که من می دانم، می داند.
در خطبه ای که از آن حضرت روایت شده چنین آمده است:
اِنَّ اللّهَ عَزّوجلّ اَنْزَلَ عَلیّ الْقُرآنَ وَ هُوَ الَّذِی مَنْ خَالَفَه ضَلَّ وَ مَنْ ابْتَغَی عِلمَهُ عِنْدَ غَیْرِ عَلیٍّ هَلَکَ.46
همانا خدای عزوجل قرآن را بر من نازل کرده است که هر کس با آن مخالفت کند، گمراه است و هرکس علم آن را در نزد غیر علی(ع) طلب کند هلاک می شود.
با توجه به روایات دو عنوان پیشین و این گونه روایات تردیدی نمی ماند که آن حضرت توان تفسیر همه معانی قرآن را داشته و هر سؤال تفسیری را پاسخگو بوده است و به مقداری که مردم زمان آن حضرت استعداد و صلاحیت داشته و خواستار بوده اند، قرآن کریم را برای آنان تفسیر می کرده است. صفار با سند متصل از یعقوب بن جعفر روایت کرده است:
در مکّه با ابوالحسن (علی«ع») بودم. مردی به او گفت: همانا تو از کتاب خدا چیزی را که نشنیده ای تفسیر می کنی؟ ابوالحسن(ع) فرمود: کتاب خدا پیش از مردم بر ما نازل شده است و پیش از آن که در میان مردم تفسیر شود برای ما تفسیر شده است. ما حلال و حرام، ناسخ و منسوخ و سفری (نازل شده در سفر) و حضری (نازل شده در وطن) آن را می شناسیم و می دانیم در چه شبی، چقدر آیه، درباره چه کسی و درباره چه چیزی نازل شده است... .47
از ابن عباس روایت کرده اند:
بیشتر آنچه از تفسیر آموخته ام از علی بن ابی طالب(ع) است.48

و نقّاش49 از وی روایت کرده است:
علی بن ابی طالب(ع) به من فرمود: اباعباس (ابن عباس)! وقتی نماز عشاء را خواندی در صحرا به نزد من آی! اباعباس گوید: نماز خواندم و به محضر آن حضرت رسیدم و شبی مهتابی بود. آن حضرت به من فرمود: تفسیر الف «الحمد» و همه «الحمد» چیست؟ چیزی نمی دانستم که پاسخ دهم. پس یک ساعت تمام در تفسیر آن سخن گفت و بعد فرمود: تفسیر لام «الحمد» چیست؟ گفتم: نمی دانم. در تفسیر آن نیز یک ساعت تمام تکلّم کرد و سپس فرمود: تفسیر حاء «الحمد» چیست؟ گفتم: نمی دانم. در تفسیر آن یک ساعت تمام سخن گفت و بعد فرمود: تفسیر میم «الحمد» چیست؟ گفتم: نمی دانم. در تفسیر آن هم یک ساعت تمام سخن گفت و بعد فرمود تفسیر دال «الحمد» چیست؟ گفتم: نمی دانم. پس در تفسیر آن تا سپیده دم سخن گفت و به من فرمود: اباعباس! برخیز به منزلت برو و برای فریضه ات مهیّا شو! ابوالعباس (عبدالله بن عباس)، گوید: برخاستم در حالی که همه آنچه را که فرموده بود فراگرفته بودم. در این هنگام علم خود را به قرآن در برابر علم علی(ع) همانند برکه ای در مقابل دریا یافتم.50

همچنین از وی روایت کرده است:
علم پیامبر(ص) از علم خدا است و علم علی از علم پیامبر است و علم من از علم علی است و علم من و اصحاب محمد(ص) در برابر علم علی(ع) مانند قطره ای در برابر هفت دریا است.51
از علقمه روایت شده است که به ابن مسعود گفت: آیا علی(ع) را ملاقات کرده ای؟ گفت: بلی او را ملاقات کرده ام و از او علم قرآن را فراگرفته ام و از او استفاده کرده و بر او قرائت کرده ام. بهترین و داناترین مردم بعد از رسول خدا(ص) هموست و او را مانند دریایی جاری دیدم.52
البته تفسیر همه قرآن برای مردم آن زمان در گرو صلاحیت و استقبال آنان بوده است که اکثر آنان فاقد آن بوده اند. چه بسا علومی که حضرت در سینه داشتند، ولی افراد آن زمان استعداد یا صلاحیت فراگیری آن را نداشته اند، ولی از آنجا که حکمت خدا اقتضا دارد که معارف وحیانیِ لازم برای بشر محفوظ بماند، همواره افراد معدودی بوده اند که استعداد و صلاحیت تلقی همه معانی و معارف قرآنی را داشته اند و چه بسا حضرت علی(ع) همه تفسیر قرآن را برای چنین افرادی بیان نموده یا به صورت مکتوب به آنان منتقل کرده باشد. روایت کمیل بن زیاد در نهج البلاغه نیز بر این مطلب دلالت دارد. کمیل بن زیاد گوید:

امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) دستم را گرفت و مرا به صحرا برد. وقتی به صحرا رسید نفس عمیقی کشید و سپس فرمود: ای کمیل بن زیاد! به راستی که این دلها ظرفِ علوم و حقایق و اسرارند و بهترین آنها ظرفیت دارترین آنها است. پس آنچه را به تو می گویم از من به یاد نگهدار... (با دست به سینه خود اشاره کرد) و فرمود: آگاه باش که در اینجا علم فراوانی است. ای کاش فراگیرانی را برای آن می یافتم. آری می یابم تیزفهمی را که بر او ایمن نیستم، دست افزار دین را برای دنیا به کار می برد و از نعمتها و حجتهای خدا در ستیز با بندگان و اولیای خدا پشتیبانی می گیرد یا کسی را که برای حاملان حق سر تسلیم فرود می آورد ولی به رموز و نکته های حق بصیرت ندارد، با نخستین شبهه ای که عارض شود شک در دلش رخنه می کند. آگاه باش که نه این اهل است و نه آن و نه کسی که سخت طالب لذت است و به آسانی پیرو شهوت و خواهش نفس می شود و نه کسی که شیفته گردآوردن و ذخیره کردن مال است و در هیچ چیز، دین را رعایت نمی کند. از نظر شباهت نزدیکترین چیز به آنان چهار پایان چرنده اند. چنین علمی با مرگ حاملان آن می میرد. بار خدایا (چنین است) اما برای این که حجتها و دلیلهای روشن خدا باطل نشود و از بین نرود، زمین از کسی که حجت خدا را به پا دارد خالی نمی ماند، خواه آشکار و مشهور باشد و خواه ترسان و پنهان. اما آنان چه تعدادند؟ و کجا هستند؟ به خدا آنان از نظر عدد بس اندکند و از نظر قدر و منزلت در نزد خدا بسیار با عظمت. خدا به وسیله آنان حجتها و دلیلهای روشنش را حفظ می کند تا آنها را به نظائر خویش ودیعه دهند و در دل اشباه خود کشت کنند و بارور سازند. علم مبتنی بر حقیقت بصیرت به آنان هجوم آورده است و با راحتی ناشی از یقین، مباشر هستند و آنچه را که مترفان (نازپروردگان) دشوار می دانند سهل و آسان می گیرند و با آنچه نادانان از آن وحشت دارند، انس می گیرند و در دنیا با بدنهایی که ارواح آنها به محل اعلی وابسته است، زندگی می کنند. آنان خلفای خدا در زمین و دعوت کنندگان به دین خدایند. آه آه! چه بسیار به دیدن آنان مشتاقم!53
از این کلام به خوبی استفاده می شود که اکثر قریب به اتفاق مردم زمان امیرالمؤمنین(ع) استعداد و صلاحیت تحمّل و تلقی علوم آن حضرت را نداشته اند و آن حضرت در آرزوی افرادی بوده است که از چنین استعداد و صلاحیتی برخوردار باشند. برای آنکه حجتها و بینات خدا از بین نرود، همواره افرادی که عدد آنها اندک ولی منزلت آنها نزد خدا بسیار بزرگ است، بوده و هستند که خدا حجتها و دلیلهای روشن خود را به وسیله آنان حفظ می کند و هیچگاه زمین از وجود آشکار یا پنهان چنین افرادی خالی نمی ماند. بنابراین، چنین افرادی در زمان حضرت علی(ع) نیز وجود داشته اند و حضرت همه معانی و معارف قرآن را که از رسول خدا(ص) تلقی کرده بود، به آنان منتقل کرده است.
در روایت دیگری نیز آمده است:
طلحه به حضرت علی(ع) گفت: آنچه را از قرآن، تأویل و علم حلال و حرام که در نزد تو است به چه کسی می دهی و صاحب آن بعد از تو چه کسی است؟ فرمود: به کسی که رسول خدا(ص) مرا فرمان داده است که آن را به او بدهم. گفت: او کیست؟ فرمود: وصیّ من و اولی ترین افراد به مردم بعد از من، پسرم حسن است. سپس پسرم حسن در وقت رحلتش آن را به این پسرم حسین می دهد، بعد به یکی یکی از فرزندان حسین(ع) منتقل می شود تا این که آخرین آنها بر رسول خدا(ص) در کنار حوضش وارد می شوند. آنها با قرآن هستند و قرآن نیز با آنها است. از آن جدا نمی شوند و قرآن نیز از آنان جدا نمی شود.54
از این روایت استفاده می شود علوم امیرالمؤمنین(ع) به امامان بعد از وی یکی پس از دیگری منتقل شده و هر امامی آن را به امام بعد از خود داده است. با توجه به این روایت و روایاتی که دلالت می کند رسول خدا(ص) همه معانی و معارف قرآن را به علی(ع) تعلیم داده است معلوم می شود که امامان بعد از آن حضرت نیز به همه معانی و معارف قرآن آگاه بوده اند و ذیل روایت که می گوید «آنها با قرآن هستند و قرآن نیز با آنها است و از آن جدا نمی شوند و از آنان جدا نمی شود» مؤکد این معنا است.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند آن قدر از فهم و دانش به او (علی علیه السلام) عطا فرمود که اگر فهم و دانش او (علی علیه السلام) را بین زمینیان تقسیم کنند، همه را در برخواهد گرفت (و همه دانا می شوند). [SUP] (1) [/SUP]سخن گفتن از جلوه های دانش آن حضرت به منزله آب دریا را در کاسه کردن است، ولی:
آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید
[h=3]گستره علم علی علیه السلام[/h] علی علیه السلام خزانه علم الهی [SUP] (2) [/SUP] و عتبه و درگاه بلند علم بی کران پیامبراکرم صلی الله علیه و آله[SUP] (3) [/SUP] و سینه او، محل جمع علوم فراوان است. [SUP] (4) [/SUP] او امام مبینی است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در وصفش فرمود: «امام مبین » همین علی علیه السلام است. او امامی است که خداوند تبارک و تعالی دانش همه چیز را در او نهاده است.»[SUP] (5) [/SUP]

