گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

hesam02

عضو جدید
ziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiing

ziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiing

با سلام و درود بر دوستان محترم
صبحتون بخیر
دیشب داشتم یک داستانک می خوندم که خیلی قشنگ بود و پرمحتوا... راجع به یک خانواده شلوغ در شیلی بود که بعد از مدت ها دور هم جمع شده بودن و یاد قدیماشون می کردن
منم به ذهنم زد که یک سری تراوشات ذهنیم رو ( که می دونم به دردتون نمی خوره ) از این داستانک اینجا بیارم و یه سر بریم به دوران قدیم...
.
.
.
عجب شهری... عجب ازدحام جمعیتی ... یادمه قدیما ، وقتی بچه تر بودم ، اصلا به فکر این نبودم که آلودگی چیه! شلوغی چیه! اصلا آدم یعنی چی! یادمه با خودم می گفتم ای کاش زودتر بزرگ شم که دیگه معلمامون دعوامون نکنن... اصلا نمی دونستم دغدغه چیه! مگه میشه آدم تو زندگیش مشکل داشته باشه!؟

از صبح یک روز تعطیل که پا می شدم بعد از صبحونه ، می شستم پای کارتون های تلویزیون... آخ که چه کارتون هایی! فوتبالسیت ها ... عاشقش بودم ... وقتی پاش می شستم اگه سوزن هم بهم می زدن متوجه نمی شدم ... مامان می گفت : " بچه جون پاشو برو دو تا نون بخر ، نون نداریم برای ظهرااا ، بابا میاد دعوات میکنه ، حالا گفته باشم " .... منم که عادت داشتم پشت گوش می انداختم به خرید خونه خودمو می زدم به اون راه که مثلا نمی شنوم ...
بعد از کارتون ها هم می شستم پای بازی های میکرو... فیلم های دو لبه ، سه لبه ... با اعماق وجودم بازی می کردم... انگار خودم تو محیطش قرار دارم... قارچ خور ... یادمه نتونستم تا آخرش برم ههه سخت بود... به جاش رفتم فیلممو با یکی از بچه های محل عوض کردم...
بعد از میکرو حالا نوبت چی بود؟ بله ، بازی با بچه های محل ، اونم بعد از ناهار ساعت 2 ، اونم چه بازی؟ فوتبال
قرار بر این بود که یه نفر بیاد تو کوچه با توپ یه ذره بازی کنه تا بقیه خبردار شن بیان... سرما و گرما هم نمی شناختیم ... مهم فوتبال بود... حالا خود بازی یک طرف ، حرص خوردن های همسایه ها هم یک طرف... یادمه یک همسایه داشتیم بهش می گفتیم " خانم کاچی "... به معنای واقعی کلمه لولو خور خوره بود... تو یه خونه قدیمی زندگی می کرد... وقتایی که ما میومدیم فوتبال بازی کنیم ، باید حواسمون به گلدون هایی که از طرف ایشون پرت می شد هم باشه... من نمی دونم اون همه گلدون رو از کجا می آورد!
شیشه شکستن ها هم که برای همگی آشناس... روزی نبود که حداقل یک شیشه شکسته نشه... بعد هم که می شکوندیم همگی در می رفتیم... هرکسی به یه سمت ... همسایه بنده خدا میومد بیرون تعجب میکرد که هیچکس تو کوچه نیست ههه
عصرا هم بعد از بازی نوبت به جمع خانوادگی می رسید... مامان بزرگ حیاط رو قبلش می شست ... چه طراوتی! چه بوی خوبی! مخصوصا وقتی که باد ملایمی میومد ، انگار آدم تو بهشته
یه زیر اندازی چیزی پهن می کردن تو حیاط ، روبروی حوض ... حوض هم پر آب ... هندونه هم قبلش می رفت تو حوض تا آب بخوره و خنک شه ... بوی گل های باغچه .... بوی برگ های تازه ... صدای جیک جیک گنجیشک ها ... بوی سنکجبین با کاهو...
بابابزرگ وارد می شود! با اون عینک ذره بینیش ... کلاه حاجی ها رو هم گذاشته رو سرش ... دمپایی رو هم خرت خرت میکشه رو زمین ...
مامان بزرگ هم کاهو و سنکجبین رو میاره... میگه : " بچه جون یه کمک نکنیاااا " ... میگم : " چشم ، کمک نمی کنم "
دور هم میشستیم کاهومونو می خوردیم بدون هیچ دغدغه ای ، لااقل من دغدغه ای نداشتم...
در آخر اگر عمری باقی بود ، اگر حوصله داشتم ، اگر خوابم نمیومد مشقامو انجام می دادم... اونم هول هولکی که اگه فرداش معلممون مشقامونو دید ، دفترم خالی نباشه ... حالا وسط این هیری ویری ساعت 12 شب ، فکر کن مدادت یا کتابتو جا گذاشتی مدرسه و نمیدونستی! اوه اوه اونوقته که آدم چی میگیره؟؟؟

