رد پای احساس ...

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
روویِ نیم‌کت‌های صبح


به‌وقتِ کاج‌ها،


جای تو را گرفته‌اَند


کلاغ‌ها.


ناراحت نیستَ‌م، باور کن!


لااقل، با من حرف می‌زنند این‌ها!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]امروز که دل غمگين بود غم دوري تو را مي پيمود شايد امروز که باران باريد به هواي [/FONT]​
[FONT=times new roman, times, serif]دل من [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]مي باريد ...[/FONT]​
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
و من چهـ عاشــــقانهـ می پرستـَمـ

تمامـِ آن لحظهـ هآیی

رآ کهـ به نـــــــام میخوانمـَتـــ !


و تو با "جانـَمــــ " گفتنـهآیـَتـــ

مرآ بیــــخود می کنی از خـــودم
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرید به حالم کوه و در ودشت

از این جدایی
می نالد از غم این دل دمادم فردا کجایی؟

سفر به خیر مسافر من گـــریه نـکــن ... گـریه نـکـن بـه خــــاطـر مـــن


باران می بارد امشب دلم غم دارد امشب آرام جان خسته ره می سپارد امشب

در نگاهت مانده چشمم شاید از فکر سفر برگردی امشب

از تودارم یادگاری سردیه این بوسه را پیوسته بر لب

قطره قطره اشک چشمم می چکد با نم نم باران به دامن

بسته ای بار سفر را با تو ای عاشق ترین بد کرده ام من

رنگ چشمت رنگ دریا سینه من دشت غم ها
یادم آید زیر باران با تو بودم ، با تو تنها

زیر باران با تو بودم زیر باران با تو تنها


باران می بارد امشب دلم غم دارد امشب آرام جان خسته ره می سپارد امشب

این کلام آخرینت برده میل زندگی را از سر من

گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من

رفتنت را کرده باور التماسم را ببین در این نگاهم

زیر باران گریه کردم بلکه باران شوید از جانم گناهم


 

گلابتون

مدیر بازنشسته
بعضی آدم‌ها را

خدا پرستو آفرید

مهاجر ...
...
از کویی به کویی

از یک دل به دلی دیگر!!!





ژژ
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
می ترسم این احساس تو حسی که عاشق هنوز، آخر به دست روزگار ساده عوض بشه یه روز
می ترسم این برق چشمات که روشن توی شبهام، یه شب به خواست روزگار کوه آتیش شه زیر پام
بدبینی من به تو نیست اگه دارم شک می کنم، من این روزها به سادگی به چشمام شک می کنی!
می ترسم از تنها شدن از این نگاه رفتنی، ترسم رو بیشتر می کنی وقتی نمیگی با منی...

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
سال هاست که می گذرد
اما گاه تمام خاطرات
که غبار فراموشی به خود گرفته اند دوباره زنده می شوند
هنوز هم نشانه ها قلبم را به تپش می اندازد
هنوز هم رنگ به رنگ می شوم
نشانه ها منقلبم می کنند
گاهی جدایی هم کار ساز نیست
کاش می شد تمام خاطره ی بودنت را از خاطر برد
کاش می شد تمام حافظه ی بودنت را خالی کرد
کاش می شد!!!
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشم‌هات

روودِ عسل‌َند

سر می‌روند از قالبِ " غزل "

تو را فقط

باید " آزاد " نوشت!
پ نه پ بیا تو قفسم بنویسش!!!!!!!


دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت
ما را چون دود بر سر آتش نشاند و رفت


مخمور باده ی طرب انگیز عشق را
جامی نداد و زهر جدایی چشاند و رفت
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
نــه تلـــــخم ...
نــــه شیــــرین ...
مــــزه ی بی تفــــاوتی میـــدهم این روزا ...
جنــــس حالــــم زیـــاد مرغــــوب نیست !!!


 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنک سوارهای شنل پوش
وحشتزده
در سنگلاخ سربی
در خط ارغوانی آتش بر آب
می تازند
آنک هزار قایق چابک
پاروزنان تاراجگر
عشاق
طاقه های غنیمت را
به دودناک سوختگی می برند
قصر بزرگ خورشید
در ملتقای آب و افق
آتش گرفتهاست
آنک هزار قافله ماهی
از قحط سال مزرعه های آب
مردارهای سوخته رنگ و نور را
راهی دراز می سپرند
آنک درخت های دراز ابر
با برگ های شعله ور
آنک پرندگان هراسان و دربدر
آنک شکوه حادثه در آه دردناک فضا
آنک شب دگر
اینک شب زمردی ژرف
با آسمان اطلسی بی قرار
اینک شب شکفته ساحل
نمناک از تنفس ممتد مد
اینک شب زمردی آینه
ای آسنه
بر امتلا مد نگاه تو
اینک شبی سبکتر از آه
ز
اقصای ژرف مشرقت ای آینه
اینک طلوع لرزنده هلال طلایی ماه
اینک نهالهای بلند ستاره
اینک پرنده های نجیب اشاره
اینک شکوه حادثه در مد یک نگاه
اینک دوباره آه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
با تو بودن از تو گفتن زيباست

مثل آواز قناری تو بهار


با تو بودن از تو گفتن زيباست
مثل آواز قشنگ جويبار


با تو بودن از تو گفتن زيباست
مثل نيلوفر آبی در آب
مثل اشكهای لطيف شبنم روی گونه های زنبق های خواب


با تو بودن از تو گفتن زيباست
مثل بارشِ بارون تو كوير

مثل رويش دوباره چمن روی تن يخ زده زمين پير


تويی مهتاب سحر، تويی بارون كوير
از تن خسته ی من گرد غربت را بگير
مثل خورشيد بزن و آبم كن
مثل لالايی شب خوابم كن
به تن خسته بزن رنگ دگر
دل ما را تو ببر تا به سحر
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن روز خاطراتم کودک بود
راهی دراز تا منزل
ورق ورق با تو بودم
چقدر بزرگ بودی
چقدر
پروانه های سپید
گرد شمع
در ضیافتی
بپا داشتند
دیرینه جشن خویش را
عشق در کنارمان صاف و زلال
صورت تو را به من نمایان میکرد
دفترم را ورق میزدم
حجم بودنت
در هر کجای صفحه ی دلم
آینه ای
بودن با تو را می آغازد
نیستم در کنار تو
اگر چه همه جا
ویران شده باشد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای به لبهایت، غزل تو را رها نمی کنم
طعمِ چشمانت عسل تو را رها نمی کنم

ای دلیلِ بودنم ، عطر سحرانگیز عشق
آرزویم ، بی ثمر

تو را رها نمی کنم
***
گریه ها شد، کارِ دل تو را رها نمی کنم
دل ز چشمانت خجل تو را رها نمی کنم
هستی ام را مستیِ چشم تو، داده به باد
گرچه شد بی چاره، دل
تو را رها نمی کنم
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برايت فاش ميسازم تمام راز هستي را

و راز سرخوشي اين راز مستي را

برايت فاش ميسازم

فقط بايد نگيري سخت

نيازي نيست

در اين راهي كه پيمودم

تمام چيزها خوشگل

و ديگر نيست چيزي سخت يا مشكل

و هر زحمت تلافي ميشود آري

و كافي ميشود آري

براي تو دقيقن حكم صافي ميشود آري

مسيري را كه پيمودم

كسي با هيچكس كاري ندارد

كسي كاري به افكاري ندارد

اگرحتادر افتاده

ورافتاده

در اين راهي كه پيمودم

قشنگي ها تو را محسور ميسازد

تو را مسرور و غرق نور ميسازد

در اين راهي كه پيمودم

سخن از مالكيت نيست

سخن از حاكميت نيست

منيت نيست

دوئيت نيست

صف اول

صف آخر

در آنجا هيچ نيت نيست

در اين راهي كه پيمودم

فقط در لحظه بايد بود

در آنجا زندگي زيباست

در آنجا عشق پابر جاست

در آنجا عشق يعني فارق از ديروز و فرداها

در آنجا عشق يعني

قلب ما از كينه ها خالي است چ

و هستي بي وجود عشق پوشالي است

در آنجا رد پايي نيست

براي دشمني هاهيچ جايي نيست

و ذهنت ميشود همچون رم گوشي

و بر روي تمام دشمني ها چشم ميپوشي

پيام خوب ميگيري

دو تا گيرنده ما داريم

دو تا گيرنده ئ زشتي و زيبايي



در آن راهي كه من رفتم

مرا گيرنده ئ زشتي خاموش است

در اين راهي كه پيمودم

خدا نزديكتر از من به من باشد

خدا همراه من باشد

در اين راهي كه پيمودم

به صرف اينكه هركس خانه اش را شيرواني كرده

يا اينكه حساب بانكي اش را كهكشاني

و نام خويش را ثبت جهاني

رداي سبز آسايش نميپوشد و يك جرعه ز آرامش نمينوشد

كسي شهد گوارايي زجام عشق مينوشد

كه مذبوحانه او هرگز نميكوشد

در اين راهي كه من رفتم

خدا همسايه ئ دلهاست

خدا با ماست

و هر چيزي كه از او ميرسد

خير است

شرارتها ولي از ماست

در آنجا هيچكس با ما ندارد دشمني هرگز

و در عمق نگاه هر كسي آرامشي پيداست

كه دريا هرچه عمقش بيش آرامشش افزون

در اين راهي كه پيمودم

جلوي هيچ چيزي سد نميگردد

از آن تعريف خوب و بد نميگردد

در اين راهي كه من هستم

عبور آزاد ميباشد

و هر كس را كه ميبيني بسي دلشاد ميباشد

كسي در چارچوبي نيست

غروبي نيست

طلوع طلعت هر كس كه ميبيني

شكوفا ميشود هستي

در او روح خداوندي

ندارد هيچ توفيري

لرستاني و شيرازي

و يا اينكه نهاوندي

ويا اصلن سمرقندي

در آنجا از جدل كردن نشاني نيست

همه زيبا به چشم خويش ميايند

در اين راهي كه پيمودم

به قاموس كسي يك واژهء نامهرباني نيست

تقاضا ها همه در دست اقدام است

و يك در خواست حتا بايگاني نيست

در اين راهي كه پيمودم

كجا بودم ؟!

بله !

دل بود با من همسفر تنها

و اغلب نيز شبها همسفر با من
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو
...
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کشتی زائر در
دریای طوفان زده ام
بادبانت اگر شکسته شد
شرمنده ام،
این مباد
که یک لحظه غم آلود شوی؛
می کشانم تورا
می رسیم به مقصدت
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
اين روزها

من حرف مي زنم

گناه مي كنم ...

حرف نمي زنم

گناه مي كنم ...

اين روزها من

با پاهايم مي بينم !

و با دستهايم راه مي روم ...

به پشت سر !

و فكر مي كنم

آنروز كه رفتم

جا ماندم ...

آنروز كه ماندم

جا ماندم !

اين روزها

اشتباهي متبلورم ...!
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]رویایی ترین خواب را ...

روی شال گردنی تجربه کردم !..

که چند تار مـــــــوی تو روی آن جا مانده بود !
[/h]
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی گمان نمیکنی ولی میشود
گاهی نمی شود،
گاهی هزاردوره دعابی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تومیشود
گاهی گدای گدایی وبخت نیست
گاهی تمام شهرگدای تو میشوند
 

M@HYA-J00N

عضو جدید
کاربر ممتاز
و صدای باران ، و سکوتی دلگیر

و نوایی که تو را می خواند : آه ای همدم ِ من زود بیا

یاد ِآن روز بخیر ،یاد ِ آن روز ِ سپید

یاد آن روز که دیدار ِ تو شد قسمت ِ من

یاد آن روز که نقاش ِ زمان

طرح ِ چشمانِ تو را،ساخت اندازه ی دیوار دلم

یاد آن روز بخیر....
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا