فریدریش ویلیهام نیچه ملقب به مکفر مقدس

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
اجازه دهید کمی بیشتر برای دوستان خود روشنگری کنیم به این امید که جهل خود را بپذیرند و به جای ادعاهای عجیب و کودکانه به سراغ درس و مشق خویش بروند.
ابتدا در رابطه با انیشتین.بنده جملاتی از یک سایت مستقل شناخته شده که فقط نقل قول ها را گردآوری می کند جمع آوری کردم تا افکار انیشتین را ببینید. این سایت www.brainyquote.com نام دارد.


I cannot imagine a God who rewards and punishes the objects of his creation and is but a reflection of human frailty.
من نمی توانم خدایی را تصور کنم که مخلوقات خودش را مجازات می کند و پاداش می دهد.او چیزی نیست مگر بازتابی از ضعف انسان.

It was the experience of mystery - even if mixed with fear - that engendered religion

تجربه کردن مرموزیت ترکیب شده با ترس بود که دین را تولید کرد.

بیش ازاین دراین باب نمی خواهم صحبت کنم.نقل قول ها و مقالات ضد دین متعددی از انیشتین وجود دارد.دین و خدای انیشتین صرفا علم موجود در جهان بوده است و انیشتین از ناشناخته ها و کشف آنها با نام خدا و دین استفاده می کرده است.در حقیقت خدا و دین یک استعاره در کلام انیشتین بوده.
حالا دوستان ما گمان می کنند که انیشتین چنین جمله ای درباره قرآن دارد! بنده حتی می توانم مقالاتی را بیاورم که انیشتین به شدت از دین انتقاد کرده است و به خاطر انتقاداتش مورد انتقاد و سرزنش کشیشان آمریکایی قرار گرفته.

اما در رابطه با فطری بودن باوربه خدا. اولا این سخنی است که باید اثبات گردد.فطرت چیست؟ و چه کسی گفته اعتقاد به خدا فطری است؟ اعتقاد به خدا ریشه های روانشناسانه دارد.مردم بدوی که هیچ شناختی از جهان پیرامون خود نداشتند اصلا تعجب آور نیست که برای راحتی خود و دلگرم شدن خود یا برای توضیح پدیده های عجیب و ناشناخته دلایل ماورا الطبیعه بتراشند.بشر هر چقدر علم پیشرفت می کند بشر نیاز کمتری به ماورا الطبیعه احساس می کند.این کاملا طبیعی است که بشر جاهل موجودی ماورا الطبیعه را بتراشد که از رگ گردن به او نزدیکتر است همواره نگهبان اوست و کسانی را که به او ظلم می کنند مجازات می کند! برچنین سخنان سخیفی نام استدلال می گذارند!

در باب ریاضیات هم که همه ما ریاضی خوانده ایم و ایشان به غیر از توصیه ای پدرانه در باب اینکه خودتان ریاضی بخوانید متوجه وجود خدا می شوید در چنته نداشتند! صمیمانه از ایشان به خاطر این منطق آهنین و استدلال قوی تشکر می کنیم که ما را از گمراهی و کور فکری خارج کردند و افقی روشن را به ما نمایاندند!
 
  • Like
واکنش ها: ?Why

JavadMessi

مدیر بازنشسته
اما در رابطه با فطری بودن باوربه خدا. اولا این سخنی است که باید اثبات گردد.فطرت چیست؟ و چه کسی گفته اعتقاد به خدا فطری است؟ اعتقاد به خدا ریشه های روانشناسانه دارد.مردم بدوی که هیچ شناختی از جهان پیرامون خود نداشتند اصلا تعجب آور نیست که برای راحتی خود و دلگرم شدن خود یا برای توضیح پدیده های عجیب و ناشناخته دلایل ماورا الطبیعه بتراشند.بشر هر چقدر علم پیشرفت می کند بشر نیاز کمتری به ماورا الطبیعه احساس می کند.این کاملا طبیعی است که بشر جاهل موجودی ماورا الطبیعه را بتراشد که از رگ گردن به او نزدیکتر است همواره نگهبان اوست و کسانی را که به او ظلم می کنند مجازات می کند! برچنین سخنان سخیفی نام استدلال می گذارند!
آخه آقای عقل کل n یوزری اگه شما مطمئن هستی که خدایی وجود نداره پس باید برهان اقامه کنی یه کتاب مغالطات هم خوندی فکر نکن کل منطقو فراگرفتی
همون ریشه روانشناسانه رو شما اسمشو بذار فطرت
شمایی که منطق دوست داری پس باید از اون تو بحث در راه اثبات حرفت استفاده کنی نه کوبیدن دیگران اما چیزی که مشاهده میشه همین جمله قرمزیست که من هرچه بیشتر تو عمقش میرم اسرار منطق بیشتر برم هویدا میشه!!!!
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته

ببین رفیق ، این جوری میخوایم به کجا برسیم ؟
اینجوری نه به شما چیزی اضافه میشه نه دیگران .
با تحقیرِ همدیگه ، به کجا میرسیم؟
خوب بحث منحرف میشه دیگه !
مگه اینکه شما آگاهانه بخوای منحرفش کنی!
که در اون صورت مگه شما ترس داری از ادامه ی بحث ؟
یه بار دیگه از شما خواهش میکنم پستهای بنده و شما و aidin-ELC رو جابه جا کنید تا این تاپیک روندِ خودش رو پی بگیره .
کسی که منطقش تحقیره به کجا خواهد رسید؟؟؟اینو در مورد دوستتون بگین!!!
شما سوال آخر منو بیجواب گذاشتی!
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخه آقای عقل کل n یوزری اگه شما مطمئن هستی که خدایی وجود نداره پس باید برهان اقامه کنی یه کتاب مغالطات هم خوندی فکر نکن کل منطقو فراگرفتی
همون ریشه روانشناسانه رو شما اسمشو بذار فطرت
شمایی که منطق دوست داری پس باید از اون تو بحث در راه اثبات حرفت استفاده کنی نه کوبیدن دیگران اما چیزی که مشاهده میشه همین جمله قرمزیست که من هرچه بیشتر تو عمقش میرم اسرار منطق بیشتر برم هویدا میشه!!!!

خوب جناب جوادمسی بازهم با جملات سفیهانه شان که از شخصی چون ایشان می سزد ابراز وجود کردند!

اولا اینکه بنده چند یوزر دارم چه ارتباطی به بحث و شما دارد؟به این می گویند تخریب شخصیت طرف مقابل برای زیر سوال بردن سخنان طرف مقابل.همین پراکنده گویی ها و جملات سخیفانه نشان می دهد که چیزی در چنته ندارید و بهترین کار را حمله به طرف مقابل و زیر سوال بردن طرف مقابل به جای سخنانش می دانید.
دوما بنده کجا وجود خدا را زیر سوال بردم یا برهانی برای زیر سوال بردن خدا ارایه کردم؟ بنده همانگونه که قبلا هم اشاره کردم لا ادری گر هستم و در رابطه با وجود خدا شکاک هستم و اظهار نظری در باره وجود داشتن یا نداشتن او نمی کنم.بلکه بنده صرفا بطلان به اصطلاح براهین کودکانه امثال شما را نمایان کردم.
سوما بنده سخن از ریشه های روانشانسانه باور به خدا کردم و همه ما این احساس را داریم.همه ما دوست داریم احساس کنیم در زندگی شخصی است که ما را محافظت می کند.همه ما دوست داریم احساس کنیم که جهانی دیگر است که عدالت را برقرار می کند.بسیاری بر جهلشان از علم نام خدا را می گذارند و برای هر پدیده ای که قادر به درکش نیستند نام ماورا الطبیعه می گذارند.اینها هیچ کدام وجود خدا را ثابت نمی کند.
چهارما پیش از این توسط a_laf1 اشاره شد که بنده همانگونه که به خاطر فقدان شواهد و مدارک اعتقادی به وجود اسب تکشاخ نامریی و خدای زئوس و... ندارم دلیلی ندارد که به وحود خدا هم اعتقاد داشته باشم.آیا شما می توانید رد کنید که یک قوری چینی دور سیاره زمین می گردد؟ آیا شما می توانید ثابت کنید؟خیر اما آیا شما اعتقاد به وجود آن دارید؟ اثبات ادعا بر دوش مدعی است.اگر مدعی وجود خدا هستید شما باید آن را ثابت کنید وگرنه بنده همانطور که به خدای زئوس اعتقاد ندارم دلیلی نمی بینم که به الله اعتقاد داشته باشم. با این تفاوت که صرفا وجودش را یک احتمال نه چندان قوی می دانم و به هرحال فرضیه وجود خالق فعلا فرضیه ای است که نمی توان نادیده اش گرفت اما من نمی توانم به خاطر یک فرض به چیزی باور پیدا کنم.
همین جملات سخیفانه امثال شما اعتقاد بنده را راسخ تر می کند.به امید اینکه به جای جملات کینه توزانه و غیرمعقولانه راه خردورزی را در پیش بگیرید.در ضمن بنده کتاب مذکور را نخواندم اما آنقدر مباحثات مذهبیون و بیدین ها را مطالعه کرده ام که با نحوه استدلال منطقی و معقولانه آشنا شده ام گرچه مدعی نیستم که مسلط هستم.
پنجما اوج کلام شما آنجایی بود که ریشه های روانشنانسانه یک عمل و اعتقاد را مترادف فطرت گرفتید که بازهم صحه می گذارد بر سخن من که میزان درک شما از مطالب چقدر است.
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: ?Why

JavadMessi

مدیر بازنشسته
خوب جناب جوادمسی بازهم با جملات سفیهانه شان که از شخصی چون ایشان می سزد ابراز وجود کردند!

