سنه دژ

MehrAn.ButterFly

عضو جدید
ای بابا بچه های سنندج کسی اینجا نیست
منالکان سنه هانه کوینه بینو جی ماین
 

هساره

عضو جدید
سلام.ولی شما تاپیک بچه های کردستان رو دارید خیلی هم شلوغه...
من زادگاهم سنندجه ولی متاسفانه فقط یه بار اونجا اومدم.سنندج رو خیلی دوست دارم...........
 

doai

عضو جدید
سلام دوست عزیز.می خواین با بچه های کرد در ارتباط باشید می تونید به تاپیک کی بچه کردستانه مراجعه کنید.
 

manwolf

عضو جدید
سلاو

سلاو

سالام به بچه ها ی کردستان لطفا به تاپیک .....کردستان قلب من ......یا .............کرد کسی رو داریم .....بچه های کردیستان در خدمتیم تا دور هم باشیم ...؟
 

manwolf

عضو جدید
سخنان کوتاه اما عمیق و پر معنی
باد می وزد …
میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
تصمیم با تو است . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زیباترین حکمت دوستی ، به یاد هم بودن است ، نه در کنار هم بودن . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دوست داشتن بهترین شکل مالکیت
و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خوب گوش کردن را یاد بگیریم…
گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود ، میفهمم که راه را اشتباه رفته ام . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
وقتی از شادی به هوا میپری ، مواظب باش کسی زمین رو از زیر پاهات نکشه . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مهم بودن خوبه ولی خوب بودن خیلی مهم تره . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فراموش نکن قطاری که ار ریل خارج شده ، ممکن است آزاد باشد
ولی راه به جائی نخواهد برد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان
یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده . .
( وین دایر )
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر در کاری موفق شوی ، دوستان دروغین و دشمنان واقعی
بدست خواهی آورد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قلب شکستن هنر انسان هاست ، گر شکستی قلبی
فردا میشکند دگری قلب تو را . . .
 

manwolf

عضو جدید
*یلدا در سنندج

شب یلدا را در سنندج "شه‌و چله" می‌گویند و در غزل فارسی از آن زلف یار تشبیه شده است.
برگزاری شب چله در هر دیار و شهر و روستایی آئین خاصی دارد که در کردستان نیز چنین است.برگزاری شب چله در سنندج با دیگر شهرهای کردستان متفاوت است.
"برهان ایازی" در کتاب آئینه سنندج، می‌نویسد:" در سنندج قدیم، سنندجی‌ها از سه ماه قبل در فکر شب چله بوده‌اند زیرا انگورها به بند کشیده، امرودها انتخاب، به و سیب خریداری و نگهداری و از همه مهم‌تر خربزه‌ها را در خم ترشی می‌پروراندند.
سنندجی‌ها بر این عادتند؛ که شب چله خربزه ترش و دلمه کلم را مهیا کنند که احتمالا در جای دیگری چنین نباشد.
ایازی می‌گوید:"سنندجی‌ها بعد از صرف شام " کاله‌ک ترش" می‌خورند، کاله‌ترش نوعی خربزه کوچک، معطر و شیرین است که در پایان فصل برداشت خربزه آن را به درون سرکه می‌انداختند تا ترش شود و داخل خربزه پرآب شده و آب آن را ترش و شیرین داخل ظرف جداگانه ریخته و خربزه را قاچ کرده و می‌خوردند و آخر سر هر کسی مقداری از آب خربزه را سر می‌کشید.
پیشینیان عقیده داشتند خربزه ترش کشنده میکروب، ضد آسم و خفگی است، شهد این خربزه معطر است و بعد که ترش می‌شد از سکنجبین معطرتر می‌شد.

* میوه‌های شب چله

علاوه بر خربزه ترش، هندوانه، سیب، انار، انجیر، گلابی، به و تخمه بوداده کدو و گندم برشته از جمله میوه و تنقلات بوده است که به عنوان خوردنی‌های این شب بلند سال مورد استفاده قرار می‌گرفت.

 

manwolf

عضو جدید
سلام

سلام

سلام مهندس بیایی به کردستان قلب من با هم باشیم بهتره ؟
 

manwolf

عضو جدید
گرگها خوب بدانند که در این ایل غریب گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
آب اگر نیست نترسید که در قافله مان دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
 

MehrAn.ButterFly

عضو جدید
سلام به همه دوستان از محبتتون ممنون
ولی من این تایپیک رو تقریبا یه سال پیش زدم
من خودمم تو کردستان قلب من حضور دارم
 

manwolf

عضو جدید
گرگها خوب بدانند که در این ایل غریب گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
آب اگر نیست نترسید که در قافله مان دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
 

manwolf

عضو جدید
[FONT=Times New Roman (Arabic)][/FONT]
[FONT=Times New Roman (Arabic)]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بوكچه كورديك[/FONT]​
[/FONT]
[FONT=Times New Roman (Arabic)][/FONT][FONT=Times New Roman (Arabic)]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بوكچه كورديكي نه شميل وله باري[/FONT]
[/FONT]
[FONT=Times New Roman (Arabic)]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به وي نيه ماوه ييكه چوويه شاري[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ئه گه ر پيت خوشه هه روا بتپه رستم[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه كه ي لاده ي له دابي كوردواري[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]هيمن[/FONT]
[/FONT]
 

