گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگر

هیچوقت

بر نگرد....

دیگر دلم یخ زده است

کسی نیست

پشت در میمانی

اگر بیایی...
چشمانت را برای زندگی می خواهم

دلت را برای عاشقی می خواهم

صدایت را برای شادابی می شنوم

دستت را برای نوازش

و پایت را برای همراهی می خواهم

عطرت را برای مستی می بویم

خیالت را برای پرواز می خواهم

و خودت را نیز برای پرستش
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند ساعتی می شود که زیر باران نشسته ام ،


تا شاید اندکی از تـنهایـیـم را بشوید و با خود ببرد ...

ولی انگار که بی فایـده است !

تنهایی در خود باران است ،

و در تمام آوازهایی که زیر لب زمزمه می کنم،

به یاد تو ، رفـتـه ً دیـــــــر و دور ...

گویی راست می گفت سهراب :

" عــشـق را زیر باران باید جست... ! "
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو رو به خدا بعد من مواظب خودت باش

به فکر زندگیت باش

غصه ام میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری

شکایت از کسی نکن با اینکه خیلی دلخوری

دلت نگیره مهربون ، عاشقتم اینو بدون

دلم گرفته میدونی ، از هم جدا کردنمون

دل نگرونتم همش ، اگه خطا کردم ببخش

بازم منو به خاطر تموم خوبیهات ببخش

منو ببخش ، منو ببخش . . .

اصلا فراموشم کن و فک کن منو نداشتی

اینجوری خیلی بهتره بگو منو نخواستی

برو بگو تنهایی رو خیلی زیاد دوسش داری

اگه تو تنها بمونی با کسی کاری نداری

دلت نگیره مهربون ، عاشقتم اینو بدون

دلم گرفته میدونی ، از هم جدا کردنمون

دل نگرونتم همش ، اگه خطا کردم ببخش

بازم منو به خاطر تموم خوبیات ببخش
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچ ماشینی به مقصدِ تو نمیرساندَم.

مسافرکِشها هم فهمیده اند

خیالی بیشْ نبوده ای



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



می دانم
گوش هایت را گرفته ای
که نشنوی صدای پای باران را

وقتی
بر سنگفرش خسته روحت
می نوازدآن نغمه ی آشنا را
تقصیر تو نیست که اینجا بارانی است
آسمان همیشه دلش هوای تورا می کند
آن قدرمی بارد
می بارد
تا یادت بیاید
دلتنگی درد کمی نیست
یادت بیاید روزی دلش را به تو قرض داده
زمزمه ی باران را هم که نشنوی
عطرش را که نمی توانی ندید بگیری
می توانی؟!!!
تو همخانه ی باران بودی
یادت که نرفته؟
به من نگو
نگو که از تمام روزهای عاشقی
تنهابارانش مانده
نگو که دیگر خیس باران نمی شوی
نگوکه در بارگاه باران
جای تو همیشه خالیست
نگو.......
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با خیال دیگری می رفت و
منه ساده ..
چه عاشقانه
کاسه ای آب
پشت سرش خالی میکردم ...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
حیران و وامانده در کشاکش ِ نفـــــــــــس کشیدن...

انگشت به دهان... دنیا را می مکیدم

تا شاید سیر شوم از این تقدیر ِ نا خواسته
...

بی خبر ازآنکه...

هیچ تیر ِخلاصـــــــــــــــی بی فشار ِ انگشت شلیک نمی شود!
 

saijoon

عضو جدید
اگر عشـق نبود ٬
به کدامين بهانه می گرستيم و می خنديديم ؟!
کدام لحظه ی ناياب را انديشه می کرديم ؟!
و چگونه عبورروزهای تلخ را تاب می آورديم؟!
آری ! بيگمان پيش از اينها مرده بوديم ٬
اگر عشـق نبود
 

"Dezire"