اولا اینکه بنده چند یوزر دارم چه ارتباطی به بحث و شما دارد؟به این می گویند مغالطه تخریب شخصیت برای زیر سوال بردن سخنان طرف مقابل.همین پراکنده گویی ها و جملات سخیفانه نشان می دهد که چیزی در چنته ندارید و بهترین کار را حمله به طرف مقابل و زیر سوال بردن طرف مقابل به جای سخنانش را می دانید.
دوما بنده کجا وجود خدا را زیر سوال بردم یا برهانی برای زیر سوال بردن خدا ارایه کردم؟ بنده همانگونه که قبلا هم اشاره کردم لا ادری گر هستم و در رابطه با وجود خدا شکاک هستم و اظهار نظری در باره وجود داشتن یا نداشتن او نمی کنم.بلکه بنده صرفا بطلان به اصطلاح براهین کودکانه امثال شما را نمایان کردم.
سوما بنده سخن از ریشه های روانشانسانه باور به خدا کردم و همه ما این احساس را داریم.همه ما دوست داریم احساس کنیم در زندگی شخصی است که ما را محافظت می کند.همه ما دوست داریم احساس کنیم که جهانی دیگر است که عدالت را برقرار می کند.بسیاری بر جهلشان از علم نام خدا را می گذارند و برای هر پدیده ای که قادر به درکش نیستند نام ماورا الطبیعه می گذارند.اینها هیچ کدام وجود خدا را ثابت نمی کند.
چهارما پیش از این توسط a_laf1 اشاره شد که بنده همانگونه که به خاطر فقدان شواهد و مدارک هیچ اعتقادی به وجود اسب تکشاخ نامریی و خدای زئوس و... ندارم دلیلی ندارد که به وحود خدا هم اعتقاد داشته باشم.آیا شما می توانید رد کنید که یک قوری چینی دور سیاره زمین می گردد؟ خیر اما آیا شما اعتقاد به وجود آن دارید؟ بنده هم دلیلی برای اینکه به وجود خدا اعتقاد داشته باشم نمی بینم و صرفا وجودش را یک احتمال نه چندان قوی می دانم.همین جملات سخیفانه امثال شما اعتقاد بنده را راسخ تر می کند.به امید اینکه به جای جملات کینه توزانه و غیرمعقولانه راه خردورزی را در پیش بگیرید.در ضمن بنده کتاب مذکور را نخواندم اما آنقدر مباحثات مذهبیون و بیدین ها را مطالعه کرده ام که با نحوه استدلال منطقی و معقولانه آشنا شده ام گرچه مدعی نیستم که مسلط هستم.
پنجما اوج کلام شما آنجایی بود که ریشه های روانشنانسانه یک عمل و اعتقاد را مترادف فطرت گرفتید که به خوبی نمایانگر میزان درک شما از مطالب است.
کدام براهین؟؟؟
اول اگه میشه برهان واجب و ممکن را نقد کنید!
البته منظورم بیشتر این بود که بگردین دنبال نقد بقیه!!!
 
آخرین ویرایش:

EECi

مدیر بازنشسته
قبل از همه باید بگم:
بنده هیچ وقت به توهین ها توجهی نکردم و نخواهم کرد ...


خب ... پاسخ این پست در جهت اخرین ارسال علی گرامی هست


من در بخشی از حرفام از مثنوی معنوی مولانا صحبت کردم . این اثر به نقل خود مولوی و با نگاه مستقیم به بعضی ابیات که به نوعی معنی ایات قران ، تاثیر گرفته از قران کریم هست . سال 2007 از طرف یونسکو به سال مولوی نام گذاری شد و این بدلیل فروش کتب مولوی شناسی و تحلیل اشعارش به زبان انگلیسی بود .
با مراجعه به قسمت خبری دانشگاه هاروارد می توانید اطلاعات مفیدی رو کسب کنید( یک مولوی شناس):
http://www.news.harvard.edu/gazette/2004/12.16/31-mm.html
و از این دست اطلاعات زیاد هست... که می تواند به محبوبیت اثار مولوی در بین انسان ها اشاره کند


می توانید کلمه Rumi the essential را در گوگل سرچ کنید تا متوجه شوید که ده ها هزار از این کتاب ( از میان دیگر اثار مولوی در امریکا) به فروش رسیده.
بنده هم جامعه امریکا را تحسین یا رد نمی کنم! انها مردمی هستند که سواد عومیمیشان بالاست و می توانند معیار مناسبی برای امار گیری بعنوان جامعه پیشرو باشند...


