mitra_22
عضو جدید
توحيد [1]
نويسنده: آيت الله جوادى آملى
مراحل توحيد
كمال انقطاع به خدا
راههاى رسيدن به كمال انقطاع
توحيد
مرحله تسليم گرچه به مراتب از «توكل» و «رضا» بالاتر است ولى باز پايان خط سير و سلوك نيست؛ زيرا كسى كه خود را به خدا مىسپرد معلوم مىشود خود را موجود دانسته و خويش را مالك مىداند. پس از اين بالاتر آن است كه بفهمد او چيزى را مالك نيست تا آن را به خدا بسپارد. اگر به جايى برسد كه به خوبى درك كند كه:
«لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حياة و لا نشورا» . [2]
در اين صورت خود را مالك سود و زيان و نيز مالك زندگى و مرگ خود نمىداند تا خود را به خدا بسپارد. در قرآن كريم آمده است:
«أ من يملك السمع و الأبصار». [3]
مالك چشم و گوش خداست.
در اين كريمه، «سمع» و «بصر» به عنوان مثال ذكر شده است و گرنه «فؤاد» ، «رأس» و همه اجزاى بدن چنين است كه خدا مالك آنهاست. اگر براى انسان ثابت و روشن شود كه همه هستى وى از آن خداست، آنگاه بايد از مقام و مرحله قبلى خود بالاتر بيايد.
هيچ كس نمىتواند ادعا كند كه بر عضوى از اعضايش مسلط است؛ چون در همان حال تصميمگيرى ممكن است قدرتش گرفته شود.انسان نمىداند آيا جرعه آبى را كه در دست دارد مىتواند بنوشد يا قبل از نوشيدن آن، جانش گرفته مىشود.
بنابراين، چون خدا مالك همه هستى است، مرحله يا مقام «تسليم» در عين حال كه خود، كمال است اما از باب
«حسنات الابرار، سيئات المقربين». [4]
كمال نهايى سالكان واصل نيست و انسان از مرحله تسليم هم استغفار مىكند؛ ديگران از گناه توبه مىكنند، ولى سالكان، از «كمال» ، استغفار مىكنند و مىخواهند به مقام «أكمل» برسند.
از اين رو، مقام تسليم براى سالكان الى الله، مقام نهايى نيست و شايسته است آنان به مقام «توحيد» بار يابند. در اين مرحله كه مرحله «لا تجعل مع الله إلها اخر». [5] است، شخص مىگويد غير از ذات اقدس خداوند، احدى مالك و ملك چيزى نيست: «قل اللهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير إنك على كل شىء قدير». [6]
انسان مىيابد كه هر گونه قدرتى ملك خداست. او نه تنها مالك «سماوات» و «أرض» است، «ملك» هم هست و نه تنها مالك انسان است، بلكه مالك ملك و سلطنت و نفوذ هم هست و به هر كس كه بخواهد اين نفوذ را عطا مىكند و از هر كس كه بخواهد آن را مىگيرد. آنگاه اشياء و اشخاص در برابر خداوند صبغه مظهريت مىيابند، چنانچه روشن خواهد شد.
همان طور كه «رضا» دو مرحله داشت، توحيد نيز دو مرحله دارد. در ابتدا توحيد، «يكى گفتن» است؛ يعنى مؤمن «لا إله إلا الله» مىگويد و به آن ايمان هم دارد و غير از «الله» موجودى را شايسته عبادت نمىداند؛ اما از اين مرحله بالاتر، «يكى كردن» است، و آن اين است كه بداند جز خدا هيچ موجودى مالك چيزى نيست: «و لا تدع مع الله إلها آخر». [7]
اگر كسى باور كند كه غير از خدا احدى مالك چيزى نيست، قهرا خود را مالك چيزى نمىداند و بنابراين، نمىگويد: من خودم را تسليم حق كردهام. پس اگر سالك بگويد: «روزى رخش ببينم و تسليم وى كنم» ، معنايش آن است كه او هنوز خود را مالك جان خود مىداند، ولى اگر در يابد كه:
«لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حيوة و لا نشورا» . [8]
آنگاه سخن از «لا إله إلا الله» ، گفتن مطلب عميقى است كه موحدان ناب آن را مىگويند.
