پـــــــاتــــــــوق بچــــه های بــــــرقــــــــــــــی

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
لازم نیست دیوارها بزرگ بشه دلامون بزرگ بشه کافیه
چی گفتم؟:surprised:
 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام شب دل انگیز بخیر

ساعت 6



 

AY OLDUZ

عضو جدید
محیط واقعا واقعی توزیع برق

محیط واقعا واقعی توزیع برق

:smile:1273466518image014.jpgسلام : من هم عکسهای جالب برقی زیادی دارم که میتونم تقدیم کنم !
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/misc/pencil.png
 

nima_manimd10

عضو جدید
سلام به همه من دانشجوی کاردانی رشته تکنولوژی کنترل هستم میخواستم که منو واس درس خوندن کمک کنین چون نمیتونم سر کلاس برم جزواتش رو میخواستم
 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه من دانشجوی کاردانی رشته تکنولوژی کنترل هستم میخواستم که منو واس درس خوندن کمک کنین چون نمیتونم سر کلاس برم جزواتش رو میخواستم
سلام دوست عزیز. ولی به نظر من هیچ چیز جای کلاس رو نمیگیره، سر کلاس بری بهتره.
برای پیدا کردن جزوات به این تالار سر بزن
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
ارمغان فرشته

با نوازشهاي لحن مرغكي بيدار دل
بامدادان دور شد از چشم من جادوي خواب
چون گشودم چشم، ديدم از ميان ابرها
برف زرين بارد از گيسوي گلگون، آفتاب
جوي خندان بود و من در اشك شوقش گرم گرم
گرد شب را شستم از رخسار و جانم تازه شد
شانه در گيسوي من كوشيد با آثار خواب
وز كشاكشهاش طرح گيسوانم تازه شد
سايه روشن بود روي گيتي از خورشيد و ابر
ابرها مانند مرغاني كه هر دم مي پرند
بر زمين خسسبيده نقش شاخهاي بيد بن
گاه محو و گاه رنگين ليك با قدي بلند
بره ها با هم سرود صبحدم خواندند و نيست
جز: كجايي مادر گمگشته؟ قصدي ز آن سرود
لك لك همسايه بالا زد سر و غليان كشيد
جفت او در آشيان خفته ست بر آن شاخ تود
آن نشاط انگيز روح شادمان بامداد
چون محبت با جفا آميخت در غمهاي من
حزن شيريني كه هم درد است و هم درمان درد
سايه افكن شد به روح آسمان پيماي من
خنده كردم بر جبين صبح با قلبي حزين
خنده اي ، اما پريشان خنده اي بي اختيار
خيره در سيماي شيرين فلك نام تو را
بر زبان آوردم تابنده مه ، جانانه يار
ناگهان در پرنيان ابرها باغي شكفت
وز ميان باغ پيدا شد جمالي تابناك
آمد از آن غرفه ي زيباي نوراني فرود
چون فرشته ، آسماني پيكري پر نور و پاك
در كنار جوي ، با رويي درخشان ايستاد
وز نگاهي روح تاريك مراتابنده كرد
سجده بردم قامتش را ليك قلبم مي تپيد
ديدمش كاهسته بر محجوبي من خنده كرد
من نگفتم: كيستي؟ زيرا زبان در كام من
از شكوه جلوه اش حرفي نمي يارست گفت
شايد او رمز نگاهم را به خود تعبير كرد
كز لبش باعطر مستي آوري اين گل شكفت
اي جوان ، چشمان تو مي پرسد از من كيستي
من به اين پرسان محزون تو مي گويم جواب
من خداي ذوق و موسيقي خداي شعر و عشق
من خداي روشنيها من خداي آفتاب
از ميان ابرهاي خسته اين امواج نور
نيزه هاي تيرگي پير اي زرين من است
خسته خاطر عاشقان هستي از كف داده را
هديه آوردن ز شهر عشق ، آيين من است
نك برايت هديه اي آورده ام از شهر عشق
تا كه همراز تو باشد در غم شبهاي هجر
ساحلي باشد منزه تا كه درج خاطرش
گوهر اندوزد ز غمهاي تو در درياي هجر
اينك اين پاكيزه تن مرغك ، ره آورد من است
پيكري دارد چو روحم پاك و چون مويم سپيد
اين همان مرغ است كاندر ماوراي آسمان
بال بر فرق خداي حسن و گلها گستريد
بنگر اي جانانه توران تا كه بر رخسار من
اشكهاي من خبردارت كنند از ماجرا
ديدم آن مرغك چو منقار كبود از هم گشود
مي‌ستايد عشق محجوب من و حسن تو را


http://www.greenpoems.com/Akhavan/mzemestan.htm


:gol:
 

setiya

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما تاج سرین.;) شما هینطور بیای گذری رد شی کلی فیض می رسونی، نبینم کسی واسه حسین آقای عصار نقشه مقشه چیده باشه.:mad::smile::biggrin:

رو دست من بلند ميشي؟ (شكلك اخم)


اصلا اگه نياد كار تالار لنگ ميمونه
باشگارو با انگشت كوچيكش ميچرخونه
همين كه منت ميزارن ميان به ما لطف كردن



يو ها ها ها
 
بالا