ان سخن انیشتن را هم از کتاب :فرهنگ برلیان - برایتان نوشتم و منبع هم کاملا موجود هست .
این اصل جمله:
Quran is not a book of algebra or geometry but is a collection of rules which guides human beings to the right way, the way which the greatest philosophers are unable to decline it
اگر احیانا به منبع بدبین بودید!! می توانید در گوگل این جمله رو مستقیمان سرچ کنید و البته اینکه بیاییم و حرف انیشتین و نیچه و امثالهم را بیاریم دلیل اصلی نیست... به نوعی من خودم هم نباید اینکار رو می کردم... ما باید بر اساس عقل و منطق تصمیم بگیریم و نه حرف دیگران( به شما حق می دهم)

در جایی گفتید که قران کلام روشن فکرانه نیست .
من امدم و ایه مربوط به والدین رو مورد بحث قرار دادم ... در دین اسلام مقام خداوند نهایت کیفیت را دارد . در این ایه امده و شکر به پدر و مادر را همردیف شکر بخدا قرار داده. ایا این ایه نشان از عمق جهان بینی را ندارد؟ ایا عیبی دارد که یک دین بیایید و این موضوع مهم را مورد تاکید قرار دهد ان هم با مبنا های غیر نژادی و عقیدتی؟ با لحاظ بی دینی و با وجود دلایل غیر روحانی و بقول شما ژنی پس از بلوغ دلیلی برای رعایت حق پدر و مادر وجود ندارد( توسط فرزند) پس مباحث غیر فیزیکی در این موضوع دخالت دارند و ان هم بدون شک به مباحث عالم معنا باز می گردد


شما گفتید می توانید ایات مختلفی را برای وجود تبعیض در قران بیاورید... دقیقا می دانم کدام ایات مد نظرتان هست. و برای تک تک انها می توان بحث مفصلی کرد که این ایات چرا و چه در موقعیتی و برای چه نازل شده اند و حتی با قرار دادن ایات در کنار هم می توان نتیجه بهتری گرفت


از این دست ایه ها که یکیش را من انتخاب کردم و برایتان نوشتم زیاد هستند که مثلا بجای خطاب قرار دادن مومنین ، کل انسان ها مورد خطاب قرار داده شده اند( عدم تبعیض بین معتقدان و کسانی که اعتقاد به خدا ندارند) ایا این روشن فکری نیست؟


اولین ایه ای که حضرت محمد نازل شد در مورد " خواندن" بود . ایا کسب علم نشان از روشن فکری نیست؟
برای مثال سوره عصر را براتون می نویسم
بسم الله الرحمن الرحیم
والعصر – واو ، واو سوگند هست . خدا به زمان سوگند خرده . این ایه کوتاه ارزش زمان و مدیریت زمان را می رساند . ایا کتب روانشناسان بزرگ را در مورد ارزش مدیریت زمان خوانده اید؟( که همگی در 50-60 سال اخیر نوشته شده اند) و قران مربوط به 1400 سال پیش است!


ان الانسان لفی خسر- می گوید انسان تمام سرمایه زندگیش را از دست می دهد
الا الذین امنو و عملوالصالحات- مگر در زمانیکه ایمان داشته باشد و اعمال صالح انجام دهد


منظور از ایمان چیه دوست من؟ ایمان از ریشه امن هست . انسان بوسیله اعتقاد بخدا از افسردگی ، اعمال جنایت کارانه و بسیاری از بلا ها در امان میماند.

شما با تعصب اسمش را می گذارید ترس ولی من می گویم نه! ایمان جنسش با ترس فرق می کند... ایمان طناب اتصال ضمیر نا خود اگاه با نور است ... لطفا در مورد ضمیر نا خود اگاه اطلاعات خود را افزایش دهید


ایا نیچه بخاطر عدم اعتقاد بخدا دچار جنون نشد؟ اگر بهانه یتان شکست عشقی نیچه باشد باید بگویم تا بحال میلیون ها نفر تا بحال شکست عشقی خورده اند و معمولا افرادی که ایمان نداشتند و سرخورده بوده اند دیوانه شده اند!
من کتاب های نیچه را خوانده ام . سخنان قشنگی گفته که از ان خیلی قشنگ تر در قران است. قران کتاب انسان ساز هست دوست من

اعمال صالح هم با استناد به سایر ایات قران تعریف شده ...

هدف از اوردن این مباحث اثبات حق بودن کلام قران است که چطور مباحث را اورده طوری که بعد سال ها بشر با زدودن غبار جهل تازه به کلام خدا داره میرسه!


از حق بودن کلام قران می توان به وجودی پی برد که منبع این سخنان هست... یعنی خداوند


دوست خوبم، نمی توانم بیشتر از این وقت بزارم( متاسفم) ولی بنظر من برهان فطرت، برهان نظم ، برهان عشق ، برهان هدایت ، برهان وجودی ، برهان اخلاقی و... و خیل برهان های دیگر وجود خدا را اثبات می کنند


برهان ریاضیات هم بنظر من همان برهان نظم هست و اصلی ترین دلیل وجود ذاتی که موجودیت می دهد. من هم در حد توان مطالعاتیم، ریاضیات خواندم و تا حدودی ریاضی را می فهمم و با توجه به سواد کمم وجود خدا را در ورقه های کاغذ ، یافتم


در جایی هم فرمودید که ایا متا فیزیک را تجربه کرده ام؟ باید بگویم بله و لزومی نمی بینم این موضوع شخصی را با شما در میان بگذارم( خودتان کمی تحقیق کنید می توانید در این زمینه وارد شوید)


در مورد نظریه تکامل هم برای تک تک جملات در انتهای متن از رفرنس های علمی منبع اورده. ساده انگاری ان هست که با وجود این همه ادله علمی من حقانیت تکامل را قبول کنم


شما پاسختون را بصورت شایسته و با رعایت اصل مباحثه برایم بنویسید من در اولین فرصت خواهم خواند و شاید پاسختان را ماه ها بعد بدهم! ( پیشا پیش عذر می خواهم)


با تشکر از وقتی که صرف کردید
از تمامی هموطنان و دوستان خوبم هم درخواست دارم با رعایت نزاکت با هم سخن گویند
با تشکر
 

علّامه

عضو جدید
سلام مفکر عزیز و همه دوستان
من با اینکه اعتقاد زیادی به حضرت علامه طباطبایی دارم اما هیچ وقت این علاقه باعث نمیشه که حتی از ایشون چیزی رو بدون دلیل و منطق قبول کنم چه برسد به...
من کاری به حرف ندارم چون خیلی ها حرفشون با اعتقادشون نمیسازه یکی درس توحید میده ولی بویی از توحید نبرده و یکی هم ....
بگذریم شما دلیل بیارین ما از شما قبول میکنیم نه اینکه تقلید کنیم و چون نیچه یا هر کس دیگه گفته چشم بسته قبول کنیم چون این از بحث علمی دور است بنده تاپیکی ایجاد کردم که امیدوارم تا بسته نشده بتونیم با هم یک بحث علمی داشته باشیم به دور از تقلید
یا علی
 

EECi

مدیر بازنشسته
سلام مفکر عزیز و همه دوستان
من با اینکه اعتقاد زیادی به حضرت علامه طباطبایی دارم اما هیچ وقت این علاقه باعث نمیشه که حتی از ایشون چیزی رو بدون دلیل و منطق قبول کنم چه برسد به...
من کاری به حرف ندارم چون خیلی ها حرفشون با اعتقادشون نمیسازه یکی درس توحید میده ولی بویی از توحید نبرده و یکی هم ....
بگذریم شما دلیل بیارین ما از شما قبول میکنیم نه اینکه تقلید کنیم و چون نیچه یا هر کس دیگه گفته چشم بسته قبول کنیم چون این از بحث علمی دور است بنده تاپیکی ایجاد کردم که امیدوارم تا بسته نشده بتونیم با هم یک بحث علمی داشته باشیم به دور از تقلید
یا علی
سلام دوست عزیز
رسیدن به توحید یک روش مطلق نداره و می توان از راه های مختلف به ان رسید
یکی با فلسفه میرسه ، یکی با علومم فقهی، یکی با ریاضیات، یکی بخاطر عنایت خداوند

به نظرم درست نیست در مورد اعتقادات دیگران اینچنین نظر بدیم:gol:
 

AMIR-ALI

عضو جدید
این دید کاملا مادیه چون همه موجودات وجودشون رو از خدا دارند پس با اون دید شما باز هم خداوند تنهاست!
یکی مثل شما با تفکرات فاشیستی و سرشار از سفصطه که توی همین یک خط بوضوح نمایان هست
چه انتظاری از بحث کردن میتونه داشته باشه بجز تخلیه روانی خویش و سعی در اثبات خود و ارضای حس تایید طلبی ؟
 

علّامه

عضو جدید
سلام دوست عزیز
رسیدن به توحید یک روش مطلق نداره و می توان از راه های مختلف به ان رسید
یکی با فلسفه میرسه ، یکی با علومم فقهی، یکی با ریاضیات، یکی بخاطر عنایت خداوند

به نظرم درست نیست در مورد اعتقادات دیگران اینچنین نظر بدیم:gol:
سلام درسته که یک راه نداره اما من میگم راهی که برای همه قابل دسترسی هست و از خطا به دوره همین راه عقلی ست که هر کسی میتونه با عقل خودش راه رو طی کنه چون که درسته عقل ها زیادن به عدد انسانها اما همشون یه چیزو میفهمن و با هم تضاد ندارن.
در ضمن اگه بخوایم حرف شما رو بپذیریم سر از نسبیت در میاریم چون اگه قرار باشه در مورد اعتقادات هیچ کس نظر نداد و بگیم اون از یه راهی دیگه رفته این چیزی جز نسبیت نیست که از نظر من حرف پوچیه.در نتیجه باید حرف با عقل ما جور در بیاد
 
  • Like
واکنش ها: EECi

EECi

مدیر بازنشسته
سلام درسته که یک راه نداره اما من میگم راهی که برای همه قابل دسترسی هست و از خطا به دوره همین راه عقلی ست که هر کسی میتونه با عقل خودش راه رو طی کنه چون که درسته عقل ها زیادن به عدد انسانها اما همشون یه چیزو میفهمن و با هم تضاد ندارن.
در ضمن اگه بخوایم حرف شما رو بپذیریم سر از نسبیت در میاریم چون اگه قرار باشه در مورد اعتقادات هیچ کس نظر نداد و بگیم اون از یه راهی دیگه رفته این چیزی جز نسبیت نیست که از نظر من حرف پوچیه.در نتیجه باید حرف با عقل ما جور در بیاد
نسبیت فهم وقتی به فهم دینی آسیب می زند که در اصول تغییری ایجاد کند. برای مثال اگر یکی بیاید و بگوید که نیازی به نبوت نمی بیند . در انصورت هست که نسبیت فهم، می شود فکری پوچ و حق با شماست. ما در اینجا چیزی را تفسیر به رای نمی کنیم . برای مثال فردی که اصل توحید را از دید نظم موجود در ریاضی پیدا می کند در حقیقت به همان برهان نظم که در قران کریم بار ها به ان اشاره شده دست میابد.
دقت شود که بحث بر روی اصل توحید هست و نه اصول دیگر. به نظر من پیش زمینه همه اصول دینی اصل توحید هست که سرعت درک اصول دیگر را بسیار بیشتر می کند. فردی که هنوز اصل توحید را درک نکند اصل عدل برایش می شود یک چیز مبهم
در مورد نظر ندادن در مورد عقاید دیگران که فرمودید، بنظرم بهتره یکبار دیگر پست من را بخوانید.
بنده گفتم " اینچنین نظر ندهیم" و نه اینکه نظر ندهیم
بحث بر سر مسئله حساسی مثل اعتقادات ، نیازمند احترام به شعور فرد مقابل هست
موفق باشید
یا علی (ع)
 

علّامه

عضو جدید
نسبیت فهم وقتی به فهم دینی آسیب می زند که در اصول تغییری ایجاد کند. برای مثال اگر یکی بیاید و بگوید که نیازی به نبوت نمی بیند . در انصورت هست که نسبیت فهم، می شود فکری پوچ و حق با شماست. ما در اینجا چیزی را تفسیر به رای نمی کنیم . برای مثال فردی که اصل توحید را از دید نظم موجود در ریاضی پیدا می کند در حقیقت به همان برهان نظم که در قران کریم بار ها به ان اشاره شده دست میابد.
دقت شود که بحث بر روی اصل توحید هست و نه اصول دیگر. به نظر من پیش زمینه همه اصول دینی اصل توحید هست که سرعت درک اصول دیگر را بسیار بیشتر می کند. فردی که هنوز اصل توحید را درک نکند اصل عدل برایش می شود یک چیز مبهم
در مورد نظر ندادن در مورد عقاید دیگران که فرمودید، بنظرم بهتره یکبار دیگر پست من را بخوانید.
بنده گفتم " اینچنین نظر ندهیم" و نه اینکه نظر ندهیم
بحث بر سر مسئله حساسی مثل اعتقادات ، نیازمند احترام به شعور فرد مقابل هست
موفق باشید
یا علی (ع)
سلام و ممنون از تذکرتون
بله حق با شماست
یا علی
 
  • Like
واکنش ها: EECi

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
فردريش نيچه

فردريش نيچه

فردریش ویلهلم نیچه


فردریش ویلهلم نیچه (F.W.Nietzche) (زادهٔ ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ میلادی - درگذشتهٔ ۲۵ اوت ۱۹۰۰ میلادی). فیلسوف مشهور آلمانی که از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفه‌ٔ امروزی بر مبنای سئوالات بنیادینی دربارهٔ بنیان ارزشها و اخلاق، بوده‌است.


زندگی
او در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در روکن واقع در لایپزیک پروس به دنیا آمد. این روز مقارن بود با روز تولد فردریش ویلهلم چهارم که پادشاه وقت پروس بود. به یمن این مقارنت، پدر این کودک، که سالها معلم اعضای خاندان سلطنت بود، نام فرزند خود را فردریش ویلهلم گذاشت. نام خانوادگی او نیچه بود. خود او بعدها که بزرگ شد در یکی از کتابهایش گفته:
این مقارنت به هر حال به نفع من بود؛ زیرا در سراسر ایام کودکی روز تولد من با جشنی عمومی همراه بود.
پدر فردریش از کشیشان لوتری بود و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. فریدریش نیچه اولین ثمره ازدواج آنها بود. آنها دو فرزند دیگر نیز به دنیا می‌آورند: الیزابت و ژوزف. وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمه اش زندگی کرد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تأثیر عمیقی بر نیچه گذاشت. وی از چهار سالگی شروع به خواندن و نوشتن و در ۱۲ سالگی شروع به سرودن شعر کرد. نیچه در همان محل تولد به تحصیل پرداخت.
او پس از پایان تحصیلاتش در مدرسهٔ پفورتا در دانشگاه بُن به تحصیل در رشته الهیات پرداخت. در عید پاک ۱۸۶۵ تحصیل در رشته الهیات را (در نتیجه از دست دادن ایمانش به مسیحیت) رها می‌کند. نیچه در یکی از آثارش با عنوان «آنارشیست» می‌نویسد: «در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشته‌است که او نیز بر بالای صلیب کشته شد.». در ۱۷ اوت ۶۵، بن را ترک گفته رهسپار لایپزیگ می‌شود تا تحت نظر ریتشل به مطالعه واژه شناسی بپردازد.او در دانشگاه لایپزیک به فلسفهٔ یونانی آشنا گردید. در پایان اکتبر یا شروع نوامبر یک نسخه از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان جهان به مثابه اراده و پنداره و تصور را از یک کتاب فروشی کتابهای دست دوم، بدون نیت قبلی خریداری می‌کند؛ او که تا آن زمان از وجود این کتاب بی خبر بود، به زودی به دوستانش اعلام می‌کند که او یک ‹‹شوپنهاوری›› شده‌است.
در ۲۳ سالگی به خدمت نظام برای جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده‌شد، در سرباز خانه به عنوان یک سوار کار ماهر شناخته می‌شود:
‹‹ در اینجا بود که نخستین بار فهمیدم که ارادهٔ زندگی برتر و نیرومند تر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است!››
در ماه مارس ۱۸۶۸ بدلیل مجروحیت، تربیت نظامیش پایان یافت و درنتیجه به عنوان پرستار در پشت جبهه گماشته شد.
نیچه از بیست و چهار سالگی (یعنی درسال ۱۸۶۹تا۱۸۷۹ بمدت ده سال)به استادی کرسی واژه شناسی Philology کلاسیک در دانشگاه بازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب می‌شود. در ۲۳ مارس مدرک دکتری را بدون امتحان از جانب دانشگاه لایپزیگ دریافت می‌کند.او در این دوران آشنایی نزدیکی با «جاکوب برک هارت» نویسنده کتاب «تمدن رنسانس در ایتالیا» داشت. او مرید و طرفدار آرتور شوپنهاور فیلسوف شهیر آلمانی بود و با واگنر آهنگساز آلمانی دوستی نزدیک داشت. وی بعدها گوشهٔ انزوا گرفت و از همه دوستانش رویگردان شد.
او در طول دوران تدریس در دانشگاه بازل با واگنر آشنایی داشت. قسمت دوم کتاب تولد تراژدی تا حدی با دنیای موسیقی «واگنر» نیز سروکار دارد. نیچه این آهنگساز را با لقب «مینوتار پیر» می‌خواند. برتراند راسل در «تاریخ فلسفه غرب» در مورد نیچه می‌گوید: «ابرمرد نیچه شباهت بسیاری به زیگفرید (پهلوان افسانه‌ای آلمان) دارد فقط با این تفاوت که او زبان یونانی هم می‌داند.»
با رسیدن به اواخر دهه۱۸۷۰ نیچه به تنویر افکار فرانسه مشتاق شد و این در حالی بود که بسیاری از تفکرات و عقاید او در آلمان جای خود را در میان فیلسوفان و نویسندگان پیدا کرده بود. در سال ۱۸۶۹ نیچه شهروندی «پروسی» خود را ملغی کرد و تا پایان عمرش بی سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی می‌کرد بخش عمده‌ای از آثار معروف خود را آفرید. نیچه به مسیحیت خالص و پاک که به زعم او «در تمام دوران» امکان ظهور دارد احترام فراوان می‌گذارد و با عقاید مذهبی واگنر تضاد شدیدی پیدا کرد. «لو آندره سالومه» دختر باهوش و خوش طینت یک افسر ارتش روسیه بود که به دردناک ترین عشق نیچه بدل شد. او می‌گوید: «من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد» و «از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم.»
اینها نخستین جملاتی بود که نیچه در نخستین ملاقاتش با سالومه بر زبان آورد. فریدریش نیچه پس از سالها آمیختن با دنیای فلسفه و بحث و جدال و ناکامی عشقی اش، ده سال پایان عمرش را در جنون محض به سرد برد و چه غم انگیز است در زمانی که آثارش با موفقیتی بزرگ روبه رو شده بودند او آنقدر از سلامت ذهنی بهره نداشت تا آن را به چشم خود ببیند.
سرانجام در سال ۱۸۷۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدیدش مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردن مسند استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ در وایمار و پس از تحمل یکدورهٔ طولانی بیماری باثر سکته مغزی چشم از جهان فرو بست.


آثار
تولد تراژدی
انسانی بیش از حد انسانی
آواره و سایه‌اش
سپیده‌دم
حکمت شادان
فراسوی نیک و بد
تبارشناسی اخلاق
شامگاه بُتان
چنین گفت زرتشت
دَجّال
اینک انسان (به لاتین: Ecce Homo)
ارادهٔ معطوف به قدرت