manwolf

عضو جدید
زندگی نامه ماموستا هه ژار چهره ماندگار کردنويسنده، محقق، مترجم و شاعر نامدار، استاد عبدالرحمن شرفكندي مشهور و متخلص به «هه ژار» به سال 1300 ه.ش در شهر مهاباد و در خانواده‌اي متدين و شهير ديده به جهان گشود. در دو سالگي از نعمت وجود مادر محروم شد و از همان كودكي تلخي زندگي را تجربه كرد.وي در سن پنج‌سالگي الفبا و قرآن را نزد پدر خويش فرا گرفت، سپس وارد مكتب خانه شد و از حضور تني چند از مدرسان علوم اسلامي آن زمان كسب فيض نمود. فوت پدر بار مسئوليت خانواده را بر دوش وي نهاد.عبدالرحمن به سبب علاقه وافري كه به ادبيات داشت از همان اوان جواني به مطالعه ادبيات و ديوان شاعران بزرگ روي آورد اين علاقه به حدي بود كه از همان آغاز بسياري از اشعار شاعران نامدار را از برداشت. نوجواني بيش نبود كه توانايي ادبي وي نمايان گشت و به سرودن شعر روي آورد، اشعار او كم‌كم ورد زبان‌ها و نقل مجالس گشت. در اين زمان بود كه استاد تخلص «هه‌ژار» را برگزيد. در همان جواني مبارزه و فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي خود را شروع كرد، «هه ژار» يكي از فعالان اصلي «جمعيت ژ-ك»، «كومه له‌ي ژيانه وه‌ي كورد» بود؛ به گفته وي بعد از حزب «ژ-ك» به صورت رسمي به عضويت هيچ حزب ديگري در نيامد. در جمهوري مهاباد نقش فعال و موثري داشت و از سوي قاضي محمد عنوان شاعر ملي كرد را دريافت كرد. بعد از فروپاشي جمهوري مهاباد مانند بسياري از همرزمان خود به ناچار راه غربت را پيش گرفت و آواره كشور عراق شد و سال‌ها در ركاب قهرمان سربلند كرد مرحوم ملامصطفي بارزاني در دفاع از هويت كرد تلاش نمود در شرايط سخت و طاقت‌فرساي آوارگي و غربت نيز دست از مطالعه و تحقيق برنداشت، حتي هنگامي كه در لبنان و در بيمارستان تحت مداوا بود به مطالعه زبان و ادبيات عرب پرداخت و در اين زمينه تبحري خاص يافت و در همين دوران بود كه بسياري از شاهكارهاي ادبي جهان را مطالعه نمود و بر اندوخته‌هاي خود افزود.پس از سال‌ها آوارگي سرانجام در سال 1354 به ايران بازگشت و در شهر كرج سكني گزيد.بعد از اقامت در كرج، پيشنهاد ترجمه كتاب شفاي ابوعلي سينا، از طرف دانشگاه تهران را پذيرفت-كتابي كه تا آن زمان با وجود اهميت فراواني كه داشت، براي علاقه‌مندان غيرقابل استفاده بود- وي در نهايت موفقيت شفاي ثقيل و مشكل عربي را به فارسي ساده و روان ترجمه نمود و بدينوسيله به محافل ادبي و فرهنگي ايران راه يافت و پس از مدتي به عضويت فرهنگستان زبان و ادب فارسي درآمد. با گسترش حوزه فعاليت‌هاي خويش و تحقيق پيرامون زبان و ادبيات كردي برخدمات خود افزود.وي در اين سال‌ها از لحاظ ادبي و فرهنگي بيشترين استفاده را از زندگي خويش برد و با تلاش سخت و خستگي‌ناپذير شبانه روز را به تحقيق و تاليف و ترجمه مشغول بود در سايه اين پشتكار آثار كم نظيري را در زمينه‌هاي مختلف از خود به يادگار گذاشت. در كنار فرهنگ ارزشمند كردي-فارسي از ديگر خدمات بزرگ و بي‌نظير استاد، مي‌توان به ترجمه زيباي قرآن كريم به زبان كردي اشاره كرد، كه در نهايت استحكام و سادگي، شيوا و گويا است و كتابخانه كردي را بركتي دو چندان بخشيده است.سرانجام كار مداوم، بي‌خوابي و رياضت‌هاي فكري و جسمي، شمع زندگي اين بزرگ‌مرد را به سوي خاموشي برد، تا اين‌كه سرانجام در روز پنج‌شنبه دوم اسفند 1369 روح پاكش به آرامش ابدي پيوست و بدرود حيات گفت.آثار و تاليفات استاد1-ترجمه كتاب شفاي ابوعلي سينا، در هفت جلد، انتشارات سروش.2-ترجمه قرآن كريم، چاپ تهران.3-ترجمه رباعيات خيام، انتشارات سروش.4-ترجمه شرفنامه بدليسي، چاپ نجف.5-ترجمه آري اين چنين بود برادر، اثر دكتر شريعتي، چاپ تهران.6-ترجمه عرفان برابري آزادي، اثر دكتر شريعتي، انتشارات سروش.7-ترجمه پدر مادر ما متهميم، اثر دكتر شريعتي، انتشارات سروش.8-ترجمه يك جلوش بي‌نهايت صفر، اثر دكتر علي شريعتي، چاپ تهران.9-ترجمه آثارالبلاد و اخبارالبلاد به فارسي، انتشارات انديشه.10-ترجمه پنج انگشت يك مشت است. اثر بريژيد و نگوربوكسي، انتشارات تازه نگاه.11-ديوان اشعار، چاپ تبريز.12-زندگينامه، چاپ پاريس.13-تاريخ اردلان، چاپ تهران.14-فرهنگ جامع كردي به كردي و فارسي، انتشارات سروش.15-براي كردستان، چاپ عراق.16-ترجمه مه‌م و زين‌خاني به سرواني، چاپ عراق.17-مجموعه‌اي شامل طنزهاي اجتماعي، چاپ سوريه.18-شرح ديوان ملاي جزيري، انتشارات سروش.19-طايفه فراموش شده گابان، چاپ عراق.20-تاريخ سليمانيه ترجمه از عربي به فارسي، (چاپ نشده).21-روابط فرهنگي ايران و مصر، ترجمه از عربي به فارسي، (چاپ نشده).22-ترجمه فرهنگ عميد به كردي، چاپ نشده.هاوار۱۳و ۱۴
 

manwolf

عضو جدید
اقوام کردhttp://dafaabi.blogfa.com/page/saerekord-google.aspx در طول تاریخ به نامهای گوناگونی نامیده شده اند:سومریها به آنها گوتی،جودی،جوتی می گفته اند.پارسها آنان را کُرتیوو کُردراها نامیده اند.یونانیها و رومیها به کُردها، کاردُسوی،کاردُخوی،کاردک،کُردکی،کُردُخی وکاردُویکا گفته اند.ارمنیها آنان را کُردئین ، کاردُوی ،کاردوا ،کارتاویه نامیده اند وسرانجام آرامیها و آشوریها به آنان گُتی ، کوتی،کورتی ،کاردو،کارداکا ،کارتکان و کاردواک گفته اند.
برابری کُرد با ماد قولی است که جملگی برآنند و بر آن پافشاری می کنند.تقریبا همه ماخذ چه اروپایی و چه ایرانی تا آغاز پادشاهی هخامنشیان سرگذشت این دو را موازی با هم دانسته و به ثبت آن همت گماشته اند. نشانه های ماندگار بزرگان و شاهان و امیران حکومت ماد در سرزمین کُردستان ژرفای اعتقاد ملی و احترام این مردم را به گذشته کهن خود به خوبی نشان می دهد.
سالنامه های شلمنسر سوم( از مهاجمان به سرزمین کنونی کُردستان در 836پ.م) از مادای (مادها)نام برده است و با استنباط از نوشته های آشوریان در این زمان ،مادها در جنوب دریاچه ارومیه و نواحی سقز تا پیرامون همدان مستقر بودند.در کتیبه سومری نام کَرَده امده است.در زمان اردشیر بابکان کلمه کُرد به خط پهلوی به کُرت نوشته شده است.گزنفون مورخ و سردار یونانی ،شاگرد سقراط حکیم (352_430 پ.م)چند کتاب درباره ایران نوشته است یکی از آنها اناباز یا بازگشت ده هزار نفری نام دارد و او از کُردها به وضوح نام برده است.
گویش و لهجه های زبان كردی از خانواده زبان های هند و اروپایی و زیرمجموعه زبان های ایرانی- آریایی است كه دارای شش لهجه مختلف می باشد:

۱-لهجه کرمانجی (شمالی) كه زبان اکثریت كردهای ساكن تركیه، روسیه، سوریه، شمال ایران وشمال خراسان و همچنین اطراف كابل می باشد.

۲-
لهجه سورانی (مرکزی) كه عمدتاً در ایران و عراق بدان سخن می گویند.

۳-لهجه اورامی (جنوبی) كه خود به دو لهجه كلهر و هورامی تقسیم می شود. لهجه كلهری در كرمانشاه و لهجه هورامی در اورامانات (شامل هورامان تخت و هورامان لهون) رایج است.

۴- لهجه لری ، از لهجه هاي آريايي كه از نقطه نظر فونولوژي ، در بين زبان كردي و فارسي قرار دارد ، تا به طرف شمال لرستان حركت مي كنيد ، اين لهجه بيشتر به زبان كردي نزديك مي شود.

