دست‌نوشته‌ها

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا از تو معجزه میخواهم معجزه ای بزرگ در حد خدابودنت تو خود بهتر میدانی معجزه ای که اشک شوقم را جاری کند....ناامید نیستم فقط دلتنگم
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
حواسم زخمی شده! حواسم خسته شده!
از بس که حواسم رو پرت کردم،دیگه حوصله‌ی برگشتن نداره!
چند سال دیگه،اسمش رو میذارن آلزایمر! ولی من که می‌دونم،
شما هم شاهدید،به همه بگید این پیرمرده آلزایمر نداره!
اینقدر حواسش رو پرت کرد که یه روز خسته شد و رفت
و
دیگه برنگشت!

p.S :بدجنس باشید گاهی! از عمد سکوت کنید.
مخصوصا موقع پرسه زدن ها
...!
 

Tutulmaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای چیزی که برای شما ارزش محسوب نمی شود مبارزه نکنید،اسیر تغییر رنگ آفتاب پرست نشوید که ماهیت آن همان است.در این تغییرات، تنها طعمه هستید.ارزش شما تاریخ شماست،چیزی که از پدرانتان گرفته اند،برای اجدادتان فرزندان لایقی باشید،تا آیندگان نفرینتان نکنند.تنها رنگ برازنده، وحدت است چیزی که متمایزتان می کند،یکی باشید تا هویتتان بازستانده شود.
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه دلمان بخواهد ، چه دلمان نخواهد ،
خدا يک وقتهايي دلش نمي خواهد
ما چيزي که دلمان مي خواهد را داشته باشيم
 

sepantaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز میای
یه روز میری
یه روز میخوای
یه روز نمیخوای
دیگه عادت کردم به این همه تکرار
تکرار یکنواخت دوری و دوستی
اما میترسم روزی بیایی که من رفته باشم...
اکنون را دریاب..
 

ali91en

عضو جدید
مي خواهم تا دور دست ها سفر کنم.


مي خواهم به شادماني روحم دست يابم.


و حد و حدودهايي را که مي شناسم دگرگون سازم.


و احساس کنم که ذهن و روحم ميبالد.


مي خواهم زندگي کنم. وجود داشته باشم (باشم)


و حقيقت را از درون خودم بشنوم.
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهگاهی یا گاهی یا شاید هر از گاهی
قدر عمر یک رنگین کمان
میشود خالص،عاشق بود.
باقی تلاشی است
برای کسب دوباره ی ،لحظه زیبای آن هوس...
 

archi_arch

مدیر بازنشسته
روزهایی هست که ادم سرشار از حرفه ...
لحظه هایی هست که سنگینی سکوت چنگ بر گلو میزنه و خفه ات میکنه!
زمانهایی هست که بین همهمه و هجوم رفتار و افکار ادمهای اطرافت احساس بیگانگی و تنهایی بهت دست میده.
دلت فقط یه خلوت مطلق میخواد .. جایی که فقط خودت باشی!

میخوای بگی،
میخوای فریاد بزنی،
اما نمیشه ..
جایی برای اینکار نیست
گوشی همنوا و شنوا نیست
کوه و دشت و غار و بازتابی هم نیست!

تصمیم میگیری بنویسی، تا کمی از بار سنگین افکارت رو به دوش کاغذ بندازی و سبکتر شی..
ولی ..
باز هم نمیشه!
دستهات هم از سنگینی افکارت کرخت شدن و توانایی گرفتن قلم رو ندارن ..
تلاش میکی، اما ...
حتی واژه ها تو ذهنت گم شدن!
فقط فکره که تو سرته .... فقط احساسیه که داری .... اما به واژه نمیاد .. یا اگه بیاد کامل نمیاد!
با خودت کلنجار میری، به خودت فشار میاری، فایده نداره...
کتابی رو به تصادف باز میکنی! و نگاهی به کلماتش میندازی، به امید اینکه فرجی بشه و تلنگری به [واژه دان!] ذهنت بخوره و به کار بیفته! ولی باز هم بی تاثیره!!
.
.
.
به خودت میای ..
میبینی بین واژه ها اسیر شدی ..
و حالا دیگه احساست هم گم شده.. !
احساس میکنی به احساست خیانت کردی..!
از واژه میگذری و به دنبال احساست میگردی ..
اما دیگه احساس اولیه ات رو پیدا نمیکنی .. انگار یه قسمتهاییش رو واژه ها دزدیدن!
ترجیح میدی بیخیال نوشتن شی و به همون فکر و احساست در لحظه بسنده میکنی! (ازادی احساس و پرواز ذهن خوشتر از اسارت واژه هاست!)

و برای دلخوشی ضمیمه میکنی:
"شاید بعد ها نوشتم ... شاید..!"
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه روز میای
یه روز میری
یه روز میخوای
یه روز نمیخوای
دیگه عادت کردم به این همه تکرار
تکرار یکنواخت دوری و دوستی
اما میترسم روزی بیایی که من رفته باشم...
اکنون را دریاب..

آخ حرف دلمو زدی می ترسم که خیلیدیر برگردی

با 1 درصد مغزم زندگی می کنم 99 درصدش هنگ کرده بخاطر اعمال و رفتار تو...............
 

sepantaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر کسی ندید که من ناله سر کنم
دل را به زخم خاطرات خون جگر کنم
دیوانه ام مگر که با چاقوی یاد تو
این زخم را بکاوم و هی بیشتر کنم
ما هر دو باید از دل این جاده بگذریم
بخشیده ام تو را تا که سبکتر سفر کنم
(سعید غ)
 

mehravehoath

عضو جدید
دلم شکسته به جان شما.....نفهمیدند/یکی دو بار که نه بارها.....نفهمیدند/تمام سادگی ام را حراج خواهم زد/که ساده بودن چشم ما را......نفهمیدند/میان این همه همسایه هیچ وقت اینجا/سکوت ممتد یک مرد را......نفهمیدند/نگاه خسته ی شهر غریب .....شاهد باش/که ساکنان تو.... هرگز ما را .....نفهمیدند.
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه گيج
همه منگ
همه دلها شده سنگ
هر كه را مي نگري مانده حيران و غريب
زچه اين گونه و رنگ
مكن اين گونه نگاه
همه گيج
همه منگ
همه دلها شده سنگ.
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگم ....
خیلی زیاد .. از همان لحظه خداحافظی در فرودگاه و حتی از قبلترش ...
اما حالا بیشتر شده ....

کاش من هم طلبیده شم ....
شاید چون پاک نیستم خوب نیستم مرا به مهمانی دعوت نمی کنند ....
کاش دوباره متولد میشدم .. پاکه پاک ....آن وقت تمام سعیمو می کردم خوب بمونم خوبه خوب ....
لوح دلم پاک و سفید باشه تا دم رفتن ....

خدا جون کمکم کن .. تا خوب بشم ... تا حال دلم خوب بشه ....
تا پاکه پاک باشم .... تا زندگی کنم انگونه که شما می پسندی .....

خداجون دوستت دارم ....
برام دعا کن ......
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند روزه احساس ميكنم بازم كم آوردم كه بتونم فراموشت كنم

كه جاي خاليتو احساس نكنم كه خاطره هارو فراموش كنم

دكمه هاي كيبوردخسته شدن ازبس به درده دلم گوش دادن..................................
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر...
شاید...
ولی آخه...
نمی دونم...
بهتره...
ولی ایتجوری نمیشه...
چیکار کنم پس.

تردید ها، عدم قطعیت ها و تفسیرهای اشتباه ، بعضی وقتها تصمیم گیری ها رو سخت و غیر ممکن می کنه.
آخ كه چه زيبا حرف دلمو زديي
 

الهام مجهول

عضو جدید
و تو هستی و من نمیتوانم دستانت را در دست بگیرم
می ترسم
سقوط میکنم دستم را می خواهی بگیری و من میان اسمان و زمین هستم
یا دستان گرم تو و یا سقوط محض
و من سقوط میکنم تا دوباره با پله های نردبان بالا بیایم نه با نگاه تو و حسرت دستانت
 

hani0

کاربر بیش فعال
دلم گرفت.....
بغض گلویم را میفشارد واما من بی هیچ سخنی رفتنت را با اشکهایی که به آرامی از گوشه چشمانم غلت میخورند میبینم
میخواهم فریاد بزنم و بگویم بمان
اما باز این غرور لعنتی نمیگذارد و تو میروی بی آنکه بگذارم اشکهایی که از رفتنت میریزند را ببینی تا شاید مکند این غرور لعنتی بشکند............
تو رفتی و من پشت سرت تنها نگاهت کردم و در خود زندان بان خود بود!!!
 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند روز پیش تلفنم (موبایلم) زنگ خورد، ر... بود. همکلاسی مدرسه و دوست سابقم. رابطه گرمی باهاش ندارم، از اول هم صمیمی نبودیم، در حد اینکه تو خیابون که همدیگر رو می دیدیم، بگو بخند می کردیم و ذکر خاطرات مدرسه. یعنی اگر هم اتفاقی همدیگر رو نمی دیدیم ، یادی از هم نمی کردیم. بعد از تموم شدن مدرسه هم اون یک شهر دیگه رفت من هم جای دیگه. رابطه مون هم در این حد بود که فوق فوقش اس ام اس تبریک عید یا اون می فرستاد یا من. آخرین بار هم عید امسال با دوست مشترکمون دیده بودمش و نیم ساعتی با هم بودیم و از کار و زندگی مون صحبت کردیم و گپ زدیم. داشتم می گفتم چند روز پیش زنگ زده بود، با خودم فکر کردم حتما کارش گیره که زنگ زده. یا دنبال جا برای پلاس شدن می گرده. جواب ندادم. تو ذهنم داشتم یک بهانه ای جور می کردم دکش کنم، چیزی به ذهنم نرسید. جواب ندادم. با خودم گفتم چه پررو، چه طور به خودش اجازه داده. جواب ندادم و اون روز گذشت.
امروز دارم با خودم فکر می کردم واقعا واسه چی زنگ زده بود؟ چیکار داشت؟
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما در قرعه کشی پذیرفته نشدید .......
همین یک خط حالم را عوض کرد هبه همین اخرین راه بود
حالا کو تا 3 سال دیگه و اصلا قرعه کشی اون که ببینم میشه یا نه ...
همیشه تو اینجور مواقع میگن شانس ...
اما برای این یکی نمیشه گفت شانس .. چون به دعوته به لیاقت .. که من ندارم ....
الان فقط اشک میاد و میره .. اما اروم نمیشم ....
خدا من و به خونش راه نداد ... و این یعنی من خیلی بدم خیلی بد ...........................
حالم از خودم بده ....................................................
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موندم واقعا موندم تو زندگيم . هر راهي كه به ذهنم رسيد امتحان كردم دگر هرچه بادادا باد
هنگ هنگم :cry:

خدايا توكلم تو اين 25 سال به تو بوده الانم هست خدايا خودت شاهد باش من شروع نكردم . من كوتاه اومدم من گفتم هر چي تو بگي اما خودش نمي خواد خودش شروع كرد الانم پاشو كرده توي يك كفش و مي گه طلاق خدايا خودت درستش كن خدا خسته ام خسته ام...................
 

FahimeM

عضو جدید
شما در قرعه کشی پذیرفته نشدید ....... همین یک خط حالم را عوض کرد هبه همین اخرین راه بود حالا کو تا 3 سال دیگه و اصلا قرعه کشی اون که ببینم میشه یا نه ... همیشه تو اینجور مواقع میگن شانس ... اما برای این یکی نمیشه گفت شانس .. چون به دعوته به لیاقت .. که من ندارم .... الان فقط اشک میاد و میره .. اما اروم نمیشم .... خدا من و به خونش راه نداد ... و این یعنی من خیلی بدم خیلی بد ........................... حالم از خودم بده ....................................................
خداوند در جاهایی زندگی می کند که به او اجازه ورود دهند. در درون خود چنین جایی را احساس میکنی؟ پائولو کوئلیو
آرزوی باران باران آرامش، برای دله بارانیت...
 

FahimeM

عضو جدید
موندم واقعا موندم تو زندگيم . هر راهي كه به ذهنم رسيد امتحان كردم دگر هرچه بادادا باد
هنگ هنگم :cry:

خدايا توكلم تو اين 25 سال به تو بوده الانم هست خدايا خودت شاهد باش من شروع نكردم . من كوتاه اومدم من گفتم هر چي تو بگي اما خودش نمي خواد خودش شروع كرد الانم پاشو كرده توي يك كفش و مي گه طلاق خدايا خودت درستش كن خدا خسته ام خسته ام...................

بعضی چیزا ارزششون بیشتر ازیناست که بخوایم به حال خودشون بذاریم ...
بعضی وقتا ترمیم خیلی بهتر از رها کردنه!!
 
بالا