دنیـــای مجـــازی چیــســت!؟لطفا این مطلب رو بخونین

n_roshan

عضو جدید
کاربر ممتاز
لطفا این متن را تاآخر بخوانید و سپس با فکر تصمیم بگیرید.


دنیای مجازی چیست؟


روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم.مدتها بود می خواستم برای سیاحت از مکانهای دیدنی به سفر بروم. در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.
فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ ... نه
نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:


عمو... میشه کمی پول به من بدی؟ فقط اونقدری که بتونم نون بخرم

نه کوچولو، پول زیادی همراهم نیست...
باشه برات می خرم.

صندوق پست الکترونیکی من پُر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیامهای زیبا و همچنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم. صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.


عمو .... میشه بگی کره و پنیر هم بیارن؟

آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته.

باشه، ولی اجازه بده بعد به کارم برسم، من خیلی گرفتارم. خُب؟

غذای من رسید. غذای پسرک را سفارش دادم. گارسون پرسید که اگر او مزاحم است، بیرونش کند. وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست. بذار بمونه. برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید. آنوقت پسرک روبروی من نشست.

عمو ... چیکار می کنی؟


ایمیل هام رو می خونم.

ایمیل چیه؟

پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.

متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای اینکه دوباره سئوالی نپرسد گفتم:


اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده


عمو ... تو اینترنت داری؟


بله در دنیای امروز خیلی ضروریه


اینترنت چیه عمو؟


اینترنت جائیه که با کامپیوترمیشه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار، موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همه این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی.

مجازی یعنی چی عمو؟


تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.

دنیای مجازی جائیه که در اون نمیشه چیزی رو لمس کرد. ولی هر چی که دوست داریم اونجا هست. رویاهامون رو اونجا ساختیم و شکل دنیا رو اونطوری که دوست داریم عوض کردیم.


چه عالی. دوستش دارم.


کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟

آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم!!!


مگه تو کامپیوتر داری؟


نه ولی دنیای منم مثل اونه ... مجازی. مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اونو نمی بینیم. وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم. خواهر بزرگترم هر روز میره بیرون. میگن تن فروشی میکنه اما من نمی فهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوز هم بدن داره.

و من همیشه پیش خودم همة خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم. یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتر بزرگی بشم.
پدرم سالهاست که زندانه
مگه مجازی همین نیست عمو؟

قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.
صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را پرداختم. من آن روز یکی از زیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم را همراه با این جمله پاداش گرفتم:

ممنونم عمو، تو معلم خوبی هستی.

آنجا، در آن لحظه، من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم.

ما هر روز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی توسط حقیقت ها، عاجزیم.



اکنون دو انتخاب پیش رو دارید
این مطلب را برای دوستان خود بفرستید
یا
آن را ببندید و تصور کنید که نه چیزی خوانده اید و نه درک کرده اید




از خودمان آغاز کنیم
 

EriNes7

اخراجی موقت
آره والا. خیلی زیاد بود. چنان گفتی لطفا این مطلب رو بخونید گفتم چه چیز مهمیه.

مخصوصا اینکه با فونت درشت و رنکین کمون هم مینویسند اصن یه وضی ... :surprised:
و اینجاست که این سوال پیش میاد : آیا مهندسان کشور ما شمایید ؟!!! :D
 

Major Geologist

کاربر فعال تالار موبایل ,
کاربر ممتاز
مخصوصا اینکه با فونت درشت و رنکین کمون هم مینویسند اصن یه وضی ... :surprised:
و اینجاست که این سوال پیش میاد : آیا مهندسان کشور ما شمایید ؟!!! :D
اگه کارشناسی ارشد بگیرم آره مهندس میشم. البته لفظا!
 

bittaa

عضو جدید
لطفا این متن را تاآخر بخوانید و سپس با فکر تصمیم بگیرید.


دنیای مجازی چیست؟


روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم.مدتها بود می خواستم برای سیاحت از مکانهای دیدنی به سفر بروم. در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.
فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ ... نه
نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:


عمو... میشه کمی پول به من بدی؟ فقط اونقدری که بتونم نون بخرم

نه کوچولو، پول زیادی همراهم نیست...
باشه برات می خرم.

صندوق پست الکترونیکی من پُر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیامهای زیبا و همچنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم. صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.


عمو .... میشه بگی کره و پنیر هم بیارن؟

آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته.

باشه، ولی اجازه بده بعد به کارم برسم، من خیلی گرفتارم. خُب؟

غذای من رسید. غذای پسرک را سفارش دادم. گارسون پرسید که اگر او مزاحم است، بیرونش کند. وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست. بذار بمونه. برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید. آنوقت پسرک روبروی من نشست.

عمو ... چیکار می کنی؟


ایمیل هام رو می خونم.

ایمیل چیه؟

پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.

متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای اینکه دوباره سئوالی نپرسد گفتم:


اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده


عمو ... تو اینترنت داری؟


بله در دنیای امروز خیلی ضروریه


اینترنت چیه عمو؟


اینترنت جائیه که با کامپیوترمیشه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار، موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همه این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی.

مجازی یعنی چی عمو؟


تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.

دنیای مجازی جائیه که در اون نمیشه چیزی رو لمس کرد. ولی هر چی که دوست داریم اونجا هست. رویاهامون رو اونجا ساختیم و شکل دنیا رو اونطوری که دوست داریم عوض کردیم.


چه عالی. دوستش دارم.


کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟

آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم!!!


مگه تو کامپیوتر داری؟


نه ولی دنیای منم مثل اونه ... مجازی. مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اونو نمی بینیم. وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم. خواهر بزرگترم هر روز میره بیرون. میگن تن فروشی میکنه اما من نمی فهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوز هم بدن داره.

و من همیشه پیش خودم همة خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم. یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتر بزرگی بشم.
پدرم سالهاست که زندانه
مگه مجازی همین نیست عمو؟

قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.
صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را پرداختم. من آن روز یکی از زیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم را همراه با این جمله پاداش گرفتم:

ممنونم عمو، تو معلم خوبی هستی.

آنجا، در آن لحظه، من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم.

ما هر روز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی توسط حقیقت ها، عاجزیم.



اکنون دو انتخاب پیش رو دارید
این مطلب را برای دوستان خود بفرستید
یا
آن را ببندید و تصور کنید که نه چیزی خوانده اید و نه درک کرده اید




از خودمان آغاز کنیم



داستان جالب و تکان دهنده ای بود.داستانی که حقیقت زندگی خیلی هاست.
 

Major Geologist

کاربر فعال تالار موبایل ,
کاربر ممتاز
داستان جالب و تکان دهنده ای بود.داستانی که حقیقت زندگی خیلی هاست.
بله شبا برو هفت تیر! تو این سرما اشک تو چشمت خشک میشه. از پسری که کتاب انگلیسی دوران راهنماییش همراه با دفتر کنارشه و جلوش باسکول وزن کشی تا دختری دبیرستانی با لباس فرم مدرسه که یه گوشه نشسته فال می فروشه! همشون هم سر و وضع درست و حسابی دارن. عین گداهای تو مترو نیستن که جنسی نمی فروشن فقط 12000 امام و نام می برن و قسمشون میدن.
 

saeed2021

عضو جدید
اقا بس چی شد این دنیای مجازی ای که میفر مایید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
بالا