علم آن حضرت از سه جهت گذشته، حوادث فعلی و آینده گسترش دارد. او از گذشته، آینده و حوادث عصر خود آگاهی کامل و کافی داشت.[SUP] (6) [/SUP]


کلیات دانش ها و اصول علوم و جزئیات و فروع آن ها نزد حضرت حاضر بود. مفضل می گوید: روزی امام صادق علیه السلام به من فرمود: ای مفضل! آیا کنه معرفت محمد صلی الله علیه و آله، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را می دانی؟



عرض کردم: ای آقای من! کنه معرفت آن ها چیست؟

فرمود: ای مفضل! هرکس کنه معرفت آن ها را بشناسد، در برترین مراتب ایمان خواهد بود.
عرض کردم: ای آقای من! آن را به من بشناسان؟
فرمود: ای مفضل! بدان که آن ها، می دانند که خداوند عزوجل چه چیزهایی را خلق کرده است; بدان که آن ها کلمه تقوا و خزینه های آسمان ها، زمین ها، کوه ها، بیابان ها و دریاها هستند; بدان که آن ها می دانند که چند ستاره و فرشته در آسمان است و وزن کوه ها چه قدر است و حجم آب دریاها، و نهرها و چشمه ها چه قدر است و هیچ برگی (از درختی) نمی افتد، مگر آن که آن ها می دانند و هیچ دانه ای در ظلمات زمین و نیز هیچ رطوبت و خشکی که درکتاب مبین آمده است، نیست مگر آن که آن ها (همه) را می دانند.[SUP] (7) [/SUP]
علی علیه السلام هم به ظاهر اشیاء و مخلوقات آگاه بود و هم نسبت به باطن و ملکوت آن ها اطلاع کافی و احاطه علمی کامل داشت. مؤید این مطلب، روایات فراوانی است که در این مورد وارد شده است.

[h=3]علی علیه السلام اعلم است[/h]شیخ عباس قمی (ره) اعلمیت آن حضرت را از جهاتی مورد اثبات قرار می دهد:

الف - دارای نهایت فطانت و قوت حدس و شدت ذکاوت بودن.

ب - مرجع نهایی در تمام شبهات و مشکلات علمی بودن.
ج - مفاد حدیث نبوی صلی الله علیه و آله: «اقضاکم علی علیه السلام » که مستلزم اعلمیت است. زیرا قضا مستلزم علم است.
د - جامعیت در علوم مختلف، مانند تفسیر، نحو، فقه، کلام و...
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]منابع علمی علی علیه السلام[/h] دانش و آگاهی آن حضرت دارای منابع متعدد است. آن حضرت دانش خود را از آن ها تحصیل کرده است:

[h=3] الف: اتصال با حقیقت نبوت: [/h] آن حضرت به واسطه استعداد ذاتی، توفیقات و تاییدات الهی و مراقبت و کوشش دائمی، با علوم نبوی رسول اکرم صلی الله علیه و آله اتصال برقرار کرد و تحت تربیت آن حضرت قرار داشت; همان طوری که خود حضرت به این حقیقت چنین اشاره می فرماید: «شما قرب ومنزلت مخصوص مرا نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانید. در کودکی مرا در دامن خویش می گذاشت و به سینه اش می چسبانید و در بسترش می خوابانید. بدنم به جسد مبارکش می رسید و از بوی معطر او استفاده می نمودم. لقمه را می جوید و در دهانم می گذاشت. هیچ گاه دروغ از من نشنید. خطا و اشتباهی ندید. یکی از فرشتگان بزرگ الهی همواره از وی مراقبت می نمود و به کارهای نیک و اخلاق پسندیده هدایتش می نمود. من همانند ناقه شتر که دنبال مادرش می رود، از آن حضرت پیروی می کردم. در هر روز دری از علم به رویم می گشود و از اخلاق و آداب نیک چیزی برایم آشکار می کرد. دستور می داد تا از او پیروی کنم. در هرسال مدتی در کوه «حراء» به سر می برد. جز من و خدیجه علیها السلام، کسی آن حضرت را نمی دید. در آن هنگام خانه ای در اسلام تاسیس نشده بود، جز خانه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و خدیجه علیها السلام; و من سومین فرد آن خانواده بودم. نور وحی و رسالت را مشاهده می کردم و بوی نبوت را استشمام می نمودم.»[SUP] (10) [/SUP]

علی علیه السلام می فرماید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله هزار در از علم را به روی من گشود که از هر دری، هزار در باز شد. پس هزار هزار در علم به روی من گشوده شد. به طوری که از گذشته و آینده خبر دارم و از مرگ ها و پیش آمدها و راه های قضاوت خبردارم.»[SUP] (11) [/SUP]
[h=3] ب - قرآن کریم: [/h] از روایات متعدد به دست می آید که یکی از منابع و مدارک علمی آن حضرت، قرآن کریم است. آن حضرت چون از اسرار و رموز کلام الهی اطلاع کامل داشت و با شان نزول، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، مطلق و مقید و محکم و متشابه آیات آشنا بود، می توانست احکام و قوانین دین و معارف اسلام را از عمق آن کتاب آسمانی استخراج نماید و در اختیار مسلمانان قرار دهد. آن حضرت در این مورد می فرماید: «قرآن را به سخن آورید، ولی قرآن برای شما سخن نمی گوید. من می توانم از آن خبر بدهم. علوم گذشته و آینده در آن کتاب آسمانی موجود است. احکام ومسائل مورد احتیاج شما و تفسیر موارد اختلافتان در آن کتاب وجود دارد. اگر از من بپرسید، به شما یاد می دهم.»[SUP] (12) [/SUP]

[h=3] ج - ارتباط با عالم غیب (الهام) [/h] از جمله منابع علمی آن حضرت، ارتباط داشتن ایشان با جهان غیب می باشد. همان طور که از روایات متعدد به دست می آید، علی علیه السلام و سایر معصومین علیهم السلام با پروردگار جهان و عالم غیب ارتباط داشتند و از این راه حقایقی را دریافت می کردند.