استرس

 

د ا ن ش گ ا ه

عضو جدید
کاربر ممتاز
:smile:آخیش دستت درد نکنه مگنت جان
فقط اگه میشه حواست باشه دیگه کسی بهم امتیاز نده
آخه از رندی در میام بیرون;)
 

hesam02

عضو جدید
ziiiiiiiiiiiiiiiiiiiing

ziiiiiiiiiiiiiiiiiiiing

وقتی وارد سایت اصلی نمایشگاه کتاب می شید ، اولین کلمه ای که به ذهنتون خطور می کنه چیه؟
 

hesam02

عضو جدید
سلام شب شما هم بخیر
خوبید؟
خوش میگذره؟

سلام... واقعا بنده شرمنده شدم از بابت دیروز که جواب دادید و نبودم
من منتظر پاسخ شما شدم 6 دقیقه ولی چون دیدم آنلاینید و جواب ندادید گفتم حتما شاید ما این وسط اضافه ایم:(
 

sunset_69

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام... واقعا بنده شرمنده شدم از بابت دیروز که جواب دادید و نبودم
من منتظر پاسخ شما شدم 6 دقیقه ولی چون دیدم آنلاینید و جواب ندادید گفتم حتما شاید ما این وسط اضافه ایم:(

این چه حرفیه؟
اضافه یعنی چی؟
داشتم تو نت میگشتم دیر جواب دادم
ببخشید
 

aaj6551

عضو جدید
سلام

سلام

حتماً رشته شما صنایع ست؟ :razz:
ولی من اینو قبول ندارم هر رشته ای سختی خودشو داره، مخصوصاً رشته های فنی مهندسی
ولی مواد خیلی راحتر قبول شدن
یکی از دوستام با رتبه 900 دانشگاه صنعتی قبول شد
وللی صنایع باید زیر 150 باشی تا قبول شی
چرا شما که خانم هستی رفتی رشته مواد؟
اصلا رشته ای نیست که خانم ها بتونن درونش تحصیل کنن
یه رشته کاملا مردونس
تمام فرایند های شکل دهی و متالوژی خیلی پر صدا و خشن هستن اصلا مناسب خانم ها نیست:)
 

aliappusa

عضو جدید
ولی مواد خیلی راحتر قبول شدن
یکی از دوستام با رتبه 900 دانشگاه صنعتی قبول شد
وللی صنایع باید زیر 150 باشی تا قبول شی
چرا شما که خانم هستی رفتی رشته مواد؟
اصلا رشته ای نیست که خانم ها بتونن درونش تحصیل کنن
یه رشته کاملا مردونس
تمام فرایند های شکل دهی و متالوژی خیلی پر صدا و خشن هستن اصلا مناسب خانم ها نیست:)

با کمال احترام، باید خدماتتون عرض کنم که حرفتون کاملا اشتباهه. جنسیت هیچ تاًثیری تویه این زمینه نداره و لطفا دیگران رو مایوس نکنید.
 

aaj6551

عضو جدید
با کمال احترام، باید خدماتتون عرض کنم که حرفتون کاملا اشتباهه. جنسیت هیچ تاًثیری تویه این زمینه نداره و لطفا دیگران رو مایوس نکنید.
چه داره
یه خانم نمی تونه بره تو یه گله کارگر برای نظارت بر فرایند های شکل دهی مثلا فروج یا اکتروژن.........
خانم ها لطیف هستند نباید تو محیط های خشن کار کنن
اونایی که نمیفهمند تقصیر من نیست
سرشون نمیشه
من خودم تو سالن های فورج و ریخته گری و ..... بودم
واقعا شرایط افتضاحی داره
صداش به کنار
بوی گند روغن سوخته و گرافیت حاله ادمه بد میکنه
تو ایران هم ما از مهندسی مواد استفاده جندانی نم کنیم
فقط همین چنتا فرایند شکل دهیه
نه هیدرو فرمینگ داریم
نه ریخته گری دقیق داریم
نه متالوژی پودر
نه سوپر آلیاژ
نه .........
عملا مردای این رشته هم به درد نمی خورن
چه برسه به زنا
 
بالا