وقتى سالك به اين مرحله برتر توحيد بار يابد، مىفهمد كه چيزى را از خود به خدا نداده است؛ چون چيزى نداشت تا آن را به خدا بدهد و از اين جا «فقر» محض او ظهور مىكند و در اين صورت، ديگر جا براى توكل نيست؛ چون چيزى ندارد تا خدا را براى حفظ آن وكيل بگيرد و جا براى حفظ مقام رضا هم نيست؛ زيرا طبع و ميلى ندارد تا بگويد: «پسندم آنچه را جانان پسندد» و جان و جسم هم ندارد تا آنها را به خدا بسپارد و بگويد «روزى رخش ببينم و تسليم وى كنم» و قهرا عجز محض او ظهور مىكند و اين مرحله، مرحله توحيد است.
آنگاه انسان، همه نظام آفرينش را با اين ديد مىبيند و هر موجودى را هم فقير محض مىبيند . حتى آن جا كه اظهار استكانت مىكند، او مىداند كه حتى اين استكانت نيز به بركت ظهور قدرت حق است، وگرنه هيچ موجودى توان اظهار عجز هم ندارد و در اعلام عجز و در اظهار بندگى هم عاجز است. آنگاه او يك موحد تام است و «لا إله إلا الله» گفتن او با ديگران تفاوت بسيارى دارد.
ذات اقدس خداوند كه به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دستور توحيد مىدهد، ناظر به اين مرحله نهايى است:
«فاعلم أنه لا إله إلا الله و استغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات». [9]
بدان كه هيچ مبدئى جز خدا نيست و براى خود و مردان با ايمان، طلب آمرزش كن؛ چون وقتى انسان سالك به اين گونه مراحل بار يافت، مىيابد كه بسيارى از «حسنات» ، مقامات و كمالات قبلى نقص و عيب است و بنابراين، از آنها استغفار مىكند. پس منظور از گناه و «ذنب» در آيه، گناه مصطلح نيست، بلكه نقص را كمال پنداشتن و عيب را صحت انگاشتن و عجز را قدرت باور داشتن خواهد بود.
چون همه كمالات اخلاقى نفس براساس توحيد صحيح تنظيم شده، محور اصلى نزاهت روح را توحيد ناب، تأمين مىكند.
براى راهيابى به مقام والاى توحيد، راههاى فراوانى وجود دارد. دين براى استحكام توحيد در جان موحد سالك، حدودى. [10] معين كرده است. حدود الهى يعنى امور ممنوعه و اين اوصاف، نسبت به اشخاص گوناگون، مختلف است: براى عدهاى محرمات و معاصى، براى عدهاى ديگر كه محتاطند گذشته از محرمات و معاصى، مشتبهات، و براى گروه سوم كه از اين دو گروه وارستهترند، مباحات، حدود است. خداوند اين حدود را تنظيم كرده تا سالك بر اثر عبور از آنها به توحيد، نزديكتر شود و به چيزى جز خدا ننگرد و سرانجام به «كمال انقطاع» برسد، و بهترين راه براى پيمودن اين راه عبوديت است. بنده خالص بودن به اين معناست كه بنده براى اين كه احساس كند عين ربط به خداست، از او چيزى نخواهد و در دنيا تمرين كند كه از راه اجرت، براى خدا كار نكند.
