سادات بخوانند(علی و اهلش ایل و تبار من اند ...)

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
... ولی من حال خوشی ندارم ، قرار هم نیست خوش حال باشم . او مرا سرمست خوشی های حقیر كودكانه ام نمی خواهد او مرا بزرگ می خواهد ... و من تنها نشسته ام و نامش را به تقدس می خوانم و از خوشی تقدسش نهج البلاغه را تورق می کنم و از پوسیدگی ورق هایش مقدس می شوم ... و ناگهان دستش را به محاسنش می برد و های های می گرید : « كجا رفتند برادران من كه در راه حق جان سپردند ؟ كجاست عمار ؟ كجاست ابن تیهان ؟ كجاست ذوالشهادتین ؟ كجایند آدم های مثل آن ها كه بر عزم شان استوار بمانند ؟ » و هم چنان ما هستیم و آن ها نیستند جای دق مرگ شدن ندارد وقتی تمام عشق – چه قدر از این واژه ! دستمالی شده بدم می آید – كه نه یك مرد می گرید ؟! آن روز در سرزمین گرم غدیر تمام احوال حاضر خوش بودند ، خوشی اتان ناپایدار ای اهل تزویر و ریا ! من نمی خواهم خوش حال باشم ! من تمام غدیر را می گریم تا تمام فاصله هایم با او ! را آب ببرد تا آب بشوید جدایی ام را با تمام تنهایی خدا !
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] و چه قدر این مرد هنوز هم غریب است ... عید امیرانگی ات مبارك ای امیر تا به همیشه ی قلبم ! [/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سخت دل بسته ی این ایل و تبارم چه كنم ؟! [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
 

R@mtin.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم سیدم از نسل علی اصغر
 
بالا