آثار نیچه در زمان حیاتش و پس از آن تأثیرات بسیار جدی بر جنبشهای فلسفی، ادبی، فرهنگی و سیاسی قرن بیستم گذاشت. آثار مکتوب و منتشر شده نیچه نشان می‌دهد که حیات خلاق او بین سالهای ۱۸۷۲ تا ۱۸۸۸ بوده‌است. نیچه، شوریده سری است که در شوریدگی و آفرینشگری اش بی مانند است. خطا نیست، اگر گفته شود نیچه چونان سقراط به زایش و زایندگی اشتیاق وافر داشت، چون نیچه بیش از آن که به تولید اندیشه یا ایده پردازی بپردازد، در پی آن بود که اندیشیدن را مورد توجه قرار دهد. از این رو است که اگر فلسفه از نگاه نیچه تعریف شود چیزی نخواهد بود مگر این که «فلسفه عبارت است از آفریدن ارزشهای نو».
نگاه نیچه به هرچه هست، تازه‌است. قضاوتی که او درباره جهان می‌کند و آن را به پرسش می‌گیرد، داوری متفاوتی است وی می‌گوید: «جهان چیزی جز آنچه هست نیست، و دنیای حقیقی، دروغی بیش نیست»؛ به دیگر سخن، جهانی در پساپشت این جهان وجود ندارد.
یک وجه بنیادی کار نیچه نقد فرهنگ است. نقد فرهنگ ، شرح و پرده برداشتن از آموزه‌های اخلاقی، ساختارهای سیاسی، هنر، زیباشناسی و... است و نقد فلسفی فرهنگ، حمله یا دفاع در برابر باورهای یک یا چند اجتماع است. نیچه به انحطاط فرهنگی عصر خود نظر داشته‌است و نمود انحطاط فرهنگی را بی ارزش شدن برترین ارزشها می‌داند. او چنین نمودی از انحطاط فرهنگی را نهیلیسم می‌نامد. نیچه در کتاب «دانش شاد»، «حکمت شادان»، چگونگی انحطاط فرهنگی را در قالب داستان مرد دیوانه‌ای بیان می‌کند. به نظر نیچه هنر در مقابل حقیقت قرار دارد؛ زیرا او می‌پندارد که در طول تاریخ، دروغ، حقیقت نامیده شده‌است. لذا حقیقت به انسان زیان می‌رساند. اساساً همواره زندگی پیش پای حقیقت ذبح شده‌است. اگرچه نیچه حقیقت را افسون و افسانه می‌داند؛ اما آن را برای زندگی، که عین سیلان است و به خودی خود از هر گونه ثباتی عاری است، لازم و ضروری می‌داند.
به نظر نیچه نگاه زیبایی شناختی در مقابل نگاه عقلانی قرار دارد؛ زیرا در نگاه عقلانی ما به عنوان فاعل شناسانده در بیرون جهان قرار می‌گیریم؛ اما در نگاه زیبایی شناختی ما با شفاف ترین شکل اراده روبه رو هستیم؛ البته تلقی نیچه از حقیقت همچنان در محدوده متافیزیکی از حقیقت به مثابه مطابقه، قرار دارد؛ به همین دلیل او حقیقت را کذب می‌انگارد.
هدف «بر ضد دجال» نشان دادن تعلق مسیح به مسیحیت نوظهور است. یعنی درست بر خلاف آن چیزی که عده‌ای فکر می‌کنند هدف رابطه مسیح با زهد مسیحی و پروتستانتیسم نوظهور نیست. یکی از مسائل محوری در کتاب بر ضد دجال موضوع تقلید از مسیح و پیش داوری درباره اوست. این بحث نشان می‌دهد مسیحیت ناصره چه مقدار با مسیحیت جدید شهر رم تفاوت دارد. بحث پیش داوری در آثار نیچه مسأله مهمی است؛ زیرا نشان می‌دهد آنچه درباره معاد در مسیحیت بیان شده ناشی از عدم توانایی آنان برای حل مشکلات این جهانی است. در چارچوب روانشناسی نیچه، توانایی و آزادی، ناشی از ضعف و قدرت روح است. نیچه با موقعیتی بالاتر از سطح بشر سعی دارد، درباره مفاهیم مسیحیت شک و تردید ایجاد کند تا بتواند بنیادهای آن را از بین ببرد، بنابراین موضوع دیگری که برای او اهمیت می‌ِیابد «شک و یقین» است. این موضوع برای نیچه تا آنجا اهمیت دارد که او مقاله‌ای به نام «حقیقت و دروغ» می‌نویسد و در آن از معرفت، حدود و ویژگیهای آن یاد می‌کند. از این منظر او به موضوع هنر نیز توجه می‌کند.
«چنین گفت زرتشت» نیچه خط سوم تفکر او را شکل می‌دهد. این کتاب بیان تعالیم و آموزه‌های زرتشت نیست، بلکه تلاش نیچه در راستای کشف بیانیه‌های جدید، برای کنش و سخن گفتن است. نیچه می‌دانست هر گونه تقابل انتزاعی میان جهان ظاهری و جهان حقیقی، نهایتاً در ذهنی گرایی ریشه دارد و این «سوژه» یا فاعل شناسا(subject) است که زمینه را برای بروز «ابژه» یا جهان عینی(Object) فراهم می‌کند؛ بنابراین هیچگاه نقش خود را به عنوان سوژه در بازآفرینی آثارش انکار نکرد.


منابع:
- ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
- [Malakut.org] :: The Realm of Malakut
 
بالا