خداى سبحان براى رهايى از اين نقص به ما دستور مىدهد:
«ففروا إلى الله». [11]
يا به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم خطاب مىكند:
«و اذكر اسم ربك و تبتل إليه تبتيلا». [12]
و براى اين كه اين «تبتل» و كمال انقطاع، حاصل شود مقدمات را فراهم كرده و فرموده است : «إن ناشئة اليل هى أشد وطاء و أقوم قيلا». [13] شب زندهدارى عالم خاصى دارد؛ حرفها در آن محكمتر و گامها استوارتر است؛ انسان در روز، مشاغل زيادى دارد:
«إن لك فى النهار سبحا طويلا». [14] و در شب چون مانعى نيست آرام است. وقتى آرام شد مطالب را بهتر درك كرده، آنها را با خداى خود صحيحتر در ميان مىگذارد. در چنين فضايى خدا به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دستور مىدهد:
«و اذكر اسم ربك و تبتل إليه تبتيلا». [15]
اين آيات در سوره مباركه «مزمل» است كه در آغاز بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده و تاكيد در آيه آخر، نشانه آن است كه نه تنها انقطاع عبد بلكه كمال انقطاع او مطلوب خداست؛ چنانكه در «مناجات شعبانيه» به عنوان مطلوبى الهى از آن ياد شده:
«اللهم هب لي كمال الانقطاع إليك». [16]
كسى كه پيوند خود را از غير خدا قطع كند، چون قطع او، كارى اختيارى است، قاطع به اين كار، عنايت و توجه دارد و حضور فاعل را نشان مىدهد، ولى «انقطاع» از اين دقيقتر است؛ زيرا حضور فاعل را نشان نمىدهد، بلكه پذيرش را نشان مىدهد و «كمال انقطاع» از اين هم دقيقتر؛ زيرا به اين معناست كه انسان به انقطاع خود هم توجه و عنايتى ندارد. چنين حالتى در شب براى شب زندهدار و اهل تهجد و نماز شب مقدور است.
نكته شايان توجه در اين آيات آن است كه خداوند خطاب به پيامبر مىفرمايد: «إن لك فى النهار سبحا طويلا» تو در روز، كارهاى زيادى دارى و در آنها شناورى. معلوم مىشود پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در روز به طور مرتب، مشغول ارشاد، هدايت، تبليغ و انجام كارهاى رهبرى بود و شب هنگام فراغتى مىيافت و با اين كه كارهاى روز آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم زياد بود، مانع تبتل و انقطاع او در شب نبود؛ چون اگر كار روز، الهى باشد هرگز بر اثر آن، غبارى بر چهره آيينه دل نمىنشيند و حواس انسان را به غير خدا متوجه نمىكند.
علت اين كه براى بسيارى از انسانها تمركز حواس، به ويژه در نماز، كار آسانى نيست به اين جهت است كه كارهاى بيرون از نماز، الهى نيست!
براى رسيدن به اين مقام منيع، انسان بايد به كسانى كه به آن منزلت راه يافتهاند نزديك شود، ولايت آنان را در جان و دل بپروراند و به سنت و سيرت آنان معتقد باشد و عمل كند وآنان اهل بيت عصمت و طهارت و همه انبيا و اولياى الهى (عليهم السلام) هستند و شيطان هم در كمين سالك است.
امام باقر (عليهالسلام) به زرارة كه از اصحاب و شاگردان آن حضرت بود، فرمودند: تهديد شيطان كه گفت:
«لأقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لاتينهم من بين أيديهم و من خلفهم و عن أيمانهم و عن شمائلهم و لا تجد أكثرهم شاكرين». [17] من بر سر راه راست آنان مىنشينم و... درباره شما شيعيان است؛ زيرا شيطان ديگران را به دام خود گرفتار كرده و ديگر بر سر راه آنها نمىنشيند؛ زيرا آنان در مسير فضيلت نيستند تا شيطان راه آنها را ببندد:
«يا زرارة إنما صمد لك و لأصحابك، فأما الاخرين فقد فرغ منهم». [18]
بنابراين، اين خطر هست كه اگر كسى محب و متولى خاندان عصمت ( عليهم السلام) شود، شيطان مىكوشد تا مانع كاميابى او شود.