عضو جدید
کاربر ممتاز
ســالـہـا پـیــــــش
ڪـسے (!)
جـــایے
تــَـمام ِ آرزوهــایش را
در خـوابـــ هـایم
جـا گـُـذاشتہ استــــ
و مــــــَـــــــטּ
حــالا ... هــَـر شبــــ
ڪابـــوس ِ رویـــاهـاےِ او را مے بینــَـم
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
دلم برای کسی تنگ است
کسی که در یک شب بارانی مرا از خدا خواست و خدا مرا با تمام وجودم به او بخشید
دلم برای کسی تنگ است
کسی که در شبی دیگر دعایش را فراموش کرد و پی اجابتی دیگر به دنبال شبی دیگر رفت
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
بهاراست و گل ها شکوفه می دهند
یادم هست که زمانی گل تو بودم
نمیتوانم با تنهایی ام شکوفه دهم
بیا وحداقل کمکی به بهار بکن
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز چه دلتنگم
امروز چه دلتنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه کمرنگم


امروز چه دلتنگم
خاکستریم انگار
هم خاطره ی زنبق ، یک لحظه پس از رگبار
امروز چه دلتنگم
از جنس تکاپوی مصنوعیه فواره
بر حاشیه ی تکرار


امروز چه دلتنگم
مبهوت و کبود و گس
بر حضور مجروحم ، چه فاخته ، چه کرکس
چه سرخه خیابان و چه قهوه ای کوچه
شکله سایه ی ابرم ، بودنی سیاه و بس
امروز چه دلتنگم
امروز چه دلتنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم


بر مرکب چوبینم ، از کوچ نمی مانم
هم ساعته میدان چه بر دایره می رانم
بی حوصله ،بی رویا ، دریاچه ی اندوهم
تدفین جرگه و جنگل ، سوگواریه کوهم


آه ، ای منه جان خسته
عصیان فروخفته
انفجاره پنهان و افسانه ی ناگفته
امروز که دلتنگم ، ناگهانه طغیان کن
شهر بهت و بهتان را به حادثه مهمان کن


امروز چه دلتنگم
امروز چه دلتنگم
مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز



باز هـــــم خیال تو

مرا

"برداشــــت"

کجا می برد نمیدانم!

آهــــای نارفیق

بازی ات که تمـــــــــام شد

مرا دوباره

با همین لباس بی قــــــــراری دیدن دوباره ات

بر سر شعر هـــــــــــایم بنشان !!!
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
کاش رفاقت در عمل بود نه حرف
کاش دوست داشتن در عمل بود نه حرف
کاش حس اعتماد در عمل بود نه حرف
کاش تنها بودن در حرف بود نه عمل
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده

فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

باور نمیکنم اینک بی توام

کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،

تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم

در حسرت چشمهایت هستم ،

چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،

هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
دوست اونه که تو شادی و غم همراه ادم نیست
دوست اونه که وقتی تنهایی میاد سراغت
وقتی دلتنگ تمام گذشته میشی
وقتی دوست داری یه شونه باشه تا گریه کنی روش
هرگز همراهت نیست
اخه همه دوستات همراه دارن
همراه دوستات نمیذارن دوستات به تو فکر کنن
پس دیگه دوست خیلی کم شده
دیگه گذشت اون موقع که دوستا برای هم جونشونم میدادن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کـاش آسـمان حرف کــویر را می فهمیـد