خداوند به واسطه بعضی از فرشتگان به آن ها الهام می کرد. و بدین وسیله علوم و کمالات و حقایق را بر آن ها افاضه می کرد.



امام باقر علیه السلام فرمود:

«علی علیه السلام به کتاب و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عمل می کرد و هنگامی که مساله تازه ای پیدا می شد که در کتاب و سنت وجود نداشت، خدا حق را به آن حضرت الهام می کرد.»[SUP] (13) [/SUP]

از جمله اوصاف علی علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام «محدث » بودن است. محدث به این معناست که فرشته ای از ناحیه خداوند برای آن حضرت حدیث می کرد.[SUP] (14) [/SUP]
سؤال: اگر امام نیز باعالم غیب ارتباط دارد و به وسیله الهام، حقایقی را دریافت می کند، پس بین پیغمبر و امام چه فرقی است؟ علاوه برآن، دربعضی از روایات وارد شده است که با مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله وحی منقطع گشت، پس این گونه روایات با سخنان گذشته ناسازگار است.

جواب: گرچه در روایات فراوان، الهام و ارتباط باجهان غیب برای ائمه علیهم السلام اثبات شده است، ولی در همان روایات فرق بین پیامبر و امام بیان شده است:


فرق اول این است که امام تشریع کننده نیست. و احکام و قوانین شریعت و حلال و حرام بر او وحی نمی شود بلکه آن ها بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل می شد و آن حضرت آن ها را به علی علیه السلام تعلیم داد و علی علیه السلام آن ها را به امام بعدی تعلیم داد.

فرق دوم که از احادیث استفاده می شود، این است که گرچه به امام نیز الهام می شود و امام با عالم غیب ارتباط دارد، ولی وحی و الهام آن ها باوحی انبیاء فرق دارد، زیرا پیامبر رسما با عالم غیب تماس می گیرد و فرشته وحی را مشاهده می نماید و ملکوت جهان هستی را رؤیت می کند ولی امام چنین نیست.



محمد بن مسلم می گوید: نزد امام صادق علیه السلام صحبت از «محدث » به میان آمد. آن حضرت فرمود: محدث صدای فرشته را می شنود، ولی او را نمی بیند. عرض کردم: از کجا می فهمد کلام فرشته است؟ فرمود: به واسطه آرامش خاطر و وقاری که در آن حال پیدا می کند.[SUP] (16) [/SUP]
بنابراین بدون آن که امام، پیامبر باشد و براو وحی شود، علوم و اخبار آسمانی به وسیله الهام، یا با صدای فرشته به وی می رسد، امام شخص فرشته را نمی بیند اما پیامبر او را می بیند. امام محدث است و محدث در لغت به معنای کسی است که برای او حدیث و خبر تازه گویند. در لسان اخبار، امام را «محدث » می گویند.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3] تعدد معلومات علی علیه السلام
[/h] معلومات آن حضرت را می توان به دو دسته تقسیم نمود:



دسته ای از آن ها معلوماتی هستند که از شرایط امامت هستند و امامت به وسیله آن محقق می شود. این معلومات عبارت است از: علم به احکام و قوانینی که برای سعادت دنیوی و اخروی مردم ضروری می باشد، علم به اخلاق نیک و بد، علم به عقاید صحیح و ناصحیح و به طور کلی، علم به هرآن چه که برای ارشاد و هدایت انسان ها و اداره امور دنیوی و اخروی مردم لازم است; اعم از قوانین و احکامی که از ناحیه خداوند برای سعادت بشر نازل شده است.

دسته دوم معلوماتی هستند که شرط امامت نیستند و متخصص بودن در آن علوم، شرط امامت نیست. ولی از مطالعه در روایات وارده از ائمه علیهم السلام و روایات اهل سنت و منابع تاریخی به دست می آید که ائمه علیهم السلام نسبت به علوم مختلف آگاهی کامل داشتند. گاه دیگران را از آن دانش ها بهره مند می کردند; مانند گیاه شناسی، زمین شناسی، حساب، ستاره شناسی، فلسفه، نحو، تاریخ، داروشناسی، طب، زبان شناسی، حیوان شناسی و...
دانستن این امور به منزله آن نیست که ائمه علیهم السلام از تخصص خود استفاده می کردند و خود را بی نیاز از دیگران می دانستند. بلکه ائمه علیهم السلام همانند سایر مردم شیوه رایج و عادی زندگی را طی می کردند، مثلا با این که قیمت اجناس را می دانستند، برای تعیین قیمت اجناس به اهل خبره مراجعه می نمودند و با این که از خواص گیاهان وداروها ونحوه درمان خبر داشتند، برای معالجه بیماری ها به طبیب مراجعه می کردند.

اینک نمونه هایی از دریای بی کران معلومات امام علی علیه السلام در قالب علوم مختلف، به طور اشاره ذکر می شود:
[h=3] 1- فلسفه [/h] از تحقیق در فلسفه اسلامی و مطالعه سخنان حضرت علی علیه السلام به دست می آید که آن حضرت اولین کسی از امت اسلام بود که برای بیان معارف حقه الهی از استدلال های منطقی، برهان ها و اصول فلسفه الهی استفاده کرد. آن حضرت برای بیان مقاصد فلسفی، الفاظی را استخدام و از معانی مادی و طبیعی خود مجرد ساخت. کلمات «منذ» ، «قد» و «لولا» ، نمونه ای از این کلمات هستند.

«لایشمل بحد و لا یحسب بعد و انما تحد الادوات انفسها و تشیرالالات الی نظائرها منعتها منذ القد میة و حمتها قدالازلیة و جنبتها «لولا» التکملة »[SUP] (17) [/SUP]


(خداوند) محدود به حدی نیست. (زیرا محدودیت از خواص ممکنات است، نه واجب الوجود بالذات.) و قابل شمارش نیست. (زیرا او واحد حقیقی است که دومی برایش فرض نمی شود.) و اشیاء محدود به حدود هستند و به یکدیگر اشاره دارند. (زیرا جسم هستند و اجسام یکدیگر رامحدود و مورد اشاره دارند.) کلمه منذ (که برای ابتدای زمان وضع شده است.) اشیاء را از قدیم بودن منع می کند و کلمه «قد» (که اگر برسرفعل ماضی داخل شود، زمان گذشته را به حال نزدیک می کند و اگر بر سر فعل مضارع درآید، به معنای کمی و قلت کار و فعل و به معنای «گاهی » است.) موجودات را از ازلیت و همیشه بودن به دور می کند و کلمه «لولا» (که برای ربط امتناع جمله دوم به جمله اول وضع شده است.) از کامل بودن آن ها جلوگیری می کند.



در زمان خلافت آن حضرت، دو فیلسوف یونانی و یهودی به خدمت حضرت رسیدند و پس از اندکی صحبت، از نزد آن حضرت مرخص شدند. حکیم یونانی درباره حضرت علی علیه السلام گفت: او فلسفه را از سقراط و ارسطو بهتر می داند.

فیلسوف یهوی گفت: او به تمام جهات فلسفه احاطه دارد.[SUP] (18) [/SUP]

ابوعلی سینا می گوید: فیلسوفی جز علی علیه السلام وجود ندارد.[SUP] (19) [/SUP]



بهترین مدرک برای به دست آوردن مبانی فکری و آرای فلسفی آن حضرت، نهج البلاغه است. کتابی که حاوی سخنان فصیح و بلیغ و ناشی از معارف الهی می باشد. در آن سخنان افکاری نهفته است که جویندگان حقیقت را در اقیانوس بی کران الوهیت به منتهای اوج می رساند.