۵- لهجه گورانی ، از كلمه گوران مشتق شده است . گوران جمع (گه وره ) است و (گه وره) در زبان كردي به معني بزرگ يا گبر ( زرتشتي ) است . از نقطه نظر زبانشناسي ، بخشهاي وسيعي از مناطق جنوبي كردنشين ، مانند اكثريت استان كرمانشاهان ، اكثريت استان ايلام و بخشي از لرستان به اين لهجه از زبان كردي صحبت مي كنند
۶- لهجه زازاکی (زازایی - دملی) ، اين لهجه نيز از لهجه هاي زبان كردی است ، كه از لحاظ لغت ، دستور و ساير معيارهاي زبانشناسي ، با اكثر لهجه هاي كردي ديگر، مقداري فاصله گرفته است .لهجهء زازاکی در کردستان ترکیه تکلم می‌شود. شهرهایی که با این لهجه صحبت می‌کنند شامل: سیواس، درسم (ده‌رسئ‌م)، بینگول، مووش، و قسمتی از حومهء ارزنجان است.

نخستین آثار مكتوب ادبیات كردی در قرن 4 هجری در ترانه هایی با اوزان ده هجایی و درمضامین عرفانی و به زبان"گوران"سروده شده اند. هنوز هم در لهجه ی سورانی واژه ی"گورانی" به معنی "ترانه " به كار می رود. در قرن 19 لهجه ی سورانی به زبان مسلط ادبی تبدیل می شود و آثاری با مضامین صوفیانه پدید می آیند. ولی در پایان این قرن مضامین ملی گرایانه غلبه می یابند و بالاخره در نیمه ی قرن 20 نوآوری در فرم هم شروع می شود و مضامین ناسیونالیستی با چاشنی چپگرایانه غالب می شوند.
اولین شاعر نامدار كرد شیخ احمد نشانی ملقب به "مَلای جزیری"( 1481- 1407) است. او در جزیره ی بوتان تركیه می زیسته و به
زبان كرمانجی غزل های عارفانه و زیبایی می سروده. دیوان او به همت شاعر كرد ایرانی "هه ژار" و توسط انتشارات سروش به چاپ رسیده است.

احمدخانی( 1706- 1650) جزء اولین شاعران معروفی است كه گرایش ناسیونالیستی دارند. او خالق منظومه ی معروف "
مه م و زین" در قرن 17 میلادی و دوره صفویه است. این منظومه حكایت دلدادگی بی سرانجام و ناكام امیرزاده ای به نام "زین" و سرداری به نام "مه م" مـی بـاشد كه شباهت های بسیاری به عشق نامه "شیرین و فرهاد" دارد. او هم به زبان كرمانجی شعر گفته است. احمدخانی به دلیل اشعار حماسی و ناسیونالیستی اش به "فردوسی كرد" مشهور است.
اما اولین شاعر معروفی كه به زبان سورانی شعر گفت "ملا خدر احمدی شاویسی" ملقب به "نالی" اسـت. دیوان غزلیات او به همت ملا عبدالكریم مـدرس و پـسـرش شرح گردیده و توسط انتشارات صلاح الدین ایوبی در سال 1364 به چاپ رسیده است. استحكام زبان و مضمون اشعارش خواننده را به یاد حافظ می اندازد و از این نظر شاید بتوان او را "حافظ كرد" نامید. مضامین اشعار او عمدتاً عارفانه است.

خانای قبادی هم خسرو و شیرین نظامی را به
كردی برمی گرداند. در دوره افشاریه الماس خان كندوله ای هم منظومه های عاشقانه ای چون "شیرین و فرهاد" و "خورشید و خرامان" را بـه نظم می كشد. دیوان "شیخ احمد زوله" هم صبغه ای عارفانه و صوفیانه دارد. در همین زمان بخش هایی از شاهنامه به كردی برگردانده می شود كه شاعران آن ها را نمی شناسیم. از آن جمله اند "برزو نامه". برزو فرزند سهراب است و رستم برای جبران ستمی كه در حق سهراب كرده می خواهد او را به پادشاهی ایران برساند؛ ولی فرامرز فرزند رستم خود را سزاوارتر به پادشاهی می داند و رستم به ناچار شرطی برای پادشاهی می گذارد و آن این كه هر كـس سـر "فولادوند" فرزند اكوان دیو را از تن جدا كند، شاهی به او می رسد. برزو نامه شرح این رویارویی ها است. شاهنامه های كردی غالباً ربطی به شاهنامه فردوسی نداشته اند و در آن اعتقادات مذهبی و اسـلامی با حكایات شاهنامه آمیخته شده و مثلاً در مواردی رستم از حضرت علی (ع) یاری می جوید. نامگذاری امكنه سنقر و كلیایی با اسامی موجود در شاهنامه هم می تواند به تحقیقات جالبی منجر شود. نام هایی مثل چشمه سهراب، سنگ رستم (سان روسم)، چاه بیژن، سمنگان، چشمه توران و كرگسار در "صحنه" و "سنقر" امروزی.
شاعران كرد
"لیلی و مجنون" های زیادی را منظوم كرده اند و پس از آن به نظم كشیدن شیرین و فرهاد علاقه بیشتری نشان داده اند.
در كردستان جنوبی پس از خانای قبادی ، الماس خان ، میرزا شفیع ، بیسارانی(1702- 1641) ، غلامرضا خان اركوازی ، سید یعقوب ماهیدشتی ، سید صالح ماهیدشتی ، مولوی تاوه گوزی ، میرزا احمد دهباشی ، سید طاهر هاشمی ، دكتر صدیق مفتی زاده و نهایتاً شاعران برجسته ای چون شامی كرماشانی، یداله بهزاد، علی اشرف نوبتی (پرتو) و تمكین را داریم.
قطعه ای از منظومه ی طنز كرانشینی شامی:

یه ی هه فته مینیت مانگ بچوده سه ر:
یك هفته به سر ماه
ژنِ صاحیو مال ده س نیه ته كه مه ر:
زن صـاحبخانه دست به كمر
وه ژسـتی ته مـام تیته پشت ده ر:
و قیافه گرفته بـه پشت در می آید
له وه ر پای هه لسم چو ئاغاو نه و كه ر:
چون ارباب و نوكر برپا می ایستم
وه ژنه م ئووشم ده م كه سه ماوه ر:
به زنم می گویم سماور را آتش كن
خوه م ده وم ئه رای میوه و شیرینی:
خودم برای خرید میوه و شیرینی می روم
چه بكه م له ده س كرانشینی:
از دست كرایه نشینی چه بكنم
داد وه هر كه س به م حه قم نیه سینی:
از هر كس داد می خواهم حقم را نمی گیرد.
 

manwolf

عضو جدید

سید عبدالرحیم تاوه گوزی (1300- 1221)- (1882- 1806) با تخلص "معدومی" در عراق به دنیا آمد و تحصیلاتش را در حلبچه، پاوه و سنندج و جوانرود ادامه داد و نهایتاً مرید شیخ عثمان سراج الدین نقشبندی شد. اشعار او در قالب مثنوی و به
لهجه هورامی و در مضامین عارفانه سروده شده است.
نمونه ای از اشعار مولوی كرد:

ئیمشه و هه م دیسان ده روون پر خه مه ن:
(دوباره امشب دلم پرغم است)
ئه ساسه ی ماته م جه لامان جه مه ن:
(اسباب ماتم نزد ما جمع است)
نه تاو دووری دل بی قه راره ن:
(تاب دوری ندارم، دلم بی قرار است)
بیـنایی دیده م ج خه فه ت تا ره ن:
( روشـنـایی دیـده ام از اندوه تیره شده)
شریخه و گه رمه ی هه ور دووری دوس:
( رعد و برق ابر و فراق یار)
وه فه نا به رده ن مه غز و ره گ و پوس:
(مغز و رگ و پوستم را فنا كرده)
شه راه ره ی گرپه ی نارمه هجوری:
(شعله آتش هجران)
كه ر ده ن وه غوبار كو گای سه بووری:
(كوه صبرم را بر باد داده است)


