اونور قضیه هم یاد خونه های اونور شهر افتادیم. یه جورایی خندم گرفت. نمیدونم چرا؟؟؟؟ از یه طرف دیگه یه بغضی گلومه گرفته بود. آخه چرا این همه فاصله؟؟!! مردمی که واسه یه لقمه حلال کارهای به شدت طاقت فرسا انجام میدن. مرد خونه وقتی میاد خونه، اینقدر خستست که در حین فکر کردن به اجاره خونه و هزار جور چیز دیگه خوابش میبره.امنیت شغلی هم که قربونش برم. همون یه کلمه همه چیرو بیان میکنه: کارگر.یا بعضی دوستان که میخوان ارادتشونه بیان کنن میگن عمله.وضعیت امکانات رفاهی هم که نیازی به گفتن نداره. خیلی از مسئولین شاید میترسن بیان سمت پایین شهر(دلیلشه نمیگم، زیادم مهم نیست)
ایشالا یه روزی بیاد که همین مردم پایین شهر خودشون خودشونه بکشن بالا. امید به خلق خدا داشتن فکر نکنم چیزی رو درست کنه. بازم همون خالق کمک میکنه
(توجه: عکسها تصادفی انتخاب شده اند)