اینک به طور خلاصه، به بعضی از مطالب، مسائل و اصطلاحات فلسفی موجود در نهج البلاغه اشاره می شود:



کیف، توحید، مثل، تشبیه، صمد، وهم، مصنوع، معلول، فاعل، قضاء، قدر، غنی، وجود، عدم، ابد، ازل، شعور، ضد، نور، ظلمت، تباین، حد، حرکت، سکون، حدوث، ذات، غیریت، نهایت، غایت، قدیم، ظاهر، باطن، سبق، مساوی، انشاء، اختراع، ابداء، کائن، معیت، عالم ماده، عالم مجردات، عینیت صفات باذات، صفات ثبوتی و صفات سلبی، حکیم، هستی، هدف مند است، تمام کمالات مال خداست، مرکب نیست، جسم نیست. قابل تشبیه نیست، ذاتش قابل توصیف نیست، قابل شناخت نیست. قابل تغییر نیست، عینیت پذیر نیست، معلول نیست، محیط برهمه چیز است، منزه از نقص است و... .[SUP] (20) [/SUP]
[h=3] 2- علم نحو [/h] علی علیه السلام بنیانگذار علم نحو می باشد ابوالاسود دؤلی می گوید: خدمت علی علیه السلام رسیدم، او را در حال تفکر و اندیشه دیدم، گفتم: ای امیرالمؤمنین! درچه چیزی تفکر می کنی؟ فرمود: شنیده ام در دیار شما کلمات را اشتباه تلفظ می کنند. از این رو خواستم کتابی در اصول عربیت بنویسم. عرض کردم: اگر این کار را بکنید، لغت عرب را زنده و حفظ نموده اید. بعد از 3 روز، به خدمت ایشان رسیدم. حضرت صحیفه ای را به من داد که در آن آمده بود:

«بسم الله الرحمن الرحیم، الکلام کلمه اسم و فعل و حرف، فالاسم ما انبا عن المسمی و الفعل ما انبا عن حرکة المسمی و الحرف ما انبا عن معنی لیس باسم و لا فعل »


سپس به من فرمود: این را پی گیری کن و هر آنچه برایت رخ داد (از قواعد) در آن بیاور و بدان ای ابااسود که اشیاء برسه گونه هستند: ظاهر، مضمر و چیزی که نه ظاهر است و نه مضمر.

ابوالاسواد می گوید: من چیزهایی را جمع کردم و بر حضرت عرضه داشتم که از جمله این ها حروف ناصبه بود: «ان، ان، لیت، لعل و کان » اما «لکن » را ذکر نکردم. حضرت به من فرمود: چرا لکن را ترک کردی؟ گفتم: خیال کردم از حروف ناصبه نیست. فرمود: لکن هم از حروف ناصبه است.[SUP] (21) [/SUP]
[h=3] 3- گیاه شناسی و طبابت[/h] آن حضرت از حاذق ترین اطباء بود.[SUP] (22) [/SUP] و گاه به طبابت بعضی از امراض می پرداخت. آن حضرت در موارد متعدد به گیاهان مختلف و آثار متفاوت آن ها در پیشگیری ازامراض و یا درمان آن ها اشاره می فرمود: که حاکی از اطلاع کافی و کامل آن حضرت در مورد برخی گیاهان و خواص آن ها و نیز درمان بیماری ها توسط آن ها می باشد. از آن حضرت درباره فواید گل خطمی، سیب، به، مویز، خرما، بنفشه، کاسنی، کندر، اویشن، عناب، عدس و...[SUP] (23) [/SUP]سخنانی نقل شده است.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]4- جانورشناسی
[/h] ازجلوه های دانش علی علیه السلام، اطلاعات فراوان و دقیق آن حضرت در مورد حیوانات، پرندگان و حشرات می باشد. آن حضرت گاه طوری در مورد جانوران بحث می نمود که گویی سال ها فقط در مورد همین موضوع مطالعه نموده و عمر خود را صرف همین مورد کرده است. از استخوان بندی، جثه، سرعت، رنگ، زیبایی، تولید مثل و... حیوانات با اطلاع بود. آن حضرت مطالبی درباره طاووس، فیل، مورچه، ملخ، ماهی و خفاش گفته است.[SUP] (24) [/SUP]

آن حضرت در فرازی از نهج البلاغه، در مورد «ملخ » چنین می فرماید: «و اگر می خواهی در باره ملخ بگو که خداوند سبحان برای آن دو چشم سرخ آفریده و دو حدقه تابان برافروخته و گوش پنهان برایش قرار داده و دهن مناسب برایش گشوده و برای آن حس توانا قرار داده و دو دندان که به وسیله آن (گیاه را) چیده و جدا می کند، و دو داس که با آن می درود... در حالی که جثه و تن آن به اندازه یک انگشت باریک نیست.»[SUP] (25) [/SUP]

[h=3] 5- قرآن شناسی و تفسیر [/h]بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله اولین کسی که با حقیقت قرآن و شئون آن ارتباط علمی داشته است، علی علیه السلام بود. آن حضرت حقیقت قرآن را از منبع اصلیش، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دریافت کرد. هر آیه ای که بر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نازل می شد، آن را بر علی علیه السلام قرائت می فرمود و دستور می داد تا حضرت آن را املا نماید. علی علیه السلام می فرماید: «پیامبر صلی الله علیه و آله تاویل آیات و تفسیر آن ها، ناسخ و منسوخ آن ها، محکم و متشابه آن ها، خاص و عام آن ها و این که کجا نازل شده و در چه موردی نازل شده است، را به من تعلیم داد.[SUP] (26) [/SUP]
[h=3] 6- فصاحت و بلاغت[/h] علی علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از فصیح ترین وبلیغ ترین عرب ها بود. این مطلب را در سخنان آن حضرت می توان یافت. سخنان آن حضرت دارای جذبه منحصر به فرد و حلاوت و شیرینی خاصی است. اجزای سخنان او متناسب و به هم پیوسته و در جمال صورت و کمال معنا به هم مرتبط و پیوند خورده است. بلاغت و فصاحت کلام او نشان در قوت فکر و توانایی ذهنی و کثرت علمی و فوق العاده آن حضرت می باشد; زیرا با داشتن آن ها می توان دقایق معانی را در حافظه خود حاضر کرد و آن را به طور روان در قالب الفاظ مانوس و جذاب بیان نمود.
آن حضرت در سخنوری، کار را به اعجاز رساند، به طوری که گاه خطبه هایی را ایراد می نمود که در آن ها حرف «الف » و یا علامت «نقطه » نبود، از باب نمونه از خطبه ذیل که در آن هیچ نقطه به کار برده نشده است، چند سطری بیان می شود: «الحمدلله الملک المحمود المالک الودود و مصور کل مولود و مآل کل مطرود و ساطح المهار و مؤطل الاطواد و مرسل الامطار و مسهل الاوطار عالم الاسرار و مدرکها مدمرالاملاک و مهلکها و مکور الدهور و مکررها و مورد الامور و مصدرها عم سماحه و کمل رکابه و همل وطاع السؤال و الامل واوسع الرمل...»[SUP] (27) [/SUP]
[h=3] 7- ستاره شناسی [/h] علی علیه السلام تنها در مورد موجودات زمینی اطلاع نداشت، بلکه در مورد مخلوقات آسمانی یعنی ستارگان و کیفیت خلقت آسمان ها و آثار ستارگان و نظم حاکم برآن ها نیز اطلاع کامل داشت.[SUP] (28) [/SUP] او زیرک ترین فرد در علم نجوم بود.[SUP] (29) [/SUP]
آن حضرت در مورد یکی از آثار ستارگان می فرماید: «جعل نجومها اعلاما یستدل بها الحیران فی مختلف فجاج الاقطار»[SUP] (30) [/SUP]; (خداوند) ستاره های آن ها را نشانه ها قرار داد تا شخص حیران و سرگردان در آمد و شد راه های گشاده اطراف زمین به آن ها راه جوید.


امام علی علیه السلام در مورد نظم حاکم بر ستارگان چنین می فرماید: «هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل المدائن التی فی الارض »[SUP] (31) [/SUP]; این ستارگان که در آسمان ها می بینید، شهرهایی هستند مانند شهرهای زمین.
 