و اشـک خود را نثـار گـونه های خشـک او میکرد

کـاش واژه حقیـقت آنقـدر با لبـها صمیـمی بود

که بـرای بیـان کردنـش به شهـامت نیـازی نبود

کـاش دلهـا آنقـدر خالـص بودند که دعاها،

قبل از پایـین آمدن دستها مستجـاب میشد

کـاش شـمع،حقیـقت محبت را در تـقلای بـال پرسـوز پـروانه می دیـد

و او را بـاور می کـرد

کـاش مهتـاب، با کـوچه های تاریـک شب آشـنا تر بود

کـاش بهار آنقـدر مـهربان بود

که داغ را بدسـت خـزان نمی سـپرد

کـاش فـریاد آنقـدر بی صدا بود

که حـرمت سـکوت را نمی شـکست

کـاش در قامـوس غصـه ها، شـکوه لبـخند در معـنی داغ اشـک گـم نمی شد
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
کاش ادما دیوانه بودند
مثل بهلول که در اوج دیوانگی عاقل ترین بود
او هرگز دلش برای کسی نتپید
دلش برای کسی تنگ نشد
اما همین ادمای که دیوانه نیستند
در اصل دیوانه هستند
اخر معشوق زمینی به چه کاری میاید
وقتی معشوق ملکوتی هر لحظه با تو هست کنارت هست انقدر به تو نزدیک هست که میتوانی روی شانه اش اشک بریزی میتوانی دلتنگش نشوی اخر او هر لحظه با تو هست
کاش من هم مثل همین انسانهای دیوانه بودم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش ادما دیوانه بودند
مثل بهلول که در اوج دیوانگی عاقل ترین بود
او هرگز دلش برای کسی نتپید
دلش برای کسی تنگ نشد
اما همین ادمای که دیوانه نیستند
در اصل دیوانه هستند
اخر معشوق زمینی به چه کاری میاید
وقتی معشوق ملکوتی هر لحظه با تو هست کنارت هست انقدر به تو نزدیک هست که میتوانی روی شانه اش اشک بریزی میتوانی دلتنگش نشوی اخر او هر لحظه با تو هست
کاش من هم مثل همین انسانهای دیوانه بودم
اگر نمیتوانب اقیانوس باشی،دریاباش،اگرنه رودخانه باش واگرنمی توانی رودخانه باشی
نهریکوچک باش،اما هیچ گاه مرداب نباش.نهری باش جاری،روانزلال ومهربان وباجوششزیبایت زندگی رابه همه هدیه کن چون وقتی حرکت می کنی هم زنده ای هم بهدیگران زندگی میدهی،سبزه های کنارنهررادیده ای چه زیبا چشم رانوازش میدهند وماورای پروانه های لطیف وزیبا هستند،این ها به خاطر سخاوت ومهربانینهرکوچک اماجاری است،پس توهم باالهام ازاین رود کوچک جاری شووبدان خدادرهمه حال باتوست
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
چقدر سخته تنها بودن دستانم
چقدر سخته باور نکردن احساسم
چقدر سخته فراموشی
چقدر سخت تاب اوردن تو این زمانه که همه فقط به خودشون فکر میکنن
چقدر سخته وقتی کودکی گریه میکنه کسی ازش نمیپرسه چه اتفاقی افتاده
تا او بگوید پدرم مادرم را زد و از خانه بیرون انداخت ان هم بخاطر یک زن دیگر دنبال مادرم هستم تا بگویم ان زن هر روز کتکم میزند
بغلم نمیکند و شبها برام قصه نمیگه
چقدر سخته این همه بی رحمی دیدن و دم بر نیاوردن
چقدر سخته ببینی کسی از عشق اسطوره برای خودش میسازد اما معشوقش دل در گروی دیگری دارد
چقدر سخته نتونی فریاد بزنی دنیا فقط برای یک لحظه بایست تا بتوانم کمی اشکهایم را قلب پاره پاره ام را که تو برایم به یادگار گذاشتی کمی اسوده شود
چقدر سخته نتونی از کسی بدت بیاد و همه ادما رو خوب بدونی و همون ادمای به ظاهر خوب تو رو و تمام خاطراتت رو فقط برای یک لحظه بخواهند که از تو سیراب شوند و نگذارند بفهمی چقدر ابله بودی که همه ادمها خوب هستن
و چقدر ساده هست اعتماد کردن به دستان پینه بسته مادر بزرگ زار زار گریستن در بغل پدربزرگ تکیه کردن به بازوان پدر و چشمان همیشه نگران مادر همه ی اینها خیلی ساده هست
بهتر نیست نگذاریم کسی برایمان گریان شود مثل خواهر کسی تمام وجودش به خشم شعله نکشد مثل برادر
پس ساده هست بدانی همه ادمها خوب هستن
ولی بعضی از خوبیها هرگز به چشمانت نمیاید و ان چیزی به چشمت میاید که از جانب شخصی بیگانه هست
پس بیایید فراموش کنیم طلب محبت از بیگانه
بلکه از برادرانمان بخواهیم
پس همه ادمها برادرانمان و خواهرانمان هستند
پدربزرگ و مادر بزرگ هستند
ولی هیچ کس مادر و پدرمان نمیشود
بیایید لحظه های ناب زندگیمان را در افسوس سخت بودن زندگی نگذاریم چون زندگی با وجود همین ادمهای خوب و بد لذت داره
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برات هر لحظه حرفی تازه داشتم برات هر لحظه شعری میسرودم

