گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام

من می نویسم برفک برگرد

ميخواي من برفي رو برگردونم؟؟؟


آرهههههههههههه


برش گردون
 

ho3in.s

عضو جدید
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،
من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،
من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،
با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟

گفت: عزیزتر از هر چه هست،
اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید
عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان
چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟

گفت: بارها صدایت کردم،
آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی،
توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد
بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،
می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.
آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،
تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،
من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی
وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت

گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت



جمله آخر:توی یک دنیای شیشه ای زندگی می کنی ....
پـــس هیـچ وقـت بـه اطرافت سنگ پرتاب نــــــــــــــــکــــــــن!!
چون اولین چیزی که مــیـــشـــکــنــــه ...

دنیــای خــود تـو ٍ..!!!

خستگی را تو به خاطر مسپار که افق نزدیک است
و خدایی بیدار که تو را می بیند
و به عشق تو همه حادثه ها می چیند
که تو یادش افتی و بدانی که همه بخشش اوست
و همینش کافیست...
 

Amin.M.1986

عضو جدید
من خوبم کمک کن امیرجان

موضوع پروژه کارشناسی که از توش مقاله خوب دربیاد چی پیشنهاد میکنید؟
کسی میتونه برای من پروژه تعریف کنه ؟

سلام ... پروژه کارشناسی که کلا زیاد نباید توش دنبال مقاله بود .. ماس مالی کن بره.. مگر اینکه نخوای واسه ارشد تو ایران بمونی.. چیزایی که خیلی رو بورس هستند الان پروژه هایی هست که واسه نفت و گاز کاربرد داره مثل پوشش پره توربین... بیو مواد که خوراک مقالست و اگه من جای شما بودم روی آلیاژ های حافظه دار کار میکردم چون جذابه و کاربرد هاش هم زیاده..
سلام


ما که شما رو نمی شناسیم

یا شما کم سعادت بودی یا من یا هردوتامون یا هیچکدوم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

setayesh 88

عضو جدید
سلام. من برگشتم...
اصلا كسي منو يادش هست؟!!!:Ph34r::Ph34r::Ph34r:
اين ترم بيچاره شدم....19 واحد كه 3تاش ازمايشگاه بود. بقيه ي درسام هم پروژه داشت . همشون. عمومي اينا هم كلا نداشتم. شنبه امتحانام تموم شد..تا الانم دپ بودم:crying::crying::crying:.
..نتيجش:hate::hate::hate:...
ولش كن!
همگي كه خوب هستيد؟:redface:
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام. من برگشتم...
اصلا كسي منو يادش هست؟!!!:Ph34r::Ph34r::Ph34r:
اين ترم بيچاره شدم....19 واحد كه 3تاش ازمايشگاه بود. بقيه ي درسام هم پروژه داشت . همشون. عمومي اينا هم كلا نداشتم. شنبه امتحانام تموم شد..تا الانم دپ بودم:crying::crying::crying:.
..نتيجش:hate::hate::hate:...
ولش كن!
همگي كه خوب هستيد؟:redface:

سلاممممممممممممممممممممممم ستایش جونی


چیطوری تو

خیلی وقته نیومدیا

دلمون تنگولیده بود دختر
 

asaly

عضو جدید
کاربر ممتاز
کار سختی نیس
تو(شما) میتونی:دی
بچه ها هم کمکت میکنن:دی
جدی میگی؟ امضای شمام قشنگه

تو(شما) میتونی:دی (:confused: بلاخره كدومش؟)
مرسي،ولي امضاي شما با يه زبان ساده همه چيرو به ادم ميفهمونه.;)
 

casper.0021

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر کریستوفر کلمبوس ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچگاه قاره امریکا را کشف
نکند٬چون بجای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید
وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زير می گذراند :



- کجا داری میری؟

- با کی داری می ری؟

- واسه چی می ری؟

- چطوری می ری؟

- کشف؟

-برای کشف چی می ری؟

- چرا فقط تو می ری؟

.

.

- تا تو برگردی من چیکار کنم؟!

- می تونم منم باهات بیام؟!

-راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟

- بده لیستو ببینم!

- حالا کِی برمی گردی؟

- واسم چی میاری؟

.

.

- تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی٬ اینطور نیست؟!

- جواب منو بده؟

- منظورت از این نقشه چیه؟

- نکنه می خوای با کسی در بری؟

- چطور ازت خبر داشته باشم؟

- چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟

- راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟!

.

.

- من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟

- مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟

- تو همیشه اینجوری رفتار می کنی!

- خودتو واسه خود شیرینی می ندازی جلو؟!

- من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده!

-چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟

.

.

- اصلا من می خوام باهات بیام!

- فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!

- واسه چی؟؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!

- آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!

- خفه خون بگیر!!!! تو به عنوان داماد وظیفته!

.

.

- راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟




 

asaly

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر کریستوفر کلمبوس ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچگاه قاره امریکا را کشف
نکند٬چون بجای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید
وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زير می گذراند :



- کجا داری میری؟

- با کی داری می ری؟

- واسه چی می ری؟

- چطوری می ری؟

- کشف؟

-برای کشف چی می ری؟

- چرا فقط تو می ری؟

.

.

- تا تو برگردی من چیکار کنم؟!

- می تونم منم باهات بیام؟!

-راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟

- بده لیستو ببینم!

- حالا کِی برمی گردی؟

- واسم چی میاری؟

.

.

- تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی٬ اینطور نیست؟!

- جواب منو بده؟

- منظورت از این نقشه چیه؟

- نکنه می خوای با کسی در بری؟

- چطور ازت خبر داشته باشم؟

- چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟

- راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟!

.

.

- من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟

- مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟

- تو همیشه اینجوری رفتار می کنی!

- خودتو واسه خود شیرینی می ندازی جلو؟!

- من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده!

-چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟

.

.

- اصلا من می خوام باهات بیام!

- فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!

- واسه چی؟؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!

- آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!

- خفه خون بگیر!!!! تو به عنوان داماد وظیفته!

.

.

- راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟


:w15::w15::w02:
 
بالا