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینکه پرسیدن نداره!! ثروت.... ما اینهمه سال علم کسب کردیم، هیچ غلطی نتونستیم بکنیم!! نه خونه، نه زن! نه کار نه هیچ چیزی.....
حالا طرفی که پول داشته باشه، هم احترام داره و هم ارامش....
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]- استخراج نیرو
[/h] از جمله جلوه های دانش علی علیه السلام توانایی علمی بر استخراج انرژی و نیروی برق و امثال آن ها می باشد. روزی حضرت علی علیه السلام و کمیل کنار آبی ایستاده بودند. حضرت اشاره به آن آب کرد و فرمود: «یا کمیل! لوشئت ان اصیر من هذاالماء نورا لفعلت.»[SUP] (32) [/SUP]; ای کمیل! اگر بخواهم از همین آب نور بسازم، هرآینه می توانم.

[h=3] 9- علم غیب [/h] از روایات متعدد به دست می آید که علی علیه السلام دارای علم غیب بود و از حوادث گذشته و آینده اطلاع داشت. اینک فهرست نمونه هایی از اخبار غیبی حضرت در این جا ذکر می شود:
خبر از قتل امام حسین علیه السلام، خبر از فرمانده سپاه، گمراه شدن حبیب بن حمار، خبر از کشته شدن اعشی باهله توسط حجاج، خبر از شهادت عمروبن حمق، خبر از به دارآویخته شدن جویربه و میثم تمار، خبر از قطع دست و پای رشید هجری، خبر از کشته شدن خوارج توسط آن حضرت، خبر از غرق شدن بصره، خبر از حمله تاتارها و امثال آن ها.[SUP] (33) [/SUP]

[h=3] 10- آگاهی از ایمان و نفاق مردم [/h] آن حضرت دوستان و شیعیان خود و مؤمنان را از سایر مردم تشخیص می داد. امام صادق - فرمود: مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد وعرض کرد: ای امیرالمؤمنین! به خدا قسم که من شما را دوست دارم! حضرت فرمود: دروغ گفتی. آن گاه آن مرد (با حالت تعجب) به حضرت عرض کرد: سبحان الله! مثل آن که آنچه در باطن من است، را می داند.[SUP] (34) [/SUP]
[h=3] 11- تسلط بر زبان ها [/h] چند چیز ازناحیه خداوند سبحان به آن حضرت عطا شده بود که از جمله آن ها «فصل الخطاب » بود.[SUP] (35) [/SUP]
هروی می گوید: امام صادق علیه السلام با تمام مردم به وسیله زبان خود آن ها صحبت می کرد. به خدا قسم که او فصیح ترین مردم و داناترین آن ها نسبت به تمام زبان ها و لغات بود. روزی به او عرض کردم: ای پسر رسول خدا! من از آگاهی شما نسبت به این لغات - با این که اختلاف زیاد باهم دارند. - درتعجب هستم. حضرت فرمود: ای اباصلت! من حجت خدا بر خلق هستم و حجت باید لغات آن ها را بداند. آیا به تو نرسیده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: که به او «فصل الخطاب » داده شده است؟ آیا فصل خطاب چیزی جز معرفت لغات است؟[SUP] (36) [/SUP]

[h=3] 12- آگاهی نسبت به ادیان و کتب آسمانی [/h] امام صادق علیه السلام فرمود: صحف ابراهیم و موسی علیهما السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله واگذار شد و آن حضرت آن ها را به علی علیه السلام به امانت سپرد.[SUP] (38) [/SUP]; طبق این روایت و روایات فراوان دیگر، تمام کتب آسمانی نزد آن حضرت بود و آن حضرت از مضمون آن ها آگاهی کامل داشت، همان طوری که علی علیه السلام فرمود: «می توانم بین اهل تورات با تورات، بین اهل انجیل با انجیل، بین اهل زبور با زبور و بین اهل قرآن با قرآن قضاوت کنم.»[SUP] (39) [/SUP]

[h=3] 13- آگاهی نسبت به حرفه ها و صنایع [/h] محمد باقر مجلسی قدس سره، نویسنده بحارالانوار می گوید: در این که معصومین علیهم السلام نسبت به صنایع آگاه بودند، شکی نیست و روایات فراوان براین مطلب دلالت دارند. از طرفی، حجت خدا نبایستی جاهل نسبت به مساله ای باشد و نیز بیش تر صنایع، منسوب به انبیاء علیهم السلام هستند.[SUP] (40) [/SUP] معلوم است که علم انبیاء علیهم السلام به ائمه اطهار علیهم السلام از جمله علی علیه السلام رسیده است. پس آن حضرت نسبت به صنایع اطلاع کافی داشته است.

[h=3] 14- تاریخ [/h]حضرت علی علیه السلام آگاهی کامل نسبت به تاریخ داشت.

تاریخ به معنای علم به وقایع، حوادث، اوضاع و احوال انسان ها در گذشته; تاریخ به معنای علم به قواعد و سنن حاکم برزندگی های گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست می آید و تاریخ به معنای علم به تحولات جامعه ها از مرحله ای به مرحله دیگر و قوانین حاکم برآن تحولات و تطورات ازاموری است که آن حضرت نسبت به آن علم داشت.

از این رو آن حضرت در موارد متعدد و به مناسبت های مختلف، مردم را به مطالعه تاریخ و تعقل و تدبر در آثار گذشتگان و عبرت گیری از آن ها دعوت می کند.[SUP] (41) [/SUP] در فرازی از سخنان آن حضرت خطاب به امام حسن علیه السلام چنین آمده است: «ای پسرک من! و اگر چه من عمر (دراز) نکردم (مانند) عمر کسانی که پیش از من بودند (ولی) درکارهای ایشان نگریسته ام، در اخبارشان اندیشه نمودم، در بازمانده هایشان سیرکردم، چنان که (مانند) یکی از آنان گردیدم، بلکه به سبب آنچه از کارهای آن ها به من رسید، چنان شد که من با اول تا آخرشان زندگی کرده ام. پس پاکیزگی و خوبی کردار آن ها را از تیرگی و بدی و سود آن ها را از زیانشان پی بردم.»[SUP] (42) [/SUP]


[h=3] 15- علم حساب [/h] همان طور که از بعضی قضاوت های آن حضرت برمی آید، آن حضرت درعلم حساب نیز دارای اطلاع کامل بود و گاه برای حل مشکلات اجتماعی از آن استفاده می کرد. علامه مجلسی می گوید: آن حضرت بیش از همه از علم حساب بهره داشت.[SUP] (43) [/SUP]
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]16- علم عروض
[/h]سرمنشا علم عروض نیز همانند علوم دیگر، بیت با برکت آن حضرت بود. به گفته علامه مجلسی قدس سره سرچشمه علم عروض، امام علی علیه السلام بود. روایت شده است که خلیل بن احمد «علم عروض » را از یکی از اصحاب مرتبط با امام باقر علیه السلام و یا مرتبط با امام سجاد علیه السلام فراگرفت و برای آن اصولی وضع کرده است.[SUP] (44) [/SUP]

[h=3] 17- هندسه [/h] آن حضرت درعلم هندسه نیز تخصص کافی داشت، بلکه از داناترین مهندسان بود، همان طور که بارها از این رشته برای حل معضلات اجتماعی استفاده کرد، مثل وزن کردن غل و زنجیرهایی که در پای یک برده بود، بدون آن که آن ها را از پای او باز کند و نیز وزن کردن «فیل ».[SUP] (45) [/SUP]
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
علم حضرت امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام از دیدگاه علمای اهل سنت همراه با سند!


پیامبر فرمودند:« اعلم امتی من بعدی علی بن ابی طالب»[۱]
«عالم ترین فرد امت پس از من علی بن ابیطالب است».

پیامبر فرمودند:«أنا مدینة العلم وعلی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه».[۲]
«من شهر علم هستم و علی در آن است؛ پس هرکس که علم می خواهد، باید از در آن وارد شود».

پیامبر فرمودند:«من شهر حکمتم وعلی در این شهر است هرکس که حکمت می خواهد از راه در بیاید».[۳]
پیامبر فرمودند: « أنا مدینة الحکمة وعلی بابها»[۴]
«من شهر حکمتم و علی درب آن».
پیامبر فرمودند:«علی ظرف علم من است».[۵]
پیامبر فرمودند:«علی صندوق علم من است».[۶]
احمد حنبل گوید علی دانش اش از همه بیشتر است.[۷]
ابن عساکر به نقل از اکثریت علماء اهل سنت می گوید:‌» لم یکن أحد من الصحابة یقول (سلونی) إلاّ علیّ بن أبی طالب».[۸]
« هیچ یک از صحابه نمی گفت که (هر چه می‌خواهید) از من بپرسید مگر علی بن ابی طالب (اشاره به روایت امیر مومنان که می فرمودند «سلونی قبل أن تفقدونی» از من هرچه می خواهید بپرسید قبل از این که من را از دست بدهید)».
قال ابن عباس:« والله لقد أعطى على ابن أبی طالب تسعة أعشار العلم وأیم الله لقد شارککم فی العشر العاشر».
قال رسول الله:« قُسمَّتِ الحِکمة عَشَرَةَ اجزاءً فَاُعطِیَ علیٌ تسعةُ اجزاءً و النّاسُ جزواً واحداً و علیٌ اعلَمُ بالواحِدر مِنهُم».[۹]
«قسم به خدا به علی بن ابی طالب نُه دهم علم داده شده بود و قسم به خداوند که او در یک دهم باقی با شما شریک است».
بخاری گوید:« سمعت عطاء: قالت عائشة: علی اعلم الناس بالسنة».[۱۰]
« از عطاء شنیدم که عایشه گفت: علی دانا ترین مردم به سنت است».
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموند:« علّمنی (رسول اللَّه) ألف باب من العلم یفتح مِن کلّ باب ألف باب».[۱۱]
امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند:«رسول خدا هزار باب از علم را به من آموخت و از هر باب بابی گشوده می شد».
پیامبر فرمودند:« هرکس می خواهد نظر کند آدم را در علمش یعنی ( از کیفیت علم آدم بهرمند شود) به علم علی توجه کند و هر کس می خواهد حقیقت تقوی نوح را (که بهترین صفت او بوده است) یا حکم و حکمت او را ببیند وخلت و حلم ابراهیم و هیبت موسی و عبادت عیسی را بیند پس نظر کند به سوی علی ابن ابی طالب».[۱۲]
پیامبرفرمود: عالم ترین فرد امت پس از من علی ابن ابی طالب است.[۱۳]
زمانی که خبر شهادت حضرت علی را به معاویه دادند گفت علم و فقاهت با مرگ علی ابن ابی طالب از میان رفت.[۱۴]
ابن عباس می گوید: علم پیامبر از علم خدای تعالی است و علم علی از علم پیامبر می باشد و علم من از علم علی است ، وعلم من و علم صحابه در مقابل علم علی مانند قطره آبی در هفت دریاست. [۱۵]

——————————————————
[۱] – ینابیع المؤدة ۱/۶۱، باب ۱۴
[۲] – المعجم الکبیر ۱۱ / ۵۵ و أسد الغابة ۴ /۲۲ تاریخ بغداد ۳ /۱۸۱ الجامع الصغیر ۱ /۴۱۵ و ۳ /۶۰ ،‌ کنز العمال ۱۳ /۱۴۹، شرح نهج البلاغه ۷/۲۱۹و۹/۱۶۵، الصواعق المحرقه ص ۱۸۹ حدیث۹
[۳] – تاریخ بغداد۱۱/۲۰۴و۴/۳۴۸، مستدرک علی الصحیحین۳/۱۲۶، الصواعق المحرقه ۱۸۹حدیث ۹، اسدالغابه ۴/۱۰۰، صحیح ترمذی ۲/۲۹۹، سنن ترمذی ۵/۵۹۸، حلیة الالیاء ۱/۶۴، فرائد السمطین ۱/۹۹ باب ۱۹ ح ۶۸
[۴] – صحیح الترمذی ۲ / ۲۹۹، سنن ترمذی ۵/۵۹۸، حلیةالاولیاء۱/۶۴، فرائد السحطین۱/۹۹باب۱۹ حدیث ۶۸
[۵] – فرائد السحطین ۱/۹۷باب۱۸حدیث۶۶
[۶] – فرائد السحطین۱/۳۳۲باب۶۱ حدیث ۲۵۷،تاریخ دمشق ۲/۴۸۲ حدیث ۱۰۱۰
[۷] – مسند احمد ۵/۲۶،اسدالغابه ۵/۵۲۰
[۸] – المستدرک ۳ /۱۲۲ و تاریخ مدینة دمشق ۴۲ / ۳۸۷ ،المناقب خوارزمی ص ۳۲۹و ص ۹۰ ، فضائل الصحابة أحمد بن حنبل ۲ /۶۴۶، أسد الغابة ۴ /۲۲ تهذیب الأسماء واللغات النووی ۱ /۳۱۷، الاستعیاب ۲/۴۶۲، صواعق المحرقه ۷۶ ، ریاض النضره ۲/۱۹۸، کنز العمال ۶/۴۰۵
[۹] – الاستیعاب ۳ / ۱۱۰۴ و أسد الغابة ۴ / ۲۲ و سبل الهدى والرشاد الصالحی الشامی ۱۱ / ۲۸۹ و ینابیع المودة ۱ / ۲۱۳ و تهذیب الأسماء واللغات ۱ /۳۱۷، کنزالعمال ج ۱۳ ص ۱۴۶ ش ۳۶۴۶۱، حلیة الاولیاء۱/۶۵
[۱۰] – التاریخ الکبیر البخاری ۲ / ۲۵۵ و ۳ / ۲۲۸ ، تاریخ مدینة دمشق ۴۲ / ۴۰۸، ریاض محب الدین۲/۱۹۳،ذخایر العقبی ص ۷۸، استیعاب ۳/۴۰، مناقب خوارزمی ۴۹، ذخایرالعقبی ۷۸
[۱۱] – تاریخ مدینة دمشق ۴۲ /۳۸۵ فرائد السحطین ۱/۶۰۱باب۱۹حدیث۷۰،تاریخ دمشق ۲/۴۸۳حدیث ۱۰۱۲، غایة المرام ۵۱۷
[۱۲] – شرح نهج البلاغه ۲/۴۴۹،تفسیر فخر رازی ذیل آیه مباهله، یواقیت محی الدین عربی ۱۷۲ مبحث ۳۲، ینابیع الموده باب ۴۰، فصول المهمه ۱۲۱، مطالب السئول۲۲، کفایة الطالب باب ۲۳
[۱۳] – ینابیع المودة باب۱۴ ج ۱/۶۱
[۱۴] – الاستعیاب ۲/۴۶۳
[۱۵] – ینابیع المودة ۷
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سپاس از تمامی خوانندگان محترم که تا این لحظه صبر داشتند .........لازم است ضمن تشکر از آنها یاد آور شوم این تاپیک تنها به صورت گزیده وار به دانش های حضرت علی که نقل در تاریخ شده اشاره کرده است و چه خوب که با مراجع به منابع اصلی و تحقیقات بیشتر در این باره از بعد علمی علی (ع) آن طور که شایسته است مطالعه بفرمایید و این رو هم در نظر بگیرید که علی (ع) در چه زمانی از تاریخ بوده اند

بازم از صبر شما سپاسگذارم ...........

حال وقت آن است که ما بشنویم و شما سخن گویید

( حتی الامکان سعیم بر این است وارد نشوم ..........و انشاالله درباره بحث اینکه علم بهتر است یا ثروت اخلاق فراموش نشود )

یا حق

منابع :

خوانندگان گرامی برای آشنایی بیشتر با دانش امام در ابعاد روانشناسی، مردم شناسی، دستور زبان عربی، لغت، جغرافیا، هیأت و نجوم، طب و بهداشت و... رجوع کنند به
کتاب 591 صفحه ای «امام علی (علیه السلام) و علم و هنر» از «محمد دشتی».


مرحوم آیة الله صدرالدین صدر در کتاب «تأسیس الشیعة» امام علی را بنیانگذار 60 نوع از علوم قرآنی و تفسیر برمی شمارند.