اما از شاعران متأخر در كردستان مركزی باید از شرفكندی (ملقب به هه ژار) و
هیمن نام برد كه شعرشـان به شـدت صـبـغه ی نـاسـیونالیستی دارد. برگردان اشـعـار خیام و شعر بلند "عقاب" "ناتل خانلری" توسط هه ژار از آثار معروف اوست و از هیمن هم باید از مثنوی بلند "ناله ی جودایی" نام برد كه با تضمین ابیاتی از نی نامه مولوی، اشعار پرسوز و گدازی درباره ی غربت و تبعید سیاسی خود در رژیم پهلوی، سروده است.
نمونه ای از ترجمه های خیام توسط هه ژ ار:

ئه م گوزه وه كوو من بووه دلدار و هه ژار:
این كوزه چو من عاشق یاری بوده است
جاریكی دلی خوش بووه صه د جار خه مبار:
دربند سر زلف نگاری بوده است
ئه و هه نگل وده سگره ی له ملیا دیوته:
این دسته كه بر گردن او می بینی
ده ستی بووه زور خراوته سه ر ملی یار:
دستی است كه بر گردن یاری بوده است
پر ژاندی هه ور له ده شت و ده ر بارانی:
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی مه ی، بی ده می، تامی ژیان نازانی:
بی باده گلرنگ نمی شاید زیست
وائیمه له سه یری سه وزه زارین داخو:
این سبزه كه امروز تماشاگه ماست
سه وزه ی گلی ئیمه كی بكا سه یرانی:
تا سبزه ی خاك ما تماشاگه كیست؟

قطعه ای از ناله ی جودایی
هیمن
:

ساقیا! وا باده وه، وا باده وه
( ساقیا با جام باده)
روو له لای من كه به جامی باده وه
( رو به سوی من كن با جام باده)
وا وه ره، ده وا وه ره، نیزیك به لیم
( به نزدیك من بیا)
بمده یه مه ی، بمده یه مه ی، تا ده لیم
( میم ده، میم ده تا بگویمت)
مست مستم ساقیا دستم بگیر
( مست مستم ساقیا دستم بگیر)
تا نیافتادم ز پا دستم بگیر
(تا نیافتادم ز پا دستم بگیر)
جا كه سه ر خوش بودم به ده نگیكی نه وی
( آن دم كه سرخوش گشتم با صدایی آرام)
بوت ده لیم ئه و شیعره به رزه ی مه و له وی(می خوانم برایت شعر بلند مولوی را
« بشنو از نی چون حكایت می كند از جدایی ها شكایت می كند»
گویم ده یه ئه ی دیده مه سته ی قیت و قوز
( به من گوش ده ای دیده مست مغرور)
تا بنالینم وه كوو بلویر به سوز
( تا همچون نی به سوز بنالم)
بویه ناله م تیكه لی نه ی كردووه
( ناله ام را با ناله ی نی آمیخته ام)
ناله یه كم پی یه؛ نه ی، نه یكردووه
( ناله ای كه نی هم نكرده است)
شیوه نی من شیوه نی ئینسانی یه
( شیون من شیون برای انسانیت است)
بانگی آزادی و گروی یه كسانیه
( فریاد آزادی و برابری است)
كوششی من زور به جی یه و زور ره وا( كوشش من بسیار به حق و به جاست)
چوون كه قانوونی ته بیعه ت وایه وا
( كه خود قانون طبیعت همین است
« هركسی كو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش»
تا بمینی نووری چاوو هیزی پیم
( تا در چشمم نور و در پایم نیرو باشد)
دیم و دیم و دیم و دیم و دیم و دیم:
بازمی گردم و بازمی گردم و...

اما هیچیك از این شاعران از محدوده قالب كلاسیك قدمی فراتر نگذاشتند. در میان كردهای ایران این ابوالقاسم لاهوتی بود كه پیش از نیما به سرودن شعر نو پرداخت ولی البته اشعار او همه به فارسی است ولی در كردستان عراق اولین بار عبداله سلیمان (ملقب به "گوران") (1962- 1904) بـود كه به شـالوده شـكنی شـعر كلاسیك و روی آوردن به شعر بی وزن و قافیه روی آورد. او به همراه "شیخ نوری شیخ صالح" (1958- 1898)- قبل از نیما- "جنبش ادبی سلیمانیه" را بنیان گزاری كردند. شیخ نوری در واقع تئوری پرداز این جنبش بود و گوران شناخته شده ترین شاعر آن. برای نمونه شعر زیبایی را كه گوران در وصف پاییز و همدلی خود با او سروده است، گوران در زمینه شعر كودك هم كار كرده است. اما در ایران و در زمینه شعر نو كردی این "سواره ئیلخانی زاده"(1354- 1307) بود كه آغازگر شد. او كه لیسانس حقوقش را از دانشگاه تهران گرفته بود و مدتی هم به دلایل سیاسی در زندان شاه بود، عمر زیادی نكرد ولی خالق آثار نوی شد كه عمدتاً در مجموعه ای به نام "خواب سنگی" (خه وه به ردینه) توسط انتشارات صلاح الدین ایوبی در سال 1372 به چاپ رسیده اند. سواره اشعار فارسی هم در قالب نو گفته كه متأثر از اخوان و فروغ است.

وفایی (1902- 1844م) اهل مهاباد و به دو زبان كردی و فارسی شعر گفته. زبان پاك و شسته رفته ای دارد كه از زبان و ذهن حافظ تأثیر پذیرفته است. بسیاری از غزل هایش به صورت ترانه درآمده است. غزل های وفایی بیشتر از سایر شاعران مورد استقبال خوانندگان كرد قرار گرفته و از جمله است غزل زیر:

ئـه ی ئاوینه ی دولبه ری، زارت گول، زولـفت زه ری:
ای آئینه دلبری، گونه هایت گل و زلفت طلا
با هه ناسه م نه ت گری، رووی خوت بینه به م لاوه:
مگذار آهم ترا بگیرد، رو در روی من كن
با شه و بروا، سه حه ر بی، باخی گولان وه به ر بی:
بگذار شب رود و سحر آید و باغ به گل بنشیند
گه ر تو مه یلت له سه ر بی، كافه ر ئیسـلای ناوه:
اگـر تـو بخواهی كافر هم مسمان خواهد شد
هاتم به بونه ی خالت، توشی داوی زولفت بوم:
به طمع دانه ی خالت، در دام زلفت افتادم
طه یریكی نابه له د بووم، نه مزانی دانه و داو:
پرنده ای بی تجربه بودم و دانه و دام را نمی شناختم
له سایه ی چاوه كانت بوویه ره ندی خه رابات:
در سایـه چـشـمانت رند خراباتی شدم
له لای پیری مه یخانه، خه رقم له گروی مه ی ناوه:
نزد پیر میخانه، خرقه ام را گرو می گـذاشـته ام
له ده ردی بی ده رمانی، كه وتومه سه ر گه ردانی:
از درد بی درمانی، سرگردان شده ام
به جوابی "لن ترانی" چبكه م روحم سووتاوه:
جواب "لن ترانی" روح و روانم را سوزانده است

