دسته گل

hamed d

عضو جدید
مردی وارد گل فروشی شدتا دسته گلی برای مادرش –که در شهر دیگری زندگی می کرد- سفارش دهد وبا پست برای او بفرستد. وقتی از گل فروشی خارج شد دختری را دید که در کنار درنشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید دختر خوب چرا گریه میکنی؟ دختر گفت: می خواستم برای مادرم شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخند زدوگفت: با من بیا من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا ان را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر درحالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخند حاکی از خوشحالی ورضایت به لب اورد. مرد به دختر گفت : میخواهی تو را برسانم؟ دختر گفت: نه تا قبر مادرم راهی نیست. مرد دیگر نمی توانست چیزی بگوید. بغض گلویش را گرفت دلش شکست و اشکش جاری شد. طاقت نیاورد به گل فروشی بر گشت دسته گل را پس گرفت و200 کیلو متر رانندگی کرد تا با دست خودش ان را به مادرش هدیه کند. جمله پایانی: تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می اوری شاخه ای از ان را همین امروز به من هدیه کن. شکسپیر
 
آخرین ویرایش:

scorpio20

عضو جدید
آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
 

shima_006349

عضو جدید
مردی وارد گل فروشی شدتا دسته گلی برای مادرش –که در شهر دیگری زندگی می کرد- سفارش دهد وبا پست برای او بفرستد. وقتی از گل فروشی خارج شد دختری را دید که در کنار درنشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید دختر خوب چرا گریه میکنی؟ دختر گفت: می خواستم برای مادرم شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخند زدوگفت: با من بیا من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا ان را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر درحالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخند حاکی از خوشحالی ورضایت به لب اورد. مرد به دختر گفت : میخواهی تو را برسانم؟ دختر گفت: نه تا قبر مادرم راهی نیست. مرد دیگر نمی توانست چیزی بگوید. بغض گلویش را گرفت دلش شکست و اشکش جاری شد. طاقت نیاورد به گل فروشی بر گشت دسته گل را پس گرفت و200 کیلو متر رانندگی کرد تا با دست خودش ان را به مادرش هدیه کند. جمله پایانی: تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می اوری شاخه ای از ان را همین امروز به من هدیه کن. شکسپیر[/QUOT

خیلی قشنگ بود مرسی
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
kh khoshgel bud manam ino ezaf mikonam: mother you're in my heart & soul
 

Leily810

عضو جدید
مرسی!
عاشق داستانهای و کوتاه و پر معنا و عبرت هستم ! بازم ممنون!
 

آیتای_AYTAY

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای چقدر اینجا لاو میترکه

دیگه اصلا صفحه معلوم نیس...فقط لاو میبینم:confused::confused::confused::confused:
 

fatiostad

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مردی وارد گل فروشی شدتا دسته گلی برای مادرش –که در شهر دیگری زندگی می کرد- سفارش دهد وبا پست برای او بفرستد. وقتی از گل فروشی خارج شد دختری را دید که در کنار درنشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید دختر خوب چرا گریه میکنی؟ دختر گفت: می خواستم برای مادرم شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخند زدوگفت: با من بیا من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا ان را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر درحالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخند حاکی از خوشحالی ورضایت به لب اورد. مرد به دختر گفت : میخواهی تو را برسانم؟ دختر گفت: نه تا قبر مادرم راهی نیست. مرد دیگر نمی توانست چیزی بگوید. بغض گلویش را گرفت دلش شکست و اشکش جاری شد. طاقت نیاورد به گل فروشی بر گشت دسته گل را پس گرفت و200 کیلو متر رانندگی کرد تا با دست خودش ان را به مادرش هدیه کند. جمله پایانی: تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می اوری شاخه ای از ان را همین امروز به من هدیه کن. شکسپیر


:gol::gol::gol:
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
لالند حرفهاي الفبا
باري براي از تو سرودن
زبان كم است...
بايد نوشت نام تو را با پرنده ها
هر چند مشق نام تو را
آسمان كم است....
تقديم به مادر خودم و همه مادرها
 

آرانوس

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می اوری شاخه ای از ان را همین امروز به من هدیه کن. شکسپیر:cry::cry::cry:

عالیییییییی بود :smile::smile::gol::gol::gol:
 

Similar threads

بالا