برخی از این علوم در خطبه


بحارالانوار، ج 39، ص 37.
2- اصول کافی، ج 1، ص 373.
3- کنزالعمال، خ 3279، ص ؟
4- نورالثقلین، ج 4، ص 16.
5- بحارالانوار، ج 37، ص 427.
6- اصول کافی، ج 1، ص 393.
7- بحارالانوار، ج 26، ص 116.
8- همان، ص 109.
9- زندگانی حضرت علی (ع)، ص 8 و 9.
10- نهج البلاغه، خطبه 234، ص 811.
11- نیابیع المودة، ص 77; کنزالعمال، خ 36500 و نور الثقلین، ج 4، ص 444.
12- نهج البلاغه، خطبه 157، ص 499.
13- بحارالانوار، ج 26، ص 55.
14- اصول کافی، ج 2، ص 14.
15- همان، ص 10.
16- بحارالانوار، ج 26، ص 28.
17- نهج البلاغه، خ 228، ص 742.
18- علی کیست؟ ص 199.
19- بحارالانوار، ج 40، ص 165.
20- نهج البلاغه، خطبه 1، 90، 100، 63، 49، 178، 152، 162، 181، 228.
21- کنزالعمال، خ 456 و 269 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، مقدمه ج 1، ص 20.
22- بحارالانوار، ج 40، ص 168.
23- تحف العقول، ص 100 (حدیث اربعماة) ; وسائل الشیعه، ج 17، ابواب اطعمه مباحه.
24- نهج البلاغه، خطبه، 154، 164 و 227.
25- همان، خطبه 227، ص 739.
26- تحف العقول، ص 196.
27- علی کیست، ص 204.
28- نهج البلاغه، خطبه 181 و 227.
29- بحارالانوار، ج 40، ص 166.
30- نهج البلاغه، خطبه 181، ص 589.
31- علی کیست، ص 199.
32- التکامل، ج 3، ص ، به نقل از علم امام، ص 141.
33- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 286- 294; الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 174 و نهج البلاغه فیض، خطبه، 12.
34- بحارالانوار، ج 26، ص 119.
35- همان، ص 141.
36- همان، ص 190.
37- همان، ج 41، ص 301.
38- همان، ج 26، ص 185.
39- همان، ص 183.
40- همان، ص 193.
41- نهج البلاغه، خطبه 98- 160، 221- 234 و نامه 31.
42- همان، نامه 31، ص 913.
43- بحارالانوار، ج 40، ص 168.
44- همان، ص 164.
45- همان، ص 165 و 166.
46- همان، خطبه 27، ص 97.
47- همان، نامه 11، ص 854.
منتهي الآمال , ج 1 ص 155 (فا رسی سخن گفتن حضرت علی(ع) )

http://www.hawzah.net/fa/ArticleView.html?ArticleID=45198

و
http://www.hawzah.net/fa/ArticleView.html?ArticleID=4523
و

[h=3]علم امام علی علیه السلام در کتب اهل سنت | روح الامین[/h]
و
دانشنامه رشد
http://www.ketabname.com/main2/identity/?serial=2349
و
http://www.rasekhoon.net/library/content-55522-1.aspx
 

b_xxxxxxeman

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هم نظر سنجي هم عنوانه تاپيك بارها تو اين تالار گذاشته شده....بهتره به تاپيكاي دوستان احترام بذاريم و اگه مطلبي در باب مورد نظر داريم در تاپيك هاي موجود بيان كنيم...

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/70753-علم-بهتر-است-یا-ثروت؟
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/241998-علم-بهتر-است-یا-ثروت؟
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/67812-علم-بهتر-است-یا-ثروت؟
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/131640-حالا-که-بزرگ-شدید-علم-بهتر-است-یا-ثروت؟
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/363257-علم-بهتر-است-یا-ثروت؟؟؟
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/155190-طرح-یک-مسئله-استراتژیک!-علم-بهتر-است-یا-ثروت؟!
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/268015-بالاخره-علم-بهتر-است-یا-ثروت!


نظرسنجي وقتي به طور صحيح صورت ميگيره كه از گزينه خاصي تو تاپيك حمايت نشه
اينكه بيايم جملات بزرگان را در حمايت از يكي از گزينه ها بيان كنيم....درست نيست
يا اگر ميگيم...از گزينه ديگر هم به همان اندازه با گفته هامون حمايت كنيم.....مثلا ميشه وضعه جامعه را مثال زد
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
این تاپیک هدفش مقایسه نظرات بود و بیشتر آشنا کردن مردم با دیدگاه و بعد علمی امام علی (ع) هر چند خیلی ناچیز ........تاپیکهایی که شما مثال زدین هدف تنها در حد یک کلمه خلاصه شده بود

بنده قصدم این بود .......خوانندگان محترم اول نظر بدن بعد با توسل جویی به مطالب نظرشون رو دوباره مطرح کنند .......... اگر باز هم بر برتری ثروت معتقدند دلایلشون رو بگن ..........

شما گویا معتقدی ثروت بهتر از علم است ........خب دلایلتون رو مطرح کنید .........شنیداریم
 

babi charlton

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر جالبه نظرات برام
کسی که پول داره ولی علم نداره چطوری میخاد پولشو نگه داره؟
یه بچه اگه علم داشته باشه میتونه کل پول اینو بکشه بالا
 

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی تاپیک جالبی هست

کسی نمی گه علم بده,علم و ثروت هر دوشون خوبن و تو زندگی مکمل همن! یکی نباشه دیگری فقدانش به خودی خود باعث نابودی زندگیت می شه!

کسی که پول داشته باشه و علم نداشته باشه,به طبع رشد فکری نداره و سرمایه شو به باد می ده! ولی کسی که علم داره و ثروت نداره هر چند هم تو علمش پیشرفت کنه

نمی تونه از زندگیش لذت ببره و بهرشو بگیره! نظر من اینه که این دو تا مکمل همن!


هر چند خودم ثروت رو انتخاب کردم,چون تو ابن زمونه بدون پول باید بریم یه گوشه بمیریم!
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
هو العليم

با سلام به تمام دوستان عزيز
ممنونم از استارتر بسيار محترم و تاپيك خوبشون كه مزين شده به رهنموده هاي امام عظيم الشانمان
با وجود مطالبي كه شما قرار داديد، ديگه به نظر بنده حرفي براي گفتن نميمونه،‌ چه كسي ميتونه ادعا كنه كه بيشتر از حضرت علي(ع) توان تفسير و بيان معارف را داراست؟!
اما صحبت از علم و ثروت:
به نظر بنده علم همواره (مطابق نظر آن امام همام) بر ثروت ارجحيت داره، و كسي نميتونه منكر اين باشه كه با عمل به مقام و ثروت نميتونه برسه
اما مسئله اي كه بيشتر در نظرات دوستان وجود داره و در جامعه ما هم كم و بيش با آن مواجه هستيم، برتري يافتن بنيه مالي شده و در كنار آن، استفاده از بند (پ)!!!! اما دوستان،‌ آيا احساس نميكنيم، آنچه كه از علم بدست مي آوريم، علمي نيست كه در سخنان حضرت علي (ع) بدان اشاره شده؟!كسي ميتونه ادعا كنه كه علم آكادميكي كه اكثر ما در حال يادگيري آن هستيم همان علمي هست كه بارها و بارها افضل بودنش در سخنان و احاديث امامان و بزرگان آمده؟آيا اين علم همان علمي است كه نگهبان انسان باشه؟اگر اينطوره، پس چرا اكثر كساني كه با علميشون اضافه ميشه، حتي در جهت انكار خدا برميان(البته توهيني به دوستان نشه، منظور بنده اكثريت يادگيران علوم آكادميك در سرتاسر دنياست)؟مگر اينطور نيست كه با افزايش دانش و علم بايستي فروتني و تواضع و كرنشمان در مقابل خداوند افزايش پيدا كنه؟!نه دوستان عزيز، اين علم به نظر بنده همان عمل نيست! علمي كه به قول پيامبر(ص)(اگه اشتباه نكنم) دو نوع ميتونه تقسيم بندي شه، علم دين و علم بدن!يا در سخنان ديگر كه علم به دسته هاي ديگر تقسيم ميشه و علم دين به عنوان علم اصليه، نه علمي كه تنها به مظاهر دنيوي ميپردازه! البته منكر علوم غربي و به دست آوردن اطلاعات در جهت پيشرفت در اين دنيا نيستم، ولي به عقيده بنده، در كنار علمي كه ياد ميگيريم، داشتن علوم ديني براي كساني كه حداقل ادعاي مسلماني دارند، لازم به نظر ميرسه.ميشه ادعا كرد كه ما در حد اطلاعات حداقل ديني هم آشنايي داريم؟چه برسه به معارف متعال ديني!!!
به عقيده بنده، اگه علم واقعا علم باشه، ديگه اصلا تجملات دنيوي و مظاهر ثروت اندوزي ديگه به چشم انسان خار مياد؛ اونوقته كه هم در كسب پيشرفتهاي دنيوي بهترين خواهيم بود و هم در مسايل اخروي، جايگاهي به مراتب متعالي تر خواهيم داشت
اميدوارم همگي از دريافت كنندگان معارف عالي باشيم
چه خوبه،‌حالا كه با اسم مبارك امام عزيزمون اين تاپيك شروع شده، همين بحث ادامه داشته باشه و بتونيم به جمع بندي برسيم
البته مطالبتون زياد بود و نتونستم همه رو بخونم، اما مطلبي رو خونده بودم در مورد نصيحت حضرت علي (ع) به جناب كميل كه فكر كنم خوندنش خالي از لطف نباشه:

قال كميل بن زياد: اخذ بيدي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام فاخرجني الى الجبان فلمااصحر تنفس الصعداء، ثم قال:

ياكميل بن زياد! ان هذه القلوب اوعية، فخيرها اوعاها، فاحفظ عني ما اقول لك: الناس ثلاثة:فعالم رباني، ومتعلم على سبيل نجاة، وهمج رعاع اتباع كل ناعق، يميلون مع كل ريح،لم يستضيئوا بنور العلم، ولم يلجؤوا الى ركن وثيق.
ياكميل! العلم خير من المال، العلم يحرسك وانت تحرس المال، والمال تنقصه النفقة، والعلم يزكو على الانفاق، وصنيع المال يزول بزواله.
ياكميل بن زياد! معرفة العلم دين يدان به، به يكسب الانسان الطاعة في حياته، وجميل الاحدوثة بعد وفاته. والعلم حاكم، والمال محكوم عليه.
يا كميل! هلك خزان الاموال وهم احياء والعلماء باقون مابقي الدهر: اعيانهم مفقودة، وامثالهم في القلوب موجودة;


كميل مى گويد: اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه برد. هنگامى كه به صحرا رسيديم، آه پردردى كشيد و فرمود:

اى كميل بن زياد! اين دل ها همانند ظرف هاست كه بهترين آنها ظرفى است كه گنجايش ونگهدارى اش بيشتر باشد; پس آنچه براى تو مى گويم، حفظ كن و به ياد داشته باش; مردم سه گروهند: علماى الهى و دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصيل علمند و احمقان بى سروپا كه دنبال هر صدايى مى دوند، با هر بادى حركت مى كنند، آنها با نور علم و دانش روشن نشده اند و به ستون محكمى پناه نبرده اند.

اى كميل! علم بهتر از مال است; علم تو را پاسدارى مى كند، ولى تو بايد حافظ مال باشى; مال باانفاق كم مى شود، ولى علم با انفاق افزوده مى گردد; دست پروردگان مال به مجرد زوال مال از بين مى روند (ولى شاگردان علم پايدارند).

اى كميل بن زياد! شناخت علم آيينى است كه با آن جزا داده مى شود و برهمه فرض و لازم است;به وسيله آن انسان در دوران حيات اطاعت فرمان خدا مى كند و بعد از وفات نام نيك از او مى ماند;علم حاكم است و مال محكوم و مغلوب.
اى كميل! ثروت اندوزان مرده اند، در حالى كه ظاهرا در صف زندگانند، ولى دانشمندان تا دنيابرقرار است زنده اند خود آنها از بين مردم رفته اند ولى چهره آنها در آيينه دل ها نقش شده است.

 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تولید علم به معنای ارتباط با حقیقت هستی و حقایق مرتبط با آن، به معنای درك درست از حقیقت چیزها و موجودات و تسلط و تسخیر آن هاست. چنین تسلط و تسخیری عین قدرت و توانایی است.این همان ثروت واقعی است كه انسان درجست وجوی آن است. چنین قدرت و ثروتی است كه انسان را به سعادت واقعی می رساند.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
علمی که به ثروت برسه ( البته در حد متعارف و برای رفع نیاز یک زندگی متوسط و راحت )

و ثروتی که در راه علم خرج بشه


حضرت علی که شاه مردان هستند و هر چی در موردشون بگیم باز هم حق مطلب ادا نمی شه .

این قضیه هم خالی از لطف نیست شنیدنش . تو تلویزیون دیدم یکی از سخنرانان تعریف میکرد در مجلسی ازشون خواسته شده بوده در مورد حضرت علی ( ع ) و صفات و مناقبشون به مدت نیم ساعت سخن بگن . ایشون هم شروع میکنه و میگه حضرت علی یه شجاعتی داشته اووووووووووووووووووووه ، یک مردانگی داشته اووووووووووووووه ، یه صبری داشته اوووووووووووووووووووه ، یه علمی داشته اوووووووووووووه و ........... بهش میگن این چه طرز سخنرانیه ؟ جواب میده شما نیم ساعت وقت دادین در وصف کسی حرف بزنم که خدا فقط میتونه وصفش کنه و تا روز قیامت هم اگر همه از ایشون سخن بگن باز حق مطلب ادا نمی شه .


http://www.www.www.iran-eng.ir/image/png;base64,iVBORw0KGgoAAAANSUhEUgAAABAAAAAQCAYAAAAf8%2F9hAAAB30lEQVQ4EZVTSy8DURT%2BZjpm6GhL0pKQphYeCZF4hIVEWLDowsaCxMJC8AP8AMI%2FsBQWFhKPxMpGbIgFK6vWe0WoRVOPPihth3vmTm%2FTUuEs7r3zzfnO950zdySw6Nz6%2FKT9v3EyIknSX8idHiZSBRzcA1fP%2BTK%2FFiDiXBdQo%2BdI%2Fp00wklFALI4FRxm2oCl%2FnwypXS7E8gYGZH9YwFSHWvgOUehd0zsPYJ2CqcqI5lK8pdszXmxICIP1fGHueMXLAcS0BQNTW4bemqAu1gGhmElsy2vAKkWkl12F3RNR2UpJwUjKSisYDZEC44SYKqFw2SXlLNkQvuZ%2Bn3cwFkkzYppkCWeKwqQMhWhWAly26RMQV%2BhsQLYvXmHqqgwIMOwbo5ooa%2FWzDUXFxuUXmp5ZgjNhWLjIg67Wo50sRnwNGC%2Bx4mnwxQ%2BmMp0M7tEHjY8Zv%2BU9V%2FtUmG5N9OFg1CCJxJKn2p1IDcowm6jbHiygnaPzXRw%2FgRQF2IG69dAlCSLhNehYKpVx2Iv4PcBUuEQ6Y5P7mdMm1Qj%2BmFg8%2BoVg9thE%2FM6bBiu1zC%2B94a1ixSyv5%2B0cDmaJxtP6jh%2FaADtii0Nt%2BMR3sqQwJxlMXT4AswBp5lGCosU6eIbPNu0KX0BMmqe8Db%2Bbr8AAAAASUVORK5CYII%3D
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
سلام،

من تازگی ها به یه دید جدیدتر رسیدم. علم و ثروت خوبه ولی بهتر از اون، فرهنگ و شعور اجتماعی هست. طرف تو ماشین آخرین مدل إن ملیونی نشسته، شعور و فرهنگش نمیرسه که آشغالش رو از ماشین بیرون نندازه. طرف دکتری فلان رشته رو داره اما هنوز فرهنگ استفاده از وسایل عمومی رو نداره یا هنوز نمی دونه که توی مصرف منابع طبیعی و انرژی مثل آب و برق نباید اسراف کرد.
:mad:
طرف اول فرهنگ داشته باشه بعد هر کدومش رو داشت، لایقش.
 

Similar threads

بالا