قانع (1898- 1965م) متولد عراق بوده است. شعرهاي مذهبي بسيار دارد ولي بعد گرايش چپ پيدا مي كند و به نوعي شعر طبقاتي و اجتماعي در دفاع از حقوق زحمت كشان و زنان روي مي آورد. در عراق و ايران به زندان مي افتد. مشخصه شعر قانع صحبت كردن از مسائل روزمره در قالـب حـكـايات و تمثيل هاي طـنـز آلود است و در واقـع به لحاظ مضـمون قدم در راه نوآوري مي گذارد هرچند نمي تواند قالب كلاسيك را رها نمايد.قـانع ملمع هايي با تـضـمين غـزل هاي حـافـظ دارد كه خود به آن ها "تي هه لكيش" (تضمين) مي گويد:

ئه گه ر شه و بيته سه ر جيگه م كه وا تاقه ي كراس غارا( اگر آن يار خوش لباس شبانه نزدم آيد)

به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را

وتم پيي: كوي به دل تويه؟ به عيشوه پي كه ني و و فرموي:(گفتم كجا را دوست داري؟ به عشوه خنديد و گفت:) كنار آب ركن آباد و گلگشت مصلي را

سه رو و زوولف و برو چاو و خه ت و خال و له بي له علت: (سر و زلف و ابرو و چشم و خط و خال و لب لعلت) چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان يغما را

نه ته نيا من له ره مزي تاقي ميحرابي بي بروت ناگه م: (نه تنها من به راز تاق محراب ابرويت پي نبردم)

كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را

سه لاوم كرد له ياري خوم وتي، هه ي ناعه له يك ئه بله:( به يارم سلام كردم گفت، ناعليك اي نادان)

جواب تلخ مي زيبد بل لعل شكرخارا

كه حوسني يوسفم بيني سه عاته ن بوم مو حه ته ق بوو: (چون حسن يوسف را ديدم هماندم يقين يافتم)

كه عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را

ره واجي ده فته رت قانع ئه بي مونكير چلون بيكا: (مدعي چگونه منكر اقبال به شعر توست)

كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريا را


منبع : وبلاک کوی دلبر
 

manwolf

عضو جدید
نمونه ای از اشعار زیبای مستوره کردستانی :
*********
آن پرى چهره كه دوشینه به بزم ما بود
وصف او را نتوان گفت چسان زیبا بود
وه چه بزمى گل و شمع ونى و بربط همه جمع
خنده‏ى جام مى و قهقهه مینا بود
سرخوش از باده من و ساقى و آن طرفه صنم
تا سحر قصه ز نقل و مى و از صهبا بود
از وفادارى و از صبر و شكیبایى و عشق
هر چه زان جمله سخن رفت از این شیدا بود
زاهدالاف مزن نقد مسلمانى تو
خود بدیدم به كف مغبچه‏ى ترسا بود
هر كه در مسجد و میخانه به چشم آوردم
همه را دامى از آن زلف سیه برپا بود
دى به غمزه صنمى سلسله مویى بگذشت
دل
مستوره و جمعى به برش یغما بود
*********

خسروان جاى به مشكوى گزیدند و لیك
فقرا را به جهان سایه دیوارى نیست
دعوى فضل تو «مستوره» مكن زانكه به دهر
فاضلان را به خدا پایه و مقدارى نیست

***********
در فرقت تو صبر و تحمل تا چند
نالان و غزلسرا چو بلبل تا چند
خون شد دلم از محنت ایام فراق
این جور و جفا با منت اى گل تا چند

**********
مقیم كعبه گر بیند بت ترسایى ما را
كند روشن به قندیل حرم شمع كلیسا را
ز رخ چون پرده بگذارد ز سوزش شعله اندازد
عیان از آستین سازد ید بیضاى موسى را
كشد گر خیمه حسنش بر این اقلیم
مستوره
برد از خاطر مجنون خیال روى لیلى را


**********

من آن زنم كه به ملك عفاف صدر گزینم
ز خیل پردگیان نیست در زمانه قرینم
به زیر مقنعه ما را سرى است لایق افسر
ولى چه سود كه دوران نموده خوار چنینم
مرا ز ملك سلیمان بسى است ننگ همیدون
كه هست كشور عفت همه به زیر نگنیم
به معشر نسوان مر سپاس و حمد خدا را
همى سزد كه بگویم منم كه فخر زمینم
ز تاج و تخت جم و كى مراست عار ولیكن
به آستان ولایت كمینه خاك نشینم
على عالى اعلى امیر صفدر حیدر
كه هست راهنماى یقین و رهبر دینم
كمینه‏وار چو «
مستوره» دل بدو بسپردم
هزار بنده به درگه ستاده همچو نگینم


***********

من آن زنم که به ملک عفاف صدر گزینم زخیل پردگیان نیست در زمانه قرینم
به زیر مقنعه ما را سری است لایق افسر ولی چه سود که دوران نموده خوار چنینم
مرا ز ملک سلیمان بسی است ننگ همیدون که هست کشور عفت همه به زیر نگینم
**********
رفتیم و پس از خود رقم خیر نهشتیم با آب گنه توشه عقبی بسرشتیم
امروز بدین عالم خاکی به چه نازیم فرداست که بینی همه خاک و همه خشتیم
بس کار مناهی که در این مرحله کردیم بس خار معاصی که در این مزرعه کشتیم
از مسجد و محراب به دوریم و تو گویی ماننده پیران کلیسا و کنشتیم
در حشر ز نیک و بد ما دوست چه پرسد نیکیم از اوییم و از اوییم چو زشتیم
المنة لله که "مستوره" من و دل جز یار بساط از همه دیّار نوشتیم
 

manwolf

عضو جدید
ماه شرف بانو متخلص به مستوره دختر ابوالحسن بیک در سال 1220ه قمری در شهر زیبای سنندج متولد شد. او از طایفه قادری بود که از نزدیکان حکام ولایت اردلان محسوب می‌شدند. پدر و پدربزرگش ناظر صندوقخانه ولایت و از صاحب نامهای این منطقه بودند. ماه شرف خانم بسیار با استعداد و خوش ذوق بود به تحصیل و هنر روی آورد و از نام‌آوران کردستان شد. او در کنارعلم‌آموزی به سرودن شعر پرداخت و خط را هم خوب می‌نوشت. علی‌اکبرخان وقایع‌نگار، پسرعمویش او را چنین معرفی کرده است: «عموزاده حقیر (ماه شرف خانم) متخلص به مستوره فی‌الواقع سزاوار است نظر به فضل و کمال و خط و ربط و شعر و انشائی که این عفیفه دارا بود، اسم او را مورخین عالم درصفحات تاریخ خود به یادگارثبت و ضبط نمایند قریب بیست هزار شعر دیوان غزلیات و قصاید و غیره را دارد». همچنین رضاقلی خان هدایت که از معاصرین مستوره بوده است در کتاب مجمع الفصحا از او چنین یاد می‌کند: «از زنان جمیله و دانشمند و هنرمند ... شعر می‌گفت و مستوره تخلص می‌کرد و خطوط را خوش می‌نوشت ...».
ماه شرف با خسروخان والی کردستان ازدواج کرد و در کتاب تاریخ اردلان به شرح علت این ازدواج پرداخته، که به علت یک سری اختلافات و توطئه علیه خسروخان والی، ابوالحسن بیک پدر ماه شرف خانم به زندان افتاد، پس از مدتی که بی گناهی پدرش ثابت شد خسروخان برای دلجویی، از دختر او خواستگاری کرد. مستوره می‌نویسد: «والد و اعمام مولفه را هم بسبب بی جرمی از قید آزاد و بانواع مراحمشان دلشاد فرمودند و طرح مواصلت را به مصاحبت کمینه انداختند و عاقبت بطریق مجلل داخل حرم جلال آمدم».
ماه شرف خانم به عنوان همسر دوم والی وارد خانه او شد. همسر اول خسروخان حسن جهان خانم (والیه) دختر فتحعلیشاه قاجار بود. از روابط این دو زن در کتب چیزی نوشته نشده است، فقط برخی آورده‌اند که هر دو از عیاشیهای والی و بی مهری های همسر خود شاکی و ناراضی بودند و در اشعارشان به این نکته پرداخته‌اند.

خسروخان والی در سال 1250ق بر اثر بیماری درگذشت. مستوره در سال 1250 همسر خود را از دست داد، او اندوه خود را چنین روایت می‌کند : «در اواخر شهر ذیحجه‌الحرام سنه 1249 آن نور حدقه حشمت و شوکت ... چون به درد جگر دچار آمده، و بعلت غلبه سودا به معالجه و مدارا نپرداخت آناً و فاناً مرضش در تزاید می‌بود و کمینه که با آن حضرت شرف همبستری داشتم و به مصاحبت روز و شب و وزارت اندرون سربلند بودم مدت دو ماه بعلت بیمارداری و پرستاری خواب راحتم بچشم آشنا نشدی، عاقبت آمد بسرم آنچه از آن میترسیدم... سوء مزاج والی جوان شدت بهم رسانیده معالجه‌پذیر نیامد تا در یوم پنجشنبه دویم شهر ربیع‌الاول سنه 1250مرغ روح پرفتوحش با هزار حسرت و ناکامی سوی رضوان شتافت». ماه شرف بارها در اشعار خود به مرگ همسرش پرداخته است و از این حادثه یاد کرده است.
مستوره پس از درگذشت خسروخان والی تا سال 1263 در سنندج زندگی کرد. در این زمان اختلافات حکومتی مابین خسروخان ارمنی والی جدید و رضاقلی خان اردلان حاکم قدیم اتفاق افتاد و پس از شور و مشورت بین سران اردلان تصمیم به کوچ گرفته شد که مستوره نیز به همراه عمو و دیگر افراد خانواده‌اش به میان ایل بابان در شهر سلیمانیه عراق که آن زمان زیرنظر عثمانی بود رفت. مستوره در کتاب تاریخ اردلان این ماجرا را چنین تعریف می‌کند: "رضاقلی خان تمامی اعزه و اشراف و اهالی ولایت را احضار نموده، پس از شور و مصلحت بسیار طریق کوچ و فرار را به ولایت بابان اختیارکرد و جمعی کثیر از برنا و پیر پای به مقام جلای وطن نهاده و نامید از توقف مقام مالوف گشتند ... به یکی از قرای شهر زور(نام شهر و منطقه ایی در عراق و نزدیک مرز کردستان ایران) که به «سرکت» مشهور است رسیده و اقامت گزیدیم " در ادامه مستوره بیان می‌کند که چگونه به دعوت پسرعمۀ خود به سلیمانیه عراق راهی شده‌اند: «حسین قلی خان عمه‌زاده مؤلف ... به مجرد استماع این خبر آدم با اسب و قاطر فراوان فرستاده از خانواده ما به قدر صد نفر را از اناث و ذکور از شهر زور - نام شهر و منطقه ایی ذر عراق -کوچانیده به شهر سلیمانیه آوردند و از جانب خود محل اقامت به جهت یکان یکان شخص و با هر یک به قدر کفاف تعارف به عمل آوردند». از واقعه کوچ مدتی نگذشته بود که حسین‌قلی خان فوت کرد. بر اثر مرگ او مستوره اردلان نیز از ناراحتی زیاد بیمار شد و درمحرم 1264 بر اثر بیماری چشم از جهان فرو بست.
مستوره کردستانی که بانویی هنرمند و شاعره ایی توانا و خوش ذوق بود از خود یادگارهای زیادی به جای گذاشته است. دیوان شعر او به سعی و تلاش حاج شیخ یحیی سرپرست وزارت فرهنگ کردستان در سال 1304ش جمع‌آوری شد و با کمک و همت میرزا اسدالله خان کردستانی و مباشرت حاج محمد آقا رمضانی صاحب کتابخانه شرق سابق و کلاله خاور در تهران به چاپ رسید. مستوره در زمان حیات خود با شعرایی چون جندقی و ملا خضرنالی شاعر کرد مشاعره داشت و اشعار او بیشتر عرفانی و اجتماعی است. از دیگر آثار او کتاب تاریخ اردلان است که شرح حال حاکمان کردستان و وقایع دوران آنها را به تحریر درآورده و به جرات می‌توان گفت مستوره اولین زن ایرانی مورخ بوده است. این کتاب یکی از منابع تاریخ کردستان محسوب می‌شود و توسط ناصر آزادپور، حدوداً در سال 1324 ش تصحیح و چاپ شده است. از دیگر آثار او کتاب معجم‌الادباء است که در سال 1328 ش در سنندج منتشر شد و رساله‌ای در عقاید و شرعیات دارد.
 

manwolf

عضو جدید
دلبر به ما رسید و جفا را بهانه كرد
افكند سر به زیر و حیا را بهانه كرد
آمد به بزم، دید منِ تیره روز را
ننشست، رفت و تنگی جا را بهانه كرد
رفتم به مسجد از پی نظاره رخش
بر رو گرفت دست و دعا را بهانه كرد
آغشته بود پنجه اش از خون عاشقاندلبر به ما رسید و جفا را بهانه كرد
افكند سر به زیر و حیا را بهانه كرد
آمد به بزم، دید منِ تیره روز را
ننشست، رفت و تنگی جا را بهانه كرد
رفتم به مسجد از پی نظاره رخش
بر رو گرفت دست و دعا را بهانه كرد
آغشته بود پنجه اش از خون عاشقان
بستن به دست خویش حنا را بهانه كرد
بستن به دست خویش حنا را بهانه كرد
 

manwolf

عضو جدید
نمونه ای از ترجمه های خیام توسط هه ژ ار:

ئه م گوزه وه كوو من بووه دلدار و هه ژار:
این كوزه چو من عاشق یاری بوده است
جاریكی دلی خوش بووه صه د جار خه مبار:
دربند سر زلف نگاری بوده است
ئه و هه نگل وده سگره ی له ملیا دیوته:
این دسته كه بر گردن او می بینی
ده ستی بووه زور خراوته سه ر ملی یار:
دستی است كه بر گردن یاری بوده است
پر ژاندی هه ور له ده شت و ده ر بارانی:
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی مه ی، بی ده می، تامی ژیان نازانی:
بی باده گلرنگ نمی شاید زیست
وائیمه له سه یری سه وزه زارین داخو:
این سبزه كه امروز تماشاگه ماست
سه وزه ی گلی ئیمه كی بكا سه یرانی:
تا سبزه ی خاك ما تماشاگه كیست؟

قطعه ای از ناله ی جودایی
هیمن
:

ساقیا! وا باده وه، وا باده وه
( ساقیا با جام باده)
روو له لای من كه به جامی باده وه
( رو به سوی من كن با جام باده)
وا وه ره، ده وا وه ره، نیزیك به لیم
( به نزدیك من بیا)
بمده یه مه ی، بمده یه مه ی، تا ده لیم
( میم ده، میم ده تا بگویمت)
مست مستم ساقیا دستم بگیر
( مست مستم ساقیا دستم بگیر)
تا نیافتادم ز پا دستم بگیر
(تا نیافتادم ز پا دستم بگیر)
جا كه سه ر خوش بودم به ده نگیكی نه وی
( آن دم كه سرخوش گشتم با صدایی آرام)
بوت ده لیم ئه و شیعره به رزه ی مه و له وی(می خوانم برایت شعر بلند مولوی را
« بشنو از نی چون حكایت می كند از جدایی ها شكایت می كند»
گویم ده یه ئه ی دیده مه سته ی قیت و قوز
( به من گوش ده ای دیده مست مغرور)
تا بنالینم وه كوو بلویر به سوز
( تا همچون نی به سوز بنالم)
بویه ناله م تیكه لی نه ی كردووه
( ناله ام را با ناله ی نی آمیخته ام)
ناله یه كم پی یه؛ نه ی، نه یكردووه
( ناله ای كه نی هم نكرده است)
شیوه نی من شیوه نی ئینسانی یه
( شیون من شیون برای انسانیت است)
بانگی آزادی و گروی یه كسانیه
( فریاد آزادی و برابری است)
كوششی من زور به جی یه و زور ره وا( كوشش من بسیار به حق و به جاست)
چوون كه قانوونی ته بیعه ت وایه وا
( كه خود قانون طبیعت همین است
« هركسی كو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش»
تا بمینی نووری چاوو هیزی پیم
( تا در چشمم نور و در پایم نیرو باشد)
دیم و دیم و دیم و دیم و دیم و دیم:
بازمی گردم و بازمی گردم و...


 

manwolf

عضو جدید
وره يارم وره اي تازه يارم /ماموستا هێمن



[FONT=&quot]

وره يارم وره اي تازه يارم وره استيره كه ي شو گار تارم
[/FONT]

[FONT=&quot]وره اي شاپري بالي خيالم وره اي شو چراي روناكي مالم

[/FONT]

[FONT=&quot]وره اي خج وره اي خاتو زينم وره با بژن و بالا كه ت ببينم [/FONT]
[FONT=&quot]وره با دامري آوات و تاسه م وره با بسكه كت لا دا هنا سه م

[/FONT]

[FONT=&quot]وره اي نو نمامي باخي ژينم وره با بژن و بالاكه ت ببينم [/FONT]
[FONT=&quot]وره سور با له سه ر واده و بليني وره كرد به و مه كه پيمان شكيني

[/FONT]

[FONT=&quot]وره يارم وره اي تازه يارم وره استيره كه ي شوگاري تارم [/FONT]
[FONT=&quot]وره ماچم ديه ماچي خدايي كه بيزارم له ماچي سينمايي

[/FONT]
__________________


 

manwolf

عضو جدید



سنندج - ميدان آزادي -اقبال


سنندج - پارك جنگلي آبيدر (اميريه)

شب سنندج

نماي ديگر از شهر فوق العاده زيباي سنندج

زمستان سنندج

قژی نه رمت وه کو تاری خوره تاو
له سه ر شانو قولی سپیت په رشو خاو
نه غمه ی شیرین ئاوازی خوش له ده نگا
وشه ی سه رن له ناو چاویکی مه نگا
خالیکی کال نه قشیکی جوان له سه ر روو
به ژن و بالات وردیله و ریک و هه لچو
زه رده خه نه ی ئه مرویی ئه و لیوه
فریشته یه هی ئه م دله بزیوه
وای لی ئه کا بیته سه ماو گورانی
بله رزینی ته لی ئاوازی جوانی
درخته که ی سه ر کانیکه ی باخی چه م
پی ئه که نی گه لای ئه لی پر به ده نگ
له بیرمانه منال بوین له ناو باخا
زه رده ی ده مان ئه یدا به پشتی داخا
تو بنواره ئه م کانییه نازداره
ئیسته ش وینه ی هه ر دوکمانی تیادیاره


عکس های قدیمی شهر سنندج
سنندج سال ۱۳۰۰
 

manwolf

عضو جدید
کاش گاهے وقتا خدا از پشت اون ابرها مے اومد بیرون…

و گوشم رو محکم میگرفت و داد میزد…
که آهاے!!بشین سر جات اینقده غر نزن…
همینه که هست…

بعد یه چشمک میزدوآروم تو گوشم میگفت…
غصه نخور همه چے درست میشه








 

manwolf

عضو جدید
[FONT=times new roman, times, serif]ترین قسمت موزه مربوط به بخش [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]تاریخی [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]و پیش از اسلام موزه میباشد که در آن تعدادی از آثار مکشوفه در تپه زیویه در نزدیکی سقز و همچنین سه اسکلت مکشوفه از شهرک زاگرس سنندج در آن نگهداری میشوند.[/FONT]
همانگونه که میدانید عکاسی با استفاده از فلاش به جهت پیشگیری از آسیب های احتمالی ناشی از اشعه ماورای بنفش فلاش بر روی آثار ممنوع است. امیدوارم پایین بودن احتمالی کیفیت عکسها را به بزرگواری خود ببخشید.
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]فضای تالار اصلی (بخش [FONT=times new roman, times, serif]تاریخی [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]و پیش از اسلام) [/FONT]موزه سنندج[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]اسکلت شماره ۱ کشف شده در شهرک زاگرس سنندج (هزاره اول قبل از میلاد)[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]تزئینات مفرغی اسکلت کشف شده در شهرک زاگرس سنندج (هزاره اول قبل از میلاد)[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]اسکلت شماره ۲ کشف شده در شهرک زاگرس سنندج (هزاره اول قبل از میلاد)[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]اسکلت دو جنازه دفن شده در آغوش یکدیگر کشف شده در شهرک زاگرس سنندج (هزاره اول قبل از میلاد)[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]تزئینات از جنس عاج، کشف شده در تپه زیویه[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]حکاکیهای روی عاج، کشف شده در تپه زیویه[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]حکاکیهای روی عاج، کشف شده در تپه زیویه[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]وسایل تزئینی از جنس مفرغ، کشف شده در تپه زیویه[/FONT]​


 

manwolf

عضو جدید
[FONT=times new roman, times, serif]سنندج که به کردی سنه، Sine نامیده میشود، دگرگون شده سنه‌دژ است که قلعه ای ساخته شده به دست سلیمان خان اردلان والی کردستان در زمان شاه صفی در سال ۱۰۴۳ هجری قمری میباشد و هیچ یک از جغرافی نویسان اسلامی پیش از آن تاریخ این شهر را به این اسم در آثار خود ذکر نکرده اند.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پیش از آن تاریخ مرکز حکومت منطقه در محلی به نام قلعه حسن آباد واقع در ۵ کیلومتری جنوب غربی سنه بوده است و طی سالهای ۷۴۶ الی ۱۰۴۳ ه.ق، ۱۲ نفر از حاکمان خاندان اردلان بر این قلعه و منطقه حکمرانی کرده اند تا آن که با ساخت قلعه سنه دژ توسط سلیمان خان اردلان قلعه حسن آباد متروک اعلام شده و به جای آن قلعه سنه دژ مرکز فرمانروایی اردلان ها اعلام شد. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]درگذشته به جای شهر سنندج فعلی شهری به نام "سیر" وجود داشت که این کلمه در فارسی به معنای سی سر است. مجاور سی سر، ‏محلی بود به نام صد خانیه (صد خانه) که احتمالأ به مرور زمان این نام به سنه تغییر یافته است. سنندج مدت چهار قرن تحت حکومت حکام مورثی خاندان اردلان بود که نسبت خود را به ساسانیان می رسانیدند.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کریم خان زند در سال ۱۱۴۶ ه.ق سنندج را ویران کرد و پس از یک دوره هرج ومرج، خسرو خان اردلان در سنندج مستقر شد. آغا محمد خان قاجار به پاس خدمات وی سنقر کلیایی را نیز ضمیمه قلمرو حکومتی او کرد. از سال ۱۲۱۳ ‏تا ۱۲۴۰ ‏ه.ق امان الله خان پسر خسروخان در سنندج حکومت کرد که در این ‏مدت اصلاحات زیادی برای آبادانی و عمران شهرسنندج به عمل آمد. امان الله خان قلعه حکومتی را گسترش می‌دهد و تالاری بزرگ در آن می‌سازد و کف آنرا به گونه‌ای نیمه شفاف مفروش می‌کند. سپس تالار دیگری می‌سازد و تصویر پادشاهان بزرگ جهان همچون ناپلئون، امپراتور فرانسه و الکساندر تزار روسیه و چند تصویر از جنگهای بزرگ و نامدار را بر دیوار نقاشی می‌کند. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در زمان حکومت رضا قلی خان اردلان، پسر امان الله خان، بین اعضای این خاندان اختلافاتی به وجود آمد و پس از یک سلسله کشمکش ها سرانجام امان الله (معروف به غلامشاه خان) براد‏ر رضا قلی خان به حکومت رسید و در حقیقت این شخص آخرین والی موروثی سنندج بود که از سال ۱۲۶۹ ‏تا ۱۲۸۴ ه.ق. حکومت کرد. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]‏در سال ۱۲۸۴‏ دولت مرکزی حاج میرزا معتمد الدوله عموی ناصرالدین شاه را به حکومت کردستان منصوب کرد که تا سال ۱۲۹۱ در آنجا حکمرانی می کرد. در دوره رضاخان یادمان‌های با ارزش دژ به دست علی محمد بنی آدمی ملقب به شریف الدوله از بین رفت. حوض مرمرینی که از سنگ یشم در دوره امان الله خان اردلان ساخته شده و در دژ به کار رفته بود به تهران فرستاده شد و در کاخهای رضا خان به کار رفت.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]‏در حال حاضر سنندج مرکز استان و یکی از شهر های زیبای استان کردستان و غرب کشور محسوب می شود. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من هم سعی میکنم با توان محدودم گوشه هایی از دیدنی های این شهر را در سه پست متوالی جهت اطلاع و بهره برداری دوستان و خوانندگان عزیز تقدیم نمایم.[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]سنندج شهر تندیسها[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سنندج را میتوان شهر تندیسها نامید. در هر یک از میادین شهر و پارکها مجسمه ها و تندیسهایی بسیار زیبا از شخصیتهای ملی، محلی و یا نمادین قرار داشته و نمایی بسیار زیبا به این شهر میدهد. معرفی و نمایش عکسهای این صنایع هنری، خود به چند پست مفصل نیاز دارد که از حوصله من و احتمالا خوانندگان خارج است.!!![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مجسمه میدان آزادی سنندج، اثری از هادی ضیاء الدینی[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT] [FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تندیسی در پارک آبیدر، البته احتمالا نیلبک آن توسط گردشگران نمونه به امانت گرفته شده است.!!![/FONT] [FONT=times new roman, times, serif]پارک کوهستانی آبیدر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چند وقتی است که در شهرهایی که در مجاورت کوه قرار دارند ساخت پارکهای کوهستانی رواج یافته است. اولین و زیباترین نمونه این پارکها، پارک جمشیدیه تهران است که شاید بتوان از آن به عنوان زیباترین پارک خاورمیانه هم نام برد. البته با ساخت پارکهای کوهستانی جدید در سایر شهرها، این پارک دارای رقبای سرسختی همانند پارک کوهستان غربی کرمانشاه و پارک آبیدر سنندج شده است. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پارک آبیدر در غرب شهر سنندج واقع شده و دارای امکانات نسبتا مناسبی شامل محل های اتراق و کمپینگ، زمین بازی کودکان، رستوران و هتل میباشد. دسترسی به این پارک با توجه به وجود جاده ماشین رو تا ارتفاعات بالای آن نسبتا راحت است و البته دوستداران طبیعت و ورزشکاران هم میتوانند از میدان حجاب (امیریه) به صورت پیاده به ارتفاعات این پارک صعود کنند. از نقاط مرتفع این پارک در ساعات مختلف شبانه روز میتوان چشم اندازهای متنوع و بسیار زیبایی از شهر سنندج را مشاهده کرد.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تندیس میدان حجاب و نمای پارک آبیدر در پشت آن - عکس از آقای اردشیر ارجمندی[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT] [FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نمایی از شهر سنندج از پارک آبیدر [/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT] [FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نمایی از شهر سنندج از پارک آبیدر در شب[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT] [FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نمایی از شهر سنندج از پارک آبیدر در شب[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]پلهای قدیمی سنندج[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]رود قشلاق از شرق شهر سنندج میگذرد و در روزگاران گذشته پلهایی برای اتصال این شهر به سایر نقاط کشور و مناطق اطراف بر روی آن ساخته شده است. در حال حاضر دو پل از دورانهای صفویه و قاجاریه به فاصله کمی از شهر بر روی این رود باقیمانده است که به نام پل شیخ و قشلاق معروف میباشند.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پل قشلاق [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]‏این پل بر روی رودخانه قشلاق و در ابتدای ورود به شهر سنندج از مسیر همدان در سمت شمال راه احداث شده و با توجه به شباهت زیاد‏ی که به پلهای دوره صفویه دارد احتمالا در همان دوران ساخته شده است. این پل به طور کامل با آجرهایی با ابعاد ۵×۲۵×۲۵ ‏سانتی متر ساخته شده ‏و ملاط آن ساروج است. پل از دو دهانه بزرگ به عرض ۸.۷۵ ‏متر و چهار چشمه کوچک به عرض ۵ متر تشکیل شده ‏است و حدود ۹۰ متر طول دارد. عرض پل ۵.۸۰ متر و ضخامت پایه ها ۶.۳۰ متر میباشد. در دو طرف پایه های پل، موج گیرهایی تعبیه شده ‏که موج گیرهای شمالی مثلثی شکل و موج گیرهای جنوبی مدور می باشند. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]د‏وکتیبه قدیمی در بدنه پل وجود دارد. کتیبه بزرگتر دارای تاریخ ۱۱۸۴ و کتیبه کوچک د‏ارای تاریخ ۱۳۳۴ ه.ق است که اولی تاریخ احداث و دومی تاریخ تعمیر پل را نشان می دهند.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پل قشلاق[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT] [FONT=times new roman, times, serif]پل شیخ[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]‏این پل نیز به سبک دوره صفوی و بر روی رودخانه قشلاق در ۸ ‏کیلومتری شمال سنندج احداث شده است. طول پل ۵۳.۵ متر، پهنای آن ۵.۳۰ متر و ارتفاع آن از سطح رودخانه ۷.۶۰ متر میباشد. پل اولیه دارای ۶ دهانه به شکل جناقی پنج و هفت بوده است که سه طاق سمت غربی آن به علت آسیب دیدگی، در دوره پهلوی اول به صورت رومی بازسازی شده اند. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پل شیخ[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]پل شیخ[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT][FONT=times new roman, times, serif]پل شیخ از سمت شمال[/FONT]

 

آبیدر751

اخراجی موقت
سلاو بو شاره که م سنه- سلاو بو کوره خاسه کانو که نیشکه جوانه کانی سنه ی خویناوی
 
بالا