یکی یکدونه ی قلب تو بودم یکی یکدونه ی قلب تو بودم

برات روزی صدای ساز بودم طنین دلکش آواز بودم

میون جمله های عاشقونه منم اونکه برات همراز بودم

برام از عشق عاشقها میگفتی از عاشق بودن دلها میگفتی

برام از عشق و احساس خدایی برام از خوبی دنیا میگفتی

نمیدونم چرا از من گذشتی همه پلها رو پشت سر شکستی

نمیدونم پر مرغای عشقو چرا کنج قفسهاشون شکستی

بیا تا عشقو تو چشمات ببینم برات هر چی گله سرخه بچینم

بیا زیر و بم فریاد من شو یکی شو با منو همراز من شو
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
گفتم ار عاشق شوم، گاهی غمی خواهم کشید
من چه دانستم که بار عالمی خواهم کشید
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
و در پایان
مراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان
با زمين کرد زندگی با دلت نکند
وقتی عشق می آید کسی نمی بیند ولی وقتی می رود همه آن را می بینند
بدترین شکل تنهایی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید
به امید روزی که ...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برای مامانم می سوزه اون لحظه ای که غرق می شم تو دنیای مجازی و هی صدام می زنه
اون موقع هایی که هی میگه بیا غذا بخوریم و من غرق دنیای مجازی ام اخری هم خودش تنها غذا می خوره
دلم برای مامانم می سوزه وقتی که ...................
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
تو بدون هرکی نفس شد، یه روزی نفس رو دزدید

زیر پاش شکست و له کرد،اونی که تو سینه لرزید

نفرت ادما ازهم این روزا خیلی زیاده

دل من جاده رو طی کرد با همین پای پیاده

اخر عاشقیامون همیشه پاییزو درده

یه عبور، یه خط کمرنگ، یادگاری روی سنگه
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
خدا حافظ غریبه شرقی زیبای رویایم
وامشب بعد تو مثل گذشته باز تنهایم
نگاه اخرت دیوانه تر می سازدم اما
گریزی نیست ازرفتن برو ای خوب زیبایم
دو بالت را به ارامی ز هم وا می کنی درنا
و من شوریده تر از قبل سرگرم تماشایم
به پروازت نگاهی می کنم تا محو می گردی
به مرداب غمت زنجیر می گردند پاهایم
هجوم باد وحشی میکند پرپر وجودم را
سکوتی سرد حاکم میشود بر قلب شیدایم
خداحافظ غریبه دوستت دارم خدا حافظ
به امیدی که بر گردی به فکر صبح فردایم
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان زندگی ما تکراریست .............کسی با غمش نمی گرید کسی با لحظات لطیفش عاشق نمی شود
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داستان زندگی ما تکراریست .............کسی با غمش نمی گرید کسی با لحظات لطیفش عاشق نمی شود
من دراین دیار غریبی تنها فرستاده یدلِ گمراه خویشم
رسولِ مهربانی آیه های ناگفته ات بودم
دیشب به قصد هجرت
از دیار تو دور شدم
تا شاید در میعادی دیگر
دلم را به قربانی پذیرا باشی
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
امان از شعله آخر
هجوم باد و خاکستـر
که از پروانه پَرپَر
اجاق شب نشد روشن
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا