***آلاچیق باشگاه***

sama jooon

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی به گل زردی گغتم چرا مثل منی
... افسرده و دلتنگ چرا مثل منی....
من عاشق اویم که رنگم شده زرد...
. تو عاشق کیستی که همرنگ منی ...
 

sama jooon

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته تر از آنَم که بگویم ... می خواهم ساکت گوشه ای بنشینم ... چشمانم را ببندم ... گوشهایم را بگیریم ... تنها و آرام ... فقط خودم باشم ... و صدای آرام نفس هایم ... :gol::gol:
 

sama jooon

عضو جدید
کاربر ممتاز
غروب یک غریبه, دنیا عجیب قریبه/
یکی کنار دریا, یکی دریا ندیده/
یکی ثروت شاهی, یکی دست گدایی/
یکی عاشق خسته, یکی دلش شکسته
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
.
.
.

هرچی دله تنگمون میخواد ، میشه بگیم ... ؟!
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
مناجات گنجشک با خدا ...

مناجات گنجشک با خدا ...


.
.
.

گنجشک با خدا قهر بود ...

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت!!

فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد ...

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند!!

گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست ...

گنجشک گفت:
لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی!!
این طوفان بی موقع چه بود؟
چه می خواستی؟
لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟
و سنگینی بغضی راه کلامش بست ...

سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند!!

خدا گفت:

ماری در راه لانه ات بود و باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند ، آن گاه تو از کمین مار پر گشودی ...

گنجشگ خیره در خدائیِ خـــــــدا مانده بود ... !!

خدا گفت:

و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …

های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد …


.
.
.
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
بچه ها بظرتون توی داربی فردا کی میبره؟


یعنی فردا شهراورده واقعا ... ؟!!!!
یعنی 100 هزار تماشگر میان ... ؟!!!
یعنی الان شهرستانی ها پشت درهای بسته ورزشگاه خوابن ... ؟!!
.
.
.
نمیدونم چرا حسی نسبت به بازی فردا ندارم ...
یه جوریه ...
انگار دربی نیست ...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعنی فردا شهراورده واقعا ... ؟!!!!
یعنی 100 هزار تماشگر میان ... ؟!!!
یعنی الان شهرستانی ها پشت درهای بسته ورزشگاه خوابن ... ؟!!
.
.
.
نمیدونم چرا حسی نسبت به بازی فردا ندارم ...
یه جوریه ...
انگار دربی نیست ...

وحید منم میدونم باید اونجا میگفتم ولی خودم خواستم اینجا بگم چرا نیان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ولی اگه من بودم نمیرفتم چون به قول تو داربی نیست
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
وحید منم میدونم باید اونجا میگفتم ولی خودم خواستم اینجا بگم چرا نیان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ولی اگه من بودم نمیرفتم چون به قول تو داربی نیست

من که حرفی نزدم ... !!!

اول لینک رو گذاشتم اما بعدش دیدم بهتره خود متن رو بزارم ... !!!!!!!!
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است


*مهدی اخوان ثالث*
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا