داستان گربه ی هوو...

شادی_1

عضو جدید
یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.

برای کوچک شدن تصویر اینجا کلیک کنید

آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه،
یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.

<B>
برای کوچک شدن تصویر اینجا کلیک کنید


وقتی خونه میرسه
میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه.


برای کوچک شدن تصویر اینجا کلیک کنید


این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه،
اما نتیجه ای نمیگیره.

برای کوچک شدن تصویر اینجا کلیک کنید


یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.
بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . .
خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
برای کوچک شدن تصویر اینجا کلیک کنید

یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.
مرده میپرسه: " اون گربه کره خر خونس؟ "
زنش می گه آره.
برای کوچک شدن تصویر اینجا کلیک کنید


مرده میگه گوشی رو بده بهش،
من گم شدم !!

</B>​
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنونم از داستان جالب و با مزه تون، خیلی قشنگ بود دستتون درد نکنه
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
گربه ی مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از زمین برداشتی

این شعر را شنیده بودم ولی نشنیده که " تخم شوهر از زمین برداشتی"
جالب بود
:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
 

Similar threads

بالا